شعر «رويت آفتاب»

(زمان خواندن: 1 دقیقه)

سيد رضا مؤيد
ای در سپهر مجد و شرف ، رويت آفتاب
در بزم ما بتاب و، رخ از دوستان متاب
از پا فتاده ايم، ز رحمت تو دست گير
ما را كه دل ز آتش داغت بود كباب
جمعيم ما و ليك پريشان به ياد تو
وزما شكسته تر دل زهرا و بوتراب
يا هادی المضلـّين ، كز مردم ضلال
جسمت در التهاب و روانت در التهاب
تو آفتاب عالمی و از افول تو
افتاده است در همه ذرات انقلاب
ای آيت توكل وآيه ی رضا
ديدی جنايت از متوكل تو بی حساب
گاهی دهد مكان تو در بركة السّباع
گاهی درون محبس دشمن به پيچ و تاب
تو زاده بزرگ جوانانی جنّتی
ای از ستم شهيد شده درگه شباب
آن شربتی كه داد به اجبار دشمنت
گويا شرنگ مرگ بــُد و آتش مذاب
كاتش به جسم و جان تو پروانه سان فتاد
وز سوز زهر جسم تو چون شمع گشت آب
ای بردرت نثار درود ملائـــكه
امروز بر سلام "مــؤيد" بده جواب
-----------------
سایت لبیک