بخش 2: ريشه و تبار پرافتخار ريحانه پيامبر

(زمان خواندن: 20 - 39 دقیقه)

عوامل سازنده شخصيت
شخصيت فردى، اجتماعى، عقيدتى، اخلاقى، فرهنگى، هنرى، سياسى و...هر انسان شايسته و بايسته اى ساخته و پرداخته عوامل و قالب هايى است كه او را ساخته و آراسته و پرورده اند، عوامل شخصيت ساز و پردازنده اى چون:
عامل وراثت،
عامل تغذيه جسم و جان،
عامل خانه و خانواده،
عامل فرهنگ و آموزش و پرورش،
عامل محيط به مفهوم گسترده آن،
و سرانجام عامل اراده تاريخ ساز خود آن انسان.
و نيك مى دانيم كه شرايط خانه و خانواده و شخصيت پدر و مادر و محيط خانوادگى كه نخستين آموزشگاه و محيط تربيت و كلاس آموزش و جايگاه رشد و تكامل هر انسانى است، چه اثر عميق و سرنوشت سازى در طراحى و پى ريزى و پردازش شخصيت مثبت يا منفى انسان دارد؛ چرا كه شالوده و پايه ها و چارچوب شخصيت جسمى، فكرى، روحى، اخلاقى، عاطفى، عقيدتى، روانى و...كودك در همان كانون پى ريزى مى گردد.و اين عامل حياتى به گونه اى در پردازش شخصيت فرزندان انسان نقش حياتى دارد كه دانشمندان مى گويند: هر انسانى، نمونه و سمبل و آيينه تمام نماى شخصيت پدر و مادر خويش و طرز تربيت آنان است.
از اين رو براى آشنايى با شخصيت برجسته و باشكوه دخت سرفراز پيامبر بايد پرتوى از وجود گرانمايه پدر و مادر او را شناخت و با خانه و خاندان و تبارى كه اين بانوى بانوان ميوه شيرين و دل انگيز آن شجره مقدس و آن خاستگاه و رويشگاه و بوستان عطرآگين و آن درخت تناور و تربيت يافته آن آموزشگاه فضيلت ها و آن دو مربى نمونه و والاست، آشنا شد.
نخستين عامل سازنده شخصيت
نخستين عامل سازنده شخصيت، عامل وراثت يا عامل خانه و خانوده است.
در گذشته، هماره اين پرسش در ذهن انسانها بود كه چه عاملى، صفات، و ويژگى ها و خصوصيات ظاهرى و باطنى يك بوته گل را به نسل بعد انتقال مى دهد؛ به گونه اى كه بذر يك گل را وقتى در باغچه خانه مى افشانيم و مى پروريم، درست نسخه اى از اصل و آيينه اى است تمام نما از گل مادر، در رنگ و رو، عطر و بو، خاصيت و قيافه، زيبايى و طراوت، دل انگيزى و درس آموزى، يادآور همان ريشه و همان گل سال گذشته است؛ عامل اين خصوصيات چيست؟همين گونه در جهان حيوان و انسان.
امروز دانش بشرى با سير شتابان خويش، پاسخ ‌هاى شايسته را يافته است و عامل وراثت را نخستين عامل سازنده شخصيت و انتقال دهنده ويژگى هاى جسمى، روحى، ظاهرى و باطنى نسل هاى گذشته به نسل حاضر و نسل حاضر به آيندگان، اعلان مى كند.
اين عامل و نقش سازنده اش، در آيات و روايات، با ظرافتى وصف ناپذير ترسيم شده است كه از نمودهاى اين واقعيت را مى توان در انبوه روايات مربوط به تشكيل خانواده و گزينش همسر، و نيز در موضوع شير و شيرخوارگى كودك و توجه دادن به سلامت فكرى، عاطفى و روانى مادر نگريست.
و از همين زاويه است كه براى شناخت بانوى بانوان بايد پدر و مادر گرانقدر او را شناخت و ريشه و تبارش را؛ و نيز تدبير شگرف دستگاه آفرينش در خلقت وى را نگريست.
پدر گرانمايه ريحانه پيامبر
پدر برترين بانوى گيتى، ((محمد))، كاروانسالار انسانيت و بزرگ پرچمدار آزادى و آزادگى است.
همو كه با همين نام گرانقدر، چهار بار در كتاب ارجمند خدا گرامى داشته شده و سوره اى نيز به همين نام در گراميداشت او فرود آمده است.(1)
همو كه نام بلند و پرشكوهش آيينه تمام نماى راديها و سرفرازيها،
راستى ها و درستى ها،
ايمان ها و اخلاص ها،
عشق ها و عرفان ها،
حق شناسى ها و حق طلبى ها،
عدالت خواهى ها و دادگرى ها،
آزادگى ها و آزادمنشى ها،
شجاعت ها و شهامت ها،
گذشت ها و ايثارها،
بشردوستى ها و مردم خواهى ها،
وفادارى ها و امانت ها،
پارسايى ها و معنويت ها،
توحيدگرايى ها و تقواپيشگى ها،
روشنگرى ها و سازندگى ها،
زيبندگى ها و برازندگى ها،
و به راستى برترين پيام آوران و سفيران خداست.
همو كه خداى جهان آفرين و جود گرانمايه و دين و آيين و راه و رسم آزادى بخش و انسان سازش را براى نجات بشريت برگزيد و او را نويدبخش  رستگارى و سعادت و هشداردهنده از نگونسارى و تيره بختى قرار داد:
وما ارسلناك الا كافة للناس بشيرا و نذيرا(2)
شخصيت پرشكوهى كه آفريدگار هستى و فرشتگانش بر او درود مى فرستند و به توحيدگرايان شايسته كردار و كمال جو نيز فرمان مى رسد كه هماره بر او درود بفرستند:
ان الله و ملائكته يصلون على النبى يا ايها الذين آمنوا صلوا عليه...(3)
انسان برترى كه خدا به او پايگاهى والا و بالا مى بخشد و نويدش مى دهد كه در پرتو اين رابطه خالصانه و عاشقانه اش باخدا و مهر و دلسوزيش نسبت به مردم، او را به مقامى ستوده، اوج مى بخشد:
عسى ان يبعثك ربك مقاما محمودا(4)
و جان گرانقدر او را به گونه اى گرامى مى دارد كه به آن سوگند ياد مى كند:
لعمرك انهم لفى سكرتهم يعمهون (5)
و آن حضرت را به آسمان جلال و مقام شكوهبار قرب و اوج عرش و ملكوت پرواز مى دهد تا در آن سير آسمانى نشانه هاى قدرت خوش را بر آن بنده برگزيده بارگاهش بنماياند:
سبحان الذى اسرى بعبده ليلا من المسجد الحرام الى المسجد الاقصى...(6)
و او را الگوى شايستگى ها و برازندگى ها و كمال و جمال عنوان مى سازد و مى فرمايد:
لقد كان لكم فى رسول الله اسوة حسنة لمن كان يرجوا الله و اليوم الاخر و ذكر الله كثيرا(7)
((و بى گمان براى شما در اقتدا به پيامبر خدا الگو و سرمشقى نيكوست: براى آن كسى كه به خدا و روز بازپسين اميد مى دارد و خدا را فراوان ياد مى كند.))
و روشن مى سازد كه خداى فرزانه آنچه شايسته و بايسته است و آن حضرت پيش از انگيزش خويش، آنها را نمى دانست، همه را به او آموخت.
و انزل الله عليك الكتاب و الحكمة و علمك ما لم تكن تعلم (8)
((و خدا كتاب و حكمت بر تو نازل كرد و آنچه را نمى دانستى به تو آموخت.))
و در ترسيم شخصيت اجتماعى و مردم دوستى اش مى فرمايد:
فبما رحمة من الله لنت لهم ولو كنت فظا غليظ القلب لانفضوا من حولك فاعف عنهم واستغفر لهم وشاورهم فى الامر فاذا عزمت فتوكل على الله))(9)
((و در پرتو رحمت گسترده خداست كه تو با اينان اين گونه پرمهر و خوشخو هستى، و اگر تندخو و سخت دل بودى، بى گمان از گرد تو پراكنده مى شدند؛ بنابراين از آنان درگذر و برايشان آمرزش بخواه و در كارها با آنان مشورت كن و چون بر انجام كارى تصميم گرفتى، بر خداى توانا اعتماد كن؛ چرا كه خداوند توكل كنندگان را دوست مى دارد.))
و در فداكارى و عشق و ايمانش مى فرمايد:
طه ما انزلنا عليك القرآن لتشقى...(10)
((هان اى طاها! قرآن را بر تو فرو نفرستاديم كه در رنج افتى، جز اينكه براى هر آن كه مى ترسد، مايه پند و اندرزى است.))
و در بشردوستى و خيرخواهى و فداكارى اش براى ساختن و آراستن جامعه و دنيايى آباد و آزاد و زيبا مى فرمايد:
لقد جائكم رسول من انفسكم عزيز عليه ما عنتم حريص عليكم بالمؤمنين رؤ ف رحيم (11)
((بى ترديد پيامبرى از خود شما به سويتان برانگيخته شد؛ هر آنچه شما را رنج و آزار دهد، بر او گران مى آيد.سخت به شمايان دل بسته است و در هدايت و نيكبختى و نجات شما كوشاست و با ايمان آوردگان و حق طلبان و عدالت خواهان، پرمهر و مهربان است.))
و آن پيشواى رادى و سرفرازى را موهبت عظيم و نعمت گران خدا به انسان ها وصف مى نمايد.
لقد من الله على المؤمنين اذ بعث فيهم رسولا من انفسهم يتلوا عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمة...(12)
((يقين، خدا بر توحيدگرايان و شايسته كرداران، منت نهاد كه پيامبرى از خودشان در ميان آنان برانگيخت، تا آيات خود را برايشان بخواند و پاكشان گرداند و كتاب و حكمت به آنان بياموزد...))
همو كه قرآن در وصف شخصيت اخلاقى و انسانى اش، خلق و خوى پرشكوه او را بسان قرآن و عرش خويش عظيم مى شمارد و مى فرمايد:
انك لعلى خلق عظيم (13)
((به راستى كه تو، اى محبوب ما، داراى خلق و خوى شكوهبار و تحسين برانگيزى هستى.))
چرا كه او به تنهايى به همه برازندگى ها و ويژگى هاى برجسته پيامبران، آراسته بود؛ به سپاسگزارى و حق شناسى نوح، به دوستى ابراهيم، به اخلاص موسى، به راستى اسماعيل، به شكيبايى يعقوب، به پايدارى ايوب، به جوانمردى و زيبايى يوسف، به فروتنى داود، به حشمت و معنويت سليمان، به شهامت و شجاعت صالح، به بشردوستى هود، به ستم ستيزى لوط، به مهر و دلسوزى زكريا، به صلح دوستى و آزادگى مسيح و...و به تنهايى نشانگر همه والايى هاى آنان بود؛ چرا كه خلق و خوى انسانى و سبك و سيره آن پيشواى بزرگ، بسان قرآن بود؛ درست همان گونه كه معارف و مفاهيم زيبا و دلنواز قرآن، بى كران و جاودانه است، رفتار و كردار آن حضرت نيز زيبا، پرجاذبه و وصف ناپذير بود.كان خلقه القرآن، يعنى كما ان معانى القرآن لا تتناهى كذلك اوصافه الجميلة الدالة على خلقه العظيم لاتتناهى.(14)
و بدان دليل كه به خاطر اصلاح خلق و خو و روش و منش انسانها انگيزش ‍ يافت.
بعثت لاتمم مكارم الاخلاق (15)
((من براى شكوفايى ارزش هاى اخلاقى و كمال بخشيدن به آنها برانگيخته شده ام.))و بدان جهت كه تربيت يافته بارگاه خدا بود.
