در آيينه قرآن
در شكوه و عظمت و والايى دخت گرانمايه پيامبر گفتنى ها بسيار است و شنيدنى هاى درس آموز و انسان ساز بى شمار! اما زيباترين و عالى ترين سخنان در ترسيم شخصيت شكوهبار آن قامت بلند انديشه و آن تبلور ايمان و تقوا و آن تجسم ارزشها و والايى ها را بايد در آيات قرآن و سخنان گهربار دريافت دارنده وحى و پيشوايان راستين اسلام نگريست؛ چرا كه آنان به دليل عصمت و مصونيت از هر گونه افراط و تفريط و خطا و اشتباه، و آگاهى وسيع و بينش ژرف و گسترده خويش هر كس و هر چه را همان گونه كه خدايش آفريده و هست مى شناسند و هر شخص و شخصيت و پديده اى را در جايگاه واقعى و سزاوارش مى نگرند و ذره اى افراط و تفريط يا كاناليزه شدن ها - كه آفت جان ديگران در ستايش ها و انتقادهاست - در ساحت مقدس آن چهره هاى خداساخته راه ندارد.
در تابلوى حقيقت نماى قرآن، سيماى نورافشان سالار زنان گيتى سيمايى دوست داشتنى، افتخارآفرين، پرجاذبه، كامل و بى همتا و بى نظير است و نمونه و اسوه و برجسته ترين الگوى كمال و ترقى و جمال ظاهرى و معنوى.
او در تابلوى كتاب خدا كه جز واقعيت ها را نشان نمى دهد، معنا و مفهوم سوره مباركه ((كوثر))است.
از مصاديق بارز و درخشان آيه مباركه ((تطهير))، اين سند قداست و پاكى و برازندگى است.
از چهره هاى بزرگ آيه شريفه ((مباهله))است.
از شخصيت هاى والاى آيه كريمه ((قربى))است.
از بندگان خاص خدا در سوره مباركه ((هل اتى))است.
يكى از چند قهرمان بزرگ آيه شريفه ((اعطاء))است.
يكى از چند نام مقدس و گرانمايه اى است كه ((آدم))خداى را به شكوه و عظمت آنان خواند.
محور واژه ((كلمات))در آيه شريفه اى است كه از آزمايش ابراهيم پيامبر خبر مى دهد.
و ديگر اين كه محبت و عشق معنوى به او و پيروى آگاهانه و خالصانه و آزادمنشانه و انسانى از راه و رسم تاريخساز و جامعه پرداز و افتخارآفرين اش امانتى است كه به آسمانها و زمين عرضه مى گردد، و آنان توان پذيرش آن را در خود نمى نگرند و انسان مى پذيرد.
و سرانجام اين كه از جمله افتخاراتش اين است كه خانه اش كانون طهارت و قداست، دانش و بينش، عبادت و بندگى خدا و فرودگاه فرشتگان مقرب اوست و خانه اى كه خدا آن را در كنار كعبه و بيت المقدس، مساجد و خانه هاى پيامبران قرار داده و فرمان داده است كه در آنها نام خدا به عظمت و شكوه برده شود و براى هميشه حرمتش محفوظ بماند.
1- موقعيت والاى معنوى
او جلوه اى از نور خدا بود و پرتوى از اقتدار و عظمت او در آفرينش، و شاهكارى از جنس زن.
شخصيت گرانمايه اى كه از نور وجودش آسمان ها و زمين نورباران گشت و دفتر زندگى بشريت صاحب سمبل و سرمشق و نمونه اى والا شد.
او دخت گرانمايه پيامبر بود و يادگار گرامى او.لؤ لؤ نورانى رسالت بود و شبيه ترين ها در سيما و سيرت و درايت و فرزانگى و قداست و تقوا و ايمان و يقين و تقرب به حق، به محمد.به همين دليل هم قرآن شريف او را در ميان چهار شخصيت معصوم و خداساخته در آيه ((مباهله)) قرار مى دهد.
