بخش 6: سيماى پرشكوه ريحانه پيامبر در آيينه قرآن

(زمان خواندن: 37 - 73 دقیقه)

در آيينه قرآن
در شكوه و عظمت و والايى دخت گرانمايه پيامبر گفتنى ها بسيار است و شنيدنى هاى درس آموز و انسان ساز بى شمار! اما زيباترين و عالى ترين سخنان در ترسيم شخصيت شكوهبار آن قامت بلند انديشه و آن تبلور ايمان و تقوا و آن تجسم ارزشها و والايى ها را بايد در آيات قرآن و سخنان گهربار دريافت دارنده وحى و پيشوايان راستين اسلام نگريست؛ چرا كه آنان به دليل عصمت و مصونيت از هر گونه افراط و تفريط و خطا و اشتباه، و آگاهى وسيع و بينش ژرف و گسترده خويش هر كس و هر چه را همان گونه كه خدايش آفريده و هست مى شناسند و هر شخص و شخصيت و پديده اى را در جايگاه واقعى و سزاوارش مى نگرند و ذره اى افراط و تفريط يا كاناليزه شدن ها - كه آفت جان ديگران در ستايش ها و انتقادهاست - در ساحت مقدس آن چهره هاى خداساخته راه ندارد.
در تابلوى حقيقت نماى قرآن، سيماى نورافشان سالار زنان گيتى سيمايى دوست داشتنى، افتخارآفرين، پرجاذبه، كامل و بى همتا و بى نظير است و نمونه و اسوه و برجسته ترين الگوى كمال و ترقى و جمال ظاهرى و معنوى.
او در تابلوى كتاب خدا كه جز واقعيت ها را نشان نمى دهد، معنا و مفهوم سوره مباركه ((كوثر))است.
از مصاديق بارز و درخشان آيه مباركه ((تطهير))، اين سند قداست و پاكى و برازندگى است.
از چهره هاى بزرگ آيه شريفه ((مباهله))است.
از شخصيت هاى والاى آيه كريمه ((قربى))است.
از بندگان خاص خدا در سوره مباركه ((هل اتى))است.
يكى از چند قهرمان بزرگ آيه شريفه ((اعطاء))است.
يكى از چند نام مقدس و گرانمايه اى است كه ((آدم))خداى را به شكوه و عظمت آنان خواند.
محور واژه ((كلمات))در آيه شريفه اى است كه از آزمايش ابراهيم پيامبر خبر مى دهد.
و ديگر اين كه محبت و عشق معنوى به او و پيروى آگاهانه و خالصانه و آزادمنشانه و انسانى از راه و رسم تاريخساز و جامعه پرداز و افتخارآفرين اش ‍ امانتى است كه به آسمانها و زمين عرضه مى گردد، و آنان توان پذيرش آن را در خود نمى نگرند و انسان مى پذيرد.
و سرانجام اين كه از جمله افتخاراتش اين است كه خانه اش كانون طهارت و قداست، دانش و بينش، عبادت و بندگى خدا و فرودگاه فرشتگان مقرب اوست و خانه اى كه خدا آن را در كنار كعبه و بيت المقدس، مساجد و خانه هاى پيامبران قرار داده و فرمان داده است كه در آنها نام خدا به عظمت و شكوه برده شود و براى هميشه حرمتش محفوظ بماند.
1- موقعيت والاى معنوى
او جلوه اى از نور خدا بود و پرتوى از اقتدار و عظمت او در آفرينش، و شاهكارى از جنس زن.
شخصيت گرانمايه اى كه از نور وجودش آسمان ها و زمين نورباران گشت و دفتر زندگى بشريت صاحب سمبل و سرمشق و نمونه اى والا شد.
او دخت گرانمايه پيامبر بود و يادگار گرامى او.لؤ لؤ نورانى رسالت بود و شبيه ترين ها در سيما و سيرت و درايت و فرزانگى و قداست و تقوا و ايمان و يقين و تقرب به حق، به محمد.به همين دليل هم قرآن شريف او را در ميان چهار شخصيت معصوم و خداساخته در آيه ((مباهله)) قرار مى دهد.
يكى از حساس ترين لحظات تاريخى كه موج رهايى بخش و زندگى ساز دعوت پيامبر از مدينه و مرزهاى آن عبور نموده و منطقه را مى گرفت و نامه ها و پيامهاى آن حضرت به وسيله سفيران انديشمند و شجاع به سوى پايتخت هاى قطب هاى قدرت آن زمان ارسال مى گشت، درست در همين شرايط حساس و سرنوشت ساز، گروهى از مسيحيان ((نجران)) كه از انديشمندان و دانشوارن و نماينده انبوهى از پيروان مسيح (عليه السلام) بودند جستجوگرانه وارد مدينه، تجليگاه اسلام و فروزشگاه فروغ جاودانه و نورافشان وحى، شدند تا ضمن ديدار با پيامبر عدالت و توحيد و مطالعه دقيق در محتواى دعوت و هدفها و آرمانهاى او و با ژرف نگرى در شخصيت بى نظير و ويژگى هاى خود آن گرانمايه جهان هستى، در مورد گرايش به اسلام يا مبارزه با آن تصميم جدى بگيرند و ديدگاه خويش را با صداى رسا به گوش همه مسيحيان جهان برسانند.
آنان پس از ورود به مدينه به محضر پيشواى گرانقدر توحيد شرفياب شدند و سه تن از برجسته ترين و دانشمندترين رهبران فكرى و عقيدتى و فرهنگى و چهره هاى مورد احترام و اعتماد آنان، از پيامبر در مورد برخى پيامبران پيشين همچون يوسف، موسى، ابراهيم، زكريا، يحيى...و برخى كتابهاى آسمانى پرسش ها نمودند و پاسخ ‌هاى لازم را آن گونه كه مى بايست دريافت داشتند و در نتيجه هم شيفته پيامبر شدند و هم در لابه لاى سخنانش جلوه هاى روشن صداقت و درستى و ايمان عميق و بشردوستى و راستى در دعوت آسمانى اش را نظاره كردند.اما هنگامى كه از آفرينش ‍ ((عيسى)) و پدر او پرسيدند و پيامبر گرامى اين آيه شريفه را تلاوت فرمود كه:
ان مثل عيسى عند الله كمثل آدم خلقه من تراب ثم قال له كن فيكون (1)
((داستان آفرينش عيسى نزد خدا همچون داستان آفرينش آدم است كه خدا او را از خاك آفريد، آن گاه به او گفت: موجود شو! پس او موجود شد.))
اين واقعيت بر آنان گران آمد كه عيسى از خاك آفريده شده باشد.به همين جهت از جاى برخاستند و آتش تعصب در درونشان شعله ور شد.هنوز از محضر پيامبر بيرون نرفته بودند كه بهترين راه حل رسيد و آيه شريفه ((مباهله)) بر قلب پاك و مصفاى پيامبر خرد و انصاف و قهرمان آزادى و آزادگى فرود آمد.
الحق من ربك فلا تكن من الممترين فمن حاجك فيه من بعد ما جائك من العلم فقل تعالوا ندع ابنائنا و ابنائكم و نسائنا و نسائكم و انفسنا و انفسكم ثم نبتهل فنجعل لعنت الله على الكاذبين (2)
((هان اى پيامبر! اين سخن حق از جانب پروردگار توست؛ پس از ترديدكنندگان مباش؛ و پس از آنكه در پرتو وحى به آگاهى رسيده اى، هر كس درباره عيسى با تو به جدل و گفتگو برخاست، بگو: بياييد تا ما فرزندان خود و شما نيز فرزندان خود، ما زنان خود و شما نيز زنان خود ما جان خويشتن و شما نيز جان خويشتن را حاضر آوريم؛ آن گاه دست به بارگاه خدا برداشته و دعا و تضرع نماييم و لعنت و نفرين خدا را بر دروغگويان و دروغسازان بفرستيم.))
و بدين سان فرمان خدا براى حل معماى مسيحيان فرود آمد و پس از نزول اين آيات و گفتگوهايى كه پيامبر با هيئت عالى رتبه ((نجران)) داشت مقرر گرديد كه بامداد فردا آنان بهترين و مقدس ترين و شايسته ترين و پرقداست ترين انسانهاى وارسته و شايسته و مقرب ترين بندگان خدا و عالى ترين انسان هاى مورد نظر آيه شريفه را به همراه خويش براى انجام ((مباهله)) در حضور مردم به صحرا ببرند تا مراسم دعا و ابتهال انجام گيرد و حقانيت مواضع و موقعيت ها روشن تر گردد.
آن شب هم براى مسلمانان شب به يادماندنى و وصف ناپذيرى بود و هم براى مسيحيان شب سرنوشت ساز و تاريخى.
بامداد فردا از راه رسيد.خورشيد جهان افروز با تابش اشعه طلايى خويش بر چهره كوه و دشت و نخل هاى پير و جوان مدينه بوسه مى زد كه هيئت عالى رتبه ((نجران)) و در پيشاپيش آنان اسقف اعظم، براى مباهله از مدينه خارج شد.
همگان در انتظار ديدن خورشيد رسالت و چهره هايى كه به بيان روشن قرآن شريف، برگزيدگان خدا و برترين هاى روى زمين بودند، لحظه شمارى مى كردند كه ناگاه با چشمان جستجوگر خويش ديدند پيامبر دستى بر دست حسن (عليه السلام) و دست ديگر بر دست حسين (عليه السلام)، دو نور ديده و دو گل عطرآگين زندگى اش دارد؛ پيشاپيش خود ((امير)) والايى ها على (عليه السلام) را قرار داده، است و پشت سرش ((اميره)) شايستگى ها و ارزش ها و سالار بانوان گيتى، حوريه انسان نما، اختر تابناك عصمت و گوهر نورافشان عفاف و برجسته ترين الگوى عصرها و نسل ها ((فاطمه)) را.
لحظات حساس و منظره غريبى بود.
چهره مصمم و سيماى درخشان و ملكوتى آن پنج شخصيت والا و آن پنج وجود گرانمايه چنان بود كه طوفانى در دلها پديد آورد و شورى وصف ناپذير ايجاد كرد.
هيئت عالى رتبه ((نجران)) بهت زده به آنان چشم دوخته بود و در آيينه وجود گرانمايه و جمال جهان افروز آنان حقيقت محض و واقعيت خالص و صداقت ناب را بى هيچ ابهام تماشا كرد و در تصميم خويش متزلزل شد كه آيا در برابر آنان باز هم بايستد يا حق را پذيرا گردد؛ كدام يك را؟
هنوز اين پنج سرچشمه فيض دست نياز به بارگاه آن بى نياز براى دعا و مباهله بلند نكرده بودند كهاسقف اعظم، بلندپايه ترين شخصيت دينى و فكرى آنان به همراهانش هشدار داد و خاطرنشان ساخت كه به خداى مسيح سوگند، اين چهره هاى مقدس و ملكوتى و بزرگى را كه من مى نگرم، اگر دست به آسمان بردارند، بى درنگ دعايشان به هدف اجابت رسيده و نه ما، كه همه مسيحيان نابود خواهند شد.هذه وجوه لو اقسمت على الله ان يزيل الجبال لازالها ولم يباهلوه...(3)
و آن گاه ضمن خضوع در برابر پيامبر مهر و آزادگى از آن گرامى خواستند كه به آنان فرصت دهد و آنان را از مباهله معاف دارد.(4)
از تعمق در آيه شريفه نكات ذيل دريافت مى گردد:
الف: پديده مباهله يك پديده جديد و نوظهورى بود و تا آن روز در جهان عرب سابقه نداشت كه براى روشن شدن حق، طرفين بحث، كار را به خدا واگذارند و اين نشانگر ايمان كامل و صداقت پيامبر در دعوت خود بود؛ چرا كه چگونه ممكن است فردى كه به مفهوم كامل، ايمان به ارتباط با خدا نداشته باشد، وارد چنين پيكار معنوى گردد و از حق ناپذيران بخواهد كه با هم به بارگاه خدا بروند و كار را به او واگذارند تا او دروغپرداز را رسوا سازد؟
روشن است كه هيچ خردمندى بدون اطمينان كامل به نتيجه مطلوب آن، گام به اين ميدان سرنوشت نخواهد نهاد؛ و پيامبر گرامى با ايمان عميق و خلل ناپذير به وحى و رسالت خويش، نه تنها خود، كه عزيزترين هاى زندگى خويش را نيز وارد اين ميدان نمود و آنان نيز در اوج ايمان و يقين بودند كه با اطمينان به پيروزى آمدند.
آيا دليلى نيرومندتر از اين بر شكوه معنوى و منزلت ملكوتى دخت گرانمايه پيامبر لازم است تا روشن سازد كه، او همتاى چهار شخصيت معصوم و والا در جريان مباهله است؟
ب: همه محدثان، مفسران و سيره نويسان شيعه و سنى جريان مباهله را آورده اند و خاطرنشان ساخته اند كه در آن جريان به طور بى سابقه اى يك گروه شصت نفرى از مسيحيان ((نجران)) وارد مدينه شدند.رياست و زعامت هيئت را سه تن به نام هاى ((ايهم))، ((عاقب)) و ((ابو حارثه)) به عهده داشتند كه نخستين نفر پيشواى آنان بود و دومين فرد مسئول امور اجتماعى و سياسى و خارجى آنان و سومين شخصيت ((اسقف اعظم))و پيشواى مذهبى آنان.
ج: همگان تصريح كرده اند كه در آيه شريفهابنائنااشاره به حسن و حسين (عليهما السلام)، دو گل بوستان پيامبر است.
وانفسنااشاره به اميرمؤمنان، برادر و وصى و جان پيامبر دارد.
ونسائنابه دخت شكوهبار پيامبر،  ((فاطمه)) اشاره مى كند.و او وجود گرانمايه اى است كه ميان چهار شخصيت معصوم و خداساخته ديگر در آيه شريفه است، و خدا ((مباهله)) را كه كارى بس بزرگ و خطير و سرنوشت ساز، به همراه برترين پيامبر خداست، تنها به او و همتاى گرانقدر و دو نور ديده اش واگذار مى كند و نه به هيچ كس ديگر.
د: همگان تصريح كرده اند كه پيامبر از ميان انبوه مردان مسلمان، تنها على (عليه السلام) و از ميان همه كودكان، تنها دو نور ديده خويش حسن و حسين (عليهما السلام) و از ميان همه زنان و دختران آشنا و بيگانه، تنها بانوى بانوان و سالار پرواپيشگان، دخت گرانمايه اش ((فاطمه)) را به دستور خدا براى مباهله از مدينه بيرون آورد.
ه: و همگان بر آنند كه پيامبر بر آن بود كه مباهله را به وسيله همين شخصيت هاى فرزانه و همين بندگان شايسته خدا انجام دهد.به همين جهت به آنان فرمود: دست ها را به سوى آسمان برند تا پيامبر، خداى را بخواند و دعا كند و فاطمه به شوى گرانقدر و دو فرزند گرانمايه اش - كه درود خدا بر همگى آنان باد- آمين بگويند.(5)
براى نمونه: 1- از پيامبر گرامى آوره اند كه پس از فرود آيه شريفه مباهله به وسيله فرشته وحى، على (عليه السلام) و فاطمه و حسن و حسين (عليهم السلام) را فراخواند و آنان را به بيابان مدينه براى مباهله آورد و در حالى كه رو به آسمان داشت نيايشگرانه فرمود:
اللهم هؤ لاء اهل بيتى
((بارخدايا! اينان خاندان منند كه به پيشگاهت آورده ام.))
2- و نيز ((سعد ابى وقاص)) هنگامى كه دجال اموى، معاويه از او خواست تا به اميرمؤمنان اهانت كند و آن گرامى را دشنام دهد، گفت: مرا معاف دار چرا كه سه فضيلت بزرگ از على و خاندانش به ياد دارم كه با وجود آنها نمى توانم به او اهانت كنم.
پرسيد: كدامند؟
گفت: يكى از آنها جريان مباهله است كه پيامبر پس از نزول اين آيه شريفه كه مى فرمايد:تعالوا ندع ابنائنا و...، خود ديدم كه دست حسن و حسين را گرفته بود و فاطمه و على نيز به همراه او براى مباهله آمدند و آن گاه پيامبر رو به آسمان فرمود:
اللهم هؤ لاء اهلى
((بار خدايا! اينان خاصان نزديك من هستند.))
3- و هشتمين امام نور حضرت رضا (عليه السلام) نيز در مناظره اى در كاخ ماءمون فرمود: خداوند پاك ترين و شايسته ترين بندگان خويش را در آيه ((مباهله)) مشخص ساخت و به پيامبر فرمود با آنان براى مباهله بيرون برود و پيامبر نيز به همراه فاطمه، على، حسن و حسين براى انجام اين رسالت بزرگ بيرون آمد.
اين امتيازى است كه هيچ كس در آن خاندان پيامبر پيشى نگرفته و شكوهى است كه به كسى جز فاطمه و شوى گرانقدر و دو فرزندش نرسيده است.راستى كه شرافتى برتر از اين نشايد.