ادبنى ربى فاحسن تاءديبى، اءنا اءديب الله و على اءديبى.
و براى آزادى بشر آمد و به راستى بزرگ پرچمدار آزادى و آزادگى است كه اميرمؤمنان در وصف آن حضرت فرمود:
فبعث الله محمدا بالحق ليخرج عباده من عبادة الاوثان الى عبادته و من طاعة الشيطان الى طاعته (16)
((خداى فرزانه، محمد را به حق برانگيخت تا بندگانش را از پرستش ‍ بت هاى رنگارنگ نجات داده و به عبادت خداى يگانه اوج بخشد؛ و آنان را از زير بار گران و ذلت بندگى و فرمانبردارى شيطان و شيطان صفتان خودكامه فريب كار، آزاد ساخته و به اطاعت خداى يكتا مفتخر سازد.))
آرى، پدر ارجمند و گرانمايه فاطمه چنين بزرگ مرد پرشكوه و بى نظيرى است، و اين نخستين امتياز آن بانوى فرزانه و بى همتاست.
مام آزاده و پر فضيلت او
دومين امتياز دخت فرزانه محمد (صلى الله عليه و آله) اين است كه مام نوانديش و پرشرافت و آزاده اش نيز از تبار خوبان و شايستگان و بهترين هاى روزگاران است.از خاندان هاى اصيل و نجيب، شرافتمند و درستكار، شجاع و پر شهامت، دانشمند و فداكار روزگاران خويش، و از خدمتگزاران خانه خدا و مدافعان نستوه و شير دل آن بود.
براى نمونه:
1- پدر اين بانوى خردمند، مردى به نام ((خويلد)) است.
او مردى بود كه سرشت دينى و مذهبى داشت و از اين رهگذر است كه تاريخ ‌نگاران در شهامت و فداكارى او آورده اند كه وقتى فرمانرواى خودكامه ((يمن)) در آن روزگاران تصميم گرفت تا معبدى بسازد و براى رونق بخشيدن به آن، نيرويى گسيل داشت تا ((حجر الاسود)) را از ديوار كعبه برگيرند و به ((يمن)) انتقال دهند.اين مرد شجاع از كسانى بود كه مردم را به قيام و مقاومت در برابر آن تهاجم و تجاوز برانگيخت و در پرتو پايدارى و شجاعت و دميدن روح غيرت به جان ها، فرمانرواى ديكتاتور ((يمن)) را از تصميم خويش منصرف ساخت.
2- نياى بزرگ بانوى خردمند جهان عرب، مردى شجاع به نام ((اسد)) بود.
او عنصرى حق جو و حق پو و حق طلب شناخته مى شد.از رنج رنجديدگان و بيدادگرى بيدادگران و پايمال شدن حقوق محرومان، سخت رنج مى برد و در انديشه تضمين و تاءمين حقوق بشر در آن روزگاران سياه بود.
و در همين انديشه نيز پيمان جوانمردان ياحلف الفضول، و نخستين اعلاميه حقوق بشر را در جهان عرب امضا كرد و با گروهى از عدالت خواهان و غيرتمندان، هم پيمان گرديد كه از حقوق و آزادى و امنيت انسانها يا حقوق بشر دفاع كند.
و اين همان پيمان مقدسى بود كه پيامبر نيز در دوران جوانى و بهاران زندگى اش در آن عضو شد و هميشه بدان مباهات مى كرد.
3- از جمله خاندان و عمو زادگان او ((ورقه)) بود.
مرد خردمند و خوشفكر و انديشورى كه پرستش هاى ذلت بار نمى پسنديد و در پى تحقيق و تفكر در مورد آيين توحيد گرايانه ابراهيم بود.
او همان مرد انديشمندى بود كه در گذرگاه هاى حساس تاريخى، بانوى خردمند حجاز، او را مشاور خويش مى شناخت و به ديدگاه او اعتماد مى نمود؛ از جمله در ازدواج با پيامبر و به هنگامى كه نخستين بارقه وحى بر قلب مصفاى پيامبر فرود آمد، او بود كه به وسيله بانوى بزرگ حجاز به پيامبر تبريك گفت و او را به پايدارى و استوارى و جديت توصيه كرد.
او دانشورى آشنا به كتابهاى آسمانى پيشين بود و بر ضد شرك و كفر هشدارها مى داد.نمونه اشعار او در توحيد و يكتاپرستى و پيرامون جهان پس از مرگ و زندگى جاويد، جالب است و نشانگر عظمت او.(17)
بانوى خردمند جهان عرب علاوه بر اين ريشه و تبار اصيل و شرافتمند، خود در زندگى، داراى برجستگى ها و امتيازات تحسين برانگيزى بود كه اين امتيازات و ارزش ها او را از ديگر زنان عصر و نسل خويش ممتاز ساخته و او را در خور همسرى برترين برگزيده و پيام آور خدا و درخور مادرى بانوى بانوان و شايسته ترين الگوى زنان گيتى مى سازد؛ براى نمونه:
1- روح نوانديشى و ابتكار
اگر شرايط آن روز جهان عرب و حجاز را بنگريم، به اين واقعيت پى مى بريم كه او از روح ابتكار بهره ور بود.او داراى ثروتى عظيم بود كه از طريق ارث به او رسيده بود، اما به جاى كسب ظالمانه رايج آن روز كه رباخوارگى و سوددهى و مكيدن خون محرومان و تهيدستان بود - و امروز هم متاءسفانه چين است - او سرمايه خويش را در راه سازندگى و تجارت و سود مشروع و عادلانه به كار مى انداخت.
از اين راه در درجه نخست، بر مال حلال خويش مى افزود و در درجه دوم، بر اقتصاد جامعه، خون مفيد و ثروت سالم تزريق مى كرد و در درجه سوم، گروهى را به خاطر همراهى با كاروان بزرگ خويش اداره مى كرد و در درجه چهارم، نيازهاى مردم را برطرف مى ساخت.
اگر شرايط رباخوارگى آن روز عرب و آيات قرآن در اين زمينه را بنگريم كه چگونه و در چند مرحله به جنگ اين بلا و اين آفت بزرگ اجتماعى رفته است، آن گاه بيشتر به عظمت اين بانوى خوش فكر و روح خلاق و مبتكر او پى مى بريم.
2- روح مديريت
اسناد روايى و تاريخى بيانگر اين واقعيت است كه بانوى خردمند حجاز، زن شريف و ثرتمند و صاحب امكاناتى بود كه به تجارت گسترده اى اشتغال داشت؛ كارگزاران و كارمندان و عوامل اجرايى را استخدام مى كرد و خود در مركز و خانه و دفتر كارش مى نشست و اين كاروان عظيم تجارتى را با پنجه نيرومند تدبير و قدرت گره گشاى مديريت خويش به حركت مى آورد و به كارهاى اقتصادى خويش سامان مى بخشيد.
با دقت در انتخاب وقت و فرصت، نوع كالا و مقدار آن، حركت و بازگشت و توقف كاروان را با آگاهى از زمان و مكان، به گونه اى تنظيم و تدبير و برنامه ريزى مى كرد كه شگفت همگان را برمى انگيخت و كاروان بزرگ تجارتى اش همواره در راه بود؛ از يمن به حجاز مى رفت و از حجاز به شام و ديگر مراكز مهم اقتصادى و تجارى و مبادلاتى جهان عرب؛ و سود سرشار و عادلانه و فراوانى با خود به همراه مى آورد.
اگر به شرايط آن روز جهان و نيز دنياى عرب در آن روزگاران آشنا باشيم، و نيز اگر اسارت و محروميت كامل ((زن)) از حقوق انسانى و اجتماعى اش را به ياد داشته باشيم، و اگر زنده به گور شدن دختران را به خاطر بياوريم، آن گاه اداره چنين شريان مهم اقتصادى به وسيله يك بانو و به مديريت توانمند و ظريف او، ما را به شخصيت برجسته و ابتكار در كارها و روح مديريت و سازنده او رهنمون مى شود و درمى يابيم كه به راستى او در آن روزگاران خردمندترين و مدبرترين و كارآمدترين بانوى جهان خويش بود.
3- روح استقلال جويى
استقلال جويى و استقلال طلبى و استقلال انديشى بانوى بزرگ حجاز از لابه لاى رفتار و عملكردش به شايستگى نمايان است و اين از برجستگى ها و امتيازات بلند اوست؛ چرا كه انسان از نظر فكر و انديشه مستقل نباشد، نمى تواند در ميدان عمل و تجارت و حساس ترين لحظات تصميم گيرى به طور مستقل بينديشد و عمل كند.
بانوى خردمند ((حجاز))، در پرتو اين استقلال انديشه بود كه ده ها خواستگار دارنده زر و زيور و كاروان تجارتى و صاحب امكانات را راند و نپذيرفت و به همه آنها ((نه!)) گفت، و به گونه اى گفت و عمل كرد كه همه پنداشتند او هرگز تصميم به ازدواج ندارد.اما همان بانوى بزرگ هنگامى كه با انسانى امين و پاكدل و متفكر و شايسته كردار و روحى بزرگ چون ((محمد)) آشنا شد، همه آداب و رسوم جاهلى و خرافى را به تمسخر گرفته و خود پيشنهاد پيوند با آن وجود گرانمايه را داد.
و آن گاه كه غوغايى از هياهو و جنجال به راه افتاد كه بانوى ثروتمند و مقتدرى چون شما با جوان تهيدستى چون ((محمد)) نبايد پيوند زندگى ببندد، با قدرتى شگرف ايستاد و همه ثروت و امكانات خويش را در پاى محمد ريخت و نشان داد كه حسن انتخاب، حسن عاقبت، سعادت، شخصيت، عظمت و شكوه، چيزى است كه براى به دست آوردن آن نه تنها از پول، كاروان تجارتى، زر و زيور، شهرت و قدرت، كه بايد در راه آن، از هستى گذشت.(18)
يكى از انبوه اسناد تاريخى در اين مورد مى گويد:
و كانت خديجة امراءة حازمة نبيلة شريفة، و هى يومئذ اوسط قريش نسبا، واعظمهم شرفا، واكثرهم مالا، وكل قومها قد كان حريصا على تزويجها، فاءبت و عرضت نفسها على النبى وقالت: يا بن عم! انى رغبت فيك لقرابتك منى و شرفك من قومك و امانتك عندهم وصدق حديثك و حسن خلقك.
و آن گاه كه ميان او و محمد پيوند زندگى مشترك برقرار شد، گفت: گرامى آموزگارم، محمد! خانه خانه توست، امكانات و هستى ام از آن توست و من هم نه مشاور و همفكر و همدل و همراه و همسر، كه خدمتگزار تو خواهم بود.
4- روح دانش و هنر
بانوى خردمند حجاز در آن روزگار تيره و تار، افزون بر تيزهوشى و خردمندى، از دانش و بينش و هنر سرايندگى نيز بهره ور بود و در زندگى اش ‍ بجا و با خردورزى بسيار از آنها بهره مى گرفت.براى نمونه:
در اين مورد آورده اند كه او پس از گفتگو با چند تن از دانشوران و آگاهان روزگار خويش، از جمله ((راهب نصرانى)) و عمويش ((ورقه))، در مورد شخصيت والاى پيامبر و شناخت شكوه و عظمت و معنويت او و آينده درخشان و پر اميد و نويدش، در استقبال از آن حضرت چنين سرود:
جاء الحبيب الذى اءهواه من سفر

