تفسير سوره قصص (3)
و قالوا إن نتبع الهدي معک نتخطف من أرضنا أ و لم نمکن لهم حرما ءامنا يجبي إليه ثمرت کل شي ء رزقا من لدنا و لکن أکثرهم لا يعلمون (57) و کم أهلکنا من قرية بطرت معيشتها فتلک مسکنهم لم تسکن من بعدهم إلا قليلا و کنا نحن الورثين (58) و ما کان ربک مهلک القري حتي يبعث في أمها رسولا يتلوا عليهم ءايتنا و ما کنا مهلکي القري إلا و أهلها ظلمون (59) و ما أوتيتم من شي ء فمتع الحيوة الدنيا و زينتها و ما عند الله خير و أبقي أ فلا تعقلون (60) أ فمن وعدنه وعدا حسنا فهو لقيه کمن متعنه متع الحيوة الدنيا ثم هو يوم القيمة من المحضرين (61) و يوم يناديهم فيقول أين شرکاءي الذين کنتم تزعمون (62) قال الذين حق عليهم القول ربنا هؤلاء الذين أغوينا أغوينهم کما غوينا تبرأنا إليک ما کانوا إيانا يعبدون (63) و قيل ادعوا شرکاءکم فدعوهم فلم يستجيبوا لهم و رأوا العذاب لو أنهم کانوا يهتدون (64) و يوم يناديهم فيقول ما ذا أجبتم المرسلين (65) فعميت عليهم الأنباء يومئذ فهم لا يتساءلون (66) فأما من تاب و ءامن و عمل صلحا فعسي أن يکون من المفلحين (67) و ربک يخلق ما يشاء و يختار ما کان لهم الخيرة سبحن الله و تعلي عما يشرکون (68) و ربک يعلم ما تکن صدورهم و ما يعلنون (69) و هو الله لا إله إلا هو له الحمد في الأولي و الاخرة و له الحکم و إليه ترجعون (70) قل أ رءيتم إن جعل الله عليکم اليل سرمدا إلي يوم القيمة من إله غير الله يأتيکم بضياء أ فلا تسمعون (71) قل أ رءيتم إن جعل الله عليکم النهار سرمدا إلي يوم القيمة من إله غير الله يأتيکم بليل تسکنون فيه أ فلا تبصرون (72) و من رحمته جعل لکم اليل و النهار لتسکنوا فيه و لتبتغوا من فضله و لعلکم تشکرون (73) و يوم يناديهم فيقول أين شرکاءي الذين کنتم تزعمون (74) و نزعنا من کل أمة شهيدا فقلنا هاتوا برهنکم فعلموا أن الحق لله و ضل عنهم ما کانوا يفترون (75)
ترجمه آيات
بهانه آوردند که اگر با تو هدايت را پيروي کنيم از سرزمينمان ربوده مي شويم، آيا ما آنان را در حرمي امن (شهر مکه) سکني نداديم که ميوه هر درختي به خاطر اينکه ما خواسته ايم اهل آن شهر را روزي دهيم بدانجا حمل و گردآوري مي شود؟ اما بيشترشان نمي دانند (57) .
(علاوه بر اين مگر ايمان نياوردن، ايشان را حفظ کرده؟) چه بسيار شهرهاي آباد و حاصل خيز که در معيشت خود طغيان کردند و ما هلاکشان کرديم و اينک خرابه هاي مساکن آنها است که ديگر بعد از ايشان مسکوني نشد مگر اندکي از آنها و ماييم وارث آنان (58) .
پروردگار تو چنين نبوده که مردم شهرها را هلاک کند مگر بعد از آنکه رسولي به سويشان و در سواد اعظمشان بفرستد تا آيات ما را بر آنان بخواند، و ما هرگز ويران کننده شهرها نبوديم مگر آن شهرها که مردمش ستمگر بودند (59) .
علاوه بر اين، آنچه که داده شده ايد وسيله زندگي دنيا و زينت آن است و آنچه نزد خدا است بهتر و پايدارتر است آيا باز هم تعقل نمي کنيد (60) .
و آيا کسي که به او وعده نيک داديم و او به آن وعده ها خواهد رسيد مثل کسي است که تنها وسايل زندگي دنيا به او داديم ولي در روز قيامت از احضار شدگان است (61) .
