خلق و خوى فاطمه زهرا

(زمان خواندن: 13 - 26 دقیقه)

فاطمه رضى اللَّه عنها، صاحب اخلاقى نيكو و ملكاتى شريف و طبيعتى نجيب بود. احساسى عظيم و فهمى سريع و ذهنى تند داشت. مروتى سرشار و مكارمى تحسين انگيز و دستى فياض و كفى بسيار بخشنده اش بود. دلى بى پروار و شجاع در سينه اش مى طپيد، با آنكه زير بار هيچ زورى نمى رفت، از هر گونه خودپسندى و عجب منزه بود، تكبر و تبختر ديگران را به چيزى نمى گرفت و در برابر هيچ عظمتى سرفرود نمى آورد.
احمد حنبل رضى اللَّه عنه درباره ى حيا و زهد وى گويد: روزى فاطمه نزد رسول خدا صلى اللَّه عليه و سلم، پيامبر از او پرسيد: دخترم، بچه حاجت اينجا آمده اى؟ گفت: آمدم تا عرض سلام و اظهار ادب نمايم و شرم اجازه اش نداد، تا مطلب اصلى را با پدر خويش در ميان گذارد و هم چنان ناگفته، بازگشت. على پرسيد: با پيامبر سخن گفتى؟ فاطمه گفت: از بيان مطلب، شرم كردم و چيزى بر زبان نياوردم، آنگاه به اتفاق يكديگر، به حضور رسول خدا رفتند، على عرض كرد: يا رسول اللَّه، از بسكه آب كشيده ام، به درد كمر گرفتار گرديده ام. و فاطمه گفت: اى پدر، چندان آسيا نموده ام كه دستهايم آبله زده، مقرر فرما تا كسى براى كمك ما تعيين شود. پيامبر خدا فرمود: به خدا كه اين مقدورم نيست، دخترم اصحاب صفه از رنج گرسنگى به خود مى پيچند، بايد بردگان فروخته شوند تا از بهاء آنها، معاش اصحاب را تامين نمايم.
آنگاه به ايشان سفارش كرد كه براى گشايش كار هر يك ده بار اين ذكر را بگويند: «الحمداللَّه- سبحان اللَّه- اللَّه اكبر» و به اين صورت، فاطمه و على با دست خالى، از حضور پيامبر بازگشتند.
فاطمه در كنار جمال ظاهر و اندام موزون، به كمال معنى نيز آراسته بود، از نهايت بزرگوارى و نرم خويى و وسعت صدر برخوردار بود، بانويى شكيبا و متين و با وقار و سنگين بود، فطانت و استقامت راى و عفت و خويشتن دارى را در خود جمع داشت.
فاطمه را ناصيه اى نورانى و چهره اى گشاده و لبى خندان بود و تا هنگامى كه پدرش رسول خدا صلى اللَّه عليه و سلم حيات داشت، هرگز لبانش از تبسمى شيرين خالى نمى گرديد.
زبانش جز حق نمى گفت و هيچ كس را به زشتى ياد نمى كرد. دهان به غيبت و سخن چينى و همزو لمز آلوده نمى داشت، دلش گنيجه ى اسرار و پاى بند پيمان بود، صدق در مشورت و گذشت از گناه بدخواهان، خرسندش مى نمود، بسيار اتفاق افتاد كه از لغزش و رفتار زشت كسان صرف نظر فرمود و بديهايشان را با بردبارى و بخشايش پاسخ داد. از اعمال ناشايسته، گريزان و به نيكيها رغبت فراوان داشت. در گفتار، فوق العاده راستگو بود و نيت جز در خير و درستى نداشت. به راستى و درستى و امانت كه عوامل قرب شوهرش، على به رسول اللَّه بود، احترام مى گذاشت.
عمرو بن دينار از عايشه رضى اللَّه عنها، روايت كرده كه گفت: «من از فاطمه راستگوتر هرگز نديده ام، مگر پدر فاطمه را.» عمرو گويد: عايشه در ماجرايى به پيامبر، گفت يا رسول اللَّه، مطلب را از فاطمه بپرس، او كه هرگز دورغ نمى گويد. و نيز در استيعاب از عايشه نقل شده كه: «هرگز كسى را از فاطمه راست گفتارتر نديدم، مگر پدر فاطمه را.» فاطمه بانويى امين و راز دار بود، هرگز بخود اجازه نمى داد كه راز كسى را فاش كند و يا امرى كه به ديگرى مربوط بود، سر زبانها اندازد. او از پدرش، رسول خدا شنيده بود:
«خرم آن بنده ى گمنام كه خدا او را سرشناس سازد، نه آن كس كه ديگران مشهورش كنند، اين چنين بندگان، چراغ راه هدايت و سرچشمه ى دانشهايند كه به وجود ايشان، تاريكى فتنه ها يكسو شود، نه اسرار مردم را بازگويند و نه بر كس ستم روا دارند و نه خويشتن را به ريا، در چشم مردم كشند.» به حقيقت، فاطمه بر قله قاف عفت و درستى جاى داشت، او را دامنى پاك و چشمى پاك بود، هواى نفس بر او فرمان نمى راند. او در قلعه استوار عصمت و پاكى صيانت مى شد، او از خاندان پيامبرى بود كه خداوند درباره ى ايشان، آيه تطهير نازل كرده و به طهارت و عصمتشان چنين گواهى داده كه:

