مثل خوشه هاى دور و برش، لحظه اى به سمت و سويى كه نسيم اشاره دارد تعظيم مى كند. ركوعش كه تمام مى شود، سر بر مى دارد و در حالى كه سرش را تكان مى دهد، به همه سلام مى دهد و با خوشه هاى چپ و راست و پس و پيش خود، دست دوستى مى دهد؛سپس لبخندزنان نگاهم مى كند؛ مژگانش به رنگ گيراى اشعه خورشيد مى ماند، دهان مى گشايد و مى گويد: مباركه يعنى اين كه فاطمه عليهاالسلام دائماً در «نموّ»، «سعادت» و «افزايش» است؛ يعنى خير نامحدود خدا- «خير كثير»- كه هر كس به آن بنگرد، فراوانى و فزونى محسوس را در او حس خواهد كرد.
خداوند بركت را در سرزمين زر خيز و حاصلخيز وجودش جارى ساخت تا نسل مطهرش جاويد بماند و خواهد ماند؛ با وجود نسل كشى هاى سركشان تاريخ، آن ها كه قصد شوم خاموش ساختن ستاره ها را در سر مى پرورانند، از فرزندان اميّه و عباس، تا اعماق آينده ى تاريخ، كه فرزندان ناپاكشان، پيشه ى پدران پست خويش را در پيشه خواهند كرد.
فاطمه عليهاالسلام در منزل شوهر- حرم الهى على عليه السلام- آن قدر زحمت كشيد كه تاول هاى حاصل از آسياب كردن بر دستان مباركش اثر گذاشت؛ دستانى كه افتخار بوسه پيامبر بزرگ خدا را ذخيره داشت. آن قدر با مشك از چاه آب كشيد كه اثر بند مشك بر گردنش ديده مى شد؛ و آن قدر خانه را تميز مى كرد كه جامه هايش غبار مى گرفت. على عليه السلام- ياور ديرين دين محمد صلى اللَّه عليه و آله و سلم- اين شهادت را در تاريخ به ثبت خواهد رساند.
روح الهى فاطمه عليهاالسلام از همين كودكى چون مرغ عشق، بى قرار پرواز به سوى قرارگاه ابدى است؛ اين عشق به پرواز را در حركات و سكنات پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم نيز همگان شاهد بودند.
روزى رسول اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم فرمود: مباركه از حيث خَلق و خُلق، «شبيه من» است؛ با اين وصف آيا فاطمه عليهاالسلام جزئى از رسالت سنگين رسول و فرستاده خاص خدا نبود؟ اگر در خانه «جو» يافت مى شد، دختر نازنين نبى آن را با دستان مباركش، دستاس مى كرد و «نان جو» مى پخت. هنگام تقسيم نان ها همه را بر خود ترجيح مى داد واقعاً مَثَل اعلاى ايثار و گذشت را جز در خانه و خاندان رسول خاتم خدا، كجا مى توان سراغ گرفت؟ خوشه هاى طلايى، همه با هم به طرف كعبه مقصود خم مى شوند. از آن ها رخصت مى طلبم. يكى از خوشه ها به نمايندگى از تمام خوشه هاى مزرعه، سنبله اى پيچيده در كاكل ذرت هديه ام مى كند.
- اگر اين را بخورى گرسنگى را براى هميشه فراموش خواهى كرد! آنگاه هيچ كس تو را از «بهشت» بيرون نخواهد كرد.
اين پيشكش بهشتى را مى گيرم و تشكر مى كنم. خوشه گندم، هفتاد دانه گندم دارد كه كاملاً زرد و پر مغز و رسيده اند. آن را درون كوله بارم مى گذارم و از كنار مزرعه عبور ميكنم؛ مبادا خوشه اى زير پاهايم پايمال شود، مبادا پا بر احساس طلايى خوشه اى از جنس خورشيد بگذارم و آن را از ستايش خداى آفريده ها محروم كنم؛ پس آهسته قدم بر مى دارم.
حالا رو به سوى «يمن» دارم. نسيم صبحگاه مى گفت كه از همين طرف، بوى دوستى «شتربان» و خوش يمن خواهد آمد. بهتر است به پيشوازش بروم؛ حتماً او هم مشتاق ديدار من است. پس به جاى رفتن، مى دوم، و نه به پا، كه به سر خواهم دويد.
مباركه كيست؟
- بازدید: 640