روزي که خدا ندايشان مي کند و مي فرمايد: کجايند آن شرکايي که براي من معتقد بوديد (62) .
کساني که عذاب ما بر آنها حتمي شده، در پاسخ مي گويند پروردگارا اينهايند کساني که ما گمراهشان کرديم آنان را گمراه کرديم همان طور که خود گمراه بوديم پروردگارا اينک به درگاه تو از اين که ما را مي پرستيدند بيزاري مي جوييم (63) .
به ايشان گفته مي شود شرکاي خود را به کمک بخوانيد پس مي خوانند ولي آن شرکاء اجابتشان نمي کنند عذاب را مي بينند، مي گويند اي کاش ما هم راه را مي يافتيم(64) .
و روزي که خدا ندايشان مي کند و مي فرمايد: چگونه پيامبران را پاسخ گفتيد (65) .
پس در آن روز پوشيده گردد بر آنان خبرها و از شدت عذاب از يکديگر خبر نمي گيرند(66).
و اما کسي که توبه کرد و ايمان آورد و عمل صالح به جا آورد اميد آن هست که از رستگاران باشد (67) .
و پروردگار تو هر چه بخواهد خلق مي کند و مي گزيند، ايشان اختياري ندارند منزه است خدا و برتر از شرکي است که به وي مي ورزند (68) .
و پروردگار تو آنچه در قفس سينه پنهان دارند و يا اظهار مي دارند آگاه است (69) .
و او همان الله است که معبودي جز او نيست و حمد در دنيا و آخرت اوراست و حکم نيز مر اوراست و به سويش بازمي گرديد (70) .
به ايشان بگو به من بگوييد اگر خدا شب را تا روز قيامت يکسره مي کرد چه اله و معبودي برايتان نور مي آورد آيا نمي شنويد (71) .
بگو به من خبر دهيد اگر خداوند روز را تا قيامت بر شما يک سره مي کرد غير از خدا چه معبودي شب را برايتان مي آورد تا در آن آرامش گزينيد آيا نمي بينيد (72) .
يکي از رحمت هاي او اين است که براي شما شب و روز درست کرد تا در يکي آرامش گرفته در ديگري به جستجوي فضل خدا برخيزيد، چنين کرد تا شايد شکر بگزاريد (73) .
و روزي که او ندايشان مي کند که آن شرکايي که براي من معتقد بوديد کجايند (74) .
و از هر امتي گواهي بيرون مي کنيم و مي گوييم برهان خود را بياوريد آن روز مي فهمند که حق براي خداست و غايب گردد از ايشان آنچه افتراء مي بستند (75) .
بيان آيات
اين آيات عذر ديگر از بهانه هاي مشرکين مکه را در ايمان نياوردن به کتاب خدا بيان مي کند، همچنان که آيات قبل عذر اولشان را بيان مي کرد، به اين که: چرا آيات و معجزاتي چون معجزات موسي نياوردي، در اين آيات متذکر مي شود که اين عذر را بهانه کرده اند که اگر ما به کتاب تو ايمان آوريم، و به دين توحيد بگرويم، مشرکين عرب ما را از سرزمينمان بيرون مي کنند، ما را مي کشند، و اسير مي کنند، و اموالمان را غارت نموده و امنيت و صلح ما را به خطر مي اندازند.
آنگاه خداي تعالي سخن ايشان را رد مي کند، به اينکه ما شهر ايشان را برايشان حرم امن کرديم، تمامي عرب، مکه را مقدس و محترم مي دانند، و ميوه هر درختي را بدانجا حمل مي کنند ديگر موجبي براي ترس ايشان که آنان را از شهر بيرون کنند، نيست.
علاوه بر اين برخورداري از اموال و اولاد و کامروايي از عيش و زندگي براي آنان امنيت درست نمي کند، تا آن را بر پيروي هدايت ترجيح بدهند، چه بسيار قريه هايي که در عيششان خدا هلاکشان نمود، و نسلشان را برانداخت، و سرزمين آنان را به ارث برد، و اينک اين مسکنهاي آنان است که بعد از ايشان همچنان خالي است، و جز اندکي از آنها مسکوني نيست.
