واقعه سياه از آنجا آغاز شد كه انصار و مهاجرين در مسجد با ابوبكر بيعت كردند، آنگاه ابوبكر سراغ گروهى را گرفت كه در خانه على عليهالسلام تحصن كرده و از بيعت با ابوبكر خوددارى نموده بودند. ابوبكر، عمر را به سوى آنها روانه ساخت؛ عمر نيز به همراه گروهى به جانب خانه فاطمه عليهاالسلام حركت كرد.
او چون به درب خانه حضرت فاطمه عليهاالسلام رسيد، فرياد زد و آنان را به بيعت با ابوبكر فراخواند؛ ليكن كسى به او اعتنايى نكرد. او بار ديگر فرياد برآورد وگفت:
براى من هيزم بياوريد!قسم به آن كسى كه جان عمر در دست اوست! بايد خارج شويد و بيعت كنيد و گرنه خانه را با اهلش به آتش مىكشم[1].
برخى به عمر گفتند: اى ابا حفص! در اين خانه فاطمه است. عمر گفت:اگر چه فاطمه در اين خانه باشد؟![2]
در اين هنگام بزرگ مدافع ولايت حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلامدر حالى كه از هجران پدر غمناك و داغدار بودند، پشت درب خانه آمدند تا شايد آن بىدينان حيا كنند و باز گردند.
حضرت به سر كرده آنان فرمودند: اى پسر خطاب! آيا مىخواهى خانه مرا آتش بزنى؟! عمر گفت: اين كار من از دين پدر تو محكمتر است.[3]
فاطمه زهرا عليهاالسلامدر حالى كه مىگريستند، فرمودند: «پروردگارا ! از فقدان پيامبرِ برگزيده تو و سرتافتن و ستيزه جويى امتش و خوددارى آنان از حقى كه در قرآن براى ما قرار دادهاى، به تو شكايت مىكنم. عمر با كمال بىشرمى به آن حضرت عليهاالسلامگفت: فاطمه! اين حرفها را كنار بگذار! خداوند پيامبرى و خلافت را در خاندان شما جمع نخواهد نمود.[4]
بانوى دو عالم عليهاالسلامفرمودند: از خدا نمىهراسى؟ به خانه من هجوم آوردى و مىخواهى وارد آن شوى؟
عمر گفت: مگر آن كه با ابوبكر بيعت كنيد؛ همان گونه كه امت بيعت كردند.[5]
سخنان فاطمه زهرا عليهاالسلامدر دل آن دوزخيان اثر نكرد.[6]
به دستور عمر هيزمها را اطراف خانه نهادند و خود نيز آتش به دست گرفت [7]و فرياد زد: خانه را با اهل آن به آتش بكشيد![8]
فاطمه زهرا عليهاالسلام با صداى بلند فرمودند: «يا اَبَتِ يا رَسُولَ اللّه! ماذا لَقَيْنا بَعْدَكَ مِنْ اِبنِ الخَطّابَ وَ ابنِ اَبي قُحافَة.