(انما يريد اللَّه ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا) [ خداوند اراده فرموده كه پليدى را از شما، اهل بيت، بزدايد و پاك و پاكيزه اتان گرداند. آيه 33 سوره احزاب قرآن مجيد. ] از انس بن مالك روايت شده كه: روزى، پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و سلم، از ما پرسيد: زنان را چه چيز از همه نيكوتر باشد؟ كسى پاسخ آن را نمى دانست. على بى درنگ نزد فاطمه رفت و مسئله را از او، پرسش كرد، فاطمه گفت: چرا نگفتى كه زنان را نيكوترين چيز آن است كه به مردان نظر نكنند و مردان نيز، ايشان را ديدار ننمايند، على بازگشت و پاسخ پيامبر را به همان صورت كه از همسر خود شنيده بود، عرضه داشت. حضرت فرمود: يا على، چه كسى تو را، بر آن آگاه ساخت؟ گفت: فاطمه، آنگاه پيامبر گفت:
حقا، كه فاطمه پاره ى تن من است.
عمران بن حصين گويد: روزى پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و سلم، به ما فرمود: موافقيد، تا از فاطمه عيادت كنيم» گفتيم چرا و در خدمتش به راه افتاديم. چون به در خانه ى فاطمه رسيديم، حضرت به ايستاد و سلام كرد و اجازه ورود خواست و گفت: مى توانم با همراهان خود، داخل شوم؟ فاطمه گفت: آرى پدر جان، ولى من جز يك عبا، بر سر ندارم. حضرت دستور داد، تا عبا را چنين و چنان كند و خود را با آن بپوشاند. فاطمه گفت: پدر جان، من روسرى و خمار ندارم. پيامبر پرده يا پارچه اى به او داد و فرمود اين را به جاى خمار، بر سر كن. آنگاه اجازه داد و وارد شديم. حضرت از فاطمه احوالپرستى كرد. گفت: از درد و بيمارى آسايش ندارم و علاوه كه در خانه ى ما غذائى هم يافت نمى شود.

پيامبر فرمود: دختر جان، از اين، خشنود نيستى كه برترين بانوى عالم هستى؟ فاطمه گفت: پدر جان، شما درباره ى من چنين مى گويى، پسر مريم دختران عمران چه؟فرمود: او، برترين بانوى زمان خود بود و تو برترين بانوى جهانى، به خدا قسم،كه تو را با مردى همسر كردم كه در دنيا و آخرت، سرور و برتر است.

جابر بن سمره گويد: روزى، پيامبر خدا به كسانى كه گردش نشسته بودند، فرمود: مى دانيد كه فاطمه بيمار شده است؟ مردم اجازه خواستند كه به عيادت او روند. حضرت موافقت كرد و به اتفاق ايشان برخاستند و به سوى خانه ى فاطمه براه افتادند، چون به در خانه رسيدند، پيامبر بانگ برداشت: دخترم، خود را در جامه اى بپوشان، كه مردم بديدن تو آمده اند. فاطمه گفت: اى رسول خدا، من عبا ندارم. حضرت عباى خود را از پشت در به سوى او انداخت و فرمود: خود را با اين عبا بپوشان. پس از آن، وارد خانه شديم و بعد از احوالپرسى، و درنگى كوتاه، خارج گشتيم. اصحاب درباره ى وضع دختر پيامبر با يكديگر، سخن مى گفتند، حضرت بشنيد و گفت: اما اين را هم بدانيد كه فاطمه سرور تمام بانوان در روز رستاخيز خواهد بود.

فاطمه به هنگام سخن گفتن با مردان و يا وقتى كه مردى مى خواست با او سخنى بگويد، خود را در پشت پرده و يا حجابى مستور نموده و از معرض ديد نامحرمان دور نگاه مى داشت. عفت و خويشتن دارى وى تا به آن حد شگفت انگيز بود كه حتى در انديشه ى پوشيدگى اندام خود، پس از مرگ نيز بود، مى گفت: چه كار زشتى است كه جنازه زنان را رها كرده و به روى آن، پوششى مى اندازد كه اندام او را، به درستى نمى پوشاند و آنگاه كه اسماء بنت عميس به وى خبر داد كه در حبشه چيزى شبيه به هودج ديدم كه جنازه زنان را در آن نهاده و روى آن را با پارچه اى مى پوشانيدند كه از اندام ميت هيچ ديده نمى شد، فاطمه با خرسندى گفت: چه كار خوبى و وصيت كرد كه با جنازه ى او بهمان صورت رفتار شود.