از اين هم که بگذريم، آن چيزي که پيروي هدايت را فداي آن مي کنند و آن را بر مي گزينند متاع زندگي دنيا است، که زودگذر و ناپايدار است، و انسان عاقل زندگي ناپايدار را بر زندگي جاودانه آخرت و جوار خداي تعالي ترجيح نمي دهد.
از اين نيز که بگذريم خدايي که خلقت و امر به دست او است، وقتي چيزي را اختيار مي کند، و به آن امر مي نمايد، ديگر کسي نمي تواند به خاطر خواست خودش خواست او را مخالفت کند، و آنچه را که طبع او متمايل به آن است اختيار نمايد، خداي تعالي بعد از اين چند جواب به داستان قارون اشاره مي کند، که زمين او را با خانه اش در خود فرو برد.
"و قالوا ان نتبع الهدي معک نتخطف من ارضنا..."
کلمه"تخطف"به معناي اختلاس با سرعت، و به زبان ساده به معناي قاپيدن است.
ولي بعضي (1) گفته اند: "خطف"و"تخطف"به معناي اين است که: شخصي را از همه طرف و از هر جهت بربايند .و گويا تعبير به تخطف از سرزمين، استعاره باشد، و منظور کشتن و اسير کردن و غارت کردن، باشد، گويا خود آنان و آنچه متعلق به ايشان است از اهل و مال همه يک جا قاپيده مي شوند، به طوري که شهر از ايشان و متعلقاتشان خالي مي شود، و مقصود از"ارض"، سرزمين مکه و حرم است، به دليل اينکه دنبالش مي فرمايد: "مگر ما ايشان را در حرم امني سکني نداديم"و گوينده اين حرف بعضي از مشرکين مکه بودند.
و منظورشان اعتذار جستن از ايمان به خدا بوده، اعتذار به اينکه اگر ايمان بياورند عرب ايشان را از سرزمينشان يعني از مکه بيرون مي کنند، چون عرب نيز مانند ايشان مشرکند، و حاضر نيستند مردم مکه ايمان بياورند، و بتهاي ايشان را ترک گويند، پس در حقيقت مي خواهند بگويند ما از ايمان آوردن مانع داريم، و اين بهانه، خود اعترافي است ضمني، به اينکه اصل دعوت آن جناب حق است، کتاب او هم هر چه آورده حق است، چيزي که هست خطر تخطف عرب نمي گذارد ما بدان ايمان آوريم، و صريح تر از اين اعتراف ضمني جمله"ان نتبع الهدي معک "است، که در آن اقرار مي کنند به اينکه آنچه با رسول خدا (ص) است و آنچه او آورده است هدايت است، و گر نه مي گفتند: "اگر پيروي کنيم کتاب و دين تو را"يا تعبيري ديگر مي آوردند .
"ا و لم نمکن لهم حرما آمنا" بعضي (2) گفته اند"تمکين"متضمن معناي جعل و قرارداد است، و معناي جمله اين است که مگر ما براي آنان حرم امني قرار نداديم، تا در آن جاي گيرند بعضي (3) ديگر گفته اند: کلمه"حرما"منصوب به ظرفيت است، و معناي جمله چنين است: "آيا ما ايشان را در حرمي امن جا نداديم"و کلمه"آمنا"صفت آن ظرف است، يعني در حرمي جا داديم که داراي امنيت است، و اگر حرم را داراي امنيت توصيف کرد، با اين که اهل آن امنيت دارند، از باب مجاز در نسبت است، و جمله عطف است بر محذوف، و گر نه در اول آن واو عاطفه نمي آمد، بلکه مي فرمود: "أ لم نمکن"پس تقدير آن چنين است: "ا لم نعصمهم، و نجعل لهم حرما آمنا، ممکنين اياهم آيا ايشان را مصونيت نداديم، و حرمي امن در اختيارشان نگذاشتيم، که در آن جاي گيرند".
اين جمله جواب اول خداي تعالي از گفتار ايشان است، که به عنوان عذر و بهانه گفتند: "اگر با تو هدايت را پيروي کنيم از سرزمين خود ربوده مي شويم"، و حاصل جواب اين است که : ما ايشان را در زميني مکنت داديم که آن را حرم و داراي امنيت قرار داديم به طوري که عرب آن را محترم مي شمارد، ديگر چرا بايد بترسند از اينکه اگر ايمان بياورند عرب ايشان را از آنجا بربايند.