اى پدر! اى رسول خدا! پس از تو چه بلاها از عمر و ابوبكر كشيديم.» [9]
برخى از مردم با شنيدن اين سخنان حضرت به اشتباه بزرگ خود آگاه شدند و بازگشتند و خود را از گرداب هلاكت رهانيدند؛ ليكن عمر با گروهى همچنان ايستاد[10] و درب خانه را به آتش كشيد.[11]
درب مىسوخت و دود فضاى خانه را فراگرفته بود؛[12] قنفذ مىخواست درب نيم سوخته را باز كند؛[13]
اما با مقاومت ريحانه نبى، فاطمه زهرا عليهاالسلاممواجه شد. عمر تازيانه را از دست قنفذ گرفت و بر بازوان فاطمه عليهاالسلاممىزد؛ سپس با لگد بر درب خانه كوبيد و درب نيم سوخته را شكست. حضرت را بين در و ديوار قرار دادند و در اثر فشار درب فرزندش محسن عليهالسلام سقط شد.[14] در اين هنگام مهاجمان به خانه على عليهالسلام هجوم بردند و ايشان را به زور براى بيعت گرفتن از خانه خارج نمودند. امام صادق عليهالسلامدر اين باره مىفرمايد: «به خدا سوگند على عليهالسلامبيعت نكرد تا وقتى كه ديد دود آتش داخل خانهاش شده است.»[15]
آرى! عمر خانهاى را به آتش كشيد كه پيامبر صلىاللهعليهوآله دربارهاش در جواب ابوبكر كه پرسيد آيا خانه على و فاطمه عليهاالسلام از جمله همان خانههايى است كه در آيه «فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ...»[16] به آن اشاره شده است؟ فرمودند: «خانه آنها از برترين آنهاست.[17]»
خانهاى كه رسول خدا صلىاللهعليهوآله نُه ماه پىدرپى بر آستانش به احترام مىايستادند و قبل از هر پنج وعده نماز اين آيه را تلاوت مىفرمودند: «إِنَّما يُرِيدُ اللّهُ
لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً[18]»
او درِ خانهاى را به آتش كشيد كه در آن خانه سرور زنان جهان و سيده بانوان اهل بهشت[19] و سيد جوانان اهل بهشت حسن و حسين عليهماالسلام[20] حضور داشتند. او بر بازوان كسى تازيانه زد؛ كه پيامبر دستان مباركش را مىبوسيد و مىفرمود: فاطمه پاره تن من است، هر كسى او را بيازارد مرا آزرده است ويا مىفرمودند: من بوى بهشت را از فاطمه استشمام مىكنم».[21]
و او طبق نص آيات قرآن كريم كه آزاردهندگان پيامبر را در دنيا و آخرت لعنت مىكند، مشمول لعن ابدى در دنيا و آخرت است.
«إِنَّ الَّذِينَ يُؤذُونَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللّهُ فِي الدُّنْيا وَ الاْخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهِيناً»[22]
» کارت پستال :: ولادت // ازدواج // شهادت » کتابخانه صوتی :: مولودی // گلچین ایام فاطمیه // فاطمیه سال۸۸ // فاطمیه سال۸۷ » // فاطمیه سال۸۶ // فاطمیه سال۸۲ // سخنرانی ها // |
------------------------------------------------------------------
[1]ـ الامامة والسياسة: ج 1، ص 12ـ المصنف: ج 7، ص432ـ تاريخ الامم والملوك: ج 2، ص443 ـ عقد الفريد: ج 3، ص 64 ـ شرح نهج البلاغه: ج 2، ص 56 ـ كنز العمال: ج 5، ص 651.
[2]ـ اعلام النساء، حرف فاء ـ الامامة و السياسة، ج 1، ص 19.
[3]ـ انساب الاشراف: ج 1، ص 586، حديث 1184.
[4]ـ الهداية الكبرى: ص 407 ـ بحارالانوار: ج 53، ص 19.
[5]ـ المختصر فى ا خبار البشر: ج 1، ص 156.
[6]ـ كتاب سليم: ص 84.
[7]ـ تفسير عياشى: ج 2، ص 308.
[8]ـ الملل والنحل شهرستانى: ج 1، ص 57.
[9]ـ بحارالانوار: ج 28، ص 356 ـ الغدير، ج 3، ص 104 ـ الامامة و السياسة: ج 1، ص 30.
[10]ـ الامامة والسياسة: ج 1، ص 20 ـ المسترشد: ص 377.
[11]ـ كتاب سليم: 2500.
[12]ـ الشافى: سيد مرتضى، ج 3، ص 241.
[13]ـ الهداية الكبرى: ص 407ـ بحارالانوار: ج 53، ص 19.
[14]ـ الهداية الكبرى: ص 407.
[15]ـ تلخيص شافى: ج 3، ص 76.
[16]ـ سوره نور، آيه 36.
[17]ـ انساب الاشراف: ج 2، ص 267ـ شواهد التنزيل: ج 1، ذيل آيه مربوطه.
[18]ـ تفسير درالمنثور: سيوطى، ج 5، ذيل آيه مربوطه.
[19]ـ صحيح بخارى: ج 5، ص 96 ـ الصواعق المحرقة ص 119.
[20]ـ صحيح ترمذى: ج 2، ص 306 ـ تاريخ بغداد: ج 1، ص 140.
[21]ـ ر. ك: به بخش فضايل در همين كتاب.
[22]ـ سوره احزاب، آيه 57.