و اين پرتوى از شكوه معنوى و جلوه اى از موقعيت والاى بانوى بانوان در آيينه وحى است و نيز سند افتخار فخر زنان عالم و پرتوى از سيماى پرفروغ او در قرآن.
2- برترين سند افتخار
در چشمان نافذ و حق بين اش اقيانوس بى كرانه دانش و بينش به گستره تاريخ فرهنگ ها و بعثت ها موج مى زد و در سراسر سازمان وجودش روح يقين و جان ايمان و اخلاص جارى بود.
ناگوارى ها و مشكلات راه تعالى را با اكسير آگاهى و درايت و با سلاح فرزانگى و خردورزى و دانشورى و انديشه ژرف از سر راه كنار مى زد و يا هضم و نرم و هنجار مى نمود و رفعت دانش و اوج والايى و شكوه همه جانبه را با گستره وجودى و تواضع و فروتنى در سازمان وجود خويشتن و در كنار هم جاى مى داد.
جان شيفته اش تنها با ياد خدا، عبادت و نيايش با او آرام مى گرفت و روح تشنه و شيدايش با زلال وحى كه بر قلب مصفاى پدرش محمد فرود مى آمد سيراب مى گشت، و بدين سان بود كه آموزگار ارزش ها شد و سند طهارت و قداست و پاكى و شكوه همه جانبه او را فرشته وحى از آسمان فرود آورد و در تابلوى زيباى قرآن در چشم انداز عصرها و نسل ها قرار داد.
مفسران و محدثان و رهروان راه خاندان وحى و رسالت بر اين باورند كه: روزى پيشواى گرانقدر توحيد وارد خانه دخت گرانمايه اش فاطمه (عليها السلام) شد و مهين بانوى اسلام و شوى گرانقدر و دو نور ديده اش حسن و حسين را نزد خويش گرد آورد، گويى به فرمان خدا بر آن بود كه آنان را نزد خويش فراخوانده و به طور روشن و كامل مشخص سازد كه خاندان او و ادامه دهنده راستين راه او كيانند، تا مبادا فردا و فرداها، ديگران خويشتن را در شمار خاندان او جا زنند و سيره و روش عادلانه و توحيدى او را خدشه دار و يا ابزار قدرت و سلطه سازند.
هنگامى كه آن چهار اختر تابناك عصمت و طهارت و آن چهار منبع نور و سرچشمه فيض و بركت در كنار خورشيد جهان افروز وجود پيامبر، زير ((كساء)) گرد آمدند، به ناگاه فرشته وحى فرود آمد و اين آيه شريفه را به ارمغان آورد:
انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا(6)
((هان اى خاندان رسالت! خدا مى خواهد پليدى و ناپسندى را از شما دور ساخته و شما را آن گونه كه شايسته و بايسته است، پاك و پاكيزه سازد.))
و بدين سان با آمدن اين موهبت ويژه بر پيامبر گرامى، حقيقت نورانى و سيماى ملكوتى آن گوهرهاى ناب و پاك و ناياب، از جمله مام گرانمايه فضيلت و تقوا فاطمه (عليها السلام)، كه محور و مركز اين خاندان سرفراز و پرافتخار است، آشكار شد و اشعه تابناك اين اختران فروزان آسمان قرآن درخشيدن گرفت و روشن شد كه شريف ترين و گرانمايه ترين هاى جهان هستى، اين پنج منبع و سرچشمه نور و روشنايى و كمال و جمالند.اينانند كه در زير آسمان نيلگون برترين هايند و اينان هستند كه معيار حق و باطل، ميزان درستى و نادرستى و الگوى عدالت و آزادى و ارزش هاى انسانى اند و بس.
در اين مورد دلايل بى شمار است، از جمله:
الف: پس از فرود آمدن فرشته وحى و آوردن اين ارمغان بزرگ الهى، پيامبر گرامى كه دريافت دارنده وحى و آموزگار آن است، بارها و بارها به مناسبتهاى گوناگون به اين واقعيت تصريح فرمود كه آيه تطهير تنها در مورد دخت گرانمايه اش فاطمه و همتاى زندگى اش اميرمؤمنان و دو نور ديده اش ‍ حسن و حسين و خود پيامبر است و بس.براى نمونه:
1- پس از فرود فرشته وحى و نزول آيه شريفه، پيامبر در حالى كه خاندانش  را گرد آورده بود و دست بر شانه امير مؤمنان و فاطمه و حسن و حسين داشت، رو به آسمان كرد و نيايشگرانه فرمود:
اللهم هؤ لاء اهل بيتى و خاصتى فاءذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهيرا(7)
((بار خدايا! اينان خاندان من هستند، از اين رو گرد پليدى و ناپاكى را از آنان و آسمان زندگى شان دور ساز و آنان را آن گونه كه خود مى پسندى، پاك و پاكيزه گردان.))
2- و نيز از آن گرامى آورده اند كه در همان حال كه دست بر شانه هاى فاطمه و شوى گرانقدر و دو فرزندش نهاده بود، افزود:
اللهم ان هؤ لاء آل محمد، فاجعل صلواتك و بركاتك على محمد و على آل محمد، انك حميد مجيد(8)
((بار خدايا! به راستى كه اينان خاندان پيامبرت ((محمد))هستند، پس ‍ درودها و بركات خويش را بر محمد و بر خاندان او فرو فرست كه تو درخور ستايش و بزرگوارى هستى.))
ب: پيشواى بزرگ توحيد افزون بر مشخص ساختن آن شايسته ترين هاى گيتى به صورت گرد آوردن در زير ((كساء)) و تصريح به اين حقيقت به مناسبت هاى گوناگون، باز هم براى روشن ساختن اين واقعيت آشكار دست به كار حكيمانه و جالبى زد و آن اين بود كه پس از فرود آمدن اين آيه شريفه تا پايان عمر ظاهرى اش هر روز به هنگام طلوع فجر و سپيده سحر كه به سوى مسجد حركت مى كرد، در برابر خانه سالار بانوان بهشت مى ايستاد و با صداى رسا ندا مى داد كه:
الصلوة، الصلوة، اهل البيت، انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس...(9)
((نماز! نماز! هان اى خاندان وحى و رسالت!...))
كه اين كار حكيمانه و جالب پيامبر را برخى شش ماه ناظر بوده و گزارش ‍ كرده اند و برخى نه ماه و برخى كه ساكن مدينه بوده و هميشه ناظر بوده اند، تا رحلت آن حضرت نظاره نموده و گزارش كرده اند.(10)
احمد بن حنبل يكى از پيشوايان اهل سنت در مسند خويش آورده است كه شش ماه پس از فرود آمدن اين آيه شريفه و اين سند افتخار و برترى خاندان پيامبر، آن حضرت هر روز صبح كه به هنگام نماز بامدادى از برابر خانه دخترش عبور مى كرد، مى ايستاد و با صداى رسا و بلند مى فرمود:الصلوة، الصلوة، يا اهل البيت!...
((نماز! نماز! هان اى خاندان رسالت!...))و آن گاه آيه شريفه را تلاوت مى فرمود كه:
انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت...
و دانشمند ديگر اهل سنت در كتاب خويش آورده است كه پيامبر گرامى هر سپيده سحر و هر طلوع فجر كه براى نماز به مسجد مى رفت، در برابر خانه دخت ارجمندش مى ايستاد و ضمن تلاوت آيه شريفه ((تطهير))مى فرمود:
الصلوة، الصلوة، يا اهل البيت!...
((نماز! نماز! اى خاندان رسالت!...))و اين كار فراتر از نه ماه ادامه داشت.
خاطر نشان مى گردد كه اين روايت از سيصد تن از ياران پيامبر گزارش شده است (11) و يكى از دانشمندان بزرگ اهل سنت اين روايات را به طرق متعدد از راويان مختلفى گرد آورده است.(12)
ج: خود زنان شايسته و پرواپيشه پيامبر بارها تصريح كردند كه آيه شريفه ((تطهير)) نه در مورد همسران پيامبر، كه درباره دخت ارجمند او و همتاى گرانقدرش، اميرمؤمنان، و دو گل بوستان او حسن و حسين (عليهم السلام) به همراه پيامبر است.از جمله:
1- از ((ام سلمه))آن بانوى درست انديش و بااخلاص كه همسر پيامبر و ناظر بر جريان بود و خود فرود آيه شريفه و تلاوت آن به وسيله پيامبر و دعا و نيايش آن حضرت و گرد آمدن آن پنج وجود گرانمايه در زير ((كساء))را مى نگريست، آورده اند كه:
من هم شوق زده گام به پيش نهادم و از پيامبر اجازه خواستم تا در كنار آن اختران تابناك قرار گيرم و از انوار معنوى آنان بهره ور گردم كه پيامبر مهر و رحمت به من اجازه نداد و در حالى كه دامن ((كساء))را جمع مى كرد، فرمود:
انك على خير(13)
((تو عنصر نيكورفتارى هستى و بر راه درست گام سپرده اى اما به اين حريم راه ندارى.))
2- و نيز از ((عايشه)) آورده اند كه در غروب زندگى اش ضمن تاءسف از مخالفت با خاندان وحى و رسالت و دخالت در جنگ ((جمل)) گفت: فاطمه محبوب ترين انسانها نزد پيامبر بود و همين گونه همتاى زندگى او اميرمؤمنان؛ من خود ديدم كه پيامبر آن دو و حسن و حسين (عليهم السلام) را در زير ((كساء)) گرد آورد و آن گاه فرمود:
اللهم هؤ لاء اهل بيتى و حامتى فاذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهيرا.
((بار خدايا! اينان خاندان و حاميان راستين من و راه و رسم من هستند، پس  پليدى و آلودگى ها را از آنان و آسمان زندگى شان دور ساز.))
آن گاه مى افزايد: من نيز پيش رفتم و گفتم:
يارسول الله، انا من اهلك؟
من هم از خاندان تو هستم و جزء اينان؟
كه فرمود: ((دور شو، تو بر نيكى هستى اما از اينان نمى باشى.))تنحى فانك الى الخير(14)
د: امير مؤمنان و ديگر پيشوايان نور بدين واقعيت تصريح كرده و به مناسبت هاى گوناگون و بحث و گفتگوها آن را فرود آمده در شاءن همان پنج نور پاك دانسته و خود را از آن خاندان شمرده اند.
براى نمونه:
امير مؤمنان در برابر انبوهى از مردم در گفتگو با ابوبكر فرمود:
اءتقرء كتاب الله؟
((آيا قرآن را آن گونه كه شايسته است مى خوانى؟))
او پاسخ داد: آرى!
پرسيد: ((از سخن آفريدگار خستى و از آيه شريفه ((تطهير)) سخن بگو و بگو در مورد چه كسانى فرود آمده است؟ در مورد ما يا ديگران؟))
اخبرنى عن قول الله...انما يريد الله...فيمن نزلت؟ فينا او فى غيرنا؟
ابوبكر پاسخ داد در مورد شما و نه ديگران.(15)
ه: انبوهى از ياران پيامبر خود اين واقعيت را بارها از پيامبر شنيده و روايت كرده اند.
علامه امينى در اين مورد آورده است كه: تمام صحابه و تابعين در اين مورد همراءى و همسخن هستند كه آيه شريفه تطهير در شاءن پنج نور مقدس است و تنها ((عكرمه))است كه داستان سياق آيات از او نقل شده است.
و آن گاه مشخصات سيصد تن از كسانى را كه اين واقعيت را نقل كرده اند برشمرده است.(16)
ز: و ديگر اينكه دانشمندان و محدثان و مفسران پس از تحقيق گسترده در انبوه روايات همگى بر آنند كه آيه شريفه در مورد پيامبر و دخت گرانمايه او و امير مؤمنان و دو ريحانه بوستان اوست و چون در مورد شاءن نزول آيه، سخن صريح و معتبرى از پيشواى گرانقدر توحيد موجود است، بايد تابع نص بود.
با اين بيان،  ((اهل بيت)) در آيه شريفه همان گونه كه تحقيقات گسترده و دامنه دار مفسران، محدثان، سيره نويسان و دانشوران علوم اسلامى نشان مى دهد، پنج سرچشمه نور و همان پنج منبع بركت و رحمت و همان پنج اختر تابناكند؛ و آنان عبارتند از:
فاطمه و پدر گرانقدرش،
فاطمه و شوى پرفضيلتش،
فاطمه و دو فرزند گرانمايه اش.
و اين نيز پرتوى از شكوه و معنويت فاطمه و سيماى ملكوتى او در قرآن را نشانگر است.
3- تبلور اخلاق و بشردوستى
او تجسم ايمان و يقين،
گنجينه دانش و اقيانوس بينش،
مركز هدايت و مهر،
پايه دين و ستون آيين،
يادگار نورافشان پيامبر،
سرچشمه دليل و حجت،
برگزيده نجيبان گيتى،
سرور بانوان امت،
برترين زن تاريخ بشر،
پرورش يافته فرودگاه وحى،
تك درخت پاك و بارور بوستان رسالت،
و آموزگار و سمبل اخلاص و بشردوستى بود.
مفسران و محدثان و سيره نويسان در مورد شاءن نزول سوره مباركه ((انسان))به ويژه از آغاز تا آيه هيجدهم آن، آورده اند كه:
دو فرزند گرانمايه فاطمه، حسن و حسين (عليهم السلام) بيمار شدند و پيامبر به همراه گروهى از ياران خويش به عيادت آنان شتافت و آنجا به اميرمؤمنان فرمود: زيبنده تر است كه براى شفاى فرزندانتان نذرى نماييد.على (عليه السلام) به همراه بانوى نمونه اسلام تصميم گرفتند كه اگر خداى پر مهر و توانا، آن دو وجود گرانمايه را شفا عنايت كند، سه روز روزه بگيرند.
و در اين تصميم و نذر ((فضه))، آن زن با ايمان و پرورش يافته مكتب اهل بيت نيز كه افتخار خدمت و شاگردى فاطمه (عليها السلام) را داشت، از آنان پيروى كرد.
پس از نذر، به لطف خدا آن دو كودك گرانمايه بهبودى كامل خويش را بازيافتند و امير مؤمنان به همراه ريحانه پيامبر تصميم گرفت به نذر خويش ‍ وفا نموده و روزه بگيرد و به اقتداى آنان حسن و حسين و ((فضه)) نيز روزه را آغاز كردند.
امير مؤمنان به دليل فشار اقتصادى و شرايط خاص جامعه نوبنياد اسلامى و نبودن مواد غذايى در منزل، مقدارى جو فراهم آورد و دخت گرانقدر پيامبر كه مدير خانه او نيز بود، بخشى از آن را آرد و خمير نموده و از آن براى افطار نان فراهم ساخت، اما هنگامه افطار بود كه بينوايى از راه رسيد و ضمن درود بر خاندان پيامبر، از رنج خويش سخن گفت و غذا خواست و آنان غذايى را كه براى افطار فراهم شده بود، همه را در راه خشنودى خدا و سير كردن شكم گرسنگان انفاق كردند و ديگرى را بر خود مقدم داشتند و با آب افطار كردند.
روز دوم از راه رسيد و آنان روزه گرفتند و دخت گرانمايه پيامبر نيز بخش  ديگرى از آن جو را تبديل به نان كرد، اما هنگام افطار يتيمى از راه رسيد و ضمن اظهار گرسنگى، درخواست غذا كرد.روز دوم نيز همه روزه داران بيت رسالت غذاى خويش را انفاق كردند و به همين ترتيب روز سوم نيز غذاى خود را به اسيرى انفاق نمودند.
روز چهارم بود كه پيشواى گرانقدر اسلام، امير مؤمنان و دو فرزند گرانمايه اش را ديد كه آثار شدت گرسنگى و فشار روزه از چهره هايشان نمايان است.به همراه آنان به خانه آمد و فاطمه را ديد كه در محراب عبادت در حال راز و نياز است و او نيز همانند آنان است.
اين منظره شگفت انگيز و اين فداكارى و ايثار از يك سو پيامبر را سخت متاءثر ساخت و از ديگر سو بسيار شادمان و مسرور.درست در اين هنگام بود كه فرشته وحى فرود آمد و پيام آورد كه:
هان اى پيامبر خدا! هديه خداى را به همراه تبريك و تهنيت اش به داشتن چنين خاندان پرافتخارى پذيرا باش!
و آن گاه آياتى از آغاز سوره ((انسان))را بر پيامبر خواند:
هل اءتى على الانسان حين من الدهر لم يكن شيئا مذكورا
...انما نطعمكم لوجه الله لانريد منكم جزآء و لا شكورا...(17)
((آيا زمانى طولانى بر انسان گذشت كه چيزى قابل ذكر نبود؟