"يجبي اليه ثمرات کل شي ء" کلمه"يجبي"، مضارع مجهول از ماده"جبايت"است، که به معناي جمع آوري است، و کلمه"کل"در اينجا به منظور تکثير آمده، نه اينکه بخواهد عموميت را برساند، چون قطعا همه ميوه هاي دنيا در مکه جمع آوري نمي شود و معناي اين جمله اين است که: "ميوه هاي بسياري از اشياء به سوي حرم گردآوري مي شود"، و اين جمله، صفت حرم است، بدين منظور آن را آورد، تا از اين توهم که ممکن است به و هم کسي آيد که ايمان آوردن باعث تضرر ايشان مي شود، چون ديگر کارواني به مکه نمي آيد، جلوگيري کند.
"رزقا من لدنا" کلمه"رزقا"مفعول مطلق است، و ممکن هم هست حال از کلمه "ثمرات"باشد، و جمله"و لکن اکثرهم لا يعلمون"، استدراک از همه مطالب گذشته است، و معناي آيه اين است که: ما ايشان را در محل امني حفظ کرديم، و از هر ثمره اي روزي داديم، ليکن بيشترشان به اين مطلب جاهلند، و گمان مي کنند آنکه ايشان را از ربودن عرب حفظ مي کند، شرکشان به خدا و بت پرستي ايشان است.
"و کم اهلکنا من قرية بطرت معيشتها..."
کلمه"بطر"به معناي طغيان ناشي از نعمت است، و کلمه"معيشتها"به خاطر حذف حرف جر منصوب شده، و معناي جمله اين است که: چه بسا قريه ها که در معيشت خود طغيان کردند، و ما هلاکشان کرديم.
"فتلک مساکنهم لم تسکن من بعدهم الا قليلا" يعني مساکن آنان که خراب و ويران شد، اينک خرابه هاي آن، جلو چشم شما است، و هنوز به حالت ويراني اش مانده، و تعمير نشده، و بعد از هلاکت صاحبانش مسکوني نشد، مگر اندکي از آنها.
با اين معنا که براي جمله کرديم روشن مي شود که مناسب تر آن است که استثناي "الا قليلا "را استثناي از مسکن ها بگيريم، نه از جمله"من بعدهم"، چون اگر چنين کنيم معناي آيه اين مي شود که: مساکن آنان بعد از ايشان مسکون نشد، مگر زماني اندک، چون کسي در آنجاها منزل نکرد، مگر کاروانياني که در بعضي از سفرها يک روز يا نيم روز در آنجاها منزل کردند.
"و کنا نحن الوارثين" چون که آنان مالک آن مساکن شدند، و بعدا آن را ترک کردند و رفتند، و کسي از ايشان نماند که آن مساکن را تملک کند، غير از ما، لذا ما وارث مسکنهاي آنان شديم، و در اين جمله، يعني جمله"و کنا نحن الوارثين"، عنايت لطيفي به کار رفته، براي اينکه مالک حقيقي هر چيز، آنهم مالک مطلق، خدا است، پس مالک مساکن آنان نيز از اول خدا بود، چند صباحي به ايشان تمليک کرد، يعني در تحت تسلط و اختيار آنان قرار داد، آنگاه دوباره از دستشان گرفت، يعني هلاکشان کرد، و بعد از هلاکتشان ديگر مالکي براي آن مساکن نماند به جز خدا، پس اگر خداي تعالي خود را وارث ايشان خواند، به اين عنايت است که بعد از رفتن آنان کسي باقي نماند، و تنها او باقي ماند و او مالک املاک آنان شد، گويا آن ملک اعتباري که داشتند به خدا منتقل شد، در حالي که در حقيقت انتقالي در کار نبود، بلکه بعد از هلاکت آنان و زوال ملک اعتباري آنان ملک حقيقي خدا (که تاکنون به خاطر آن ملک اعتباري مخفي مانده بود) ظاهر شد.