زهرا رضى اللَّه عنها، به وضع زندگانى خود، قانع بود و عقيده داشت كه حرص، خاطر مجموع را پراكنده مى سازد، او گفته ى پيامبر خدا را پيوسته در خاطر داشت كه خنك آن كس كه به اسلام هدايت شده و زندگى به ميزان كفاف داشته باشد و به آن قناعت ورزد. و نيز فرموده بود: اى مردم، در طلب روزى، زياده روى مى كنيد، چه، هيچ كس را بيش از آنچه براى او مقدر شده، نخواهند داد و آدمى از اين جهان نمى رود، تا آنكه مقدارتش به او رسيده باشد، آرى، پيامبر خدا در تلخيهاى زندگى، فاطمه را به صبر و شكيب دعوت مى كرد، تا در عوض، به نعمت هاى جاويد پروردگار دست يابد.

اسماء بنت عميس گويد: فاطمه، دختر رسول خدا، مرا گفت: روزى، پدرم به خانه ى ما آمد و گفت كجايند پسران من، حسن و حسين؟ گفتم: چيزى در خانه نداشتيم- و در هر حال خداى را سپاس مى دارم- على ايشان را همراه خود، نزد فلان يهودى برد، مبادا كه گريه كنند و من در خانه چيزى نداشتم باشم، تا به ايشان بخورانم.

پيامبر خدا بسوى ايشان براه افتاد، ديد كه آن دو سرگرم بازى هستند و مقدارى خرما جلو ايشان است. حضرت فرمود: يا على، پيش از آنكه هوا گرم شود، بچه ها را به خانه بازگردان. گفت: ما هيچ غذائى در خانه نداشتيم، اگر درنگ فرمايى، قدرى خرما براى فاطمه فراهم كنم. رسول خدا همانجا بنشست و على براى آن يهودى،از قرار هر دلوى به يك خرما، آب مى كشيد تا پس از مدتى، مقدارى خرما گرد آمد آن را برگرفتند و به خانه بازگشتند. فاطمه با چنين زندگى تنگى، سخت بردبارى و شكيبايى مى نمود و در كمال قناعت مى گذارنيد و در عين حال، خشنود و راضى بود. و سپاس خداوند بزرگ مى گزاد.

پيامبر خدا با تلاوت آيات ذيل، دختر عزيز خود را به صبر و شكيبايى در سختى ها، تشويق و تحريض مى كرد:

«فلا يعجبك اموالهم و لا اولادهم» يعنى: «مبادا كه اموال و اولاد كافران در چشم تو به چيزى آيد.» و «لا تمدن عينيك الى ما متعنابه ازواجا منهم زهره الحيوه الدنيا» يعنى: «مبادا كه بزرق و برقى كه در زندگى دنيا بهره ى برخى كافران نموديم، چشم بدورزى و آنها را به چيزى حساب كنى.» فاطمه تحت تاثير همين گفته ها، از مشكلات زندگى خود، ناخشنودى نشان نمى داد و برسختى هاى آن، پايدارى مى كرد، بروزى كم ولى حلال قناعت مى ورزيد و راضى به نظر مى آمد.

او هرگز به مال ديگران چشم نمى داشت و به چيزى كه حق او نبود، نگاه نمى كرد. هيچ گاه خود را با خواهش از ديگران، كوچك و زبون نمى ساخت، طبيعتى بى نياز و روحى موقر و آرام داشت. او از پدر خود شنيده بود كه: ثروت و مال، موجب بى نيازى نيست، بلكه بى نيازى از بى نيازى نفس و استغناى طبع آدمى حاصل مى شود. و نيز از پدر خود شنيده بود در آن هنگام كه مردى اعرابى را پند همى داد و مى گفت: آنچنان نماز بگزار كه گويى نماز آخرين تو است و با آن، وداع مى كنى و سخنى را كه بايد در آينده از آن پوزش طلبى، هرگز بر زبان مياور و نفس خويشتن را نسبت به مال ديگران، مايوس و نااميد ساز، چه غناى نفس و بى نيازى، همانا چشم از مال ديگران بستن است. و نيز شنيده بود كه على مى گفت: بايد كه در دل خود، نيازمندى و بى نيازى را يكجا جمع نمايى تا احساس نياز، تو را با مردمان نرم و خوشرفتار سازد و با بى نيازى از خلق، آبروى خود را نگاهدارى و عزت نفس خويش فرونگذارى.