ما انسان را از نطفه اى آميخته آفريديم و او را مى آزماييم؛ از اين رو، او را شنوا و بينا قرار داديم.
ما راه را به انسان نشان داديم، خواه راه سپاس در پيش گيرد و پذيراى حق گردد يا راه ناسپاسى و حق ستيزى.
ما براى كفرگرايان و حق ستيزان، زنجيرها و غل ها و شعله هاى سوزان آتش، آماده ساخته ايم.
به يقين، نيكان از جام هايى مى نوشند كه با عطر خوشى آميخته است.
چشمه اى كه بندگان خاص خدا از آن مى نوشند و آن را به هر جايى كه مى خواهند روان مى سازند؛ چرا كه آنان همواره در زندگى خويش به نذر خويشتن وفا مى كنند و از روزى كه شر و عذاب آن گسترده و همه جا را گرفته است، مى ترسند.
آنان غذاى خويش را در حالى كه خود آن را دوست مى دارند، به بينوا و يتيم و اسير مى خورانند و مى گويند: ما شما را تنها براى خشنودى خدا غذا مى خورانيم و از شما نه پاداشى مى خواهيم و نه سپاسى.
و نيز چنين هستند كه مى گويند: ما از پروردگار خويش از آن روزى بيمناك هستيم كه سخت ناراحت كننده است.
و به خاطر همين ارزش هاست كه خداوند آنان را از شر و سختى آن روز نگهدارى مى كند و در حالى كه با طراوت و شادمانند از آنان استقبال مى نمايد.))
و بدين سان در اين آيات، برترين بانوى عصرها و نسل ها به عنوان محور و مام گرانمايهابراروعبادالله، يعنى نيكان و بندگان شايسته و برگزيده و بى نظير بارگاه خدا به تابلو مى رود و با اين ويژگى هاى افتخارآفرين ستوده مى شود:
1- با ويژگى اهميت دادن به وظايف و مسئوليت هاى گوناگون دينى و اخلاقى و اجتماعى.و يوفون بالنذر
2- با ويژگى ايمان عميق به جهان ديگر و حسابرسى خدا و پاداش و كيفر انديشه و عملكردها و گفتار سازنده يا ويرانگر.و يخافون يوما كان شره مستطيرا
3- با ويژگى بشردوستى و مردم خواهى و محروم نوازى و محروميت زدايى و مقدم داشتن توده هاى محروم بر خود و فرزندان گرانمايه اش و اهميت دادن به مستحبات تا چه رسد به واجبات و وظايفو يطعمون الطعام على حبه
4- با ويژگى اخلاص و توحيد ناب، اين گوهر ناياب و اين آيينه روح بخش  عملانما نطعمكم لوجه الله
5- با ويژگى ايمان به معاد و جهان پس از مرگ و پاداش پرشكوه پروردگار كه جهت دهنده و سازنده و پردازنده انسان هاست و به گفتار و انديشه و عملكرد او هدف مى بخشدانا نخاف من ربنا يوما
6- با ويژگى شكيبايى و پايدارى در راه خدا و ارزش هاى الهىوجزاهم بما صبروا جنة
7- و آن گاه مقام والا و مدال افتخار و پاداش پرشكوهى را كه در برابر اين ويژگى ها به آنان ارزانى داشته است همه را بر مى شمارد.
ان الابرار يشربون من كاءس كان مزاجها كافورا عينا يشرب بها عباد...يوفون بالنذر...فوقاهم الله شر ذلك اليوم و لقاهم نضرة و سرورا
و جزاهم بما صبروا جنة و حريرا...ان هذا كان لكم جزآء و كان سعيكم مشكورا...(18)
نيكان از جامى مى نوشند كه با عطر خوشى آميخته است، از چشمه اى كه بندگان خاص خدا از آن مى نوشند...
اين پاداش پرشكوه خدا براى شماست، و كوشش خالصانه شما اى خاندان پيامبر، پذيرفته شده است.
7- و سرانجام آن حوريه انسان نما را از مصاديق بارز شايسته ترين و وارسته ترين بندگان خدا و الگويى جاودانه براى عصرها و نسل ها به تابلو مى برد، همان گونه كه همتاى گرانقدر و فرزندان قهرمانش را.
آنچه در شاءن نزول آيات آمد روايتى است كه با اندك تلخيص و تغيير در ((الغدير))(19) به عنوان ((قدر مشترك))ميان انبوه روايات در اين مورد رسيده است، و در همان جا نام 34 تن از دانشمندان معروف اهل سنت آمده است كه اين حديث را در كتاب هاى معتبر خويش آورده اند و نام كتاب و صفحه و چاپ آن نيز قيد شده است.
با اين بيان روايت مورد اشاره از روايات معروف و مشهور و متواتر ميان اهل سنت است، تا چه رسد به دانشمندان شيعه.
4- پاداش پرشكوه رسالت
او در چشم خداجويان آگاه، محمد (صلى الله عليه و آله) است و در بيان آزادگان راستين، اسطوره آزادگى و سرافرازى.
در چشم انداز پارسايان، سمبل پارسايى و وارستگى است و در زبان حق طلبان، تبلور حق و ستم ستيزى و حق پرستى.
محمديان تاريخ، خاطره صلاى محمد (صلى الله عليه و آله) را در جوهر صداى او مى ديدند و پيروان مسيح، سيرت او را در آيينه رفتار و كردار او، و طهارت و قداست مريم را در زندگى اين قديس عصرها و نسل ها نظاره مى كردند.
به راستى كه او پرتوى از نور خدا بود خشنودى او خشنودى خدا و ناخشنودى و خشم او، خشم و ناخشنودى خدا.
و به همين دليل هم قرآن پاداش پرشكوه رسالت پدرش ((محمد)) را محبت و عشق معنوى به او و فرزندان و شوى گرانقدرش عنوان ساخت و پيروى از راه و رسم انسان ساز و آزاده پرور و دين و دفتر عدالت آفرينى اش ‍ قرار داد.
مفسران و محدثان بر اين انديشه اند كه پس از هجرت دگرگون ساز پيامبر به مدينه و استوارى پايه هاى جامعه نوبنياد اسلامى،  ((انصار)) كه ميزبان پيامبر و مهاجران بودند، به محضر آن حضرت شرفياب شدند و بزرگ منشانه پيشنهاد كردند كه در صورت وجود مشكلات اقتصادى و فشارهاى مالى براى پيامبر و خاندانش، آنان حاضرند همه دارايى ها و هستى خويش را بى هيچ چشمداشت مادى در طبق اخلاص نهاده و تقديم دارند كه اين آيه شريفه فرود آمد:
قل لا اسئلكم عليه اءجرا الا المودة فى القربى و من يقترف حسنة نزد له فيها حسنا ان الله غفور شكور(20)
((هان اى پيامبر! به امت بگو: من بر ابلاغ رسالت و انجام اين مسئوليت گران از شما هيچ پاداشى جز دوست داشتن نزديكان و خاندانم نمى خواهم، و هر كس چنين كار نيكى انجام دهد و آنان را آن گونه كه بايد، دوست بدارد و راه و رسم عادلانه و خداپسندانه آنان را راه و رسم خويش قرار دهد، به پاداش نيكويى اش خواهيم افزود؛ چرا كه خداوند بسيار آمرزشگر و سپاسگزار است.))
واژه ((قربى)) به مفهوم نزديكان و بستگان و خويشاوندان است، و در اين آيه به دليل انبوه روايات، منظور نزديكان پيامبر است كه عبارتند از: بانوى نمونه اسلام، فاطمه و اميرمؤمنان و دو فرزند گرانمايه آنان.
علاوه بر روايات كه مراد از ((قربى)) را بيان مى كند، اصولا نمى توان دايره ((قربى)) را وسيع تر پنداشت، زيرا اگر خداى جهان آفرين پاداش ‍ پرشكوهى را براى پيامبر در نظر مى گيرد و او را درخور اين پاداش مى نگرد، بى هيچ ترديدى اين پاداش در برابر ابلاغ شايسته و بايسته رسالت و پاداش ‍ به جان خريدن رنج و محروميت و فشارى است كه آن پيشواى فداكار و بشردوست در راه انجام وظيفه به جان خريد.از اين رو چنين پاداشى كه هموزن و همسنگ پاداش رسالت است، تنها در خور كسانى خواهد بود كه به راستى تبلور وجود پيامبر و سمبل و نمونه كامل از اسلام و نسخه اى از اصل باشند، و با رفتار و كردار و در پرتو دانش و بينش و سيره و سلوك آزادمنشانه و بشردوستانه و خداپسندانه و پرجاذبه و الهام بخش خويش ‍ همان نقش زندگى ساز و جامعه پرداز پيامبر را ايفا نمايند و همان برنامه ها را بسط و گسترش و عمق و استوارى بخشند.در غير اين صورت، لازمه اش اين خواهد بود كه چنين پاداش به ابولهب ها و ابوجهل ها و جعفركذاب ها و عناصر جاه طلب و دنياپرستى از اين قماش نيز كه دين و دفتر و قرآن و عترت و خدا و مذهب و باورهاى مقدس مردم را به ابزار سلطه و فريب و انحصار قدرت و امكانات ملى تبديل مى سازند و سايه شوم اختناق و سركوب را بر سر توده هاى در بند مى افكنند نيز برسد، و اين نشايد؛ چرا كه اين يعنى نفى رسالت و به باد دادن زحمات طاقت فرساى پيامبر؛
يعنى زير پا نهادن هدف هاى بلند بعثت ها و نهضت هاى آسمانى؛
يعنى پايمال ساختن حقوق و حرمت و آزادى انسان و...
بر اين باور،  ((قربى)) نمى تواند همه بستگان پيامبر باشد، بلكه همان شمارى هستند كه خود پيامبر آنان را بارها و بارها به مناسبت هاى گوناگون معرفى فرمود.
همانهايى كه دخت گران مايه پيامبر فاطمه محور و از مصاديق بارز آنان بود.
همانهايى كه انبوه روايات رسيده از خود پيامبر گرامى، آنان را معرفى مى كند.
براى نمونه:
1- هنگامى كه همين آيه شريفه نازل شد و پيامبر آن را تلاوت فرمود، مردم پرسيدند: اى پيامبر خدا!اين نزديكان شما كه دوست داشتن و مهر ورزيدن به آنان و الگو قرار دادنشان بر ما واجب گرديده است، كيانند؟
لما نزلت هذه الاية، قالوا: يا رسول الله، من قرابتك هؤ لاء الذين وجبت علينا مودتهم؟
آن حضرت با صداى رسا فرمود: على و فاطمه و دو فرزند فاطمه، حسن و حسين -كه درود خداى بر همگى آنان باد-.قال (صلى الله عليه و آله): على و فاطمة و ابناهما و قالها ثلاثا(21)
2- و نيز از آن پيشواى بزرگ آورده اند كه فرمود:
...لو ان عبدا عبدالله بين الصفا و المروة اءلف عام، حتى يصير كالشن البالى ثم لم يدرك محبتنا اكبه الله على منخريه فى النار، ثم تلا: قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى.(22)
((خداوند پيام آوران خويش را از درختان گوناگون آفريد اما من و على را از يك درخت؛ از اين رو من ريشه و پايه آن درخت هستم و على شاخه آن، و فاطمه موجب بارورى آن، و حسن و حسين ميوه هاى جان بخش آن شجره مقدس، و پيروان راستين ما برگ هاى آنند.))
آن گاه افزود: ((اگر بنده اى از بندگان خدا در ميان صفا و مروه خدا را هزار سال و باز هزار سال پرستش كند،، تا بسان مشك فرسوده گردد اما مهر و محبت راستين ما را بر دل نداشته باشد، خداوند او را بر چهره در آتش ‍ خواهد افكند، و آن گاه به تلاوت اين آيه شريفه پرداخت كه:
قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى...
جالب اين است كه اين روايت را يكى از بزرگان اهل سنت در كتاب خويش ‍ ((شواهد التنزيل)) آورده است.
3- و نيز آورده اند كه مردى به محضر پيامبر شرفياب گرديد و گفت: اى پيامبر خدا! اسلام را آن گونه كه دريافت داشته اى برايم بگو.
جاء اعرابى الى النبى (صلى الله عليه و آله) قال: يا محمد، اعرض على الاسلام.
آن حضرت فرمود: گواهى ده كه خدايى جز يكتا خداى هستى نيست، و اين كه محمد بنده و پيام آور اوست.فقال: تشهد ان لا اله الا الله وحده لا شريك له و ان محمدا عبده و رسوله
آن مرد پرسيد: آيا در برابر رسالت پاداشى هم از من خواهى خواست؟قال: تساءلنى عليه اجرا؟
پيامبر فرمود: نه، تنها دوست داشتن خويشاوندان را مى خواهم.قال: لا، الا الموده فى القربى...(23)
پرسيد: خويشاوندان خودم يا شما؟
پيامبر فرمود: خويشاوندان من!
گفت: پس دستت را بياور تا با تو بيعت كنم، و افزود: اينك بر آن كسى كه تو و خويشاوندانت را دوست نداشته باشد، لعنت خدا باد!
پيامبر گرامى فرمود: آمين.
4- و نيز از آن گرامى است كه فرمود:
ان الله جعل اجرى عليكم المودة فى اهل بيتى و انى سائلكم غدا عنهم.(24)
((خداوند پاداش مرا مودت نزديكانم قرار داده است و من در روز رستاخيز از شما در اين مورد بازخواست خواهم كرد.))
و بدين سان در اين آيه شريفه نيز خداى جهان آفرين، سيماى ملكوتى دخت گرانمايه پيامبر را به همراه شوى گرانقدر و دو فرزند گرانمايه اش به تابلو مى برد.
5- ونيز روى سخن را به امير مؤمنان نمود و روشنگرى فرمود كه:
يا على! الاسلام عريان و لباسه الحياء، و زينته الوفاء، و مروته العمل الصالح، و عماده الورع، و لكل شى ء اساس و اساس الاسلام حبنا اهل البيت.(25)
((على جان! همه بايد بدانند كه اسلام و اسلام گرايى با زبان، بسان انسانى بدون پوشش است كه پوشش و لباس آن، ويژگى انسانى حيا،
و زينت و زيور آن، وفا و وفادارى،
و جوانمردى و آزادگى آن، انجام كارهاى شايسته،
و ستون و اساس آن، پرواى خدا و دورى جستن از ستم و گناه و رعايت حقوق و حرمت انسانهاست.
و براى هر چيزى اساس و بنيانى است كه محبت ما خاندان رسالت، اساس ‍ و بنيان اسلام قرار داده شده است.))
6- و نيز فرمود:
يا على! ان الاسلام عريان لباسه التقوى...و اساس الاسلام حبى و حب اهل بيتى.(26)
((على جان! به يقين، اسلام و اسلام گرايى با زبان، بدون پوشش و لباس ‍ است كه لباس و زيبايى آن، پرواپيشگى و پرهيزگارى است و اساس و بنيان اسلام، محبت من و خاندان من و الگو و سرمشق قرار دادن ما مى باشد.))
7- و از دومين امام نور آورده اند كه ضمن بيانى روشنگر فرمود: من از خاندانى هستم كه خداى بزرگ، دوستى آنان را واجب ساخته و آن گاه همين آيه شريفه را تلاوت فرمود:
و انا من اهل البيت الذى افترض الله عزوجل مودتهم و موالاتهم...(27)
8- و نيز چهارمين امام نور در شام و پايگاه قدرت پوشالى رژيم اموى، آن گاه كه پير فريب خورده اى را ديد كه بر اثر سمپاشى گسترده دستگاه تبليغاتى رژيم دروغپرداز اموى، بر شهادت فرزندان پيامبر شاد است و سپاسگزار خدا، فرمود:
هان! آيا آيه مودت را نخوانده اى كه دوست داشتن ما خاندان وحى و رسالت را واجب مى سازد و مى فرمايد:قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى؟
و آن گاه او را به راه خداپسندانه رهنمون شد.(28)
و بدين سان افتخار ديگرى از آن فاطمه مى گردد كه محبت و عشق معنوى به او و راه و رسم جاودانه و افتخارآفرين و تاريخ ‌ساز او و فرزندانش بر همه ترقى خواهان و آزادمنشان واجب مى گردد.و روشن است كه اين مودت و محبت و مهر، همان گونه كه فخر رازى، يكى از دانشمندان بنام اهل سنت، بيان مى كند، پيروى از آنان و الگو و سرمشق و سمبل و نمونه قرار دادنشان در صحنه هاى گوناگون زندگى است (29)؛ چرا كه قرآن مى فرمايد:ان كنتم تحبون الله فاتبعونى يحببكم الله (30)
اگر به راستى خدا را دوست مى داريد، از من پيروى كنيد تا خدا نيز شما را دوست بدارد.