اين آيه جواب دوم خداي تعالي است از عذري که آوردند که: "اگر با تو به هدايت ايمان بياوريم عرب ما را از سرزمينمان مي ربايند"و حاصل اين جواب اين است که: صرف اينکه شما ايمان نياوريد، و در نتيجه عرب شما را نربايند، باعث نمي شود که شما در اين سرزمين باقي بمانيد و زمينتان حفظ شود و هر جور دلتان خواست متنعم شويد، براي اينکه چه بسا قريه ها که در نهايت درجه تنعم بودند، و در نتيجه باد غرور و طغيان سرگرمشان کرده بود، که ما همه آنان را هلاک کرديم، و شهر و دهشان خالي از سکنه ماند، و کسي جز خدا آن را ارث نبرد.
"و ما کان ربک مهلک القري حتي يبعث في امها رسولا"
کلمه"ام القري"به معناي مرکز دهات، و آن شهرستاني است که همه دهات بدانجا مراجعه مي کنند، و در آيه شريفه سنت الهي در عذاب قرا، و انقراض اهل آنها بيان شده، و آن اين است که : عذاب استيصال و انقراض هيچ وقت از خداي تعالي صادر نشده مگر بعد از آنکه حجت را بر آنان تمام کرده باشد، يعني رسولي به سويشان فرستاده باشد، تا آيات خدا را بر آنان بخواند، و بعد از آنکه ايشان آن رسول را تکذيب کرده، و به آيات خدا کفر ورزيده باشند.
و در اينکه بعد از آيه قبلي اين آيه را ذکر کرد، که سنت الهي را در هلاک ساختن قري بيان مي کند، خود تهديدي است به اهل مکه که مشرک بودند، و اشاره است به اينکه اگر آنان نيز بر کفر خود پافشاري کنند، در معرض نزول عذاب قرار خواهند گرفت، براي اينکه خداي تعالي براي ام القري که همان مکه است رسولي فرستاد، تا آيات وي را بر مردم آنجا بخواند، ولي آن مردم هنوز ظالمند و رسول خود را تکذيب مي کنند.
با اين بيان روشن مي شود که آن نکته اي که باعث شد در آيه شريفه از متکلم مع الغير (ما) به سوي غيبت التفات شود، چه بوده؟ آري در آيات قبل و همچنين بعد از جمله مورد بحث خداي تعالي متکلم مع الغير (ما) اعتبار شده و فرموده: "نمکن، لدنا، اهلکنا، و کنا نحن الوارثين"، ولي در جمله مورد بحث خداي تعالي غايب اعتبار شده، فرموده: "و ما کان ربک ... و پروردگار تو، چنين و چنان نيست"نکته اين التفات اين است که: در اشاره به اينکه اگر پيامبر را تکذيب کنند، شرايط عذاب کردن در ما بين آنان فراهم است، هم تقويت نفس پيامبر خداست و هم تاکيدي براي حجت او، لذا مي بينيم بعد از آنکه در اين عبارت غرض مزبور ايفا شده، دوباره به سياق قبل برمي گردد، و مي فرمايد: "و ما کنا مهلکي القري".
"و ما اوتيتم من شي ء فمتاع الحيوة الدنيا..."
کلمه"ايتاء"به معناي"اعطاء"است و کلمه"من شي ء"بيان کلمه"ما"است، که به منظور عموميت دادن به"ما"آمده، و معنايش چنين مي شود"تمامي آنچه که از متاع حيات دنيا داده شده ايد "، کلمه"متاع"به معناي هر چيزي است که از آن بهره برداري شود، و کلمه"زينة"به معناي هر چيزي است که به چيزي منضم شود، و آن را جمال و حسني ببخشد، و کلمه"حياة الدنيا"به معناي زندگي زودگذر و پايان پذيري است که از زندگي آخرت به ما نزديک تر است، و در مقابل آن زندگي آخرت است، که جاوداني و ابدي است، و مراد از"ما عند الله"نيز همان زندگي با سعادت آخرت است که در جوار خدا است و به همين جهت خير و باقي تر شمرده شده.
و معناي آيه اين است که: تمامي نعمتهاي دنيوي که خدا در اختيارتان قرار داده متاع زينتي است که زندگي دنيوي را زينت داده، زندگي دنيوي که از آن زندگي ديگر به شما نزديک تر و فاني و زودگذر است و آنچه از ثوابها که ذخيره خانه آخرت است، و ثمره پيروي هدايت و ايمان به آيات خدا است بهتر و باقي تر است، پس جا دارد که آن زندگي را و آن ثوابها را بر زندگي دنيا و متاع و زينت آن مقدم بداريد، اگر عقل داشته باشيد.