والشمس قد اءثرت فى وجهه اءثرا

عجبت للشمس من تقبيل وجهه

والشمس لا ينبغى اءن تدرك القمرا(19)

((شخصيت گرانقدر و محبوبى كه او را بسيار دوست مى دارم، از سفر مى رسد؛ در حالى كه خورشيد آسمان در چهره نورافشانش اثر گذاشته است.
من از اين خورشيد در شگفتم كه چگونه بر چهره پرمعنويت او بوسه زده است؛ با اين كه خورشيد را شايسته نيست كه خود را به ماه تابان برساند.))
5- ايمان خلل ناپذير
او نشا داد كه تجسم راستين ايمان بود و قهرمان ميدان عمل و اخلاص؛ و به جايى اوج گرفت و پر كشيد كه يكى از چند بانوى گرانمايه تاريخ بشر و يكى از نمونه ها و الگوها و سمبل ها شد و مايه مباهات زن و سند افتخار زنان.

عوامل سازنده شخصيت
شخصيت فردى، اجتماعى، عقيدتى، اخلاقى، فرهنگى، هنرى، سياسى و...هر انسان شايسته و بايسته اى ساخته و پرداخته عوامل و قالب هايى است كه او را ساخته و آراسته و پرورده اند، عوامل شخصيت ساز و پردازنده اى چون:
عامل وراثت،
عامل تغذيه جسم و جان،
عامل خانه و خانواده،
عامل فرهنگ و آموزش و پرورش،
عامل محيط به مفهوم گسترده آن،
و سرانجام عامل اراده تاريخ ساز خود آن انسان.
و نيك مى دانيم كه شرايط خانه و خانواده و شخصيت پدر و مادر و محيط خانوادگى كه نخستين آموزشگاه و محيط تربيت و كلاس آموزش و جايگاه رشد و تكامل هر انسانى است، چه اثر عميق و سرنوشت سازى در طراحى و پى ريزى و پردازش شخصيت مثبت يا منفى انسان دارد؛ چرا كه شالوده و پايه ها و چارچوب شخصيت جسمى، فكرى، روحى، اخلاقى، عاطفى، عقيدتى، روانى و...كودك در همان كانون پى ريزى مى گردد.و اين عامل حياتى به گونه اى در پردازش شخصيت فرزندان انسان نقش حياتى دارد كه دانشمندان مى گويند: هر انسانى، نمونه و سمبل و آيينه تمام نماى شخصيت پدر و مادر خويش و طرز تربيت آنان است.
از اين رو براى آشنايى با شخصيت برجسته و باشكوه دخت سرفراز پيامبر بايد پرتوى از وجود گرانمايه پدر و مادر او را شناخت و با خانه و خاندان و تبارى كه اين بانوى بانوان ميوه شيرين و دل انگيز آن شجره مقدس و آن خاستگاه و رويشگاه و بوستان عطرآگين و آن درخت تناور و تربيت يافته آن آموزشگاه فضيلت ها و آن دو مربى نمونه و والاست، آشنا شد.
نخستين عامل سازنده شخصيت
نخستين عامل سازنده شخصيت، عامل وراثت يا عامل خانه و خانوده است.
در گذشته، هماره اين پرسش در ذهن انسانها بود كه چه عاملى، صفات، و ويژگى ها و خصوصيات ظاهرى و باطنى يك بوته گل را به نسل بعد انتقال مى دهد؛ به گونه اى كه بذر يك گل را وقتى در باغچه خانه مى افشانيم و مى پروريم، درست نسخه اى از اصل و آيينه اى است تمام نما از گل مادر، در رنگ و رو، عطر و بو، خاصيت و قيافه، زيبايى و طراوت، دل انگيزى و درس آموزى، يادآور همان ريشه و همان گل سال گذشته است؛ عامل اين خصوصيات چيست؟همين گونه در جهان حيوان و انسان.
امروز دانش بشرى با سير شتابان خويش، پاسخ ‌هاى شايسته را يافته است و عامل وراثت را نخستين عامل سازنده شخصيت و انتقال دهنده ويژگى هاى جسمى، روحى، ظاهرى و باطنى نسل هاى گذشته به نسل حاضر و نسل حاضر به آيندگان، اعلان مى كند.
اين عامل و نقش سازنده اش، در آيات و روايات، با ظرافتى وصف ناپذير ترسيم شده است كه از نمودهاى اين واقعيت را مى توان در انبوه روايات مربوط به تشكيل خانواده و گزينش همسر، و نيز در موضوع شير و شيرخوارگى كودك و توجه دادن به سلامت فكرى، عاطفى و روانى مادر نگريست.
و از همين زاويه است كه براى شناخت بانوى بانوان بايد پدر و مادر گرانقدر او را شناخت و ريشه و تبارش را؛ و نيز تدبير شگرف دستگاه آفرينش در خلقت وى را نگريست.
پدر گرانمايه ريحانه پيامبر
پدر برترين بانوى گيتى، ((محمد))، كاروانسالار انسانيت و بزرگ پرچمدار آزادى و آزادگى است.
همو كه با همين نام گرانقدر، چهار بار در كتاب ارجمند خدا گرامى داشته شده و سوره اى نيز به همين نام در گراميداشت او فرود آمده است.(1)
همو كه نام بلند و پرشكوهش آيينه تمام نماى راديها و سرفرازيها،
راستى ها و درستى ها،
ايمان ها و اخلاص ها،
عشق ها و عرفان ها،
حق شناسى ها و حق طلبى ها،
عدالت خواهى ها و دادگرى ها،
آزادگى ها و آزادمنشى ها،
شجاعت ها و شهامت ها،
گذشت ها و ايثارها،
بشردوستى ها و مردم خواهى ها،
وفادارى ها و امانت ها،
پارسايى ها و معنويت ها،
توحيدگرايى ها و تقواپيشگى ها،
روشنگرى ها و سازندگى ها،
زيبندگى ها و برازندگى ها،
و به راستى برترين پيام آوران و سفيران خداست.
همو كه خداى جهان آفرين و جود گرانمايه و دين و آيين و راه و رسم آزادى بخش و انسان سازش را براى نجات بشريت برگزيد و او را نويدبخش  رستگارى و سعادت و هشداردهنده از نگونسارى و تيره بختى قرار داد:
وما ارسلناك الا كافة للناس بشيرا و نذيرا(2)
شخصيت پرشكوهى كه آفريدگار هستى و فرشتگانش بر او درود مى فرستند و به توحيدگرايان شايسته كردار و كمال جو نيز فرمان مى رسد كه هماره بر او درود بفرستند:
ان الله و ملائكته يصلون على النبى يا ايها الذين آمنوا صلوا عليه...(3)
انسان برترى كه خدا به او پايگاهى والا و بالا مى بخشد و نويدش مى دهد كه در پرتو اين رابطه خالصانه و عاشقانه اش باخدا و مهر و دلسوزيش نسبت به مردم، او را به مقامى ستوده، اوج مى بخشد:
عسى ان يبعثك ربك مقاما محمودا(4)
و جان گرانقدر او را به گونه اى گرامى مى دارد كه به آن سوگند ياد مى كند:
لعمرك انهم لفى سكرتهم يعمهون (5)
و آن حضرت را به آسمان جلال و مقام شكوهبار قرب و اوج عرش و ملكوت پرواز مى دهد تا در آن سير آسمانى نشانه هاى قدرت خوش را بر آن بنده برگزيده بارگاهش بنماياند:
سبحان الذى اسرى بعبده ليلا من المسجد الحرام الى المسجد الاقصى...(6)
و او را الگوى شايستگى ها و برازندگى ها و كمال و جمال عنوان مى سازد و مى فرمايد:
لقد كان لكم فى رسول الله اسوة حسنة لمن كان يرجوا الله و اليوم الاخر و ذكر الله كثيرا(7)
((و بى گمان براى شما در اقتدا به پيامبر خدا الگو و سرمشقى نيكوست: براى آن كسى كه به خدا و روز بازپسين اميد مى دارد و خدا را فراوان ياد مى كند.))
و روشن مى سازد كه خداى فرزانه آنچه شايسته و بايسته است و آن حضرت پيش از انگيزش خويش، آنها را نمى دانست، همه را به او آموخت.
و انزل الله عليك الكتاب و الحكمة و علمك ما لم تكن تعلم (8)
((و خدا كتاب و حكمت بر تو نازل كرد و آنچه را نمى دانستى به تو آموخت.))
و در ترسيم شخصيت اجتماعى و مردم دوستى اش مى فرمايد:
فبما رحمة من الله لنت لهم ولو كنت فظا غليظ القلب لانفضوا من حولك فاعف عنهم واستغفر لهم وشاورهم فى الامر فاذا عزمت فتوكل على الله))(9)
((و در پرتو رحمت گسترده خداست كه تو با اينان اين گونه پرمهر و خوشخو هستى، و اگر تندخو و سخت دل بودى، بى گمان از گرد تو پراكنده مى شدند؛ بنابراين از آنان درگذر و برايشان آمرزش بخواه و در كارها با آنان مشورت كن و چون بر انجام كارى تصميم گرفتى، بر خداى توانا اعتماد كن؛ چرا كه خداوند توكل كنندگان را دوست مى دارد.))
و در فداكارى و عشق و ايمانش مى فرمايد:
طه ما انزلنا عليك القرآن لتشقى...(10)
((هان اى طاها! قرآن را بر تو فرو نفرستاديم كه در رنج افتى، جز اينكه براى هر آن كه مى ترسد، مايه پند و اندرزى است.))
و در بشردوستى و خيرخواهى و فداكارى اش براى ساختن و آراستن جامعه و دنيايى آباد و آزاد و زيبا مى فرمايد:
لقد جائكم رسول من انفسكم عزيز عليه ما عنتم حريص عليكم بالمؤمنين رؤ ف رحيم (11)
((بى ترديد پيامبرى از خود شما به سويتان برانگيخته شد؛ هر آنچه شما را رنج و آزار دهد، بر او گران مى آيد.سخت به شمايان دل بسته است و در هدايت و نيكبختى و نجات شما كوشاست و با ايمان آوردگان و حق طلبان و عدالت خواهان، پرمهر و مهربان است.))
و آن پيشواى رادى و سرفرازى را موهبت عظيم و نعمت گران خدا به انسان ها وصف مى نمايد.
لقد من الله على المؤمنين اذ بعث فيهم رسولا من انفسهم يتلوا عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمة...(12)
((يقين، خدا بر توحيدگرايان و شايسته كرداران، منت نهاد كه پيامبرى از خودشان در ميان آنان برانگيخت، تا آيات خود را برايشان بخواند و پاكشان گرداند و كتاب و حكمت به آنان بياموزد...))
همو كه قرآن در وصف شخصيت اخلاقى و انسانى اش، خلق و خوى پرشكوه او را بسان قرآن و عرش خويش عظيم مى شمارد و مى فرمايد:
انك لعلى خلق عظيم (13)
((به راستى كه تو، اى محبوب ما، داراى خلق و خوى شكوهبار و تحسين برانگيزى هستى.))
چرا كه او به تنهايى به همه برازندگى ها و ويژگى هاى برجسته پيامبران، آراسته بود؛ به سپاسگزارى و حق شناسى نوح، به دوستى ابراهيم، به اخلاص موسى، به راستى اسماعيل، به شكيبايى يعقوب، به پايدارى ايوب، به جوانمردى و زيبايى يوسف، به فروتنى داود، به حشمت و معنويت سليمان، به شهامت و شجاعت صالح، به بشردوستى هود، به ستم ستيزى لوط، به مهر و دلسوزى زكريا، به صلح دوستى و آزادگى مسيح و...و به تنهايى نشانگر همه والايى هاى آنان بود؛ چرا كه خلق و خوى انسانى و سبك و سيره آن پيشواى بزرگ، بسان قرآن بود؛ درست همان گونه كه معارف و مفاهيم زيبا و دلنواز قرآن، بى كران و جاودانه است، رفتار و كردار آن حضرت نيز زيبا، پرجاذبه و وصف ناپذير بود.كان خلقه القرآن، يعنى كما ان معانى القرآن لا تتناهى كذلك اوصافه الجميلة الدالة على خلقه العظيم لاتتناهى.(14)