آرى، شگفت نيست كه فاطمه صاحب اين چنين خلق و خوى باشد، بانويى كه به لقب «بتول» نامدار و ملقب بود، يعنى: از دنيا، گسسته و بخداى خود، پيوسته ، از زرق و برق و تمايلات، دور بود و دل از خوشيها، يكجا كنده و به فريب و آفات اين جهان، هشيارى داشت. هرگز ديده نشد كه در طول زندگانى، بر خلاف راه و روش قناعت و عزت و استغناى نفس، بر حطام دنيا دست يازد، در تخلى ها جامه ى صبر و شكيب را به زيبايى بر اندام جان خويش مى آراست و درشتى و سختى دنيا را با بردبارى و نرمى تحمل مى كرد و در هر حال، زبان در ذكر و سپاس خداى خود داشت.

انديشه ى زهرا تنها، به جهان ديگر معطوف بود و به زخارف دنيا و سرمستى هاى آن،مفتون نمى شد. از رسول خدا شنيده بود كه: هر كس، تنها به دنيا انديشه كند، خداوند امور وى را پراكنده سازد و جمعيت خاطرش پريشان نمايد و فقر و تهيدستى سر راهش گذارد و هر قدر هم در تلاش خود بيفزايد، بيش از آنچه مقدر است، به او نخواهد رسيد و هر كس كه در انديشه ى آخرت باشد، خداوند پراكندگيهايش را سامان دهد و مال و دولتش را نگاهدارد و دلش را مستغنى و بى نياز سازد و هر قدر به دنيا پشت كند، دنيا به او متمايل تر گردد. فاطمه پندى را كه رسول خدا به على داده بود، در گوش دل خويش داشت كه مى فرمود: يا على، هر كس كه در ميان دنيا و آخرت، آخرت خويش برگزيند و بدنيا پشت پا زند، بهشت را از آن خود نموده و هر آن كس كه آخرت خويش كوچك شمرد و به دنيا دل سپارد، آتش دوزخ در انتظار اوست.

فاطمه رضى اللَّه عنها، در مكتب تاديب پدر، ادب آموخته بود، فراموشش نمى شد كه رسول خدا مى فرمود: پروردگار خواست، تا بيابان مكه را انباشته از زر بمن دهد، گفته پروردگارا، دوست دارم كه يك روز گرسنه و ديگر روز، سير باشم، تا آن روز كه گرسنه ام، تو را بخوانم و به نزد تو تضرع و عرض نياز كنم و آن روز كه سير باشم، شكر نعمتت گزارم و حمد و ثناى تو گويم. و تحت تاثير اين نوع تفكر،زهرا پرورده شد، دنيا و مظاهر فريبنده ى آن را به چيزى نمى گرفت و از زيور و آرايش و شهواتش، يكسره بيزار و روى گردان بود.

حاكم در كتاب مستدرك آورده است كه وقتى، پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و سلم، به خانه ى فاطمه رفت. او در حالى كه زنجيرى از زر در گردن داشت، گفت: پدر، اين را، ابوالحسن على به من هديه كرده است. پيامبر فرمود: «آيا اين شادمانى ترا بس است كه مردم فاطمه دختر محمدت خطاب كنند، ولى زنجيرى از آتش گرد دستت حلقه زده باشد!؟» و ننشسته، از خانه بيرون آمد. فاطمه بى درنگ، زنجير را بفروخت و. از بهاى آن، برده اى بخريد و در راه خدا آزاد ساخت. وقتى خبر اينكار، به رسول خدا رسيد، گفت: «خداى را سپاس كه فاطمه را از آتش برهانيد.» [ شك نيست كه اين داستان را، دشمنان على و اهل بيت پيامبر به دروغ ساخته اند، تا از عظمت مقام ايشان بكاهند، و گرنه على با آن مقام زهد و پرهيز و دقتى كه در امر مسلمانان و بيت المال ايشان داشت هرگز به مالى كه موجب آتش باشد، دست نمى يازيد و به همسر خويش هديه نمى كرد. و چگونه ممكن است على و فاطمه كه قرآن كريم به عمصت و طهارتشان گواهى داده است، كارى كنند كه مستجب خشم خدا و در نتيجه، مستحق آتش گردند؟. مترجم. ] زهرا در همه حال راضى بود و نسبت به مقدرات الهى اعتراض و ناخشنودى نشان نمى داد، اينها نشانه ى محبت شديدى است كه نسبت بذات پروردگار سبحان داشت و به همين سبب، از متاع دنيا و خوشيهاى آن، دل بركنده بود، نزد او، ديگر فقر و بى نيازى، آسايش و سختى، تندرستى و بيمارى، بود و نبود و بالاخره، مرگ و زندگى يكسان و بى تفاوت بود، در بلاها صابر و از قضا و تقدير الهى راضى و خشنود مى نمود. او، خود از پدرش، رسول خدا روايت كرده كه: خداوند هر بنده اى را كه دوست بدارد، به بلايش مبتلى مى سازد، پس اگر شكيبايى كند، او را از ديگران ممتاز مى دارد و اگر به رضاى حق راضى و خشنود باشد، او را بنده ى گزيده ى خويش خواهد فرمود.