و اين جواب سومي است از اينکه گفتند: "ان نتبع الهدي معک نتخطف من ارضنا"، و حاصل آن اين است: اگر پذيرفتيم که اگر پيروي هدايت کنيد عرب شما را از سرزمينتان بربايند، و ليکن آنچه شما در اين فرض از دست مي دهيد متاع زندگي دنياي فاني است، پس چرا بايد آن را بر سعادت آخرت و بر ثواب در نزد خدا که در عوض پيروي هدايت است، ترجيح دهيد با اينکه آنچه نزد خدا است بهتر و پايدارتر است؟
"ا فمن وعدناه وعدا حسنا فهو لاقيه، کمن متعناه متاع الحيوة الدنيا ثم هو يوم القيمة من المحضرين..."
اين آيه تا آخر هفت آيه بعد توضيح مضمون آيه قبل است، و همان معنا را يعني ترجيح پيروي هدي بر ترک آن، و بر پيروي هواي نفس در بهره گيري از متاع حيات دنيا را با بياني ديگر روشن مي کند، و در اين بيان حال پيروان هدايت را با حال پيروان هوي مقايسه مي نمايد، که دسته اول به وعده هاي نيکي، که خدا به آنان داده، مي رسند، و دسته دوم در روز قيامت احضار مي شوند و خدايان دروغي آنان از آنان بيزاري جسته، و دعايشان را مستجاب نمي کنند، و از اينکه دعوت رسولان را اجابت نکردند، بازخواست مي شوند.
پس اينکه فرمود: "ا فمن وعدناه وعدا حسنا فهو لاقيه"، استفهامي است انکاري، و وعده حسن عبارت است از وعده خداي تعالي به مغفرت و بهشت، همچنان که خودش فرموده:
"وعد الله الذين آمنوا و عملوا الصالحات لهم مغفرة و اجر عظيم" (4) و خداوند وعده خود را تکذيب نمي کند، همچنان که باز خودش فرموده: "الا ان وعد الله حق " (5).
و اينکه فرمود: "کمن متعناه متاع الحيوة الدنيا"يعني آن کسي که ما از متاع زندگي دنيا برخوردارش کرده ايم از آن وعده حسن محروم است، براي اينکه به تمتع از متاع دنيا قناعت کرد، دليل بر اين تقييد اين است که در آيه شريفه، بين وعده حسن و بين تمتيع و برخوردار کردن از متاع دنيا مقابله انداخته.
"ثم هو يوم القيمة من المحضرين" يعني او در روز قيامت از احضار شدگان براي عذاب و يا براي سؤال و مؤاخذه است، و کلمه"ثم سپس"، در اينجا ترتيب کلامي را مي رساند، نه ترتيب وقوع در خارج را، و اگر مطلب را با جمله اسميه آورد، نه فعليه، (و نفرمود ما او را احضار مي کنيم، و يا احضار مي شود)، براي اين است که تحقق را برساند، و بفهماند که چنين روزي به طور مسلم خواهد رسيد، همچنان که در جمله مقابلش نيز اسميه آورد، و فرمود : "فهو لاقيه".
"و يوم يناديهم فيقول اين شرکاءي الذين کنتم تزعمون"
منظور از"شرکاء"همان معبودهايي است که مشرکين در دنيا آنها را مي پرستيدند، و اگر آن معبودها را"شرکاء"خواند، به خاطر اين است که مشرکين بعضي از شؤون خداي تعالي را از قبل خود به آنها داده بودند، و به آنها نسبت مي دادند، از قبيل پرستش و تدبير و تعبير به "نداء"در اين آيه شريفه اشاره است به دوري آنان از خدا و بي ياوري ايشان در روز قيامت .