و بدان دليل كه به خاطر اصلاح خلق و خو و روش و منش انسانها انگيزش ‍ يافت.
بعثت لاتمم مكارم الاخلاق (15)
((من براى شكوفايى ارزش هاى اخلاقى و كمال بخشيدن به آنها برانگيخته شده ام.))و بدان جهت كه تربيت يافته بارگاه خدا بود.
ادبنى ربى فاحسن تاءديبى، اءنا اءديب الله و على اءديبى.
و براى آزادى بشر آمد و به راستى بزرگ پرچمدار آزادى و آزادگى است كه اميرمؤمنان در وصف آن حضرت فرمود:
فبعث الله محمدا بالحق ليخرج عباده من عبادة الاوثان الى عبادته و من طاعة الشيطان الى طاعته (16)
((خداى فرزانه، محمد را به حق برانگيخت تا بندگانش را از پرستش ‍ بت هاى رنگارنگ نجات داده و به عبادت خداى يگانه اوج بخشد؛ و آنان را از زير بار گران و ذلت بندگى و فرمانبردارى شيطان و شيطان صفتان خودكامه فريب كار، آزاد ساخته و به اطاعت خداى يكتا مفتخر سازد.))
آرى، پدر ارجمند و گرانمايه فاطمه چنين بزرگ مرد پرشكوه و بى نظيرى است، و اين نخستين امتياز آن بانوى فرزانه و بى همتاست.
مام آزاده و پر فضيلت او
دومين امتياز دخت فرزانه محمد (صلى الله عليه و آله) اين است كه مام نوانديش و پرشرافت و آزاده اش نيز از تبار خوبان و شايستگان و بهترين هاى روزگاران است.از خاندان هاى اصيل و نجيب، شرافتمند و درستكار، شجاع و پر شهامت، دانشمند و فداكار روزگاران خويش، و از خدمتگزاران خانه خدا و مدافعان نستوه و شير دل آن بود.
براى نمونه:
1- پدر اين بانوى خردمند، مردى به نام ((خويلد)) است.
او مردى بود كه سرشت دينى و مذهبى داشت و از اين رهگذر است كه تاريخ ‌نگاران در شهامت و فداكارى او آورده اند كه وقتى فرمانرواى خودكامه ((يمن)) در آن روزگاران تصميم گرفت تا معبدى بسازد و براى رونق بخشيدن به آن، نيرويى گسيل داشت تا ((حجر الاسود)) را از ديوار كعبه برگيرند و به ((يمن)) انتقال دهند.اين مرد شجاع از كسانى بود كه مردم را به قيام و مقاومت در برابر آن تهاجم و تجاوز برانگيخت و در پرتو پايدارى و شجاعت و دميدن روح غيرت به جان ها، فرمانرواى ديكتاتور ((يمن)) را از تصميم خويش منصرف ساخت.
2- نياى بزرگ بانوى خردمند جهان عرب، مردى شجاع به نام ((اسد)) بود.
او عنصرى حق جو و حق پو و حق طلب شناخته مى شد.از رنج رنجديدگان و بيدادگرى بيدادگران و پايمال شدن حقوق محرومان، سخت رنج مى برد و در انديشه تضمين و تاءمين حقوق بشر در آن روزگاران سياه بود.
و در همين انديشه نيز پيمان جوانمردان ياحلف الفضول، و نخستين اعلاميه حقوق بشر را در جهان عرب امضا كرد و با گروهى از عدالت خواهان و غيرتمندان، هم پيمان گرديد كه از حقوق و آزادى و امنيت انسانها يا حقوق بشر دفاع كند.
و اين همان پيمان مقدسى بود كه پيامبر نيز در دوران جوانى و بهاران زندگى اش در آن عضو شد و هميشه بدان مباهات مى كرد.
3- از جمله خاندان و عمو زادگان او ((ورقه)) بود.
مرد خردمند و خوشفكر و انديشورى كه پرستش هاى ذلت بار نمى پسنديد و در پى تحقيق و تفكر در مورد آيين توحيد گرايانه ابراهيم بود.
او همان مرد انديشمندى بود كه در گذرگاه هاى حساس تاريخى، بانوى خردمند حجاز، او را مشاور خويش مى شناخت و به ديدگاه او اعتماد مى نمود؛ از جمله در ازدواج با پيامبر و به هنگامى كه نخستين بارقه وحى بر قلب مصفاى پيامبر فرود آمد، او بود كه به وسيله بانوى بزرگ حجاز به پيامبر تبريك گفت و او را به پايدارى و استوارى و جديت توصيه كرد.
او دانشورى آشنا به كتابهاى آسمانى پيشين بود و بر ضد شرك و كفر هشدارها مى داد.نمونه اشعار او در توحيد و يكتاپرستى و پيرامون جهان پس از مرگ و زندگى جاويد، جالب است و نشانگر عظمت او.(17)
بانوى خردمند جهان عرب علاوه بر اين ريشه و تبار اصيل و شرافتمند، خود در زندگى، داراى برجستگى ها و امتيازات تحسين برانگيزى بود كه اين امتيازات و ارزش ها او را از ديگر زنان عصر و نسل خويش ممتاز ساخته و او را در خور همسرى برترين برگزيده و پيام آور خدا و درخور مادرى بانوى بانوان و شايسته ترين الگوى زنان گيتى مى سازد؛ براى نمونه:
1- روح نوانديشى و ابتكار
اگر شرايط آن روز جهان عرب و حجاز را بنگريم، به اين واقعيت پى مى بريم كه او از روح ابتكار بهره ور بود.او داراى ثروتى عظيم بود كه از طريق ارث به او رسيده بود، اما به جاى كسب ظالمانه رايج آن روز كه رباخوارگى و سوددهى و مكيدن خون محرومان و تهيدستان بود - و امروز هم متاءسفانه چين است - او سرمايه خويش را در راه سازندگى و تجارت و سود مشروع و عادلانه به كار مى انداخت.
از اين راه در درجه نخست، بر مال حلال خويش مى افزود و در درجه دوم، بر اقتصاد جامعه، خون مفيد و ثروت سالم تزريق مى كرد و در درجه سوم، گروهى را به خاطر همراهى با كاروان بزرگ خويش اداره مى كرد و در درجه چهارم، نيازهاى مردم را برطرف مى ساخت.
اگر شرايط رباخوارگى آن روز عرب و آيات قرآن در اين زمينه را بنگريم كه چگونه و در چند مرحله به جنگ اين بلا و اين آفت بزرگ اجتماعى رفته است، آن گاه بيشتر به عظمت اين بانوى خوش فكر و روح خلاق و مبتكر او پى مى بريم.
2- روح مديريت
اسناد روايى و تاريخى بيانگر اين واقعيت است كه بانوى خردمند حجاز، زن شريف و ثرتمند و صاحب امكاناتى بود كه به تجارت گسترده اى اشتغال داشت؛ كارگزاران و كارمندان و عوامل اجرايى را استخدام مى كرد و خود در مركز و خانه و دفتر كارش مى نشست و اين كاروان عظيم تجارتى را با پنجه نيرومند تدبير و قدرت گره گشاى مديريت خويش به حركت مى آورد و به كارهاى اقتصادى خويش سامان مى بخشيد.
با دقت در انتخاب وقت و فرصت، نوع كالا و مقدار آن، حركت و بازگشت و توقف كاروان را با آگاهى از زمان و مكان، به گونه اى تنظيم و تدبير و برنامه ريزى مى كرد كه شگفت همگان را برمى انگيخت و كاروان بزرگ تجارتى اش همواره در راه بود؛ از يمن به حجاز مى رفت و از حجاز به شام و ديگر مراكز مهم اقتصادى و تجارى و مبادلاتى جهان عرب؛ و سود سرشار و عادلانه و فراوانى با خود به همراه مى آورد.
اگر به شرايط آن روز جهان و نيز دنياى عرب در آن روزگاران آشنا باشيم، و نيز اگر اسارت و محروميت كامل ((زن)) از حقوق انسانى و اجتماعى اش را به ياد داشته باشيم، و اگر زنده به گور شدن دختران را به خاطر بياوريم، آن گاه اداره چنين شريان مهم اقتصادى به وسيله يك بانو و به مديريت توانمند و ظريف او، ما را به شخصيت برجسته و ابتكار در كارها و روح مديريت و سازنده او رهنمون مى شود و درمى يابيم كه به راستى او در آن روزگاران خردمندترين و مدبرترين و كارآمدترين بانوى جهان خويش بود.
3- روح استقلال جويى
استقلال جويى و استقلال طلبى و استقلال انديشى بانوى بزرگ حجاز از لابه لاى رفتار و عملكردش به شايستگى نمايان است و اين از برجستگى ها و امتيازات بلند اوست؛ چرا كه انسان از نظر فكر و انديشه مستقل نباشد، نمى تواند در ميدان عمل و تجارت و حساس ترين لحظات تصميم گيرى به طور مستقل بينديشد و عمل كند.
بانوى خردمند ((حجاز))، در پرتو اين استقلال انديشه بود كه ده ها خواستگار دارنده زر و زيور و كاروان تجارتى و صاحب امكانات را راند و نپذيرفت و به همه آنها ((نه!)) گفت، و به گونه اى گفت و عمل كرد كه همه پنداشتند او هرگز تصميم به ازدواج ندارد.اما همان بانوى بزرگ هنگامى كه با انسانى امين و پاكدل و متفكر و شايسته كردار و روحى بزرگ چون ((محمد)) آشنا شد، همه آداب و رسوم جاهلى و خرافى را به تمسخر گرفته و خود پيشنهاد پيوند با آن وجود گرانمايه را داد.
و آن گاه كه غوغايى از هياهو و جنجال به راه افتاد كه بانوى ثروتمند و مقتدرى چون شما با جوان تهيدستى چون ((محمد)) نبايد پيوند زندگى ببندد، با قدرتى شگرف ايستاد و همه ثروت و امكانات خويش را در پاى محمد ريخت و نشان داد كه حسن انتخاب، حسن عاقبت، سعادت، شخصيت، عظمت و شكوه، چيزى است كه براى به دست آوردن آن نه تنها از پول، كاروان تجارتى، زر و زيور، شهرت و قدرت، كه بايد در راه آن، از هستى گذشت.(18)
يكى از انبوه اسناد تاريخى در اين مورد مى گويد:
و كانت خديجة امراءة حازمة نبيلة شريفة، و هى يومئذ اوسط قريش نسبا، واعظمهم شرفا، واكثرهم مالا، وكل قومها قد كان حريصا على تزويجها، فاءبت و عرضت نفسها على النبى وقالت: يا بن عم! انى رغبت فيك لقرابتك منى و شرفك من قومك و امانتك عندهم وصدق حديثك و حسن خلقك.
و آن گاه كه ميان او و محمد پيوند زندگى مشترك برقرار شد، گفت: گرامى آموزگارم، محمد! خانه خانه توست، امكانات و هستى ام از آن توست و من هم نه مشاور و همفكر و همدل و همراه و همسر، كه خدمتگزار تو خواهم بود.
4- روح دانش و هنر
بانوى خردمند حجاز در آن روزگار تيره و تار، افزون بر تيزهوشى و خردمندى، از دانش و بينش و هنر سرايندگى نيز بهره ور بود و در زندگى اش ‍ بجا و با خردورزى بسيار از آنها بهره مى گرفت.براى نمونه:
در اين مورد آورده اند كه او پس از گفتگو با چند تن از دانشوران و آگاهان روزگار خويش، از جمله ((راهب نصرانى)) و عمويش ((ورقه))، در مورد شخصيت والاى پيامبر و شناخت شكوه و عظمت و معنويت او و آينده درخشان و پر اميد و نويدش، در استقبال از آن حضرت چنين سرود:
جاء الحبيب الذى اءهواه من سفر