فاطمه به فرزندان خود، نيز چنين تلقين مى كرد كه: بردبارى و رضا به درخواست خداوند، نخستين گام در راه بندگى حق است، هر كس كه صبر پيشه كند و به داده ى پروردگار رضا دهد، خدايش جز خير و نيكويى مقدر و مقرر نخواهد كرد. خداوند عزوجل به موسى بن عمران عليه السلام، وحى فرمود: «اى موسى، در ميان آفريدگان خود، از بنده ى با ايمان عزيزتر و محبوب تر ندارم، اگر به بلائى مبتلايش سازم،به خاطر خير اوست و اگر بلائى از او دور كنم، آن هم خير وى است، من آگاه ترم كه خير و صلاح بنده ام در چه احوالى است، پس بايد كه در بلاها صابر و در نعمتها شاكر و نسبت به قضاء حق راضى و خشنود باشد كه نام اين چنين بنده را در شمار صديقين و خاصان درگاه خود بنويسم كه به مقتضاى خشنودى من كار كرده و فرمان مرا اطاعت نموده است.» فاطمه در سخاوت و بخشندگى نيز، به راه پدر خود مى رفت و بياد داشت كه فرموده بود: سخاوت و گشاده دستى درختى است بهشتى كه شاخه ها در زمين گسترده، هر كس كه به يكى از آنها چنگ زند، به بهشتش رهنمون خواهد شد. و نيز گفته بود: سخاوتمند گشاده دست به خداوند، نزديك و به مردم، نزديك و به بهشت نيز، نزديك و از دوزخ، دور و مهجور است، خداوند، خود صاحب جود و بخشندگى است و آنان كه اين صفتها را دارند، دوست مى دارد.

در كتاب دلائل الامه آمده كه: حسين از مادر خود، فاطمه رضى اللَّه عنهما، روايت كرده است، كه پيامبر به من فرمود: تا مى توانى از بخل پرهيز نما، زيرا كه آن، ننگى است كه به دامن بزرگواران نخواهد نشست. از بخل بپرهيز كه چونان درختى است در آتش روييده و شاخه ها در دنيا كشيده، هر كس كه به شاخه اى از آن دست برد، او را تا به آتش خواهد كشانيد. و سخاوت درختى است در بهشت كه شاخه ها در اين جهان گسترده، هر كس به يكى از آنها چنگ زند، تا بهشتش خواهد برد. و نيز از على شنيده بود: هر كس در كار خيرى، اقدام نمايد، خدايش در اين جهان، عوض دهد و در آن جهانش دو چندان مرحمت كند. را ه و رسم پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و سلم، بر آن بود كه پيوسته ديگران را بر خود مقدم مى داشت، تا آنجا كه برخى از همسران وى نقل كرده اند كه: پيامبر در طول زندگى خود، سه روز پياپى، سير به پايان نبرد، ولى ما را آزاد مى گذاشت كه غذا بخوريم تا سير شويم، ما هم ديگران را بر خود مقدم مى داشتيم و ايثار مى كرديم.

خداوند متعال نيز در قرآن، اين چنين كسان را ستوده و مى فرمايد (و يوثرون على انفسهم و لو كان بهم خصاصه) [ آيه 9 سوره حشر قرآن مجيد. ] يعنى: (اينان، بر خويشتن تنگ مى گيرند و از سهم ويژه ى خود به ديگران ايثار مى نمايند.) و حضرت زهرا از هر كس ديگر، سزاوارتر بود كه از پدر خود پيروى و به سيرت و سنت وى اقتدا كند و در راه خدا بر خويشتن سخت گيرد و نسبت به ديگران ايثار نمايد. آرى او از خاندانى بود كه در مروت و جوانمردى و ايثار در راه حق، زبان زد خاص و عام و شهره ى آفاق بودند.

ابن جوزى مى نويسد: پيامبر صلى اللَّه عليه و سلم، براى فاطمه پيراهنى نو فراهم كرد، تا در شب عروسى خود، به تن كند و به خانه ى شوهر رود، وى پيراهن وصله دار ديگرى نيز داشت، در اين ميان، فقيرى به درخانه آمد و پيراهن كهنه اى طلب كرد.

فاطمه خواست تا آن پيراهن وصله دار را به او ببخشد، ولى به خاطر آورد كه خداوند متعال فرمود:

لن تنالوا البر حتى تنفقوا مما تحبون [ آيه 86 سوره آل عمران قرآن مجيد. ] يعنى: (هرگز به نيكى دست نخواهيد يافت، تا آنچه كه دوست مى داريد، در راه خدا بدهيد.) و به همين سبب، جامه ى نو را به سائل داد، چون شب زفاف وى نزديك شد، جبرائيل عليه السلام، لباسى از سندس سبز، برايش هديه آورد، زنان يهودى كه در محفل شركت داشتند، با ديدن آن و آگاهى از ماجرا ايمان آوردند و به دنبال آن، همسرانشان نيز به اسلام گرويدند.