"قال الذين حق عليهم القول ربنا هؤلاء الذين اغوينا اغويناهم کما غوينا"
الهه اي که مشرکين آنها را شرکاي خداي سبحان مي پنداشتند دو صنف بودند، يک صنف بندگان گرامي خدا بودند، از قبيل ملائکه مقرب، و عيسي بن مريم (ع) و صنف ديگر ياغيان جن، و گردنکشان انس، که ادعاي الوهيت کردند، مانند فرعون و نمرود و غير آن دو، و خداي سبحان هر کسي هم که در باطل اطاعت شود، ملحق به آنان کرده مانند ابليس، و شيطانهايي که قرين انسانها مي شوند، و پيشوايان ضلالت، همچنان که در باره ابليس و شيطانها فرموده: "ا لم اعهد اليکم يا بني آدم ان لا تعبدوا الشيطان انه لکم عدو مبين"
تا آنجا که مي فرمايد: "و لقد اضل منکم جبلا کثيرا" (6) و نيز در باره اطاعت هوي فرموده:
"ا فرايت من اتخذ الهه هويه" (7) و نيز در باره پيشوايان ضلالت فرموده: "اتخذوا احبارهم و رهبانهم اربابا من دون الله " (8).
و آنهايي که مورد نظر آيه مورد بحث هستند از صنف دوم مي باشند، چون صنف اول که ملائکه و عيسي بن مريم (ع) هستند، کسي را اغواء نکرده اند، و آيه مورد بحث سخن از"اغواء"به ميان آورده و فرموده که: پيشوايان شرک گفتند که ما آنان را اغواء کرديم و از عبادت آنان بيزاريم.پس مراد از"الذين حق عليهم القول"، که از مشرکين بيزاري ميجويند، پيشوايان شرکند، هر چند که مشرکين هم مصداق"الذين حق عليهم القول"
هستند، و عذابشان حتمي است، به شهادت آيه"حق القول مني لاملئن جهنم من الجنة و الناس اجمعين" (9) که همه کفار را مصداق"الذين حق عليهم القول"مي داند، و ليکن مراد در آيه مورد بحث پيشواياني است که شرک و ضلالت به ايشان منتهي مي شود.
در اينجا سؤالي پيش مي آيد، و آن اين است که: حق سخن اين بود که اول خداوند از مشرکين بپرسد که چرا شرک ورزيديد، و چه کسي شما را بر آن واداشت؟ و سپس از زبان آنان جواب بدهد که فلان و فلان ما را مشرک کردند، آنگاه آيه مورد بحث را از زبان پيشوايان شرک در دفاع از خود بياورد، ولي اين طور نکرده، از همان آغاز دفاع پيشوايان کفر را ذکر فرموده، چرا؟
در پاسخ مي گوييم: شايد نکته آن اين باشد که خواسته است اشاره کند به اينکه مشرکين در اين موقف پيشوايان شرک و خدايان دروغين را نمي يابند، تا به آنان اشاره کنند، که اينان ما را چنين کردند، همچنان که آيه شريفه"و يوم يناديهم اين شرکاءي قالوا آذناک ما منا من شهيد و ضل عنهم ما کانوا يدعون من قبل" (10) نيز به اين معنا اشاره مي کند.
"ربنا هؤلاء الذين اغوينا" يعني پروردگار اينان اشاره به مشرکين مي کنند همان کسانند که ما گمراهشان کرديم.و اين جمله توطئه و زمينه چيني براي جمله بعدي است.
"اغويناهم کما غوينا" گمراهشان کرديم، همان طور که خود گمراه شديم، يعني درست است که گمراهي آنان به اغواي ما بود، چون که ما خود گمراه بوديم، و ليکن آن طور نبود که ما مجبورشان کنيم به گمراهي، بلکه عين گمراه کردن خودمان بود، همچنان که خود ما به اختيار خود گمراه شديم، ايشان نيز به اختيار خود گمراه شدند، و به هيچ وجه پاي اجبار و زور در بين نبود.
دليل بر اينکه معناي آيه اين است، حکايتي است که خداي تعالي از زبان ابليس نقل کرده، که در آن روز يعني روز قيامت مي گويد: "و ما کان لي عليکم من سلطان الا ان دعوتکم فاستجبتم لي، فلا تلوموني و لوموا انفسکم" (11).
و نيز سؤال و جواب ستمگران و اقران آنان را حکايت کرده و فرموده: "و اقبل بعضهم علي بعض يتساءلون قالوا انکم کنتم تاتوننا عن اليمين قالوا بل لم تکونوا مؤمنين و ما کان لنا عليکم من سلطان بل کنتم قوما طاغين فحق علينا قول ربنا انا لذائقون فاغويناکم انا کنا غاوين" (12).يعني از ما که گمراه بوديم به شما غير از گمراهي چيزي نرسيد.