والشمس قد اءثرت فى وجهه اءثرا

عجبت للشمس من تقبيل وجهه

والشمس لا ينبغى اءن تدرك القمرا(19)

((شخصيت گرانقدر و محبوبى كه او را بسيار دوست مى دارم، از سفر مى رسد؛ در حالى كه خورشيد آسمان در چهره نورافشانش اثر گذاشته است.
من از اين خورشيد در شگفتم كه چگونه بر چهره پرمعنويت او بوسه زده است؛ با اين كه خورشيد را شايسته نيست كه خود را به ماه تابان برساند.))
5- ايمان خلل ناپذير
او نشا داد كه تجسم راستين ايمان بود و قهرمان ميدان عمل و اخلاص؛ و به جايى اوج گرفت و پر كشيد كه يكى از چند بانوى گرانمايه تاريخ بشر و يكى از نمونه ها و الگوها و سمبل ها شد و مايه مباهات زن و سند افتخار زنان.

ادامه مطلب

پيامبر گرامى فرمود:
افضل نساء اهل الجنة، خديجة بنت خويلد و فاطمة بنت محمد و آسية...و مريم (20)
برترين و پر فضيلت ترين زنان بهشت اينانند: خديجه و فاطمه، آسيه و مريم.
و نيز فرمود:
ان الله اختار من النساء اربع: مريم و آسية و خديجة و فاطمة (21)
((خداى فرزانه از ميان زنان چهار زن را برگزيد؛ اينان عبارتند از:
مريم، آسيه، خديجه و فاطمه.))
6- روح هدفدارى و فداكارى
او امتياز هدفدارى و فداكارى را نيز در كران تا كران جان و رفتار و زندگى اش ‍ به همراه داشت.زندگى پر فراز و نشيب او نشانگر آن است كه در پى هدف پاك و صاف و بلند و درخشانى بود؛ هدفى فراتر از زر و زيور و كاروان تجارتى،
هدفى برتر و بالاتر از زندگى روزمره و خور و خواب،
و هدفى ارجمندتر از آسايش و آرامش شخصى و خانوادگى.
موج بى قرارى را مى ماند كه در راه هدف، آرامش نداشت و آن گاه كه به ساحل وجود ((محمد)) برخورد و در آن جا ايمان و اخلاص، پاكى و امانت، نجابت و شرافت، غيرت و كرامت، وجدان و فطرت، ارزش هاى عربى و انسانى و الهى را نگريست، خود را در آستانه هدف يافت.
و از اينجا مى توان به راز احترام بسيار پيامبر حق شناس به ((خديجه)) پى برد.به اين راز كه چقدر پيامبر معنويت، او را دوست مى داشت و به او احترام مى گذاشت.در فراز و نشيب زندگى، طوفان ها و كوران هاى اجتماعى، او را از مشاوران خردمند خويش مى شناخت و به ديدگاه او بها مى داد.(22)
و تا هميشه زندگى، ((خديجه)) و نيكى ها و شايستگى هاى او، بر زبانش ‍ بود و حتى هر آنچه و هر آنكه از آن يار ديرين خاطره داشت، براى او احترام انگيز بود.
و براى بستن دهان برخى حسودان تاءكيد مى كرد كه:
به خداى سوگند! كه او برتر از خديجه به من نداده است.
او هنگامى ايمان آورد كه ديگران كفر ورزيدند؛
آن گاه مرا تصديق كرد كه ديگران دروغگو پنداشتند؛
آن گاه ثروت فراوان خود را زير پايم ريخت كه ديگران محرومم ساختند.
و خدا نسل مرا در فرزندان او قرار داد.(23)
و فرمود:
ما قام ولا استقام الدين الا بسيف على و مال خديجة (24).
((اسلام پس از فرود بر قلب و زبان پيامبر با دو عامل اساسى بسط و گسترش و پايدارى يافت:
1- اقتدار و جهاد و شهامت و فداكارى شهسوار اسلام، على (عليه السلام).
2- و ديگر ثروت و امكانات بانوى حجاز.))
7- روح حق جويى و حق پذيرى
بسيارند كسانى كه مستى هاى گوناگون، آفت جانشان مى شود و نعمت هاى زندگى بلاى وجودشان و رزق و روزى هاى خدا زهر تلخ و مرگبار كامشان.
يكى در اوج زيبايى و تناسب اندام است، و همان مستى زيبايى و ماهرويى و سيمين تنى، آفت جانش مى شود.
ديگرى غرق در ثروت و امكانات است و از در و ديوار و آسمان و زمين برايش مى جوشد و مى بارد و مى ريزد، و همان ثروت و دارايى و مستى برخاسته از آن، او را به تباهى سوق مى دهد.
سومى در اوج اقتدار است و روزگار بر كام او در گردش است، و همان چرخش مساعد روزگار و همان بدمستى و احساس بى نيازى، او را از چرخش ناگهانى آن و ورق خوردن دفتر ايام غافل ساخته و به طغيانش ‍ مى كشد.و چهارمى مست جوانى است، و همان نيروى جوشان و خروشان و شكوفاى جوانى، قاتل جان و ايمان و خردش مى گردد.
يكى درياى مواج آگاهى ها و دانش هاست و در مستى آن غرق مى گردد و ديگرى در اوج شهرت است و همان آلت قتاله شخصيت او مى شود؛ يكى بر كرسى قدرت و فرمانروايى است و همان رياست و قدرت، او را به خودكامگى و طغيان مى كشد و دنيا و آخرتش را مى سوزاند؛ و ديگرى بارانى از مدح و ستايش و چاپلوسى و تملق از سوى عناصر بى محتوا و جريان هاى سودجو بر او مى بارد و همان آفت جانش مى شود؛ همين گونه بگير و و برو و بشمار.
اما بانوى خردمند ((حجاز))، با اين كه غرق در زر و زيور، جمال و كمال، شور و شعور، فهم و درك، شهرت و آوازه نيك و اقتدار و استقلال بود، از آفت ها و مستى هاى آنها نيز خوشتن را مصون و محفوظ داشته و داراى روح حق جو و حق طلب و حق پذير بود.به همين جهت هم نخستين ايمان آورنده به خدا و پيامبر از زنان و پيشتاز در اسلام و پيشگام در نماز و جهاد و هجرت و فداكارى بود و پاداش اين حق پذيرى نيز آن بود كه خداى پرمهر و بنده نواز، فرشته وحى را فرمان داده بود كه هرگاه بر پيامبر فرود مى آمد، درود و سلام او را نيز به وسيله بنده برگزيده اش به خديجه، مام فضيلتها و فداكارى ها و شايستگى ها، برساند و خاطر نشان سازد كه خدا به پاداش آن ايمان خالص و ژرف و آن عمل شايسته و گذشت و آن اخلاص و فداكارى و پايدارى، قصر زيبايى در بهشت براى او آماده ساخته است.(25)
آرى او، هم نخستين ايمان آورنده به خدا و پيامبر از جهان زنان بود و هم نخستين نمازگزار و طواف كننده.
8- درايت و خردمندى
خرد و خردمندى و خردورزى راستين، يعنى نگرش متفكرانه بر پديده هاى آفرينش و شناخت روابط و پيوندهاى آنان؛ يعنى تعمق در سازمان وجود خويش و شناخت خويشتن؛ يعنى شناخت طبيعت و استخدام آن؛ يعنى هدفدارى و هدف شناسى و آراستگى به ارزش ها و پيراستگى از ضدارزش ها؛ يعنى اوج گرفتن به بندگى خدا و ساختن شايسته و بايسته دنيا و آخرت بر اساس حق و عدل و برابرى و ايثار و فداكارى.اءلعقل ما عبد به الرحمن واكتسب به الجنان.
اگر خرد بدين معناست، بانوى بزرگ عرب خردمندترين بانوى روزگار بود.
و اين وصف و ويژگى در سراسر زندگى اش نمايان است.
او در پرتو خرد خدادادى و درك بلند خويش به جايى پر كشيد كه نخستين بانوى توحيد گشت و همسنگر و همراز و غمخوار و مشاور پيامبر و مددكار او.
و هستى خويش را خردمندانه براى ساختن دنيا و آخرت خويش پاى حق ريخت.او در راه هدف مقدس و شايسته خويش، جهاد و فداكارى مى كرد، پيامبر را دلدارى مى داد، به او اميد مى بخشيد، او را دلگرم مى ساخت و در برابر فشار و بى مهرى و خشونت دشمن، پناهش مى داد و غرق مهرش ‍ مى ساخت و مدير داخلى كانون گرم و نورانى و باصفايى بود كه محمد (صلى الله عليه و آله) از آن سنگر به تسخير كشور دل ها و جان ها به فرمان خدا كمر همت بسته بود.
و بدين جهت، مشاور آگاه و خردمند و خيرخواه و شجاع پيامبر بود.
9- پاكى و نجابت
در تاريخ جهان عرب، زنان گران سنگ و بلند آوازه اى ظهور كرده اند كه بانوى خردمند ((حجاز)) سرآمد آنان است.
براى نمونه: ((بلقيس))، ملكه ((يمن))، كه از ويژگى درايت، خرد، واقع بينى و آينده نگرى و ژرف انديشى بهره اى وافر داشت و نظام و تشكيلاتى شبيه دموكراسى يا مردم سالارى كنونى را اداره مى كرد كه قرآن پرتوى از شخصيت و زندگى او را به تابلو برده است.
اما بانوى خردمند حجاز سرآمد بود؛ چرا كه هم ظاهر را مى ديد و هم باطن را، هم روح و معنا و محتوا و مغز و هدف را و هم پوسته و ظاهر را.اين بانوى بزرگ، ملكه كمال و جمال، ثروت و اقتدار، شكوه و عزت در جهان عرب بود.
در درجه نخست از قبيله بزرگ و ريشه دار ((هاشم))، در مرحله بعد، خود سرشناس و داراى اقتدار بسيار بود، به علاوه خودش داراى امكانات گسترده و تشكيلات منظم تجارى و اقتصادى بود و زنان و دختران بسيارى در خدمت او.
او يك زن عادى نبود.برجسته بود و سرشناس و صاحب كمال و جمال و امكانات گسترده و زرق و برق، اما پاك و پاكيزه، خردمند و شايسته كردار، آينده نگر و ژرف انديش، حق جو و حق پوى و برخوردار از گوهر گرانبهاى عفاف و نجابت و پاكدامنى؛ به همين جهت به او ((طاهره)) مى گفتند.(26)