در آيينه قرآن
در شكوه و عظمت و والايى دخت گرانمايه پيامبر گفتنى ها بسيار است و شنيدنى هاى درس آموز و انسان ساز بى شمار! اما زيباترين و عالى ترين سخنان در ترسيم شخصيت شكوهبار آن قامت بلند انديشه و آن تبلور ايمان و تقوا و آن تجسم ارزشها و والايى ها را بايد در آيات قرآن و سخنان گهربار دريافت دارنده وحى و پيشوايان راستين اسلام نگريست؛ چرا كه آنان به دليل عصمت و مصونيت از هر گونه افراط و تفريط و خطا و اشتباه، و آگاهى وسيع و بينش ژرف و گسترده خويش هر كس و هر چه را همان گونه كه خدايش آفريده و هست مى شناسند و هر شخص و شخصيت و پديده اى را در جايگاه واقعى و سزاوارش مى نگرند و ذره اى افراط و تفريط يا كاناليزه شدن ها - كه آفت جان ديگران در ستايش ها و انتقادهاست - در ساحت مقدس آن چهره هاى خداساخته راه ندارد.
در تابلوى حقيقت نماى قرآن، سيماى نورافشان سالار زنان گيتى سيمايى دوست داشتنى، افتخارآفرين، پرجاذبه، كامل و بى همتا و بى نظير است و نمونه و اسوه و برجسته ترين الگوى كمال و ترقى و جمال ظاهرى و معنوى.
او در تابلوى كتاب خدا كه جز واقعيت ها را نشان نمى دهد، معنا و مفهوم سوره مباركه ((كوثر))است.
از مصاديق بارز و درخشان آيه مباركه ((تطهير))، اين سند قداست و پاكى و برازندگى است.
از چهره هاى بزرگ آيه شريفه ((مباهله))است.
از شخصيت هاى والاى آيه كريمه ((قربى))است.
از بندگان خاص خدا در سوره مباركه ((هل اتى))است.
يكى از چند قهرمان بزرگ آيه شريفه ((اعطاء))است.
يكى از چند نام مقدس و گرانمايه اى است كه ((آدم))خداى را به شكوه و عظمت آنان خواند.
محور واژه ((كلمات))در آيه شريفه اى است كه از آزمايش ابراهيم پيامبر خبر مى دهد.
و ديگر اين كه محبت و عشق معنوى به او و پيروى آگاهانه و خالصانه و آزادمنشانه و انسانى از راه و رسم تاريخساز و جامعه پرداز و افتخارآفرين اش ‍ امانتى است كه به آسمانها و زمين عرضه مى گردد، و آنان توان پذيرش آن را در خود نمى نگرند و انسان مى پذيرد.
و سرانجام اين كه از جمله افتخاراتش اين است كه خانه اش كانون طهارت و قداست، دانش و بينش، عبادت و بندگى خدا و فرودگاه فرشتگان مقرب اوست و خانه اى كه خدا آن را در كنار كعبه و بيت المقدس، مساجد و خانه هاى پيامبران قرار داده و فرمان داده است كه در آنها نام خدا به عظمت و شكوه برده شود و براى هميشه حرمتش محفوظ بماند.
1- موقعيت والاى معنوى
او جلوه اى از نور خدا بود و پرتوى از اقتدار و عظمت او در آفرينش، و شاهكارى از جنس زن.
شخصيت گرانمايه اى كه از نور وجودش آسمان ها و زمين نورباران گشت و دفتر زندگى بشريت صاحب سمبل و سرمشق و نمونه اى والا شد.
او دخت گرانمايه پيامبر بود و يادگار گرامى او.لؤ لؤ نورانى رسالت بود و شبيه ترين ها در سيما و سيرت و درايت و فرزانگى و قداست و تقوا و ايمان و يقين و تقرب به حق، به محمد.به همين دليل هم قرآن شريف او را در ميان چهار شخصيت معصوم و خداساخته در آيه ((مباهله)) قرار مى دهد.
يكى از حساس ترين لحظات تاريخى كه موج رهايى بخش و زندگى ساز دعوت پيامبر از مدينه و مرزهاى آن عبور نموده و منطقه را مى گرفت و نامه ها و پيامهاى آن حضرت به وسيله سفيران انديشمند و شجاع به سوى پايتخت هاى قطب هاى قدرت آن زمان ارسال مى گشت، درست در همين شرايط حساس و سرنوشت ساز، گروهى از مسيحيان ((نجران)) كه از انديشمندان و دانشوارن و نماينده انبوهى از پيروان مسيح (عليه السلام) بودند جستجوگرانه وارد مدينه، تجليگاه اسلام و فروزشگاه فروغ جاودانه و نورافشان وحى، شدند تا ضمن ديدار با پيامبر عدالت و توحيد و مطالعه دقيق در محتواى دعوت و هدفها و آرمانهاى او و با ژرف نگرى در شخصيت بى نظير و ويژگى هاى خود آن گرانمايه جهان هستى، در مورد گرايش به اسلام يا مبارزه با آن تصميم جدى بگيرند و ديدگاه خويش را با صداى رسا به گوش همه مسيحيان جهان برسانند.
آنان پس از ورود به مدينه به محضر پيشواى گرانقدر توحيد شرفياب شدند و سه تن از برجسته ترين و دانشمندترين رهبران فكرى و عقيدتى و فرهنگى و چهره هاى مورد احترام و اعتماد آنان، از پيامبر در مورد برخى پيامبران پيشين همچون يوسف، موسى، ابراهيم، زكريا، يحيى...و برخى كتابهاى آسمانى پرسش ها نمودند و پاسخ ‌هاى لازم را آن گونه كه مى بايست دريافت داشتند و در نتيجه هم شيفته پيامبر شدند و هم در لابه لاى سخنانش جلوه هاى روشن صداقت و درستى و ايمان عميق و بشردوستى و راستى در دعوت آسمانى اش را نظاره كردند.اما هنگامى كه از آفرينش ‍ ((عيسى)) و پدر او پرسيدند و پيامبر گرامى اين آيه شريفه را تلاوت فرمود كه:
ان مثل عيسى عند الله كمثل آدم خلقه من تراب ثم قال له كن فيكون (1)
((داستان آفرينش عيسى نزد خدا همچون داستان آفرينش آدم است كه خدا او را از خاك آفريد، آن گاه به او گفت: موجود شو! پس او موجود شد.))
اين واقعيت بر آنان گران آمد كه عيسى از خاك آفريده شده باشد.به همين جهت از جاى برخاستند و آتش تعصب در درونشان شعله ور شد.هنوز از محضر پيامبر بيرون نرفته بودند كه بهترين راه حل رسيد و آيه شريفه ((مباهله)) بر قلب پاك و مصفاى پيامبر خرد و انصاف و قهرمان آزادى و آزادگى فرود آمد.
الحق من ربك فلا تكن من الممترين فمن حاجك فيه من بعد ما جائك من العلم فقل تعالوا ندع ابنائنا و ابنائكم و نسائنا و نسائكم و انفسنا و انفسكم ثم نبتهل فنجعل لعنت الله على الكاذبين (2)
((هان اى پيامبر! اين سخن حق از جانب پروردگار توست؛ پس از ترديدكنندگان مباش؛ و پس از آنكه در پرتو وحى به آگاهى رسيده اى، هر كس درباره عيسى با تو به جدل و گفتگو برخاست، بگو: بياييد تا ما فرزندان خود و شما نيز فرزندان خود، ما زنان خود و شما نيز زنان خود ما جان خويشتن و شما نيز جان خويشتن را حاضر آوريم؛ آن گاه دست به بارگاه خدا برداشته و دعا و تضرع نماييم و لعنت و نفرين خدا را بر دروغگويان و دروغسازان بفرستيم.))
و بدين سان فرمان خدا براى حل معماى مسيحيان فرود آمد و پس از نزول اين آيات و گفتگوهايى كه پيامبر با هيئت عالى رتبه ((نجران)) داشت مقرر گرديد كه بامداد فردا آنان بهترين و مقدس ترين و شايسته ترين و پرقداست ترين انسانهاى وارسته و شايسته و مقرب ترين بندگان خدا و عالى ترين انسان هاى مورد نظر آيه شريفه را به همراه خويش براى انجام ((مباهله)) در حضور مردم به صحرا ببرند تا مراسم دعا و ابتهال انجام گيرد و حقانيت مواضع و موقعيت ها روشن تر گردد.
آن شب هم براى مسلمانان شب به يادماندنى و وصف ناپذيرى بود و هم براى مسيحيان شب سرنوشت ساز و تاريخى.
بامداد فردا از راه رسيد.خورشيد جهان افروز با تابش اشعه طلايى خويش بر چهره كوه و دشت و نخل هاى پير و جوان مدينه بوسه مى زد كه هيئت عالى رتبه ((نجران)) و در پيشاپيش آنان اسقف اعظم، براى مباهله از مدينه خارج شد.
همگان در انتظار ديدن خورشيد رسالت و چهره هايى كه به بيان روشن قرآن شريف، برگزيدگان خدا و برترين هاى روى زمين بودند، لحظه شمارى مى كردند كه ناگاه با چشمان جستجوگر خويش ديدند پيامبر دستى بر دست حسن (عليه السلام) و دست ديگر بر دست حسين (عليه السلام)، دو نور ديده و دو گل عطرآگين زندگى اش دارد؛ پيشاپيش خود ((امير)) والايى ها على (عليه السلام) را قرار داده، است و پشت سرش ((اميره)) شايستگى ها و ارزش ها و سالار بانوان گيتى، حوريه انسان نما، اختر تابناك عصمت و گوهر نورافشان عفاف و برجسته ترين الگوى عصرها و نسل ها ((فاطمه)) را.
لحظات حساس و منظره غريبى بود.
چهره مصمم و سيماى درخشان و ملكوتى آن پنج شخصيت والا و آن پنج وجود گرانمايه چنان بود كه طوفانى در دلها پديد آورد و شورى وصف ناپذير ايجاد كرد.
هيئت عالى رتبه ((نجران)) بهت زده به آنان چشم دوخته بود و در آيينه وجود گرانمايه و جمال جهان افروز آنان حقيقت محض و واقعيت خالص و صداقت ناب را بى هيچ ابهام تماشا كرد و در تصميم خويش متزلزل شد كه آيا در برابر آنان باز هم بايستد يا حق را پذيرا گردد؛ كدام يك را؟
هنوز اين پنج سرچشمه فيض دست نياز به بارگاه آن بى نياز براى دعا و مباهله بلند نكرده بودند كهاسقف اعظم، بلندپايه ترين شخصيت دينى و فكرى آنان به همراهانش هشدار داد و خاطرنشان ساخت كه به خداى مسيح سوگند، اين چهره هاى مقدس و ملكوتى و بزرگى را كه من مى نگرم، اگر دست به آسمان بردارند، بى درنگ دعايشان به هدف اجابت رسيده و نه ما، كه همه مسيحيان نابود خواهند شد.هذه وجوه لو اقسمت على الله ان يزيل الجبال لازالها ولم يباهلوه...(3)
و آن گاه ضمن خضوع در برابر پيامبر مهر و آزادگى از آن گرامى خواستند كه به آنان فرصت دهد و آنان را از مباهله معاف دارد.(4)
از تعمق در آيه شريفه نكات ذيل دريافت مى گردد:
الف: پديده مباهله يك پديده جديد و نوظهورى بود و تا آن روز در جهان عرب سابقه نداشت كه براى روشن شدن حق، طرفين بحث، كار را به خدا واگذارند و اين نشانگر ايمان كامل و صداقت پيامبر در دعوت خود بود؛ چرا كه چگونه ممكن است فردى كه به مفهوم كامل، ايمان به ارتباط با خدا نداشته باشد، وارد چنين پيكار معنوى گردد و از حق ناپذيران بخواهد كه با هم به بارگاه خدا بروند و كار را به او واگذارند تا او دروغپرداز را رسوا سازد؟
روشن است كه هيچ خردمندى بدون اطمينان كامل به نتيجه مطلوب آن، گام به اين ميدان سرنوشت نخواهد نهاد؛ و پيامبر گرامى با ايمان عميق و خلل ناپذير به وحى و رسالت خويش، نه تنها خود، كه عزيزترين هاى زندگى خويش را نيز وارد اين ميدان نمود و آنان نيز در اوج ايمان و يقين بودند كه با اطمينان به پيروزى آمدند.
آيا دليلى نيرومندتر از اين بر شكوه معنوى و منزلت ملكوتى دخت گرانمايه پيامبر لازم است تا روشن سازد كه، او همتاى چهار شخصيت معصوم و والا در جريان مباهله است؟
ب: همه محدثان، مفسران و سيره نويسان شيعه و سنى جريان مباهله را آورده اند و خاطرنشان ساخته اند كه در آن جريان به طور بى سابقه اى يك گروه شصت نفرى از مسيحيان ((نجران)) وارد مدينه شدند.رياست و زعامت هيئت را سه تن به نام هاى ((ايهم))، ((عاقب)) و ((ابو حارثه)) به عهده داشتند كه نخستين نفر پيشواى آنان بود و دومين فرد مسئول امور اجتماعى و سياسى و خارجى آنان و سومين شخصيت ((اسقف اعظم))و پيشواى مذهبى آنان.
ج: همگان تصريح كرده اند كه در آيه شريفهابنائنااشاره به حسن و حسين (عليهما السلام)، دو گل بوستان پيامبر است.
وانفسنااشاره به اميرمؤمنان، برادر و وصى و جان پيامبر دارد.
ونسائنابه دخت شكوهبار پيامبر،  ((فاطمه)) اشاره مى كند.و او وجود گرانمايه اى است كه ميان چهار شخصيت معصوم و خداساخته ديگر در آيه شريفه است، و خدا ((مباهله)) را كه كارى بس بزرگ و خطير و سرنوشت ساز، به همراه برترين پيامبر خداست، تنها به او و همتاى گرانقدر و دو نور ديده اش واگذار مى كند و نه به هيچ كس ديگر.
د: همگان تصريح كرده اند كه پيامبر از ميان انبوه مردان مسلمان، تنها على (عليه السلام) و از ميان همه كودكان، تنها دو نور ديده خويش حسن و حسين (عليهما السلام) و از ميان همه زنان و دختران آشنا و بيگانه، تنها بانوى بانوان و سالار پرواپيشگان، دخت گرانمايه اش ((فاطمه)) را به دستور خدا براى مباهله از مدينه بيرون آورد.
ه: و همگان بر آنند كه پيامبر بر آن بود كه مباهله را به وسيله همين شخصيت هاى فرزانه و همين بندگان شايسته خدا انجام دهد.به همين جهت به آنان فرمود: دست ها را به سوى آسمان برند تا پيامبر، خداى را بخواند و دعا كند و فاطمه به شوى گرانقدر و دو فرزند گرانمايه اش - كه درود خدا بر همگى آنان باد- آمين بگويند.(5)
براى نمونه: 1- از پيامبر گرامى آوره اند كه پس از فرود آيه شريفه مباهله به وسيله فرشته وحى، على (عليه السلام) و فاطمه و حسن و حسين (عليهم السلام) را فراخواند و آنان را به بيابان مدينه براى مباهله آورد و در حالى كه رو به آسمان داشت نيايشگرانه فرمود:
اللهم هؤ لاء اهل بيتى
((بارخدايا! اينان خاندان منند كه به پيشگاهت آورده ام.))
2- و نيز ((سعد ابى وقاص)) هنگامى كه دجال اموى، معاويه از او خواست تا به اميرمؤمنان اهانت كند و آن گرامى را دشنام دهد، گفت: مرا معاف دار چرا كه سه فضيلت بزرگ از على و خاندانش به ياد دارم كه با وجود آنها نمى توانم به او اهانت كنم.
پرسيد: كدامند؟
گفت: يكى از آنها جريان مباهله است كه پيامبر پس از نزول اين آيه شريفه كه مى فرمايد:تعالوا ندع ابنائنا و...، خود ديدم كه دست حسن و حسين را گرفته بود و فاطمه و على نيز به همراه او براى مباهله آمدند و آن گاه پيامبر رو به آسمان فرمود:
اللهم هؤ لاء اهلى
((بار خدايا! اينان خاصان نزديك من هستند.))
3- و هشتمين امام نور حضرت رضا (عليه السلام) نيز در مناظره اى در كاخ ماءمون فرمود: خداوند پاك ترين و شايسته ترين بندگان خويش را در آيه ((مباهله)) مشخص ساخت و به پيامبر فرمود با آنان براى مباهله بيرون برود و پيامبر نيز به همراه فاطمه، على، حسن و حسين براى انجام اين رسالت بزرگ بيرون آمد.
اين امتيازى است كه هيچ كس در آن خاندان پيامبر پيشى نگرفته و شكوهى است كه به كسى جز فاطمه و شوى گرانقدر و دو فرزندش نرسيده است.راستى كه شرافتى برتر از اين نشايد.
و اين پرتوى از شكوه معنوى و جلوه اى از موقعيت والاى بانوى بانوان در آيينه وحى است و نيز سند افتخار فخر زنان عالم و پرتوى از سيماى پرفروغ او در قرآن.
2- برترين سند افتخار
در چشمان نافذ و حق بين اش اقيانوس بى كرانه دانش و بينش به گستره تاريخ فرهنگ ها و بعثت ها موج مى زد و در سراسر سازمان وجودش روح يقين و جان ايمان و اخلاص جارى بود.
ناگوارى ها و مشكلات راه تعالى را با اكسير آگاهى و درايت و با سلاح فرزانگى و خردورزى و دانشورى و انديشه ژرف از سر راه كنار مى زد و يا هضم و نرم و هنجار مى نمود و رفعت دانش و اوج والايى و شكوه همه جانبه را با گستره وجودى و تواضع و فروتنى در سازمان وجود خويشتن و در كنار هم جاى مى داد.
جان شيفته اش تنها با ياد خدا، عبادت و نيايش با او آرام مى گرفت و روح تشنه و شيدايش با زلال وحى كه بر قلب مصفاى پدرش محمد فرود مى آمد سيراب مى گشت، و بدين سان بود كه آموزگار ارزش ها شد و سند طهارت و قداست و پاكى و شكوه همه جانبه او را فرشته وحى از آسمان فرود آورد و در تابلوى زيباى قرآن در چشم انداز عصرها و نسل ها قرار داد.
مفسران و محدثان و رهروان راه خاندان وحى و رسالت بر اين باورند كه: روزى پيشواى گرانقدر توحيد وارد خانه دخت گرانمايه اش فاطمه (عليها السلام) شد و مهين بانوى اسلام و شوى گرانقدر و دو نور ديده اش حسن و حسين را نزد خويش گرد آورد، گويى به فرمان خدا بر آن بود كه آنان را نزد خويش فراخوانده و به طور روشن و كامل مشخص سازد كه خاندان او و ادامه دهنده راستين راه او كيانند، تا مبادا فردا و فرداها، ديگران خويشتن را در شمار خاندان او جا زنند و سيره و روش عادلانه و توحيدى او را خدشه دار و يا ابزار قدرت و سلطه سازند.
هنگامى كه آن چهار اختر تابناك عصمت و طهارت و آن چهار منبع نور و سرچشمه فيض و بركت در كنار خورشيد جهان افروز وجود پيامبر، زير ((كساء)) گرد آمدند، به ناگاه فرشته وحى فرود آمد و اين آيه شريفه را به ارمغان آورد:
انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا(6)
((هان اى خاندان رسالت! خدا مى خواهد پليدى و ناپسندى را از شما دور ساخته و شما را آن گونه كه شايسته و بايسته است، پاك و پاكيزه سازد.))
و بدين سان با آمدن اين موهبت ويژه بر پيامبر گرامى، حقيقت نورانى و سيماى ملكوتى آن گوهرهاى ناب و پاك و ناياب، از جمله مام گرانمايه فضيلت و تقوا فاطمه (عليها السلام)، كه محور و مركز اين خاندان سرفراز و پرافتخار است، آشكار شد و اشعه تابناك اين اختران فروزان آسمان قرآن درخشيدن گرفت و روشن شد كه شريف ترين و گرانمايه ترين هاى جهان هستى، اين پنج منبع و سرچشمه نور و روشنايى و كمال و جمالند.اينانند كه در زير آسمان نيلگون برترين هايند و اينان هستند كه معيار حق و باطل، ميزان درستى و نادرستى و الگوى عدالت و آزادى و ارزش هاى انسانى اند و بس.
در اين مورد دلايل بى شمار است، از جمله:
الف: پس از فرود آمدن فرشته وحى و آوردن اين ارمغان بزرگ الهى، پيامبر گرامى كه دريافت دارنده وحى و آموزگار آن است، بارها و بارها به مناسبتهاى گوناگون به اين واقعيت تصريح فرمود كه آيه تطهير تنها در مورد دخت گرانمايه اش فاطمه و همتاى زندگى اش اميرمؤمنان و دو نور ديده اش ‍ حسن و حسين و خود پيامبر است و بس.براى نمونه:
1- پس از فرود فرشته وحى و نزول آيه شريفه، پيامبر در حالى كه خاندانش  را گرد آورده بود و دست بر شانه امير مؤمنان و فاطمه و حسن و حسين داشت، رو به آسمان كرد و نيايشگرانه فرمود:
اللهم هؤ لاء اهل بيتى و خاصتى فاءذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهيرا(7)
((بار خدايا! اينان خاندان من هستند، از اين رو گرد پليدى و ناپاكى را از آنان و آسمان زندگى شان دور ساز و آنان را آن گونه كه خود مى پسندى، پاك و پاكيزه گردان.))
2- و نيز از آن گرامى آورده اند كه در همان حال كه دست بر شانه هاى فاطمه و شوى گرانقدر و دو فرزندش نهاده بود، افزود:
اللهم ان هؤ لاء آل محمد، فاجعل صلواتك و بركاتك على محمد و على آل محمد، انك حميد مجيد(8)
((بار خدايا! به راستى كه اينان خاندان پيامبرت ((محمد))هستند، پس ‍ درودها و بركات خويش را بر محمد و بر خاندان او فرو فرست كه تو درخور ستايش و بزرگوارى هستى.))
ب: پيشواى بزرگ توحيد افزون بر مشخص ساختن آن شايسته ترين هاى گيتى به صورت گرد آوردن در زير ((كساء)) و تصريح به اين حقيقت به مناسبت هاى گوناگون، باز هم براى روشن ساختن اين واقعيت آشكار دست به كار حكيمانه و جالبى زد و آن اين بود كه پس از فرود آمدن اين آيه شريفه تا پايان عمر ظاهرى اش هر روز به هنگام طلوع فجر و سپيده سحر كه به سوى مسجد حركت مى كرد، در برابر خانه سالار بانوان بهشت مى ايستاد و با صداى رسا ندا مى داد كه:
الصلوة، الصلوة، اهل البيت، انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس...(9)
((نماز! نماز! هان اى خاندان وحى و رسالت!...))
كه اين كار حكيمانه و جالب پيامبر را برخى شش ماه ناظر بوده و گزارش ‍ كرده اند و برخى نه ماه و برخى كه ساكن مدينه بوده و هميشه ناظر بوده اند، تا رحلت آن حضرت نظاره نموده و گزارش كرده اند.(10)
احمد بن حنبل يكى از پيشوايان اهل سنت در مسند خويش آورده است كه شش ماه پس از فرود آمدن اين آيه شريفه و اين سند افتخار و برترى خاندان پيامبر، آن حضرت هر روز صبح كه به هنگام نماز بامدادى از برابر خانه دخترش عبور مى كرد، مى ايستاد و با صداى رسا و بلند مى فرمود:الصلوة، الصلوة، يا اهل البيت!...
((نماز! نماز! هان اى خاندان رسالت!...))و آن گاه آيه شريفه را تلاوت مى فرمود كه:
انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت...
و دانشمند ديگر اهل سنت در كتاب خويش آورده است كه پيامبر گرامى هر سپيده سحر و هر طلوع فجر كه براى نماز به مسجد مى رفت، در برابر خانه دخت ارجمندش مى ايستاد و ضمن تلاوت آيه شريفه ((تطهير))مى فرمود:
الصلوة، الصلوة، يا اهل البيت!...
((نماز! نماز! اى خاندان رسالت!...))و اين كار فراتر از نه ماه ادامه داشت.
خاطر نشان مى گردد كه اين روايت از سيصد تن از ياران پيامبر گزارش شده است (11) و يكى از دانشمندان بزرگ اهل سنت اين روايات را به طرق متعدد از راويان مختلفى گرد آورده است.(12)
ج: خود زنان شايسته و پرواپيشه پيامبر بارها تصريح كردند كه آيه شريفه ((تطهير)) نه در مورد همسران پيامبر، كه درباره دخت ارجمند او و همتاى گرانقدرش، اميرمؤمنان، و دو گل بوستان او حسن و حسين (عليهم السلام) به همراه پيامبر است.از جمله:
1- از ((ام سلمه))آن بانوى درست انديش و بااخلاص كه همسر پيامبر و ناظر بر جريان بود و خود فرود آيه شريفه و تلاوت آن به وسيله پيامبر و دعا و نيايش آن حضرت و گرد آمدن آن پنج وجود گرانمايه در زير ((كساء))را مى نگريست، آورده اند كه:
من هم شوق زده گام به پيش نهادم و از پيامبر اجازه خواستم تا در كنار آن اختران تابناك قرار گيرم و از انوار معنوى آنان بهره ور گردم كه پيامبر مهر و رحمت به من اجازه نداد و در حالى كه دامن ((كساء))را جمع مى كرد، فرمود:
انك على خير(13)
((تو عنصر نيكورفتارى هستى و بر راه درست گام سپرده اى اما به اين حريم راه ندارى.))
2- و نيز از ((عايشه)) آورده اند كه در غروب زندگى اش ضمن تاءسف از مخالفت با خاندان وحى و رسالت و دخالت در جنگ ((جمل)) گفت: فاطمه محبوب ترين انسانها نزد پيامبر بود و همين گونه همتاى زندگى او اميرمؤمنان؛ من خود ديدم كه پيامبر آن دو و حسن و حسين (عليهم السلام) را در زير ((كساء)) گرد آورد و آن گاه فرمود:
اللهم هؤ لاء اهل بيتى و حامتى فاذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهيرا.
((بار خدايا! اينان خاندان و حاميان راستين من و راه و رسم من هستند، پس  پليدى و آلودگى ها را از آنان و آسمان زندگى شان دور ساز.))
آن گاه مى افزايد: من نيز پيش رفتم و گفتم:
يارسول الله، انا من اهلك؟
من هم از خاندان تو هستم و جزء اينان؟
كه فرمود: ((دور شو، تو بر نيكى هستى اما از اينان نمى باشى.))تنحى فانك الى الخير(14)
د: امير مؤمنان و ديگر پيشوايان نور بدين واقعيت تصريح كرده و به مناسبت هاى گوناگون و بحث و گفتگوها آن را فرود آمده در شاءن همان پنج نور پاك دانسته و خود را از آن خاندان شمرده اند.
براى نمونه:
امير مؤمنان در برابر انبوهى از مردم در گفتگو با ابوبكر فرمود:
اءتقرء كتاب الله؟
((آيا قرآن را آن گونه كه شايسته است مى خوانى؟))
او پاسخ داد: آرى!
پرسيد: ((از سخن آفريدگار خستى و از آيه شريفه ((تطهير)) سخن بگو و بگو در مورد چه كسانى فرود آمده است؟ در مورد ما يا ديگران؟))
اخبرنى عن قول الله...انما يريد الله...فيمن نزلت؟ فينا او فى غيرنا؟
ابوبكر پاسخ داد در مورد شما و نه ديگران.(15)
ه: انبوهى از ياران پيامبر خود اين واقعيت را بارها از پيامبر شنيده و روايت كرده اند.
علامه امينى در اين مورد آورده است كه: تمام صحابه و تابعين در اين مورد همراءى و همسخن هستند كه آيه شريفه تطهير در شاءن پنج نور مقدس است و تنها ((عكرمه))است كه داستان سياق آيات از او نقل شده است.
و آن گاه مشخصات سيصد تن از كسانى را كه اين واقعيت را نقل كرده اند برشمرده است.(16)
ز: و ديگر اينكه دانشمندان و محدثان و مفسران پس از تحقيق گسترده در انبوه روايات همگى بر آنند كه آيه شريفه در مورد پيامبر و دخت گرانمايه او و امير مؤمنان و دو ريحانه بوستان اوست و چون در مورد شاءن نزول آيه، سخن صريح و معتبرى از پيشواى گرانقدر توحيد موجود است، بايد تابع نص بود.
با اين بيان،  ((اهل بيت)) در آيه شريفه همان گونه كه تحقيقات گسترده و دامنه دار مفسران، محدثان، سيره نويسان و دانشوران علوم اسلامى نشان مى دهد، پنج سرچشمه نور و همان پنج منبع بركت و رحمت و همان پنج اختر تابناكند؛ و آنان عبارتند از:
فاطمه و پدر گرانقدرش،
فاطمه و شوى پرفضيلتش،
فاطمه و دو فرزند گرانمايه اش.
و اين نيز پرتوى از شكوه و معنويت فاطمه و سيماى ملكوتى او در قرآن را نشانگر است.
3- تبلور اخلاق و بشردوستى
او تجسم ايمان و يقين،
گنجينه دانش و اقيانوس بينش،
مركز هدايت و مهر،
پايه دين و ستون آيين،
يادگار نورافشان پيامبر،
سرچشمه دليل و حجت،
برگزيده نجيبان گيتى،
سرور بانوان امت،
برترين زن تاريخ بشر،
پرورش يافته فرودگاه وحى،
تك درخت پاك و بارور بوستان رسالت،
و آموزگار و سمبل اخلاص و بشردوستى بود.
مفسران و محدثان و سيره نويسان در مورد شاءن نزول سوره مباركه ((انسان))به ويژه از آغاز تا آيه هيجدهم آن، آورده اند كه:
دو فرزند گرانمايه فاطمه، حسن و حسين (عليهم السلام) بيمار شدند و پيامبر به همراه گروهى از ياران خويش به عيادت آنان شتافت و آنجا به اميرمؤمنان فرمود: زيبنده تر است كه براى شفاى فرزندانتان نذرى نماييد.على (عليه السلام) به همراه بانوى نمونه اسلام تصميم گرفتند كه اگر خداى پر مهر و توانا، آن دو وجود گرانمايه را شفا عنايت كند، سه روز روزه بگيرند.
و در اين تصميم و نذر ((فضه))، آن زن با ايمان و پرورش يافته مكتب اهل بيت نيز كه افتخار خدمت و شاگردى فاطمه (عليها السلام) را داشت، از آنان پيروى كرد.
پس از نذر، به لطف خدا آن دو كودك گرانمايه بهبودى كامل خويش را بازيافتند و امير مؤمنان به همراه ريحانه پيامبر تصميم گرفت به نذر خويش ‍ وفا نموده و روزه بگيرد و به اقتداى آنان حسن و حسين و ((فضه)) نيز روزه را آغاز كردند.
امير مؤمنان به دليل فشار اقتصادى و شرايط خاص جامعه نوبنياد اسلامى و نبودن مواد غذايى در منزل، مقدارى جو فراهم آورد و دخت گرانقدر پيامبر كه مدير خانه او نيز بود، بخشى از آن را آرد و خمير نموده و از آن براى افطار نان فراهم ساخت، اما هنگامه افطار بود كه بينوايى از راه رسيد و ضمن درود بر خاندان پيامبر، از رنج خويش سخن گفت و غذا خواست و آنان غذايى را كه براى افطار فراهم شده بود، همه را در راه خشنودى خدا و سير كردن شكم گرسنگان انفاق كردند و ديگرى را بر خود مقدم داشتند و با آب افطار كردند.
روز دوم از راه رسيد و آنان روزه گرفتند و دخت گرانمايه پيامبر نيز بخش  ديگرى از آن جو را تبديل به نان كرد، اما هنگام افطار يتيمى از راه رسيد و ضمن اظهار گرسنگى، درخواست غذا كرد.روز دوم نيز همه روزه داران بيت رسالت غذاى خويش را انفاق كردند و به همين ترتيب روز سوم نيز غذاى خود را به اسيرى انفاق نمودند.
روز چهارم بود كه پيشواى گرانقدر اسلام، امير مؤمنان و دو فرزند گرانمايه اش را ديد كه آثار شدت گرسنگى و فشار روزه از چهره هايشان نمايان است.به همراه آنان به خانه آمد و فاطمه را ديد كه در محراب عبادت در حال راز و نياز است و او نيز همانند آنان است.
اين منظره شگفت انگيز و اين فداكارى و ايثار از يك سو پيامبر را سخت متاءثر ساخت و از ديگر سو بسيار شادمان و مسرور.درست در اين هنگام بود كه فرشته وحى فرود آمد و پيام آورد كه:
هان اى پيامبر خدا! هديه خداى را به همراه تبريك و تهنيت اش به داشتن چنين خاندان پرافتخارى پذيرا باش!
و آن گاه آياتى از آغاز سوره ((انسان))را بر پيامبر خواند:
هل اءتى على الانسان حين من الدهر لم يكن شيئا مذكورا
...انما نطعمكم لوجه الله لانريد منكم جزآء و لا شكورا...(17)
((آيا زمانى طولانى بر انسان گذشت كه چيزى قابل ذكر نبود؟
ما انسان را از نطفه اى آميخته آفريديم و او را مى آزماييم؛ از اين رو، او را شنوا و بينا قرار داديم.
ما راه را به انسان نشان داديم، خواه راه سپاس در پيش گيرد و پذيراى حق گردد يا راه ناسپاسى و حق ستيزى.
ما براى كفرگرايان و حق ستيزان، زنجيرها و غل ها و شعله هاى سوزان آتش، آماده ساخته ايم.
به يقين، نيكان از جام هايى مى نوشند كه با عطر خوشى آميخته است.
چشمه اى كه بندگان خاص خدا از آن مى نوشند و آن را به هر جايى كه مى خواهند روان مى سازند؛ چرا كه آنان همواره در زندگى خويش به نذر خويشتن وفا مى كنند و از روزى كه شر و عذاب آن گسترده و همه جا را گرفته است، مى ترسند.
آنان غذاى خويش را در حالى كه خود آن را دوست مى دارند، به بينوا و يتيم و اسير مى خورانند و مى گويند: ما شما را تنها براى خشنودى خدا غذا مى خورانيم و از شما نه پاداشى مى خواهيم و نه سپاسى.
و نيز چنين هستند كه مى گويند: ما از پروردگار خويش از آن روزى بيمناك هستيم كه سخت ناراحت كننده است.
و به خاطر همين ارزش هاست كه خداوند آنان را از شر و سختى آن روز نگهدارى مى كند و در حالى كه با طراوت و شادمانند از آنان استقبال مى نمايد.))
و بدين سان در اين آيات، برترين بانوى عصرها و نسل ها به عنوان محور و مام گرانمايهابراروعبادالله، يعنى نيكان و بندگان شايسته و برگزيده و بى نظير بارگاه خدا به تابلو مى رود و با اين ويژگى هاى افتخارآفرين ستوده مى شود:
1- با ويژگى اهميت دادن به وظايف و مسئوليت هاى گوناگون دينى و اخلاقى و اجتماعى.و يوفون بالنذر
2- با ويژگى ايمان عميق به جهان ديگر و حسابرسى خدا و پاداش و كيفر انديشه و عملكردها و گفتار سازنده يا ويرانگر.و يخافون يوما كان شره مستطيرا
3- با ويژگى بشردوستى و مردم خواهى و محروم نوازى و محروميت زدايى و مقدم داشتن توده هاى محروم بر خود و فرزندان گرانمايه اش و اهميت دادن به مستحبات تا چه رسد به واجبات و وظايفو يطعمون الطعام على حبه
4- با ويژگى اخلاص و توحيد ناب، اين گوهر ناياب و اين آيينه روح بخش  عملانما نطعمكم لوجه الله
5- با ويژگى ايمان به معاد و جهان پس از مرگ و پاداش پرشكوه پروردگار كه جهت دهنده و سازنده و پردازنده انسان هاست و به گفتار و انديشه و عملكرد او هدف مى بخشدانا نخاف من ربنا يوما
6- با ويژگى شكيبايى و پايدارى در راه خدا و ارزش هاى الهىوجزاهم بما صبروا جنة
7- و آن گاه مقام والا و مدال افتخار و پاداش پرشكوهى را كه در برابر اين ويژگى ها به آنان ارزانى داشته است همه را بر مى شمارد.
ان الابرار يشربون من كاءس كان مزاجها كافورا عينا يشرب بها عباد...يوفون بالنذر...فوقاهم الله شر ذلك اليوم و لقاهم نضرة و سرورا
و جزاهم بما صبروا جنة و حريرا...ان هذا كان لكم جزآء و كان سعيكم مشكورا...(18)
نيكان از جامى مى نوشند كه با عطر خوشى آميخته است، از چشمه اى كه بندگان خاص خدا از آن مى نوشند...
اين پاداش پرشكوه خدا براى شماست، و كوشش خالصانه شما اى خاندان پيامبر، پذيرفته شده است.
7- و سرانجام آن حوريه انسان نما را از مصاديق بارز شايسته ترين و وارسته ترين بندگان خدا و الگويى جاودانه براى عصرها و نسل ها به تابلو مى برد، همان گونه كه همتاى گرانقدر و فرزندان قهرمانش را.
آنچه در شاءن نزول آيات آمد روايتى است كه با اندك تلخيص و تغيير در ((الغدير))(19) به عنوان ((قدر مشترك))ميان انبوه روايات در اين مورد رسيده است، و در همان جا نام 34 تن از دانشمندان معروف اهل سنت آمده است كه اين حديث را در كتاب هاى معتبر خويش آورده اند و نام كتاب و صفحه و چاپ آن نيز قيد شده است.
با اين بيان روايت مورد اشاره از روايات معروف و مشهور و متواتر ميان اهل سنت است، تا چه رسد به دانشمندان شيعه.
4- پاداش پرشكوه رسالت
او در چشم خداجويان آگاه، محمد (صلى الله عليه و آله) است و در بيان آزادگان راستين، اسطوره آزادگى و سرافرازى.
در چشم انداز پارسايان، سمبل پارسايى و وارستگى است و در زبان حق طلبان، تبلور حق و ستم ستيزى و حق پرستى.
محمديان تاريخ، خاطره صلاى محمد (صلى الله عليه و آله) را در جوهر صداى او مى ديدند و پيروان مسيح، سيرت او را در آيينه رفتار و كردار او، و طهارت و قداست مريم را در زندگى اين قديس عصرها و نسل ها نظاره مى كردند.
به راستى كه او پرتوى از نور خدا بود خشنودى او خشنودى خدا و ناخشنودى و خشم او، خشم و ناخشنودى خدا.
و به همين دليل هم قرآن پاداش پرشكوه رسالت پدرش ((محمد)) را محبت و عشق معنوى به او و فرزندان و شوى گرانقدرش عنوان ساخت و پيروى از راه و رسم انسان ساز و آزاده پرور و دين و دفتر عدالت آفرينى اش ‍ قرار داد.
مفسران و محدثان بر اين انديشه اند كه پس از هجرت دگرگون ساز پيامبر به مدينه و استوارى پايه هاى جامعه نوبنياد اسلامى،  ((انصار)) كه ميزبان پيامبر و مهاجران بودند، به محضر آن حضرت شرفياب شدند و بزرگ منشانه پيشنهاد كردند كه در صورت وجود مشكلات اقتصادى و فشارهاى مالى براى پيامبر و خاندانش، آنان حاضرند همه دارايى ها و هستى خويش را بى هيچ چشمداشت مادى در طبق اخلاص نهاده و تقديم دارند كه اين آيه شريفه فرود آمد:
قل لا اسئلكم عليه اءجرا الا المودة فى القربى و من يقترف حسنة نزد له فيها حسنا ان الله غفور شكور(20)
((هان اى پيامبر! به امت بگو: من بر ابلاغ رسالت و انجام اين مسئوليت گران از شما هيچ پاداشى جز دوست داشتن نزديكان و خاندانم نمى خواهم، و هر كس چنين كار نيكى انجام دهد و آنان را آن گونه كه بايد، دوست بدارد و راه و رسم عادلانه و خداپسندانه آنان را راه و رسم خويش قرار دهد، به پاداش نيكويى اش خواهيم افزود؛ چرا كه خداوند بسيار آمرزشگر و سپاسگزار است.))
واژه ((قربى)) به مفهوم نزديكان و بستگان و خويشاوندان است، و در اين آيه به دليل انبوه روايات، منظور نزديكان پيامبر است كه عبارتند از: بانوى نمونه اسلام، فاطمه و اميرمؤمنان و دو فرزند گرانمايه آنان.
علاوه بر روايات كه مراد از ((قربى)) را بيان مى كند، اصولا نمى توان دايره ((قربى)) را وسيع تر پنداشت، زيرا اگر خداى جهان آفرين پاداش ‍ پرشكوهى را براى پيامبر در نظر مى گيرد و او را درخور اين پاداش مى نگرد، بى هيچ ترديدى اين پاداش در برابر ابلاغ شايسته و بايسته رسالت و پاداش ‍ به جان خريدن رنج و محروميت و فشارى است كه آن پيشواى فداكار و بشردوست در راه انجام وظيفه به جان خريد.از اين رو چنين پاداشى كه هموزن و همسنگ پاداش رسالت است، تنها در خور كسانى خواهد بود كه به راستى تبلور وجود پيامبر و سمبل و نمونه كامل از اسلام و نسخه اى از اصل باشند، و با رفتار و كردار و در پرتو دانش و بينش و سيره و سلوك آزادمنشانه و بشردوستانه و خداپسندانه و پرجاذبه و الهام بخش خويش ‍ همان نقش زندگى ساز و جامعه پرداز پيامبر را ايفا نمايند و همان برنامه ها را بسط و گسترش و عمق و استوارى بخشند.در غير اين صورت، لازمه اش اين خواهد بود كه چنين پاداش به ابولهب ها و ابوجهل ها و جعفركذاب ها و عناصر جاه طلب و دنياپرستى از اين قماش نيز كه دين و دفتر و قرآن و عترت و خدا و مذهب و باورهاى مقدس مردم را به ابزار سلطه و فريب و انحصار قدرت و امكانات ملى تبديل مى سازند و سايه شوم اختناق و سركوب را بر سر توده هاى در بند مى افكنند نيز برسد، و اين نشايد؛ چرا كه اين يعنى نفى رسالت و به باد دادن زحمات طاقت فرساى پيامبر؛
يعنى زير پا نهادن هدف هاى بلند بعثت ها و نهضت هاى آسمانى؛
يعنى پايمال ساختن حقوق و حرمت و آزادى انسان و...
بر اين باور،  ((قربى)) نمى تواند همه بستگان پيامبر باشد، بلكه همان شمارى هستند كه خود پيامبر آنان را بارها و بارها به مناسبت هاى گوناگون معرفى فرمود.
همانهايى كه دخت گران مايه پيامبر فاطمه محور و از مصاديق بارز آنان بود.
همانهايى كه انبوه روايات رسيده از خود پيامبر گرامى، آنان را معرفى مى كند.
براى نمونه:
1- هنگامى كه همين آيه شريفه نازل شد و پيامبر آن را تلاوت فرمود، مردم پرسيدند: اى پيامبر خدا!اين نزديكان شما كه دوست داشتن و مهر ورزيدن به آنان و الگو قرار دادنشان بر ما واجب گرديده است، كيانند؟
لما نزلت هذه الاية، قالوا: يا رسول الله، من قرابتك هؤ لاء الذين وجبت علينا مودتهم؟
آن حضرت با صداى رسا فرمود: على و فاطمه و دو فرزند فاطمه، حسن و حسين -كه درود خداى بر همگى آنان باد-.قال (صلى الله عليه و آله): على و فاطمة و ابناهما و قالها ثلاثا(21)
2- و نيز از آن پيشواى بزرگ آورده اند كه فرمود:
...لو ان عبدا عبدالله بين الصفا و المروة اءلف عام، حتى يصير كالشن البالى ثم لم يدرك محبتنا اكبه الله على منخريه فى النار، ثم تلا: قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى.(22)
((خداوند پيام آوران خويش را از درختان گوناگون آفريد اما من و على را از يك درخت؛ از اين رو من ريشه و پايه آن درخت هستم و على شاخه آن، و فاطمه موجب بارورى آن، و حسن و حسين ميوه هاى جان بخش آن شجره مقدس، و پيروان راستين ما برگ هاى آنند.))
آن گاه افزود: ((اگر بنده اى از بندگان خدا در ميان صفا و مروه خدا را هزار سال و باز هزار سال پرستش كند،، تا بسان مشك فرسوده گردد اما مهر و محبت راستين ما را بر دل نداشته باشد، خداوند او را بر چهره در آتش ‍ خواهد افكند، و آن گاه به تلاوت اين آيه شريفه پرداخت كه:
قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى...
جالب اين است كه اين روايت را يكى از بزرگان اهل سنت در كتاب خويش ‍ ((شواهد التنزيل)) آورده است.
3- و نيز آورده اند كه مردى به محضر پيامبر شرفياب گرديد و گفت: اى پيامبر خدا! اسلام را آن گونه كه دريافت داشته اى برايم بگو.
جاء اعرابى الى النبى (صلى الله عليه و آله) قال: يا محمد، اعرض على الاسلام.
آن حضرت فرمود: گواهى ده كه خدايى جز يكتا خداى هستى نيست، و اين كه محمد بنده و پيام آور اوست.فقال: تشهد ان لا اله الا الله وحده لا شريك له و ان محمدا عبده و رسوله
آن مرد پرسيد: آيا در برابر رسالت پاداشى هم از من خواهى خواست؟قال: تساءلنى عليه اجرا؟
پيامبر فرمود: نه، تنها دوست داشتن خويشاوندان را مى خواهم.قال: لا، الا الموده فى القربى...(23)
پرسيد: خويشاوندان خودم يا شما؟
پيامبر فرمود: خويشاوندان من!
گفت: پس دستت را بياور تا با تو بيعت كنم، و افزود: اينك بر آن كسى كه تو و خويشاوندانت را دوست نداشته باشد، لعنت خدا باد!
پيامبر گرامى فرمود: آمين.
4- و نيز از آن گرامى است كه فرمود:
ان الله جعل اجرى عليكم المودة فى اهل بيتى و انى سائلكم غدا عنهم.(24)
((خداوند پاداش مرا مودت نزديكانم قرار داده است و من در روز رستاخيز از شما در اين مورد بازخواست خواهم كرد.))
و بدين سان در اين آيه شريفه نيز خداى جهان آفرين، سيماى ملكوتى دخت گرانمايه پيامبر را به همراه شوى گرانقدر و دو فرزند گرانمايه اش به تابلو مى برد.
5- ونيز روى سخن را به امير مؤمنان نمود و روشنگرى فرمود كه:
يا على! الاسلام عريان و لباسه الحياء، و زينته الوفاء، و مروته العمل الصالح، و عماده الورع، و لكل شى ء اساس و اساس الاسلام حبنا اهل البيت.(25)
((على جان! همه بايد بدانند كه اسلام و اسلام گرايى با زبان، بسان انسانى بدون پوشش است كه پوشش و لباس آن، ويژگى انسانى حيا،
و زينت و زيور آن، وفا و وفادارى،
و جوانمردى و آزادگى آن، انجام كارهاى شايسته،
و ستون و اساس آن، پرواى خدا و دورى جستن از ستم و گناه و رعايت حقوق و حرمت انسانهاست.
و براى هر چيزى اساس و بنيانى است كه محبت ما خاندان رسالت، اساس ‍ و بنيان اسلام قرار داده شده است.))
6- و نيز فرمود:
يا على! ان الاسلام عريان لباسه التقوى...و اساس الاسلام حبى و حب اهل بيتى.(26)
((على جان! به يقين، اسلام و اسلام گرايى با زبان، بدون پوشش و لباس ‍ است كه لباس و زيبايى آن، پرواپيشگى و پرهيزگارى است و اساس و بنيان اسلام، محبت من و خاندان من و الگو و سرمشق قرار دادن ما مى باشد.))
7- و از دومين امام نور آورده اند كه ضمن بيانى روشنگر فرمود: من از خاندانى هستم كه خداى بزرگ، دوستى آنان را واجب ساخته و آن گاه همين آيه شريفه را تلاوت فرمود:
و انا من اهل البيت الذى افترض الله عزوجل مودتهم و موالاتهم...(27)
8- و نيز چهارمين امام نور در شام و پايگاه قدرت پوشالى رژيم اموى، آن گاه كه پير فريب خورده اى را ديد كه بر اثر سمپاشى گسترده دستگاه تبليغاتى رژيم دروغپرداز اموى، بر شهادت فرزندان پيامبر شاد است و سپاسگزار خدا، فرمود:
هان! آيا آيه مودت را نخوانده اى كه دوست داشتن ما خاندان وحى و رسالت را واجب مى سازد و مى فرمايد:قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى؟
و آن گاه او را به راه خداپسندانه رهنمون شد.(28)
و بدين سان افتخار ديگرى از آن فاطمه مى گردد كه محبت و عشق معنوى به او و راه و رسم جاودانه و افتخارآفرين و تاريخ ‌ساز او و فرزندانش بر همه ترقى خواهان و آزادمنشان واجب مى گردد.و روشن است كه اين مودت و محبت و مهر، همان گونه كه فخر رازى، يكى از دانشمندان بنام اهل سنت، بيان مى كند، پيروى از آنان و الگو و سرمشق و سمبل و نمونه قرار دادنشان در صحنه هاى گوناگون زندگى است (29)؛ چرا كه قرآن مى فرمايد:ان كنتم تحبون الله فاتبعونى يحببكم الله (30)
اگر به راستى خدا را دوست مى داريد، از من پيروى كنيد تا خدا نيز شما را دوست بدارد.