در مسامرات شيخ اكبر [ مقصود، محى الدين عربى است. ] و در تفسير بيضاوى از عبداللَّه بن عباس رضى اللَّه عنهما، در بيان آيه شريفه يوفون بالنذر و يخافون يوما كان شره مستطيرا [ ترجمه ايشان به پيمانهاى خود با خداوند، پاى بندند و از روزى كه شر آن همه را دامنگير است، مى هراسند. ] روايت شده كه وقتى ، حسنين بيمار شدند رسول خدا به اتفاق ابابكر و عمر به عيادت آمدند. عمر گفت: يا اباالحسن، اگر به خاطر شفاى فرزندانت نذرى كنى، خداوند عافيت عطا خواهد فرمود.

على گفت: نذر كرده ام كه بشكرانه ى سلامت ايشان، سه روز روزه بگيرم، فاطمه و حسنين و فضه خدمتكار خانه نيز، يكى پس از ديگرى، پيروى نموده و همگى هم چنان نذر كردند. بارى، بيماران بخواست خدا، شفا يافتند و افراد خانواده به مقتضاى نذر، روزه گرفتند، چون غذائى كه با آن افطار كنند نبود، على نزد شمعون يهودى كه در همسايگى او منزل داشت و پشم بافى مى كرد، برفت و به او گفت: ميل دارى تا در مقابل سه صاع [ صاع: پيمانه اى معين بوده كه با آن گندم و جو و مانند آن را كيل مى كردند. ] جو، دختر محمد برايت پشم بريسد؟ شمعون پذيرفت و على با مقدارى پشم و جو، به خانه بازگشت و فاطمه را از ماوقع آگاه ساخت. دختر رسول خدا بكار مشغول شد و يك صاع از آن جو را در برابر پشمى كه رشت، برگرفت و به دست خود آسيا كرد و از آن، به تعداد افراد خانواده، پنج گرده ى نان پخت. هنگام مغرب، على با پيامبر نماز بگزارد و به خانه آمد تا افطار كنند، همين كه سفره بگستردند و على مى رفت كه اولين لقمه را به دهان برد، مسكينى بر در خانه آمد و گفت: اى خاندان محمد، سلام بر شما،من مسلمانى مسكينم، از آنچه مى خوريد، مرا هم نصيبى دهيد كه خداوند كه خواركهاى بهشتى به شما عوض دهاد.
على لقمه از دست فروگذاشت و گفت:
فاطم ذا المجد و اليقين           يا بنت خير الناس اجمعين
اماترين البائس المسكين           جاء الى الباب له حنين
كه امرى ء بكسبه رهين ] يعنى: «اى فاطمه، اى بانوى بزرگوار و معتقد كه دختر بهترين خلق خدايى، نمى بينى كه بيچاره ى مسكينى به درخانه آمده و ناله ى اندوه از او برمى خيزد؟ (بدانكه)، هر كس درگر و اعمال خويشتن است.» فاطمه در جواب گفت:
امرك سمع يا بن عم وطاعه           مالى من لوم و لا ضراعه
غذيت باللب و بالبراعه           ارجو اذا انفقت من مجاعه
ان الحق الابرار و الجماعه           و ادخل الجنه فى الشفاعه
يعنى: «اى پسر عم، فرمانت را بى درنگ اطاعت خواهم كرد و تو را در اينكار، نه سرزنش و نه ملامتى است، كه تو از خرد و فضيلت تغذيه مى كنى و من نيز كه با شكم گرسنه آنچه دارم در راه خدا مى دهم، آرزو دارم كه همراه با صلحا و نيكان به بهشت راه يابم.» و به سوى سفره رفت و نانها را به آن مسكين داد و آن شب را گرسنه بسر آوردند و صبح فردا بدون آنكه چيزى جز آب، خورده باشند، روزه گرفتند. بار ديگر فاطمه مقدارى از پشمها را رشته كرد و مقدار صاعى از آن جو برگرفت و بهمان صورت نخستين روز، پنج گرده نان آماده ساخت، تا با آن افطار نمايند، اما باز،چون على پس از نماز مغرب، خواست تا نخستين لقمه را از آن نان برگيرد، يتيمى حلقه بر در زد و گفت: اى خاندان محمد، سلام بر شما، من مسلمانى يتيم، مرا از آنچه مى خوريد، سهمى دهيد، كه خداوند از اغذيه بهشتى به شما عوض دهاد.
باز على لقمه از دست فرونهاد و گفت:
فاطم بنت السيد الكريم           قد جاءنا اللَّه بذااليتيم
من يطلب اليوم رضا الكريم           موعده فى جنه النعيم
يعنى: «اى فاطمه، اى دختر آن سرور بزرگوار، خداوند يتيمى نزد ما فرستاده است. (بدانكه) هر كس امروز، خشنودى پروردگار جويد، وعده گاهش، (فردا) در بهشت نعمتها خواهد بود.» فاطمه رضى اللَّه عنها، در پاسخ گفت:
فسوف اعطيه و لا ابالى           و اوثر اللَّه على عيالى
امسواجياعا و هم امثالى           اصغر هم يقتل فى القتال
يعنى: «هم اكنون به او خواهم بخشيد و به خاطر خدا، او را بر افراد خانواده ام مقدم خواهم داشت. ديشب، همگى گرسنه سر كردند و من نيز هم، اما از (گرسنگى چه باك) كه كوچكترين پسرم در نبرد كشته خواهد شد.» و به سوى سفره نان رفت و هر چه در آن بود، به يتيم داد و باز هم، همگى گرسنه ماندند و با بى غذائى سركردند و بامدادان، بدون آنكه چيزى به جز آب خورده باشند، به روزه شدند. فاطمه اين بار، باقى پشمها را رشته نمود و در برابر، آنچه از جوها مانده بود، آسيا كرد و چون روزهاى ديگر، پنج گرده ى نان افطار را فراهم ساخت. چون شب رسيد و على از نماز مغرب به پرداخت، به خانه شد و در كنار سفره بنشست و باز، نخستين لقمه را ناخورده، بانگ اسيرى از درگاه برخاست كه: هان اى خاندان رسول خدا، بر شما سلام باد، مرا كافران به اسيرى گرفتند و به زنجيرم كشيده و گرسنه رهايم كردند، على لقمه از دست بينداخت و گفت:
فاطمه ابنه النبى احمد           بنت نبى سيد مسدد
هذا اسير جاء ليس يهتدى           مكبل فى قيده مقيد
يشكو الينا الجوع و التشدد           من يطعم اليوم يجده فى غد
عند العلى الواحد الموحد           ما يزرع الزارع يوما يحصد