10- موفق ترين مادر
بانوى خردمند حجاز افزون بر امتيازات فكرى و اخلاقى و اجتماعى و اقتصادى و دينى، موفق ترين مادر در زندگى خويش بود، و اين امتياز بزرگى است كه نصيب هر بانويى نخواهد شد.
او از زندگى مشترك پيشين خويش دو فرزند داشت و آنان را به گونه اى شايسته و درست پروراند و به روحيه حق جويى و حق پويى و حق طلبى كه در وجود خويش بود، مجهز و مسلح ساخت كه پسرش، ((هند))، پس از ظهور اسلام و فرود قرآن كريم به پيامبر مهر و عدالت، ايمانى خلل ناپذير آورد و در پرتو مفاهيم ژرف و معارف انسان ساز قرآن و انوار تابناك پيامبر به گونه اى رشد يافت كه از شخصيت هاى برجسته و ياران راستين پيامبر به شمار مى آمد و پس از رحلت آن گرامى نيز تا شهادت در راه حق و عدالت، در ركاب اميرمؤمنان و جنگ جمل از حق و عدالت مرزبانى كرد.
دختر او نيز كه به ((هنده)) شهرت دارد، از زنان بزرگ صدر اسلام است و در راه قرآن و فرهنگ آن از هيچ تلاش و فداكارى دريغ نورزيد و بانوى درك و شعور و عمل بود.
از اين رو خردمندترين بانوى ((حجاز)) پيش از زندگى مشترك با پيامبر و افتخار مادرى فاطمه (عليها السلام) نيز مادر موفقى بود.
11- شكوفايى شخصيت او در پرتو اسلام
اين بانوى دورانديش و حق گرا در پرتو اسلام، پله هاى ترقى و تكامل را به سرعت پيمود و به موقعيتى رفيع و شگرف نايل آمد.
به جايى اوج گرفت كه در سكوى كامل ترين زنان گيتى قرار گرفت.
قال رسول الله: كمل من الرجال كثير ولم يكمل من النساء الا مريم و آسية و خديجة و فاطمة (27)
به جايى پر كشيد كه بهشت آرزوى او را كرد:
قال رسول الله: اشتاقت الجنة الى اربع من النساء: مريم بنت عمران، آسية و خديجة و فاطمة (عليها السلام)(28)
و داراى موقعيتى معنوى و انسانى گرديد كه خداى بر او درود فرستاد.
و فرشته وحى در بازگشت پيامبر از معراج از جانب خدا و خويش به او سلام و درود فرستاد.
حاجتى ان تقرء على خديجة من الله و منى السلام (29)
و خدا بر فرشتگانش از ايمان و ايثار و اخلاص و فداكارى او مباهات كرد.
فان الله يباهى بك كرام ملائكته كل يوم مرارا(30)
و به معنويت شگرفى رسيد كه مام برترين خاندان و برترين دخت آفرينش ‍ شد، نور حضور فاطمه را در سازمان وجود خويش يافت، آواى جان بخش ‍ او در تالار وجودش پيچيد و سخن زلال او در دل تشنه اش جريان يافت و از زبان پيامبر، مژده طلوع كوثر نورافشان جهان هستى را دريافت كرد.
يا خديجة! هذا جبرئيل يبشرنى انها انثى و انها النسلة الطاهرة و ان الله سيجعل نسلى منها وسيجعل من نسلها ائمة
و پس از مرگ غمبار او هنگامى كه دخت خردسالش، فاطمه (عليها السلام)، دور پدر گرانمايه اش مى پيچيد و مى پرسيد:
ابه! اين امى؟
((پدر جان! مادرم كجاست؟))
فرشته وحى فرود آمد كه: اى پيامبر به فاطمه بگو مادرش اينك در بهشت پرطراوت و زيباى خدا در كاخى از در سفيد و لؤ لؤ در كنار بانوانى چون مريم و آسيه است.
جعلت فاطمه تلوذ برسول الله و تدور حوله و تساءله اين امى؟(31)
و پيامبر در دفاع از شكوه و اخلاص و حق پذيرى او در برابر حسودانى كه تجليل پيامبر از او را خوش نمى داشتند و به پندار خود، خويشتن را به از او مى پنداشتند، فرمود:
و الله ما اخلف لى خيرا منها، قد آمنت بى اذ كفر الناس، و صدقتنى اذ كذبنى الناس، و واستنى بمالها اذا حرمنى الناس، و رزقنى الله اولادها اذا حرمنى اولاد النساء(32)
((به خداى سوگند كه هرگز يار و پشتيبان و همسرى بهتر از ((خديجه)) به من ارزانى نشد؛ چرا كه او روزگارى كه مردم به من كفر ورزيدند، به راه و رسم من ايمان آورد، و هنگامى كه مردم مرا دروغگو مى شمردند، رسالتم را گواهى كرد، و آن گاه كه مردم مرا در محاصره قرار مى دادند، ثروت و امكانات هنگفت خويش را زير پاى من و در راه هدف هاى توحيدى من ريخت، و خدا فرزندان مرا از نسل او قرار داد.))
و بدين سان پيامبر حق شناس، به شيوه اى تحسين برانگيز از ايمان و اخلاص و پيشاهنگى او در توحيد و تقوا، از حق گرايى و فداكارى و ايثارش ‍ در راه خدا، از شجاعت، درايت، شهامت و سخاوتش در راه حق، از شكيبايى قهرمانانه و تحمل دليرانه رنج ها و محروميت ها در راه پيشرفت دين خدا از سوى او اينگونه قدردانى كرد و ايثارش را ارج نهاد و اين افتخار بزرگ و بى نظير او را ياد آور گرديد كه خداى عادل و بنده نواز در برابر اين اخلاص و ايمان و ايثار بايسته و شايسته اش، او را مام بلند آوازه شريف ترين تبار و پوياترين و پاياترين خاندان هاى بشرى قرار داد و آن كعبه عفاف و دخت بهشت را به اين هوشمندترين و فداكارترين زن تاريخ به ارمغان ارزانى داشت.
نقش عامل تغذيه
نقش حساس و سرنوشت ساز غذاى جسم و جان و چگونگى تغذيه، به ويژه در دوران كودكى و پيش از آن، نقشى است حياتى و بسيار مهم؛ به گونه اى كه هم سلامت و شادابى و طراوت جسم انسان در گرو آن است و هم توازن و تعادل و سلامت فكر و انديشه و عقيده او.
از اين ديدگاه است كه قرآن موضوع تغذيه را از مسائل حياتى پيامبران مى نگرد، تا چه رسد به انسان هاى عادى.
و ما جعلناهم جسدا لاياءكلون الطعام و ما كانوا خالدين (33)
((و آنان را جسدى كه غذا نخورند و نياز به خوراك نداشته باشند، قرار نداديم و جاودانه هم نبودند.))
و به انسان ها فرمان مى دهد كه به غذاى خويش با دقت و تفكر بسيار بنگرند و در مورد آن بينديشند:
فلينظر الانسان الى طعامه (34)
((بنابراين، انسان بايد به خوراك خويش و نقش آن، نيك بنگرد)).
اميرمؤمنان هشدار مى دهد كه ضمن بهره ورى صحيح و شايسته از نعمت هاى پاكيزه خدا و پرهيز از اسراف و تبذير، از غذاهاى پليد و ناپاك و نيز از غذاهاى حرام، سخت بر حذر باشند.
...فما اشتبه عليك علمه فالفظه و ما ايقنت بطيب وجوهه فنل منه.(35)
((هان اى استاندار من! من گمان نمى كردم كه تو ضيافت گروهى را بپذيرى كه نيازمندانشان را از آن ميهمانى رانده و ثروتمندانشان دعوت شده بودند.پس به آنچه مى خورى بنگر كه حلال و پاكيزه است يا حرام و پليد.آن گاه آنچه حلال بودنش براى تو مشتبه بود، آن را از دهان به دور افكن و آنچه را به پاكيزگى و حلال بودنش يقين دارى، آن را بخور)).
چرا كه غذاى حرام و پليد، ويرانگر روح و جان و روان است و مخرب شخصيت و كرامت بشر، وجدان انسان را مى كشد، چراغ فطرت را به خاموشى سوق مى دهد، فكر و انديشه را به خمودى و انحطاط مى كشاند و گوش جان را ناشنوا و چشم حق بين را نابينا مى سازد، انسان را بسان همان هايى مى كند كه پيشواى شهيدان راستين تاريخ، حضرت حسين (عليه السلام) فرمود:((راستى كه استبدادگران و خودكامگان، شكم هاى شما را از خوردنى ها و نوشيدنى هاى حرام آكنده ساخته و ديگر گوش شنواى حق برايتان ننهاده اند.))وقد ملئت بطونكم من الحرام...(36)
تدبيرى شگرف
و بر اين اساس است كه در آفرينش برترين بانوى گيتى و راز آفرينش زن، اين عامل سازنده و حياتى به صورت شگرفى مورد توجه قرار مى گيرد.
و او كه هديه گرانبهاى خدا،
ارمغان جاودانه آسمان،
نعمت بى كران جهان هستى،
چشمه سار هماره جوشان،
كوثر سعادت و نيكبختى،
و منبع پايان ناپذير خير و بركت است، نخستين سلول وجود و پايه و اساس ‍ شخصيت آسمانى و ملكوتى اش پس از انجام يك برنامه وصف ناپذير چهل روزه، از سوى برترين پدر و مادر گيتى، به صورت ارمغانى از بهشت به وسيله فرشته وحى فرود مى آيد؛ و اين امتياز ديگر آن دخت بهشت است.
خود پيامبر گرامى در اين مورد مى فرمايد: مدتى پيش از طلوع خورشيد جهان افروز وجود ((فاطمه))، روزى فرشته وحى فرود آمد و ضمن رساندن درود خدا، فرمان او را ابلاغ كرد كه به دستور آفريدگارم، بايد چهل شبانه روز از خانه و همسر و پشتيبان شجاع و فداكارم دورى گزيده و به عبادت و راز و نياز با خدا و انجام وظايف خويش بكوشم و اين با شدت عشق و مهرى كه ميان پيامبر و خردمندترين بانوى روزگارش حاكم بود، بر آن حضرت گران مى نمود؛ اما او چنين كرد.