ادامه مطلب

5- مدال مباهاتى ديگر
سال ها پس از هجرت بود و اسلام موجوديت و اقتدار و صلابت خويش را به دوست و دشمن اثبات نموده و مدينه بسان لؤ لؤ يى درخشان در صدف زمين به نورافشانى برخاسته بود و امواج ظلمت و تباهى شرك و ارتجاع و استبداد را لحظه به لحظه بيشتر مى زدود و فروغ تابناك قرآن و دريافت دارنده وحى به تدريج گستره فراترى را روشن مى ساخت، اما فشارهاى سهمگين اقتصادى و اجتماعى آن پيكار سترگ و همه جانبه با بيداد و حق كشى و تعصبات و مظاهر جاهليت گاه و بيگاه در ((مدينه)) و جامعه نوبنياد آن به صورت طاقت فرسايى خود را نشان مى داد، آن هم نه تنها در ميان اصحاب ((صفه)) كه گاه در خانه محمد (صلى الله عليه و آله) و دخت گرانمايه اش ((فاطمه))، و برادر محبوب و برگزيده اش على (عليه السلام)، و دو نور ديده اش حسن و حسين؛ چرا كه اين خاندان سرفراز بر اين انديشه و عمل بودند كه نمى توان پيشواى راستين مردم بود اما در فراز و نشيب ها و درد و رنج ها و فشارها و گرسنگى ها همراه و همرنج و همدرد آنان نبود!
اءاءقنع من نفسى باءن يقال: هذا اميرالمؤمنين، و لا اءشاركهم فى مكاره الدهر، او اءكون اءسوة لهم فى جشوبة العيش...(31)
((آيا به همين دل خوش دارم كه مرا پيشواى مردم با ايمان بخوانند، اما در سختى ها و فراز و نشيب هاى روزگار، شريك و همراه آنان نباشم؟ و در تلخى ها و رنجهاى زندگى و تحمل سختى ها، پيشوا و مقتدايشان نگردم؟ چنين نخواهد شد!))
بلكه بايد بسان محرومان زيست تا هم درد و فشار آنان را احساس كرد و بهتر و بيشتر و كوشاتر براى نجات و بهروزى و محروميت زدايى از آنان كوشيد و هم بدان جهت كه آنان احساس حقارت نكنند و فشارها و سختى ها و تنگناها آنان را درهم نشكند.
ان الله فرض على اءئمة العدل ان يقدروا انفسهم بضعفة الناس كيلا يتبيغ بالفقير فقره.(32)
((خداوند بر پيشوايان راستين اسلام مقرر فرموده است كه در زندگى برخود سخت گيرند و بسان محرومان زندگى كنند تا محروميت محرومان، آنان را از زندگى ماءيوس نساخته و به هيجان نياورد تا سر از فرمان خدا برتابند.))
داستان ايثار و مردم دوستى و فداكارى ذيل كه نشانگر پرتوى از عظمت و شكوه و معنويت دختر گرامى پيامبر است، نمونه اى جاودانه از آن مردمى زيستن ها و مردمى بودن ها و اخلاص هاست.
مفسران و محدثان آورده اند كه بامدادى از همان روزها، اميرمؤمنان از فشار گرسنگى پرسيد: فاطمه جان!آيا غذايى در خانه موجود است يا نه؟
بانوى بانوان به او نزديك شد و فرمود: سوگند به خدايى كه پدرم پيامبر را به رسالت برانگيخت و شما را به جانشينى او، اينك دو روز است كه اندك مواد غذايى موجود در خانه را براى شما و دو گل بوستان زندگى ام آورده ام و خود چيزى نخورده ام.
امير مؤمنان فرمود: فاطمه جان! چرا به من نگفتى؟
او در هاله اى از قداست و حيا پاسخ داد:
يا ابا الحسن! انى لاءستحيى من الهى ان اكلف نفسك ما لا تقدر عليه.(33)
((على جان! من با آگاهى از شرايط اقتصادى شما و اوضاع و احوال و روند جامعه، در خود نديدم كه چيزى از شما بخواهم؛ مباد كه اينك فراهم آوردنش براى شما مشكل باشد.))
على (عليه السلام) با ايمان و اعتماد به خداى بزرگ كه روزى رسان است و با خوش بينى بسيار به رحمت گسترده او از خانه بيرون رفت و دينارى چند از برخى آشنايان گرفت تا بدان وسيله، مواد غذايى مورد نياز خانه و خانواده اش را فراهم سازد كه ناگاه در راه بازار چشمش به ((مقداد))، يكى از ايمان آوردگان پاكباخته افتاد كه افسرده و اندوه زده است.
هوا گرم بود و با بالا آمدن آفتاب، قرص خورشيد، باران گرما و خشم خويش ‍ را بر زمين مى باراند و آن را به گونه اى گرم و داغ مى ساخت كه پا بر روى آن مى سوخت.
امير مؤمنان به ((مقداد)) نزديك شد و پس از سلام، از او پرسيد: چرا اندوه زده و ناراحت به نظر مى رسد؟
و براى انجام چه كارى در آن ساعت گرم و سوزان روز كه مردم به خانه باز مى گردند، از خانه خويش بيرون آمده است؟
((مقداد)) پاسخ داد: فدايت گردم، راه خود را در پيش گير و از حالم مپرس!
آن حضرت فرمود: چگونه ممكن است تو را در كام مشكلات گرفتار و اندوه زده بنگرم و آن گاه بدون آگاهى از درد و رنج تو و بى آنكه تلاشى براى نجات تو كرده باشم، با وجدانى آرام و فكرى آسوده به خانه بروم؟ آيا چنين كار و چنين سبكى با آزادگى و جوانمردى و مردم دوستى سازگار است؟! هرگز چنين نخواهد شد!
اما ((مقداد))، آن قهرمان عقيده و انسان خودساخته، همچنان با اصرار از آن حضرت مى خواست كه او را رها كند و برود و از حال و وضعش نپرسد و آن حضرت هم اصرار داشت كه او رنج و گرفتارى خويش را باز گويد.
سرانجام ((مقداد)) گفت: اينك كه تقاضاى مرا نپذيرفتى، به خدايى كه محمد (صلى الله عليه و آله) را به رسالت و تو را به جانشينى او برگزيده است سوگند باد كه فشار گرسنگى و بى غذايى و صداى گريه كودكانم مرا از خانه بيرون آورده است!
آثار تاءثر و اندوه در سيماى پرشكوه على (عليه السلام) نمايان شد و سيلاب اشك به گونه اى از جام ديدگانش باريدن گرفت كه چهره و محاسن آن قهرمان استوار و شكست ناپذير ميدان ها را اشك آلود ساخت.
رو به ((مقداد)) كرد و فرمود: به خداى سوگند كه على نيز داستانى شبيه تو دارد اما اينك دينارى چند قرض گرفته ام، برگير كه تو و كودكانت بدان سزاوارتريد.
و بدين سان دينارها را به ((مقداد)) داد و خود به سوى مسجد پيامبر رفت.
آن روز بدين گونه به سر آمد.نماز مغرب را با پيامبر خواند.هنگامى كه خواست از مسجد خارج شود پيشواى بزرگ توحيد او را صدا زد و پرسيد آيا دوست دارد كه پيامبر شب را ميهمان او باشد؟
او اندكى سكوت كرد و بدين انديشه رفت كه چه پاسخ گويد؛ چرا كه نمى توانست از شرايط اقتصادى خانواده اش سخن گويد.
در حالى كه پيامبر از همه رخدادها و فشارها به بركت ارتباط با دستگاه آفرينش آگاه بود و اينك آن شب را نيز به فرمان خدا به خانه دخت گرانمايه اش فاطمه، و برادر و يكتا شاگرد و جانشينش مى رفت.(34)
از اين رو هنگامى كه پيامبر با سكوت انديشمندانه على (عليه السلام) روبه رو شد پرسيد، چرا ساكت است و پاسخ نمى دهد، كه امير مؤمنان غرق در حيا فرمود، آماده خدمتگزارى و پذيرايى از ميهمان گرانقدر خويش ‍ است.
پيامبر دست محبت را گشود و دست او را گرفت و با هم وارد خانه شدند.
دخت گرانمايه اش در محراب عبادت بود و در اوج نيايش و راز و نياز با خدا و كمى آن طرف تر ظرفى پر از غذاى گرم به چشم مى خورد كه بخارى عطرآگين از آن برمى خاست.
با ورود آن دو وجود گرانمايه، نماز فاطمه (عليها السلام) نيز به پايان رسيد و به استقبال پدر و شوى گرانقدرش شتافت و ضمن سلام، به آنان خير مقدم گفت.
پيامبر ضمن پاسخ دخت محبوب خويش حال او را جويا شد كه بانوى بانوان گيتى، خداى را سپاس گفت و اظهار رضايت از زندگى كرد.
پيام آور خدا از او خواست تا شام بياورد و او را دعا كرد.دخت گرانمايه پيامبر ديگ لبريز از غذا را آورد و در برابر پيامبر و على (عليه السلام) نهاد و امير مؤمنان شگفت زده با غذايى رو به رو شد كه تا آن روز خوشرنگ تر و خوشبوتر و خوشمزه تر از آن نديده و نخورده و بوى آن نيز به مشامش ‍ نرسيده بود.
به همين جهت پرسيد: فاطمه جان! اين غذاى خوشرنگ و خوشبو و عطرآگين از كجا آمده است؟يا فاطمة انى لك هذا الطعام الذى لم انظر الى مثل لونه قط، و لم اشم ريحه قط، و ما آكل اءطيب منه؟
پيامبر دست مباركش را ميان دو شانه على نهاد و فرمود:
يا على، هذا بدل دينارك، و هذا جزاء دينارك من عند الله.
على جان! اين غذا پاداش دنيوى و فورى دينار تو در بارگاه خداست و خداى پرمهر و حق شناس به هر كه بخواهد و آن را شايسته بنگرد بدون حساب و اندازه روزى مى دهد.
و آن گاه در حالى كه سيلاب اشك شوق از ديدگان فرو مى ريخت افزود:
الحمد لله الذى ابى لكم ان تخرجا من الدنيا حتى يجزيكما و يجزيك يا على مجرى زكريا و يجرى فاطمة مجرى مريم بنت عمران.(35)
((سپاس خداى را كه نخواست شمايان را بدون پاداش دنيوى بگذارد و فرمود:
على جان! پروردگارت مى خواهد آن موهبتى را كه به پيامبرش زكريا ارزانى داشت، به شما نيز ارزانى دارد و آنچه را به مريم ارزانى داشت به فاطمه نيز ارزانى دارد.))
و آن گاه به تلاوت آيات قرآن پرداخت كه:
كلما دخل عليه زكريا المحراب وجد عندها رزقا قال يا مريم انى لك هذا قالت هو من عند الله...(36)
6- كوثر نورافشان پيامبر
او سمبل ايمان و اخلاق،
ستيغ مقاومت و پايدارى،
بلنداى معرفت و آگاهى،
اوج انديشه و عرفان،
تبلور خرد و فرزانگى،
مظهر جامعيت و كمال،
كوه سر به آسمان ساييده شكيبايى و صبر،
سينه سيناى اسرار الهى،
و كوثر ارجدار و ارزشمند قرآن بود.
مفسران در شاءن نزول سوره مباركه ((كوثر)) داستانى را آورده اند كه نشانگر مدال افتخار وصف ناپذيرى بر سينه برترين بانوى عصرها و نسل ها و چشمه نورافشان ((كوثر)) است؛ چرا كه روشن مى سازد كه بشارت از وجود گرانمايه او و نويد از طلوع خورشيد جهان افروزش به گونه اى به پيامبر گرامى داده شد كه از يك سو ضربه سهمگينى بر پيكر دستگاه تبليغاتى بيداد و جاهليت حاكم فرود آورد و باعث بر باد رفتن اميدها و آرزوهاى شيطانى آنها گرديد و از دگر سو مايه آرامش خاطر پيامبر شد و موجب اميد و نويد توحيدگرايان.
داستان نويد خدا از طلوع خورشيد نورافشان ((كوثر)) را اين گونه آورده اند:
پيامبر گرامى در راه خارج شدن از كعبه بود كه با يكى از سران ارتجاع رو به رو شد و او اندك زمانى با پيشواى بزرگ توحيد گفت و گو نمود و بعد بر حلقه سران بيداد و شرك وارد شد.
آنان كه اين منظره را تماشا مى كردند از او پرسيدند: با چه كسى گفت و گو مى كردى؟
پاسخ داد: با اين مرد ((ابتر)).
انتخاب اين واژه در حقيقت يك زخم زبان و شگرد زشت و ناجوانمردانه تبليغاتى از سوى دشمن بود.و بدين وسيله مى خواستند پيامبر و رهروان راه توحيدى او را متزلزل سازند؛ چرا كه آنان بر اين پندار شيطانى سرمايه گذارى مى كردند و ساده دلان را مى فريفتند كه پيامبر سرانجام از جهان رخت برخواهد بست و چون فرزند پسرى - كه ادامه دهنده راه پدر باشد - در خانه ندارد، به ناگزير راه و رسم او نيز به همراهش فراموش خواهد گشت و از دگر سو به منظور دميدن روح اميد به نيروهاى ماءيوس و متزلزل شرك و ارتجاع بود كه سنگرهاى فكرى و اجتماعى خويش را يكى پس از ديگرى از دست مى دادند.
و درست در اوج همين شرارت تبليغاتى دشمن بود كه سوره ((كوثر)) فرود آمد و از درخشش خورشيد نورافشان و هماره جاويد كوثر نويد آورد.
بدين سان آفريدگار هستى، يادگار نورافشان پيامبر، فاطمه (عليها السلام) را ((كوثر))، يعنى خير فراوان و پايان ناپذير،
سرچشمه هميشه جوشان،
و نهر هميشه جارى خير و بركت و نيكبختى و سعادت در امتداد تاريخ و سرمايه جاودانه و پايان ناپذير معنوى عنوان داد، و پيش از ولادت او نويد شادى بخش و سرورآفرين و اميدواركننده آمدنش را به پيامبر برگزيده اش  تبريك گفت و به آن حضرت اميد بخشيد و دستور داد تا به شكرانه اين موهبت گران و جاودانه، پروردگار خويش را سپاس گزارد و نماز بخواند و قربانى كند و اطمينان داشته باشد كه دشمنان كينه توز و بدانديش و بدخواه او، نسلشان قطع و بى آينده خواهند بود نه پيامبر خدا.
انا اعطيناك الكوثر فصل لربك وانحر ان شانئك هو الابتر(37)
((هان اى محمد! ما چشمه جوشان و پربركت ((كوثر)) را به تو ارزانى داشتيم.
اكنون كه چنين است، براى پروردگارت نماز بخوان و قربانى كن!
نه تو، كه بى ترديد دشمن بدانديش تو ((ابتر)) و بدون نسل و آينده خواهد بود.))
آرى، تاريخ نيز نشانگر همين واقعيت است كه با اوج گرفتن دعوت آسمانى و نجات بخش پيامبر و با نفوذ معارف و مفاهيم ارجدار و دگرگون ساز او در ژرفاى جانها و اعماق قلب ها و گرايش مردم به راه و رسم قرآن، سران شرك و ارتجاع كه از هيچ اهانت و خشونت و زخم زبان فروگذار نمى كردند، آن حضرت را بى آينده عنوان دادند و همه جا در بوقهاى فريب و دروغ و بافته هاى ظالمانه خويش دميدند كه با رحلت پيامبر، دين و دفتر و راه و رسم او نيز به دست فراموشى سپرده خواهد شد؛ چرا كه جانشين و فرزندى ندارد كه راهش را ادامه دهد.(38)
اين سخنان قلب مصفاى پيامبر را آزرد، و آن گاه بود كه سوره مبارك كوثر فرود آمد و نويد ولادت فاطمه، اين سرچشمه جوشان و نهر هميشه جارى خير و بركت به پيامبر و بشريت داده شد.
از اين رو ((كوثر))، دخت گران مايه پيامبر است و سوره مباركه كوثر نشانگر پرتوى از شكوه و عظمت او، و به وسيله او و شوى گرانقدر و فرزندان معصوم و گرانمايه و نسل پاك او، خداوند آيين توحيد و راه و رسم آسمانى محمد (صلى الله عليه و آله) را تداوم بخشيد و همان گونه كه خود بارها و به مناسبت هاى گوناگون نويد داده است، در واپسين حركت تاريخ نيز جهان را به دست آخرين فرزند پاك و قهرمان او لبريز از عدل و داد و آزادى و آزادگى و خرد و بينش و شناخت و آگاهى و رفاه و آسايش و كرامت و امنيت و غنا و بى نيازى خواهد ساخت و پرچم توحيد و تقوا و امنيت و آزادى و رسالت او را بر بام بلند گيتى در اهتزاز خواهد آورد.
يكى از دانشمندان بزرگ اهل سنت ضمن تفسير واژه ((كوثر)) مى گويد: اين سوره مباركه در رد بدانديشى هاى كسانى فرود آمده است كه نداشتن فرزند پسر را بر پيامبر خرده مى گرفتند و او را بدون نسل و آينده مى خواندند، كه خداوند نويد داد كه به او نسلى شايسته ارزانى خواهد داشت؛(39) نسل سرافرازى كه به راستى پرچم عدالت و آزادى را به اهتزاز در آورده و در همه عصرها و نسل ها حاضر باشند.
و شگفتا كه با همه تحمل فشارها و شهادت ها، باز هم نسل پاك و سرفراز او جهان را از نظر ظاهرى و از نظر معنوى و ارزش هاى انسانى لبريز ساخته است.
و آن گاه مى افزايد كه شما خواننده عزيز بنگر كه چقدر انديشمندان بزرگ و متفكران نام آور از اين كوثر نورافشان سرچشمه گرفته است.شخصيت هاى والايى چون حضرت باقر و صادق و...نفس زكيه، فرزند حضرت مجتبى.
7- جلوه گاه جاودانه ارزش ها
او ترجمان كامل يك دخت شايسته و سرفراز براى پدرى والا،
تفسير دقيق يك بانوى تمام عيار و آزاده، و يك همتاى توانمند براى يك زندگى مشترك لبريز از سعادت،
معناى درست يك مادر برجسته و موفق براى تربيت نسل سرفراز،
نمونه كامل و الگوى بى نظير يك زن و يك عضو زنده و پرتلاش و سرنوشت ساز براى جامعه برين بود.
سخنانش به راستى راز و رمز زندگى بود و كلماتش آيه ها و سوره هاى سرفرازى و كتاب عزت و آزادگى.
در واژه واژه گفتارش موج آگاهى و بينش رخ مى نمود و در لحظه لحظه زندگى اش موج ايمان و صداقت و اخلاص و بزرگى و شكوه.
راستى كه زندگى با وجود او معنا مى يافت و ارزش هاى والاى بشرى از راه و رسم او مى تراويد و برازندگى ها از خانه او پرتوافكن بود، و هيچ شگفتى ندارد كه خداى جهان آفرين اقامتگاه و محل زندگى او را نيز كه آموزشگاه فضيلت ها و فروزشگاه فروغ ارزش ها و تجليگاه خداپرستى و بشردوستى و آينده نگرى است مورد تجليل و تقدير قرار دهد و از حرمت و قداست ويژه اى برخورداش سازد؛ درست بسان كعبه، بسان مسجد پيامبر، بسان ديگر مساجد و مكانهاى مقدس و پاك و پاكيزه و مورد احترامى كه خدا رخصت فرموده است كه مردم آنها را ارجمند دارند و نام بلند و شكوهبار او را در آن مكانها به عظمت برند و هر بامداد و شامگاه او را خالصانه بپرستند و بستايند.
فى بيوت اذن الله ان ترفع و يذكر فيها اسمه يسبح له فيها بالغدو والاصال (40)
((آن نور در خانه هايى است كه خدا رخصت فرموده است كه قدر و منزلت آنها رفعت يابد و مردم آنها را ارجمند بدارند و نام بلند و باعظمت خدا در آنها برده شود.هر بامداد و شامگاه او را در آن خانه ها ستايش ‍ مى كنند...))
از پيامبر گرامى آورده اند كه آن حضرت اين آيه شريفه را براى مردم تلاوت مى كرد كه:فى بيوت اذن الله ان ترفع و يذكر فيها اسمه...كه مردى برخاست و پرسيد: اى پيامبر خدا! خانه هاى مورد نظر اين آيه شريفه كدامند؟
پيامبر فرمود:بيوت الانبياء.خانه هاى پيامبران.
هنوز سخن پيامبر با آن مرد به پايان نرسيده بود كه ((ابوبكر)) با اشاره به خانه فاطمه پرسيد: آيا اين خانه و اين سرا نيز از همان خانه هاى مورد نظر قرآن است؟
پيامبر (صلى الله عليه و آله) فرمود:نعم من افاضلها(41)
آرى اين از برترين آن خانه هاست.
و نيز ابن عباس از پيامبر آورده است كه در مسجد پيامبر نشسته بوديم كه فردى اين آيه شريفه را تلاوت كرد:فى بيوت اذن الله...
من از پيامبر پرسيدم كه اين خانه ها كدامند؟
فرمود: خانه هاى پيامبران.
و آن گاه با دست مبارك به خانه دخت ارجمندش فاطمه اشاره كرد و فرمود: و اين خانه نيز بسان خانه رسالت و نبوت است.(42)
و خود آن گرامى تا جايى حرمت خانه فاطمه را پاس مى داشت كه هر گاه مى خواست به آن جا وارد گردد، نه يك بار كه سه بار مى فرمود:السلام عليكم يا اهل البيت!
و بدين سان با سلام ويژه اى كه سلام اجازه است از دخت ارجدارش، آن فرزانه عصرها و نسل ها اجازه ورود به آن سراى پرمعنويت را مى گرفت.
به هر حال، اين واقعيت در معتبرترين اسناد مذهبى پس از قرآن كريم، موجود است كه پيامبر و ديگر امامان نور حرمت بسيار و ارج بى نظيرى براى حريم و خانه فاطمه مى نهادند.
حال اين ارزش و ارجگذارى به خانه آن كوثر نورافشان، آيا به دليل احترام عميق به حريم دانش و دانشگاه فضيلت بود؟
آيا احترام به حريم تقوا و ايمان و اخلاص و قداست بود؟
آيا احترام به حريم بندگى و عبادت و راز و نياز با خدا بود؟
آيا احترام به ارزش هاى برخاسته از اين خانه يا پرورش يافتگان آن بود؟
آيا احترام به حريم الگو و سمبل و نمونه تمام عيار برجسته ترين و والاترين زن در قاموس آفرينش بود؟
و يا احترام به مكان مقدس و منورى بود كه فروزشگاه جاودانه ارزش ها، تجليگاه بالنده و هميشه دانش ها،
سرچشمه هميشه جوشان فضيلت ها و قداست ها و عفاف ها و شهامت ها،
درخششگاه ابدى كمال و جمال در تاريخ بشريت،
و قبله گاه زنان آگاه و انديشمند و فضيلت خواه عصرها و نسل ها خواهد بود؟
احترام به خانه اى كه همه ويژگى هاى مساجد را داشت و به فرمان خدا در كنار مسجد پيامبر ساخته شده بود.پايه ها و ديوارها و اساس و بنيادش بر شالوده توحيد و تقوا و آزادى و رادى و رعايت حقوق خدا و حقوق بشر ريخته شده و از نفوذ شياطين و وسوسه هاى پاك و پاكيزه بود.
مركز پرستش خدا و محور ياد خدا و ستايش و سپاس او و سرچشمه ايمان و هدايت و آزادى و آزادگى بود.و ديگر اينكه در آن خانه، مرد و زن سرفراز و قهرمانى زندگى مى كردند كه نه تنها بامداد و شامگاه كه لحظه لحظه زندگى شان سرشار از ياد خدا بود و نام خدا؛ و تمام همتشان مرزبانى از راه و رسم آزادمنشانه و خداپسندانه پيامبر او.