يعنى: «اى فاطمه، اى دختر نبى خدا، احمد، اى دخت پيامبرى كه سرور است و سروريش داده اند، اسيرى آمده كه به هيچ جا راه بر نيست و در بند و زنجير گرفتار بوده، اينك، از گرسنگى و سختى نزد ما شكوه آغاز كرده، (بدانكه)، هر كس كه امروز كسى را سير كند، پاداش خويش را فردا در پيشگاه خداوند بلند مرتبه و يكتا و بى همتا درخواست يافت كه هر كس امروز بكارد، ديگر روز، درود» فاطمه گفت:
لم يبق مماجاء غير صاع           قدد برت كفى مع الذراع
و ابناى و اللَّه لقد اجاعا           يا رب لاتهكهما ضياعا
يعنى: «از آنچه (در خانه) بود، جز به مقدار صاعى باقى نمانده و دست و زراع من، (از گرداندن آسيا و رشتن پشم) مجروح گرديده است، اينك پسرانم كه به خدا ، سخت گرسنه اند، پروردگارا، مبادا كه از گرسنگى به ميرند و تباه شوند.» و اين بار نيز آنچه در سفره بود، با اسير داد و فردا پگاه چهارم، روزه نبودند، اما چيزى هم براى خوردن نداشتند.
على به اتفاق حسنين كه از شدت گرسنگى مى لرزيدند، نزد رسول خدا رفتند چون چشم پيامبر خدا به كودكان لرزان افتاد، فرمود: يا اباالحسن، چه بر شما گذشته؟ وضع شما مرا سخت ناراحت كرد، بياييد تا نزد دخترم، فاطمه رويم و با هم، به خانه ى او رفتند. فاطمه در محراب عبادت خود سرگرم بود و از گرسنگى بى حساب، شكمش به پشت چسبيده و چشمهايش بگودى فرورفته بود. چون رسول خدا او را در چنان حالت ديد، در آغوشش كشيد و گفت: (خدايا)، فريادرس كه اينك اهل بيت محمد دارند از گرسنگى مى ميرند. هنوز سخن اندوهگين پيامبر پايان نيافته بود كه فرشته ى امين وحى خداوند بر او فرود آمد و سوره مباركه هل اتى را بر قلب نازنينش نازل نمود كه در آن آيات، از سوى حق تعالى، زيباترين ستايش و والاترين مدايح، نسبت به اهل بيت فرود آمده است كه:
ان الابر اريشربون من كاس كان مزاجها كافورا عينا يشرب بها عباداللَّه يفجرونها تفجيرا- يوفون بالنذر و يخافون يوما كان شره مستطيرا و يطعمون الطعام على حبه مسكينا و يتيما و اسيرا- انما نطعمكم لوجه اللَّه لا نريد منكم جزاء و لا شكورا- انا نخاف من ربنا يوما عبوسا قمطريرا- فوقوهم اللَّه شر ذلك اليوم و لقاهم نضره و سرورا- و جزاهم بما صبر و اجنه و حريرا- متكئين فيها على الارائك لايرون فيها شمسا و لا زمهريرا- ودانيه عليهم ضلالها و ذللت قطوفها تذليلا- و يطاف عليهم بانيه من فضه و اكوب كانت قواريرا- قوارير من فضه قدروها تقديرا- و يسقون فيها كاسا كان مزاجها زنجبيلا- عينا فيها تسمى سلسبيلا- و يطوف عليهم و لدان مخلدون اذا رايتهم حسبتهم لولوا منثورا- و اذا رايت ثم رايت نعيما و ملكا كبيرا- عاليهم ثياب سندس خضرو استبرق و حلوا اساور من فضه و سقاهم ربهم شرابا طهورا- ان هذا كان لكم جزاء و كان سعيكم مشكورا» يعنى:
«خوبان و صالحان در بهشت، از شرابى نوشند كه طبعى كافور گون دارد بندگان خدا از سرچشمه اى گوارا سيراب مى گردند كه آب آن را توانند بهر كجا كه بخواهند، جريان دهند- اينان، كسانى هستند كه به عهد و نذر خود پاى بندند و از روزى كه شر آن همه را دامنگير است، هراسانند- و براى دوستى خدا، به فقير و يتيم و اسير غذا مى دهند- و (گويند) اين كار، تنها به خاطر خداست، نه پاداشى و نه سپاسى در برابر آن از شما چشم داريم- ما، از خشم پروردگار خود در آن روز گرفته و غمگين، پروا مى كنيم- پروردگار هم، از شر و فتنه آن روز محفوظشان داشت و در آن هنگامه با ايشان دل شاد و لب خندان بخشيد- و به پاداش شكيبى كه در اين جهان كردند، باغ بهشت و جامه هاى حريريشان بداد- كه در آن جا، بر تخت ها تكيه كنند، نه آفتاب سوزان بينند و نه سرماى زمهرير آزارشان رساند- بر سرهاشان، سايه از درختان بهشتى گسترده درختانى كه ميوه ى آنها در دسترس و اختيار است- (و ساقيان بهشتى) جامهاى سيمين و صراحى هاى بلورين بر ايشان بگردش آورند- كه آن بلورين صراحى هاى نقره فام به اندازه و متناسب ساخته شده اند- در آن جا، شرابى زنجيل آميزه به ايشان بنوشانند- در آن مينو، چشمه اى است كه سلسبيلش نام است- و پسر كان هميشه زيبا و نوجوان، برگردايشان به خدمت بگردند كه اگر بنگريشان، گمان برى كه مرواريد پراكنده اند- و چون به آنجا نظر كنى، ببينى كه چه نعمت ها و چه اقليمى بزرگ است- بر بالاى بهشتيان، ديباهاى سبز لطيف و سطبر افتاده و بر دستهاشان دستبندها از سيم خام است و پروردگارشان، خود شرابى و پاك و گوارا نوشاند- اين ها به حقيقت، پاداش شماست و آن كوشش ها كه (در دنيا) كرديد، مشكور و پذيرفته گرديده است.» آرى، پروردگار، مساعى اين خاندان و آن همه ايثار كه در تاريخ نيكوكارى گيتى بى سابقه است، سپاس داشته و در برابر، خانه آخرتشان كرامت كرده كه در نعمت هاى آن، مستغرق و غوطه ور گردند و نام ناميشان را در جهان، جاويدان ساخت و راه و رسمشان را نمونه و سرمشق ديگران نمود كه تا واپسين روز و تا انقراض جهان، بر مسلمانان پيشوا و امام باشند.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مولودی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 ذی قعده