به همسر فداكارش پيام داد كه از اين موضوع نگرانى به خود راه ندهد؛ و او نيز به عبادت و پالايش جان و روشنگرى و صيقل دادن روح و روان خويش ‍ به ياد خدا بپردازد؛ چرا كه دورى گزيدن او به دستور خداست و خداى نيز به وجود بانويى چون خديجه بر فرشتگان مباهات مى كند.
پيامبر آن مدت را در خانه فاطمه ((بنت اسد))، مادر اميرمؤمنان، بود و خديجه نيز دور از پيامبر و در آتش فراق او مى سوخت اما سر بر آستان عبادت و بندگى خدا داشت.پس از چهل شبانه روز، فرشته وحى فرود آمد و پس از ابلاغ درود و سلام خدا بر ((محمد)) از او خواست تا آماده رسيدن ارمغان و تحفه آسمانى پروردگارش باشد.هنوز گفتگوى پيامبر با جبرئيل ادامه داشت كه ميكائيل شرفياب شد و طبقى پر از غذا و ميوه هاى آسمانى و بهشتى در برابر آن حضرت به زمين نهاد و فرمان خدا را رساند كه اين افطار پيامبر است و ويژه او و ديگر هيچ كس.
پيامبر طبق دستور، به هنگامه افطار، روپوش را بداشت و از آن ميوه هاى بهشتى كه خرماى تازه و انگور بود، افطار كرد و آن گاه جبرئيل آب ريخت و آن حضرت دست خويش را شست و ميكائيل و اسرافيل نيز خشك كردند و بقيه غذا و ميوه و ظرف را هم بردند.
پيامبر براى نماز بپاخاست كه جبرئيل گفت: امشب ديگر نماز بر شما روا نيست بايد به منزل بروى؛ چرا كه خدا اراده فرموده است فرزندى پاك و پاكيزه و خير كثير بر شما و خديجه ارزانى دارد.فان الله عزوجل حلف على نفسه ان يخلق من صلبك فى هذه الليله ذرية طيبة (37)
پيامبر در شور و شوقى بسيار راه خانه را در پيش گرفت و در زد و خديجه ناگهان پس از چهل شب تنهايى و عبادت و رنج فراق، با خورشيد وصال رو به رو گرديد.
بدين سان منشاء ظاهرى و معنوى و مادى ريحانه پيامبر، الهى و آسمانى و بهشتى است و عامل تغذيه جسم و جان و نقش حساس آن در ساختمان شخصيت انسان، و ديگر عوامل ظاهرى و باطنى و آمادگى هاى روحى و جسمى و آرامش و توازن روانى آن برترين پدر و مادر تاريخ براى ارزانى شدن بهترين و سرفرازترين فرزند روزگاران به آنان، در نهايت اوج، مورد كمال توجه قرار گرفته است.
آرى، دخت سرفراز پيامبر نخستين سلول سازمان وجودش با غذاها و ميوه هاى آسمانى و بهشتى پديد مى آيد، و پدر و مادر گرانقدرش با همه آن معنويت و ويژگى ها، چهل روز برنامه پالايش و بندگى و عبادت و صعود را سپرى مى كنند تا در پرفرازترين قله شكوه معنوى و اوج تقرب به حق و شدت پيوند با جهان حقيقت و معنا، خداى جهان آفرين فرزند دلخواه و شاهكار بديع آفرينش و راز آفرينش زن را به آنان ارزانى دارد.
و مى نگريم كه فاطمه (عليها السلام) نورش از بهشت،
سلول وجودش از بهشت،
اصل و اساس آفرينشش از بهشت،
پايه و بنياد شخصيتش از بهشت،
تغذيه جسمش از بهشت،
تغذيه روح و جان و قلبش از بهشت،
آموزگارش از جهانى ديگر مى رسد،
و محيط زندگى اش نيز يك محيط بهشتى و عطرآگين و تاريخ ‌ساز است.
در زيارتنامه بانوى بانوان به اين حقايق معنوى اشاره رفته است كه مى فرمايد:
و صل على البتول الطاهرة...فاطمة بنت رسولك، وبضعة لحمه، وصميم قلبه، وفلذة كبده، والنخبة منك له، والتحفة خصصت بها وصيه،...
((بارخدايا بر آن بتول پاك و پاكيزه، فاطمه، دخت گران مايه پيامبرت، آن پاره تن، آرامش بخش قلب، بند دل، و پاره جگر او و برگزيده اى از سوى تو براى او و ارمغانى كه آن را به وصى و جانشين راستين او اختصاص دادى...، درود فرست.))
نشان شكوه
از امتيازات اين كودك شكوهبار اين بود كه پس از آفرينش و حضور نورش ‍ در سازمان وجود مادر، همراز و همسخن و مونس و غمخوار مادر خردمند و فداكار خويش شد و در تنهايى و غربت او، به قدرت خدا گاه و بى گاه با او سخن مى گفت.
((خديجه)) نخست اين موضوع شگرف را كتمان مى كرد، اما يكبار اتفاق افتاد كه پيامبر به طور ناگهانى وارد خانه شد و ديد ((خديجه)) بى آن كه كسى در خانه باشد، سخن مى گويد.از او پرسيد با كه گفتگو مى كند؟
پاسخ داد: با كودكى كه نور حضورش را در تالار وجودم احساس ‍ مى كنم.
پيامبر به او اين مژده را داد كه: ((خديجه))! تو را نويد باد كه اين كودك، دختر است و مام پرفضيلت يازده پيشواى نور كه پس از من و پدرشان يكى پس از ديگرى جهان را به نور وجودشان نورباران خواهند ساخت.و هماره بزرگ پرچمداران راستين شناخت و آگاهى،
توحيد و تقوا،
عدالت و آزادى،
برابرى و برادرى،
صلح و بهروزى،
سعادت و نيكبختى،
و پاسدار راستين حريم دين خدا و حقوق و امنيت و حرمت بندگان او خواهند بود.اءبشرى يا خديجه هذه بنت جعلها الله ام احد عشر من خلفايى يخرجون بعدى و بعد ابيهم.))(38)
و آن رويداد پرشكوه به سال پنجم از بعثت روى داد.
آرى، در آن روزگارى كه پيامبر در سخت ترين شرايط به سر مى برد، اسلام هنوز رهروانى نداشت و مسلمانان نخستين، زير فشار استبداد بودند، شرك و بيداد و جهل و خرافات و حاكميت زور و تزوير سايه شومش را بر همه جا گسترده بود و بر شبستان تيره و يخ ‌زده انسانها، نه نورى پرتوافكن بود و نه حرارت و گرمايى.
پيامبر به آينده مى انديشد؛ به آينده اميدبخش و درخشان، از پشت اين ابرهاى تيره و تار؛ به آينده اى كه به ظاهر ناممكن مى نمود، اما درست در همان شرايط، ناگهان برقى در افق پديدار شد و نورى روشنگر درخشيد و فرشته وحى فرود آمد كه:
انا اعطيناك الكوثر فصل لربك وانحر ان شانئك هو الابتر(39)
((ما چشمه جوشان و هماره جارى و نعمت گرانقدر و گرانبها و خير فراوان به تو ارزانى داشتيم؛ اينك كه چنين است، براى پروردگارت نمازگزار و قربانى كن و يقين داشته باش كه دشمن بدخواه تو، خود بى نسل و تبار خواهد بود.))
و آن گاه بود كه پس از اين نويد، دخت ارجمند پيامبر با ولادت خويش ‍ جهان را نورباران ساخت و خدا به پدر ارجمندش اين ولادت نور و ارزانى شدن اين موهبت بزرگ و پربركت را مبارك باد گفت.
طلوع شكوهبار ريحانه پيامبر
امتياز ديگر بانوى بانوان در ولادتش بود.
كدام نوزادى را بر زير اين آسمان كبود مى شناسيد كه به هنگام ولادت او مادرش فرستاده اى نزد زنان دوست و همسايه بفرستد و آن تعصب ورزان و كينه توزان و بدانديشان در آن شرايط سخت به يارى مادر و نوزاد نشتابند و آن گاه فرشتگان گروه گروه در خانه او فرود آيند و از پى آنان، برترين زنان تاريخ به كمك او بشتابند و به او بگويند: غم مدار، اندوه به دل راه مده كه ما به دستور خدا به ياريت آمده ايم؛ ما خواهران تو هستيم: ساره، همسر فداكار ابراهيم، ((آسيه)) بانوى شيردل و توحيدگرا، ((مريم)) مام قداست و رسالت، ((كلثوم)) خواهر و همسنگر و نگهبان كشتى كوچك موسى (عليه السلام)، و ديگر اين انبوه فرشتگان آسمان ها و اين همه حوريان بهشت، همه به يارى تو آمده اند.فلما اءرادت خديجة ان تضع، بعثت الى نساء قريش لياءتينها...فلم يفعلن...فولد فاطمة (40)
درست بسان مسيح
امتياز ديگر دخت گرانمايه پيامبر بر ديگر زنان گيتى اين است كه پس از ولادت خويش بى درنگ لب به سخن گشود؛ درست بسان مسيح، آن پيامبر بزرگ خدا؛ و از غنچه لبانش گلواژه هاى توحيد و توحيدگرايى، گواهى به وحى و رسالت پيامبر، امامت على (عليه السلام) و يازده فرزند او شكفت.
محدثان آورده اند كه پس از اينكه خانه محمد و خديجه، اين نخستين كانون توحيد و تقوا، با ولادت فاطمه نورباران شد، نوزاد بر روى دست فرشتگان و بانوان برگزيده گيتى بود كه حوريان بهشتى با آب كوثر و ظرف مخصوص ‍ و حوله ويژه و جامه هاى سفيد و مشك و عنبر رسيدند و نوزاد را با آن آب بهشتى شستشو دادند و او در دم، لب به سخن گشود و چنين گفت:
و اشهد ان لا اله الا الله، و ان ابى رسول الله سيد الانبياء، و ان بعلى سيد الاوصياء، و ان ولدى سادة الاسباط.(41)
((گواهى مى دهم كه خدايى جز خداى بى همتا نيست و پدرم پيام آور خدا و سالار پيامبران است و همسر گرانقدرم در آينده، سرور اوصياست و فرزندانم، دو سالار بهشت و دو سرور نوادگانند.))
و آن گاه رو به بانوان كرد و به هر يك با نام و نشان سلام نمود.