و سرانجام اين كه از آن خانه، نسل سرفرازى قامت برافراشت كه مشعل روشنگر تاريخ بشر و اسوه و قدوه ارزش ها و كرامت ها شد.
8- نويد آسمانى
مفسران و محدثان و مورخان آورده اند كه پيشواى بزرگ توحيد، روزى وارد خانه دخت ارجمندش فاطمه (عليها السلام) شد و او را نگريست كه با دقت و طبق برنامه روزانه اش كه جزئى از آن، ايفاى نقش همسرى و مادرى و اداره امور خانه - اين هسته نخستين و پايه اولين جامعه - است توانمند و مسئول و شاداب و چابك، لباس كار بر تن نموده و در حالى كه فرزند گرانمايه خويش را شير مى دهد، با دست خويش آسيا مى چرخاند و آثار كار و مديريت خانه و اداره زندگى و كودكان، از سراپاى او نمايان است.منظره غريبى بود.دخت برترين انسان جهان هستى، همتا و همسنگر و همسر شهسوار بزرگ و بى بديل اسلام، مام گرانمايه حسن و حسين، او باشد و در كنار آن همه كارهاى علمى و فرهنگى و فكرى، عبادى و اجتماعى و انسانى و دينى، خود كدبانوى خانه على (عليه السلام) باشد و سخت ترين كارهاى خانه را انجام دهد.
اشك در چشمان پيامبر حلقه زد؛ اما گامى به پيش نهاد و به زنان و دختران گيتى درس زندگى داد.به محبوب ترين هاى زندگى اش فرمود تا ديگران فراگيرند.
گرامى دخترم!
يا بنتاه، تعجلى مرارة الدنيا بحلاوة الاخرة
((سختى و تلخى زندگى دنيا را همين جا و پيشاپيش، بچش! تا حلاوت و شيرينى معنوى آخرت را در سراى ديگر بيشتر دريابى.))
او گفت: ((پدر جان! من خداى را بر نعمت هاى بى كران و گرانش ستايش ‍ مى كنم و او را به خاطر مواهب بى شمارش سپاس مى گزارم.))
فقالت: يا رسول الله! الحمد لله على نعمائه و الشكر لله على آلائه
درست همين جا بود كه فرشته وحى سر رسيد و اين آيه شريفه را بر قلب مصفا و نورانى پيامبر آزادگى و عدالت فرود آورد و اين نويد آسمانى و شكوهبار را براى ريحانه پيامبر كه:
ولسوف يعطيك ربك فترضى (43)
((و به زودى پروردگارت آن قدر به تو عطا خواهد كرد كه خشنود گردى.(44)))
9- بانوى هجرت و ايمان
هنگامى كه دو يار فداكار و با ايمان و دو پشتيبان پراخلاص و اقتدار پيامبر، ابوطالب و خديجه، در سخت ترين و بحرانى ترين شرايط مكه و در اوج ميداندارى جاهليت و ارتجاع، جهان را بدرود گفتند، از يك سو همه غم ها بر قلب مصفاى پيامبر توحيد و آزادى هجوم آورد، و از دگر سو موج شادى و شعف ابلهانه دل هاى سخت تر از صخره و سياه تر از شب تار شرك گرايان را فرا گرفت.مسلمانان احساس بى پناهى بيشترى در روى زمين كردند و مشركان احساس قدرت و قوت كاذب و زودگذر بيشترى؛ چرا كه دو دژ نيرومند و تسخيرناپذير و دو سد پولادين از برابر شرارت و فشار آنان بر پيامبر، برداشته شده بود.آنان بر فشار خود افزودند به همين جهت از جانب خدا دستور هجرت رسيد و پيامبر به فرمان خدا بر آن شد تا مكه را ترك كند.
مگر نه اين است كه جامعه و مردم گمراهى كه به خورشيد با چشم دشمنى و نفرت نگريستند و مذبوحانه به سوى آن سنگ و كلوخ پرتاب كردند، در خور سياهى و ظلمت و تباهى اند؟
پيامبر به دستور خدا برترين و شايسته ترين مرد اسلام را در شرايطى كه ده ها قداره بند خانه او را در حلقه محاصره داشتند، بر جاى خويش نهاد و بى درنگ در راه انجام دستور حق، مكه را به سوى غار ((ثور)) نخستين منزلگاه هجرت، براى حركت به سوى مدينه ترك كرد و با عبور از حلقه محاصره دژخيمان دشمن بى آنكه او را بشناسند و مانع شوند، به غار ثور رسيد.سه شبانه روز در آنجا توقف كرد و آن گاه به سوى مدينه حركت كرد.در نزديكى مدينه در نقطه اى به نام ((قبا)) استقرار يافت و به امير مؤمنان پيام داد كه ضمن رد امانتهاى مردم و انجام سفارشات پيامبر، دخت گرانمايه او را به همراه ((فاطمه بنت اسد))، مادر گرانقدرش و نيز ((فاطمه))، نواده عبدالمطلب، به سوى مدينه حركت دهد.
و خود فرمود: تا رسيدن دو عزيز خويش، على و فاطمه، به مدينه وارد نخواهد شد.
على (عليه السلام) پس از تنظيم امور و شئون به همراه سه فاطمه و نيز ((ام ايمن)) كه به بيان پيامبر از بانوان بهشت است، به سوى مدينه حركت كرد؛ اما استبداد زخم خورده كه از دسترسى به پيامبر نور و عدالت ماءيوس گشته و پوزه اش به خاك ماليده شده بود، گماشتگان خود را گسيل داشت و راه را بر كاروان مدينه بست.آنان با كاروانسالار كاروان نور درگير شدند؛ اما آن قهرمان بى نظير پس از به خاك افكندن شريرترين آنان ((اسود)) غلام ابو سفيان، راه را گشود.
خود ابو سفيان به همراه گروهى از راه رسيدند و با اين بهانه دروغين كه به چه اجازه اى زنان خويشاوند مرا مى برى؟ راه را بر او بستند.
((حارث بن اميه))، سركرده دژخيمان دشمن، نعره برآورد كه: هان اى على! مى پندارى، مى توانى با اين زنان نجات يابى و آنان را از مكه بيرون برى؟! باز گرد و آنان را از همان جايى كه آورده اى، به همان جا بازگردان!اءظننت ناج بالنسوة؟ ارجع لا ابا لك!
اما آن قهرمان ميدان ها خروشيد كه:
خلوا سبيل الجاهد المجاهد
آليت لا اعبد غير الواحد
راه را بر مجاهد راه حق و عدالت باز كنيد و از سر راهش كنار رويد به خداى سوگند، همچنان تصميم دارم كه جز يكتا آفريدگار هستى را نپرستم و با مظاهر شرك و بيداد پيكار كنم.
و با اين سخن دليرانه با آنان يورش برد و پس از پيكارى سخت با نيروى تازه نفس دشمن، آنان نيز در برابر شهسوار اسلام توان ايستادن نديدند و جان پليد خويش را برداشتند و گريختند.
كاروان شب ها را با اندك استراحت و راز و نياز با خدا و نيايش با او مى گذراند و روزها را به پيمايش راه و روزه دارى به سر مى برد، و با اين شور و اخلاص و ايمان و جهاد، فاطمه و امير مؤمنان وارد مدينه شدند.پيامبر به استقبال عزيزترين هاى خويش شتافت.آنان را در آغوش گرفت و ضمن فشردن آنان بر سينه عطرآگين و مصفاى خويش فرمود: فاطمه جان! على جان! همين پيش پاى شما فرشته وحى فرود آمد و اين آيات را كه نشانگر شكوه معنوى و عظمت شما در بارگاه خداست برايم آورد؛ و آن گاه به تلاوت اين آيات پرداخت:
الذين يذكرون الله قياما وقعودا وعلى جنوبهم ويتفكرون فى خلق السموات والارض ربنا ما خلقت هذا باطلا سبحانك...(45)
((به راستى كه در آفرينش آسمان ها و زمين و آمد و شد شب و روز نشانه هاى روشنى براى خردمندان است.
همانان كه خدا را ايستاده و نشسته و آن گاه كه بر پهلو خفته اند، با همه وجود ياد مى كنند و در اسرار آفرينش آسمان و زمين مى انديشند و از ژرفاى جان مى گويند:
پروردگارا! اين جهان را بيهوده نيافريده اى! تو منزه و پاكى! ما را از عذاب آتش دوزخ در امان دار!
پروردگارا! هركس را تو به خاطر عملكرد ناشايسته اش به آتش بيفكنى، به راستى كه او را خوار و رسوا ساخته اى؛ و براى بيدادگران يار و ياورى نخواهد بود.
پروردگارا! ما نداى نداگرى را كه به توحيد گرايى و يكتاپرستى فرا مى خواند، شنيديم كه: به پروردگارتان ايمان بياوريد! و ما ايمان آورديم.
پس اى پروردگار ما! گناهان ما را بيامرز و بديهاى ما را از بزداى و ما را با نيكان و شايستگان بميران!
اى پروردگار ما! آنچه را كه به زبان پيامبرانت به ما وعده دادى، به ما عطا كن و ما را در روز رستاخيز رسوا مكن كه تو وعده خويش را خلاف نمى كنى.
پس پروردگارشان خواسته آنان را پذيرفت و فرمود: من عمل هيچ انجام دهنده عملى از شما را - زن باشد يا مرد - ضايع نخواهم كرد؛ شما همنوع هستيد و از جنس يكديگر.پس كسانى كه هجرت كرده و از خانه هاى خود رانده شده و در راه من رنج ديده و به پيكار برخاسته و كشته شده اند، بديهايشان را از آنان مى زداييم و آنان را در بوستانهاى پرطراوت و زيبايى كه از زير درختان آن، جويبارها روان است در مى آوريم...))
در مورد آيه شريفه از ((عمار)) آورده اند كه پيامبر گرامى فرمود:
فالذكر فى هذه الاية على (عليه السلام) و الانثى فاطمه فى وقت الهجره...(46)
((منظور از زن و مرد با ايمان و پرواپيشه اى كه خدا در اين آيه به آنها وعده پاداش پرشكوه و بهشت پرطراوت و زيبا مى دهد، على و فاطمه در هنگامه هجرت از مكه به سوى مدينه اند.))
و نيز در روايت ديگرى آمده است كه:
كان رسول الله (صلى الله عليه و آله) يهتم لعشرة اشياء فاءمنه و بشره بها...
((پيامبر در مورد ده موضوع، سخت در انديشه بود كه خداى جهان آفرين به او اطمينان و آرامش خاطر بخشيد و در هر ده مورد، مژده يارى و مدد به او داده شد.))
1- آن حضرت به هنگام هجرت از شهر مكه و كهن ترين معبد توحيد، اندوهى سنگين گستره قلبش را گرفت كه پيك وحى فرا رسيد و آن آيه را بر قلب مصفاى او از جانب خدا فرود آورد كه:
ان الذى فرض عليك القرآن لرادك الى معاد(47)
((بى ترديد آن خدايى كه قرآن را بر تو فرو فرستاد و رساندن پيام آن و عمل به آن را واجب ساخت، تو را به جايگاه و زادگاهت باز خواهد گردانيد.))
2- پيامبر در مورد سرنوشت قرآن شريف و دست هاى خيانت و تحريف نگران بود كه فرشته وحى اين آيه را از جانب خدا بر او خواند:
انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون (48)
((به راستى كه ما قرآن را فرو فرستاديم و بى ترديد ما نگهدار و نگهبان آن هستيم.))
3- پيامبر در مورد سرنوشت دين و آيينش و فرجام آن مى انديشيد كه فرشته وحى فرود آمد و اين آيه آرامش بخش را به ارمغان آورد:
هو الذى ارسل رسوله بالهدى و دين الحق ليظهره على الدين كله و لو كره المشركون (49)
((او كسى است كه پيامبرش را با هدايت و دين حق فرستاد تا آن را بر همه آيين ها پيروزى و غلبه بخشد؛ هر چند شرك گرايان را ناخوش آيد.))
4- پيامبر در مورد ايمان آوردگان و توحيدگرايان راستين پس از خويش ‍ نگران بود كه اين نويد به آن حضرت نازل شد:
يثبت الله الذين آمنوا بالقول الثابت فى الحيوة الدنيا و فى الاخرة (50)
((خداوند ايمان آوردگان را به خاطر گفتار و عقيده پايدارشان، هم در اين جهان و هم جهان ديگر استوار مى دارد.))
5- پيامبر بر روند جامعه و آينده امت خويش نگران بود كه فرشته وحى با اين پيام به محضرش شرفياب شد كه:
وما كان الله ليعذبهم وانت فيهم وما كان الله معذبهم وهم يستغفرون (51)
((اى پيامبر! تا تو در ميان آنان هستى، خداوند آنان را كيفر نخواهد كرد و نيز تا هنگامى كه استغفار و طلب آمرزش نمايند عذابشان نمى كند.))
6- و نيز آن پيشواى دورانديش از پيدايش فتنه ها پس از خود در مورد اميرمؤمنان از سورى فتنه انگيزان، نگران بود كه فرشته وحى فرود آمد و اين آيه را آورد:
فاما نذهبن بك فانا منهم منتقمون...(52)
((پس اگر ما تو را از ميان آنان ببريم، بى ترديد از آنان انتقام خواهيم گرفت؛ يا اگر آنچه را به آنان وعده داده ايم، به تو نشان دهيم، بى گمان ما بر آنان قدرت دارم.))
7- و نيز آن گرانمايه جهان هستى از روز رستاخيز و حسابرسى خدا در انديشه بود كه اين آيه شريفه فرود آمد:
يوم لا يخزى الله النبى و الذين آمنوا معه...(53)
((در آن روز خدا پيامبر خود و كسانى را كه با او ايمان آورده اند، رسوا نمى سازد.))
8- و نيز در مورد شفاعت و عنايت خدا در روز رستاخيز مى انديشيد كه اين آيه باعث آرامش خاطر او گرديد:
و لسوف يعطيك ربك فترضى (54)
((و به زودى پروردگارت آنقدر به تو عطا نمايد كه خشنود گردى.))
9- و از فرجام تاريخ بشر و آينده جهان نگران بود كه اين نويد جان بخش از سوى خدا به او وحى شد:
وعد الله الذين آمنوا منكم وعملوا الصالحات ليستخلفنهم فى الارض كما استخلف الذين من قبلهم...(55)
((خدا به كسانى از شما كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده اند، وعده داده است كه به يقين، آنان را در اين سرزمين، جانشين خود قرار مى دهد؛ همان گونه كه كسانى را كه پيش از آنان بودند، جانشين خود قرار داد.))
10- و در هجرت به سوى مدينه و ورود به آن شهر، همواره در انديشه على و فاطمه بود كه پيك امين وحى فرود آمد و اين آيات جان بخش را در مورد آن دو در گران مايه عالم وجود بر آن حضرت فرود آورد و از سلامت و موفقيت و پيروزى و شكوه و عظمت آنان در بارگاه خدا، پيامبر را مطمئن ساخت:
الذين يذكرون الله قياما وقعودا وعلى جنوبهم ويتفكرون فى خلق السموات والارض...فاستجاب لهم ربهم...(56)
10- چشمه خورشيد
او چشمه خورشيد،
گوهر ناب حقيقت،
سرچشمه رحمت،
خوان گسترده دانش و حكمت،
گنجينه خدا و پرتوى از نور او،
مركز دايره امامت،
دخت گرانمايه نور،
پرورده فرودگاه وحى،
اختر فروزان فلك رسالت،
شهاب نورافشان آسمان نبوت،
آرام جان و مايه شادمانى و سرور دل پيامبر،
والاترين زن جهان آفرينش،
مام پدر،
و از نزديك ترين نزديكان آن حضرت بود كه قرآن در چند مورد او را به عنوان سمبل ((ذى القربى)) به تابلو برده است.
مفسران و محدثان در شاءن نزول و تفسير بيست و ششمين آيه از سوره مباركه ((اسراء)) چنين آورده اند:
هنگامى كه فرشته وحى اين آيه شريفه را بر قلب مصفاى پيامبر فرود آورد كه:
و آت ذاالقربى حقه والمسكين وابن السبيل ولا تبذر تبذيرا(57)
((و حق خويشاوند را به او بده و بينوا و در راه مانده را دستگيرى كن و ولخرجى و اسراف مكن!))، آن حضرت دخت گرانمايه اش فاطمه را فراخواند و فدك را - كه منطقه اى آباد و سرسبز و خرم، در فاصله نزديكى از مدينه قرار داشت و در هفتمين سال هجرت بدون جنگ و عمليات نظامى به پيامبر گرامى هديه شده و خدا آن را به عنوان غنيمت به پيامبر بخشيده بود - به بانوى بانوان هديه كرد.و بدين سان يك بار ديگر لطف خدا و پيامبرش بر آن بانوى نمونه، آشكار گرديد و روشن شد كهذاالقربىدر نگرش قرآنى، فاطمه است و شوى گرانقدر و دو نور ديده اش؛ و مهر و محبت آنان است كه پاداش پرشكوه رسالت مى باشد.
مفسران و محدثان در اين مورد روايات بسيارى آورده اند؛ براى نمونه؛
1- يكى از ياران پيامبر به نام ((ابو سعيد خدرى)) آورده است كه: هنگامى كه آيه شريفهو آت ذاالقربى حقهفرود آمد، پيامبر دخت ارجمندش ‍ فاطمه را فراخواند و فرمود؛ از اين پس فدك از آن شماست.(58)
2- عطيه از ديگر ياران پيامبر است كه در اين مورد مى گويد: هنگامى كه اين آيه شريفه فرود آمد كه:و آت ذاالقربى حقه، پيامبر دخت گرانقدرش ‍ فاطمه را فراخواند و فدك را به او واگذار كرد.(59)
3- ششمين امام نور در اين مورد فرمود: هنگامى كه آيهو آت ذاالقربى حقهفرود آمد، پيامبر گرامى به فرشته وحى فرمود: من مسكين و بينوا را مى شناسم و حقوق آنان را مى پردازم اماذاالقربىچه كسانى هستند؟
فرشته وحى گفت: نزديكان شما!
آن گاه پيامبر دخت ارجمندش، فاطمه، و در ريحانه بوستانش، حسن و حسين، را دعوت كرد و فرمود: خدا به من دستور داده است كه حقوق شما را بپردازم، به همين دليل، فدك را به شما وا مى گذارم.(60)
4- يكى از زنان پرواپيشه و خردمند عصر پيامبر ((ام ايمن)) است.او در جريان واگذارى فدك حضور داشت و به همين جهت هنگامى كه نظام استبدادى و انحصارى سقيفه، فدك را ظالمانه و به ناروا مصادره كرد، در مسجد پيامبر حضور يافت و به رهبر آن نظام گفت: آيا سخن پيامبر در مورد مرا شنيده اى كه فرمود:
((ام ايمن از زنان بهشت است))؟
ابوبكر گفت: آرى!
آن گاه آن بانو گفت:
خداى را!خداى را، من گواهى مى دهم كه خدا به پيامبرش وحى فرمود كهو آت ذاالقربى حقهو پيامبر نيز فاطمه را فراخواند و فدك را به او بخشيد.(61)
11- اختر فروزان قرآن
او چشمه سار دانش و بينش،
گوهر گرانبهاى ايمان،
مرواريد عفاف و نجابت،
سمبل اخلاص و ايثار،
هنر عملكرد شايسته و بايسته،
تجليگاه ارزش هاى والاى انسانى،
و اختر فروزان قرآن است.
((على بن جعفر)) در وصف آن بانوى نمونه آورده است كه: به هنگام تلاوت قرآن به اين آيه شريفه رسيدم كه مى فرمايد:
الله نور السموات والارض مثل نوره كمشكوة...(62)
((خدا نور آسمانها و زمين است.وصف نور او بسان چراغدانى است كه در آن چراغى است و آن چراغ در شيشه اى است، آن شيشه گويى اخترى درخشان است كه از درخت خجسته و مبارك زيتونى كه نه شرقى است و نه غربى، افروخته مى شود.
نزديك است كه روغن آن، هر چند آتش بدان نرسيده باشد، نور دهد و روشنى بر روى روشنى است.))
پس از تلاوت آيه و تعمق بسيار در آن، برخاستم و به محضر هفتمين امام نور رفتم و از آن حضرت از تفسير آيه پرسيدم كه فرمود: منظور از واژهمشكوة، دخت ارجمند پيامبر، فاطمه است ومصباح، دو نور ديده اش حسن و حسين.
آن گاه از دو واژهكوكب درىپرسيدم كه فرمود:
فاطمه در ميان زنان گيتى بسان اخترى نورافشان و فروزان است.
سپس ازيكاد زيتهاپرسيدم كه فرمود: او در دانش و بينش چنان است كه چيزى نمانده است كه همه علم و دانش از او سرچشمه بگيرد.(63)
12- راز آفرينش
او قامت برافراشته ايمان،
سمبل زيباى معنويت،
نمونه جاودانه توحيدگرايى و يكتاپرستى،
آيينه تمام نماى حقيقت،
راز و رمز خلقت،
و سبب آفرينش است.
مفسران و محدثان به هنگام تفسير اين آيه شريفه - كه مى فرمايد:
فتلقى آدم من ربه كلمات فتاب عليه انه هو التواب الرحيم (64)
((سپس آدم از پروردگارش كلماتى را دريافت نمود و خدا بر او ببخشود؛ آرى، اوست كه توبه پذير و مهربان است.))- آورده اند كه: اميرمؤ منان به هنگام تلاوت اين آيه، از دريافت دارنده وحى پرسيد: اى پيامبر خدا!منظور از واژهكلماتدر اين آيه مباركه چيست؟
پيامبر فرمود: هنگامى كه خدا آدم را در سرزمين ((هند)) و ((حوا)) را در ((جده)) فرود آورد، غم و اندوه شديدى بر آنان سايه افكند و قلبشان سخت فشرد و قطرات گرم اشك از جام ديدگانشان باريدن آغاز كرد و مدت ها گريستند، تا خداوند فرشته وحى را به سوى آدم فرو فرستاد و او به آدم گفت:
هان اى مردم! خدا مى فرمايد: آيا تو را در پرتو قدرت خويش نيافريدم؟
آيا از روح خود بر تو ندميدم؟
آيا به فرشتگان فرمان سجده در برابر تو را ندادم؟
و آيا ((حوا)) را به ازدواج تو در نياوردم؟
آدم گفت: چرا! چرا!
خطاب آمد: پس گريه چرا؟
گفت: چرا گريه نكنم كه از جوار رحمت آفريدگارم رانده شده ام!
خطاب آمد: اينك اين كلمات را فراگير و بدان كه بوسيله آنها توبه ات پذيرفته مى شود.
آدم پرسيد: كدام كلمات؟
پيام آمد: بگو:
اللهم انى اسئلك بحق محمد و آل محمد، سبحانك لا اله الا انت، عملت سوءا وظلمت نفسى، فاءغفرلى...هؤ لاء الكلمات التى تلقى آدم.(65)
بار خدايا! تو را به حرمت و شكوه محمد و خاندانش، على و فاطمه و دو ريحانه اش حسن و حسين، اى آن كه پاك و منزهى و خدايى جز تو نيست، اينك مرا ببخش، من بدى كردم و بر خويشتن ستم روا داشتم، پس بر من ببخشاى كه تو بسيار بخشاينده و مهربانى.
دقت در اين روايت نشانگر آن است كه:
1- خداوند به آدم با واژه هاى مقدس فاطمه و پدرش، محمد، و شوى گرانقدرش، على، و دو ريحانه زندگى اش حسن و حسين، تسلى مى بخشد و نام بلند آوازه آنان را همسنگ و هموزن جوار رحمان، كه آدم از دورى آن مى گريد، قرار مى دهد.
2- ديگر اين كه توبه و بازگشت او را به وسيله اين پنج شخصيت شكوهبار كه سبب آفرينش اند، مى پذيرد.