١ـ ولادت با سعادت حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها)٢ـ مرگ اشعث بن قیس٣ـ وقوع جنگ بدر صغری ١ـ...


ادامه ...

11 ذی قعده

میلاد با سعادت حضرت ثامن الحجج، امام علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) روز یازدهم ذیقعده سال ١٤٨...


ادامه ...

15 ذی قعده

كشتار وسیع بازماندگان بنی امیه توسط بنی عباس در پانزدهم ذیقعده سال ١٣٢ هـ.ق ، بعد از قیام...


ادامه ...

17 ذی قعده

تبعید حضرت موسی بن جعفر (علیهما السلام) از مدینه به عراق در هفدهم ذیقعده سال ١٧٩ هـ .ق....


ادامه ...

23 ذی قعده

وقوع غزوه بنی قریظه در بیست و سوم ذیقعده سال پنجم هـ .ق. غزوه بنی قریظه به فرماندهی...


ادامه ...

25 ذی قعده

١ـ روز دَحوالارض٢ـ حركت رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) از مدینه به قصد حجه...


ادامه ...

30 ذی قعده

شهادت امام جواد (علیه السلام) در روز سی ام ذی‌قعده سال ٢٢٠ هـ .ق. شهادت نهمین پیشوای شیعیان...


ادامه ...
0123456

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page