پی نوشته ها

--------------------------------
1-سوره آل عمران، آيه 143؛ سوره محمد (صلى الله عليه و آله)، آيه 2؛ سوره فتح، آيه 29؛ سوره احزاب، آيه 40.
2-سوره سباء، آيه 28.
3-سوره احزاب، آيه 56.
4-سوره اسراء، آيه 79.
5-سوره حجر، آيه 72.
6-سوره اسراء، آيه 1.
7-سوره احزاب، آيه 21.
8-سوره نساء، آيه 113.
9-سوره آل عمران، آيه 159.
10-سوره طه، آيه 1.
11-سوره توبه، آيه 128.
12-سوره آل عمران، آيه 159.
13-سوره قلم، آيه 4.
14-سفينه، ج 1، ص 411.
15-مجمع البيان، ج 1، ص 33؛ سفينه البحار، ج 1، ص 412.
16-نهج البلاغه، خ 147.
17-فاطمه زهرا، توفيق ابوعلم، ص 32.
18-معالم العترة، ص 130.
19-بحارالانوار، ج 16، ص 49.
20-بحار الانوار، ج 43، ص 19.
21-بحارالانوار، ج 43، ص 19.
22-بحارالانوار، ج 16، ص 10.
23-تذكرة الخواص، ص 303.
24-فاطمة الزهراء من المهد الى اللحد، ص 266.
25-تذكرة الخواص، ص 303.
26-سيره حلبى، ج 1، ص 132.
27-مسند احمد، ج 12، ص 511.
28-احقاق الحق، ج 10، ص 99؛ مناقب الزهراء، ص 72، علامه عسكرى؛ بحار، ج 16، ص 78.
29-بحارالانوار، ج 16، ص 7.
30-بحارالانوار، ج 16، ص 78.
31-بحار الانوار، ج 43، ص 27؛ سيره ابن هشام، ج 1، ص 152.
32-سيره اين هشام، ج 1، ص 80.
33-سوره انبياء، آيه 8.
34-سوره عبس، آيه 24.
35-نهج البلاغه، نامه 45.
36-عاشورا غمبارترين روز تاريخ، ص 110، به همين قلم.
37-فاطمة الزهراء من المهد الى اللحد، ص 34، ميزان الاعتدال، ج 2، ص 26، لسان الميزان، ج 4، ص 36، مقتل الحسين، ص 65، با اندك تفاوت در واژه ها.
38-دلائل الامامة، ص 8.
39-سوره كوثر، آيه 3-1.
40-بحار الانوار، ج 43، ص 20.
41-بحار، ج 16، ص 81، و ج 43، ص 3؛ بيت الاحزان، ص 20؛ اختصاص، ص 31.
--------------------------
على كرمى فريدنى

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مولودی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 ذی قعده

١ـ ولادت با سعادت حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها)٢ـ مرگ اشعث بن قیس٣ـ وقوع جنگ بدر صغری ١ـ...


ادامه ...

11 ذی قعده

میلاد با سعادت حضرت ثامن الحجج، امام علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) روز یازدهم ذیقعده سال ١٤٨...


ادامه ...

15 ذی قعده

كشتار وسیع بازماندگان بنی امیه توسط بنی عباس در پانزدهم ذیقعده سال ١٣٢ هـ.ق ، بعد از قیام...


ادامه ...

17 ذی قعده

تبعید حضرت موسی بن جعفر (علیهما السلام) از مدینه به عراق در هفدهم ذیقعده سال ١٧٩ هـ .ق....


ادامه ...

23 ذی قعده

وقوع غزوه بنی قریظه در بیست و سوم ذیقعده سال پنجم هـ .ق. غزوه بنی قریظه به فرماندهی...


ادامه ...

25 ذی قعده

١ـ روز دَحوالارض٢ـ حركت رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) از مدینه به قصد حجه...


ادامه ...

30 ذی قعده

شهادت امام جواد (علیه السلام) در روز سی ام ذی‌قعده سال ٢٢٠ هـ .ق. شهادت نهمین پیشوای شیعیان...


ادامه ...
0123456

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page