پی نوشته ها

--------------------------------
1-سوره آل عمران، آيه 59.
2-سوره آل عمران، آيه 60 - 61.
3-كامل اين اثير، ج 2، ص 293.
4-الميزان، ج 3، ص 228.
5-همان گونه كه آمد، مفسران و محدثان شيعه و اهل سنت با توجه به انبوه روايات در اين مورد به روشنى تصريح كرده اند كه اين آيات درباره خاندان رسالت است كه در وجود گرانمايه پيامبر و على (عليه السلام)، فاطمه و دو نور ديده اش تجلى كرده و همه تصريح كرده اند كه پيامبر تنها همين چهره هاى درخشان را به ميعادگاه برد.
روايات شيعه در اين مورد را مى توان در تفسير نورالثقلين، تفسير برهان، تفسير الميزان، تفسير عياشى و بحارالانوار و...نگريست.
در منابع اهل سنت نيز انبوهى از روايات رسيده در اين مورد را مى توان در كتاب هاى معتبر ذيل نگريست:
1- صحيح مسلم، ج 7، ص 120 از كتب ششگانه مورد اعتماد اهل سنت، چاپ مصر،
2- مسند احمد، ج 1، ص 185، چاپ مصر،
3- تفسير طبرى، ج 3، ص 192، چاپ مصر،
4- مستدرك حاكم، ج 3، ص 150، چاپ حيدر آباد،
5- دلائل النبوه، ص 297، حافظ ابونعيم، چاپ حيدر آباد،
6- اسباب النزول، ص 74، واحدى، چاپ مصر،
7- تفسير كشاف، ج 1، ص 193، واحدى، چاپ مصر،
8- جامع الاصول، ابن اثير، ج 9، ص 470، چاپ مصر،
9- تذكره ابن جوزى، ص 17، چاپ نجف،
10- تفسير بيضاوى، ج 2، ص 22،
11- تفسير روح المعانى، ج 3، ص 167،
12- تفسير طنطاوى، ج 2، ص 120،
13- الاصابة، ج 2، ص 503، چاپ مصر،
14- الفصول المهمة، ابن صباغ، ص 108، چاپ نجف،
15- تفسير كبير، ج 8، ص 85، و....
اين ها شمارى از منابع معتبر، به قلم شخصيت هاى سرشناسى از اهل سنت است كه به صراحت، آيه مباهله را در مورد خاندان پيامبر شمرده و خاطرنشان ساخته اند كه منظور ازابنائنادر اين آيه، تنها حسن و حسين هستند؛ همان گونه كه واژهنسائناتنها دخت گران مايه پيامبر است و منظور از واژهانفسناامير مؤمنان مى باشد.در اين مورد به كتاب ارجدار احقاق الحق، ج 3، ص ‍ 46، بنگريد.
6-سوره احزاب، آيه 33.
7-شواهد التنزيل، ج 2، ص 32.
8-الدر المنثور، ذيل آيه مورد بحث.
9-شواهد التنزيل، ج 2، ص 11.
10-شواهد التنزيل، ج 2، ص 29.
11-الاسلام و الشيعة، محمود شهابى، ج 1، ص 223.
12-شواهد التنزيل، ج 2، ص 32.
13-مجمع البيان، ذيل آيه شريفه.
14-مجمع البيان، ذيل آيه شريفه.
15-فاطمة الزهراء من المهد الى اللحد، ص 72.
16-فاطمة الزهراء من المهد الى اللحد، ص 30.
17-سوره انسان، آيه 26 - 1.
18-سوره انسان، آيه 26 - 1.
19-الغدير، ج 3، ص 107؛ احقاق الحق، ج 3، ص 157.
20-سوره شورى، آيه 23.
21-احقاق الحق، ج 3، ص 2؛ تفسير نمونه، ج 20، ص 412.
22-تفسير طبرى، ج 25، ص 16؛ مجمع البيان، ج 9، ص 28.
23-احقاق الحق، ج 3، ص 2؛ كفاية الطالب، ص 30.
24-فاطمة الزهراء، علامه امينى، ص 24.
25-وسائل، ج 11، ص 140؛ بحار، ج 27، ص 91.
26-كنز العمال، ج 12، ص 105.
27-الصواعق المحرقة، ص 101.
28-الدر المنثور، ج 6، ص 7.
29-تفسير فخر رازى، ج 27، ص 165.
30-سوره آل عمران، آيه 31.
31-نهج البلاغه، نامه 45.
32-نهج البلاغه، خ 209.
33-كشف الغمة، ج 2، ص 26؛ ذخائر العقبى، ص 45، ينابيع المودة، ص 199.
34-ممكن است برخى ساده انديشان و سطحى نگران اين ساده زيستى و محروميت را بر خاندان پيامبر و همرنگى و همدلى آنان را با توده هاى محروم، با توجه به زرق و برق و دبدبه و كبكبه قدرتمندان و سردمداران كنونى جامعه ها و تمدن ها، مورد چون و چرا قرار دهند اما نبايد فراموش كرد كه:
الف: بيشتر گروندگان به اسلام محرومان بودند نه زرداران و زورداران.
ب: به دليل هجرت از مكه بر اثر فشار استبداد و جاهليت، بسيارى مهاجر بودند و ثروت و امكانات آنان مصادره شده بود.
ج: اصل دگردوستى و مواسات اسلامى، محروميت را با توجه به شرايط ساده اقتصادى آن روز، عمومى ساخته بود.
د: فشار همه جانبه كفر و ارتجاع بر اين تنگناى اقتصادى اثر بيشترى گذاشته بود.
ه:همه سرگرم دفاع از موجوديت جامعه و دين و آزادى و امنيت خويش بودند.
و: آيا صحيح و پسنديده است كه پيشوايان و رهبران جامعه، خود، غرق در امكانات باشند و در گوشه و كنار جامعه، فقر و بيكارى و فقدان امكانات و فاصله هاى زشت طبقاتى بيداد كند؟
35-تفسير فزات كوفى، ذيل آيه شريفه، به نقل از فاطمة الزهراء من المهد الى اللحد، ص 206.
36-سوره آل عمران، آيه 37.
37-سوره كهف، آيه 3 - 1.
38-مجمع البيان، ج 10، ص 550.
39-در اين مورد، از جمله به: تفسير فخر رازى، ج 32، ص 124؛ سيره ابن هشام، ج 2، ص 34؛ و تفسير جوامع الجامع، ذيل سوره مباركه مراجعه فرماييد.
40-سوره نور، آيه 36.
41-مجمع البيان، ذيل آيه شريفه.
42-نور الثقلين، ج 3، ص 607.
43-سوره ضحى، آيه 5.
44-تفسير نمونه، ج 27، ص 100.
45-سوره آل عمران، آيه 195 - 190.
46-نمونه بينات، در شاءن نزول آيات، ص 173؛ كشف الغمة فى معرفة الائمة، ص 539؛ تفسيرنمونه، ج 3، ص 221؛ بحارالانوار، ج 43، ص 31؛ عوالم العلوم، ص 38.
47-سوره قصص، آيه 85.
48-سوره حجر، آيه 9.
49-سوره توبه، آيه 33.
50-سوره ابراهيم، آيه 27.
51-سوره انفال، آيه 33.
52-سوره زخرف، آيه 41.
53-سوره تحريم، آيه 8.
54-سوره ضحى، آيه 5.
55-سوره نور، آيه 55.
56-سوره آل عمران، آيه 195 - 190.
57-سوره اسراء، آيه 26.
58-درالمنثور، ج 4، ص 177؛ كشف الغمه، ج 2، ص 102.
59-درالمنثور، ج 4، ص 177؛ كشف الغمه، ج 2، ص 102.
60-تفسير عياشى، ج 2، ص 287.
61-تفسير عياشى، ج 2، ص 287.
62-سوره نور، آيه 35.
63-مناقب، ابن مغازلى شافعى، ص 317.
64-سوره بقره، آيه 37.
65-مجمع البيان، ج 1، ص 89؛ تفسير برهان، ج 1، ص 88؛ آيين وهابيت، ص 146.
--------------------------
على كرمى فريدنى

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مولودی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 ذی قعده

١ـ ولادت با سعادت حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها)٢ـ مرگ اشعث بن قیس٣ـ وقوع جنگ بدر صغری ١ـ...


ادامه ...

11 ذی قعده

میلاد با سعادت حضرت ثامن الحجج، امام علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) روز یازدهم ذیقعده سال ١٤٨...


ادامه ...

15 ذی قعده

كشتار وسیع بازماندگان بنی امیه توسط بنی عباس در پانزدهم ذیقعده سال ١٣٢ هـ.ق ، بعد از قیام...


ادامه ...

17 ذی قعده

تبعید حضرت موسی بن جعفر (علیهما السلام) از مدینه به عراق در هفدهم ذیقعده سال ١٧٩ هـ .ق....


ادامه ...

23 ذی قعده

وقوع غزوه بنی قریظه در بیست و سوم ذیقعده سال پنجم هـ .ق. غزوه بنی قریظه به فرماندهی...


ادامه ...

25 ذی قعده

١ـ روز دَحوالارض٢ـ حركت رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) از مدینه به قصد حجه...


ادامه ...

30 ذی قعده

شهادت امام جواد (علیه السلام) در روز سی ام ذی‌قعده سال ٢٢٠ هـ .ق. شهادت نهمین پیشوای شیعیان...


ادامه ...
0123456

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page