از اين بيان روشن مي شود اينکه گفتند: "اغويناهم کما غوينا"، معناي ديگري هم دارد، و آن اين است که: مشرکين از ما نظير همان وصفي را کسب کردند که در خود ما بود، چيزي که هست اگر ما از آنان بيزاري مي جوييم براي اين است که: ما ايشان را مجبور به گمراهي نکرديم، و اگر ما را خداي خود گرفتند، و ما را پرستيدند به زور و اجبار نبود.
"تبرأنا اليک" اين جمله بيزاري بي قيد و شرط پيشوايان است، مي گويند ما اصلا و به تمام معنا از مشرکين بيزاريم، چون ما نمي توانستيم ايشان را مجبور نموده و اختيار از ايشان سلب کنيم.
"ما کانوا ايانا يعبدون" يعني با اجبار ما، ما را نپرستيدند، و يا معنايش اين است که: ما را نپرستيدند، چون که ما از اعمال آنان تبري داريم، و کسي که از عملي تبري دارد، آن عمل را به وي نسبت نمي دهند، آيات ديگري هم که مي فرمايد روز قيامت اثري از خدايان خود نمي يابند، برگشتش به همين معنا است، که خدايان نامبرده، خود را از پرستش آنان بيزار و بري مي دانند، مانند آيه"و ضل عنهم ما کانوا يفترون" (13) و آيه"و ضل عنهم ما کانوا يدعون من قبل" (14) و"يوم نحشرهم جميعا ثم نقول للذين اشرکوا مکانکم انتم و شرکاؤکم فزيلنا بينهم و قال شرکاؤهم ما کنتم ايانا تعبدون" (15) و آياتي ديگر دقت فرماييد .
بعضي (16) از مفسرين گفته اند: "معناي آيه اين است که: خدايان دروغي که در دنيا پرستش مي شدند در قيامت به خداي تعالي مي گويند: ما از اعمال مشرکين به درگاهت بيزاري مي جوييم، چون که آنان ما را نمي پرستيدند، بلکه هواهاي خود را، و يا شياطين را مي پرستيدند، و ليکن اين تفسير از سخافت و زشتي خالي نيست (براي اينکه قبل از جمله مورد بحث اقرار کردند که ما آنان را گمراه کرديم) .
و چون هر يک از دو جمله"تبرأنا اليک"و"ما کانوا ايانا تعبدون"معناي جمله "اغويناهم کما غوينا"را مي دهد لذا واو عاطفه بر سر آنها نيامد.
"و قيل ادعوا شرکاءکم فدعوهم فلم يستجيبوا لهم و راوا العذاب لو انهم کانوا يهتدون"
مراد از کلمه"شرکائهم شرکاي ايشان"آلهه اي است که به خيال آنان شرکاي خدا بودند، و لذا"شرکاء"را به خود آنان اضافه کرد، و نسبت داد (شرکاءشان)، و از اينکه فرمود: "به ايشان گفته مي شود بخوانيد شرکاي خود را"، منظور از خواندن آنها اين است که:
بيايند و پرستندگان خود را ياري نموده و عذاب را از ايشان دفع کنند، و به همين جهت جمله "و رأوا العذاب و ديدند عذاب را"، را بعد از جمله"فلم يستجيبوا لهم پس خدايان، دعاي پرستندگان را اجابت نکردند"آورد.
"لو انهم کانوا يهتدون" بعضي از مفسرين گفته اند: جواب"لو"در اينجا حذف شده، يعني نفرمود که: اگر در پي هدايت بودند چه مي شد زيرا خود کلام بر آن دلالت دارد، و تقدير کلام اين است که: آنان اگر راه به جايي مي بردند، و هدايت را مي پذيرفتند، هر آينه عذاب را مي ديدند، يعني در دنيا به عذاب قيامت و حقانيت آن معتقد مي شدند، ممکن هم هست کلمه "لو"در اينجا به معناي آرزو باشد، و معناي آيه اين باشد که: اي کاش راه به جايي مي بردند، و هدايت را مي پذيرفتند.
داستان حضرت موسي (ع) و قوم يهود در قرآن(4)
- بازدید: 5678