يكى از حساس ترين لحظات تاريخى كه موج رهايى بخش و زندگى ساز دعوت پيامبر از مدينه و مرزهاى آن عبور نموده و منطقه را مى گرفت و نامه ها و پيامهاى آن حضرت به وسيله سفيران انديشمند و شجاع به سوى پايتخت هاى قطب هاى قدرت آن زمان ارسال مى گشت، درست در همين شرايط حساس و سرنوشت ساز، گروهى از مسيحيان ((نجران)) كه از انديشمندان و دانشوارن و نماينده انبوهى از پيروان مسيح (عليه السلام) بودند جستجوگرانه وارد مدينه، تجليگاه اسلام و فروزشگاه فروغ جاودانه و نورافشان وحى، شدند تا ضمن ديدار با پيامبر عدالت و توحيد و مطالعه دقيق در محتواى دعوت و هدفها و آرمانهاى او و با ژرف نگرى در شخصيت بى نظير و ويژگى هاى خود آن گرانمايه جهان هستى، در مورد گرايش به اسلام يا مبارزه با آن تصميم جدى بگيرند و ديدگاه خويش را با صداى رسا به گوش همه مسيحيان جهان برسانند.
آنان پس از ورود به مدينه به محضر پيشواى گرانقدر توحيد شرفياب شدند و سه تن از برجسته ترين و دانشمندترين رهبران فكرى و عقيدتى و فرهنگى و چهره هاى مورد احترام و اعتماد آنان، از پيامبر در مورد برخى پيامبران پيشين همچون يوسف، موسى، ابراهيم، زكريا، يحيى...و برخى كتابهاى آسمانى پرسش ها نمودند و پاسخ هاى لازم را آن گونه كه مى بايست دريافت داشتند و در نتيجه هم شيفته پيامبر شدند و هم در لابه لاى سخنانش جلوه هاى روشن صداقت و درستى و ايمان عميق و بشردوستى و راستى در دعوت آسمانى اش را نظاره كردند.اما هنگامى كه از آفرينش ((عيسى)) و پدر او پرسيدند و پيامبر گرامى اين آيه شريفه را تلاوت فرمود كه:
ان مثل عيسى عند الله كمثل آدم خلقه من تراب ثم قال له كن فيكون (1)
((داستان آفرينش عيسى نزد خدا همچون داستان آفرينش آدم است كه خدا او را از خاك آفريد، آن گاه به او گفت: موجود شو! پس او موجود شد.))
اين واقعيت بر آنان گران آمد كه عيسى از خاك آفريده شده باشد.به همين جهت از جاى برخاستند و آتش تعصب در درونشان شعله ور شد.هنوز از محضر پيامبر بيرون نرفته بودند كه بهترين راه حل رسيد و آيه شريفه ((مباهله)) بر قلب پاك و مصفاى پيامبر خرد و انصاف و قهرمان آزادى و آزادگى فرود آمد.
الحق من ربك فلا تكن من الممترين فمن حاجك فيه من بعد ما جائك من العلم فقل تعالوا ندع ابنائنا و ابنائكم و نسائنا و نسائكم و انفسنا و انفسكم ثم نبتهل فنجعل لعنت الله على الكاذبين (2)
((هان اى پيامبر! اين سخن حق از جانب پروردگار توست؛ پس از ترديدكنندگان مباش؛ و پس از آنكه در پرتو وحى به آگاهى رسيده اى، هر كس درباره عيسى با تو به جدل و گفتگو برخاست، بگو: بياييد تا ما فرزندان خود و شما نيز فرزندان خود، ما زنان خود و شما نيز زنان خود ما جان خويشتن و شما نيز جان خويشتن را حاضر آوريم؛ آن گاه دست به بارگاه خدا برداشته و دعا و تضرع نماييم و لعنت و نفرين خدا را بر دروغگويان و دروغسازان بفرستيم.))
و بدين سان فرمان خدا براى حل معماى مسيحيان فرود آمد و پس از نزول اين آيات و گفتگوهايى كه پيامبر با هيئت عالى رتبه ((نجران)) داشت مقرر گرديد كه بامداد فردا آنان بهترين و مقدس ترين و شايسته ترين و پرقداست ترين انسانهاى وارسته و شايسته و مقرب ترين بندگان خدا و عالى ترين انسان هاى مورد نظر آيه شريفه را به همراه خويش براى انجام ((مباهله)) در حضور مردم به صحرا ببرند تا مراسم دعا و ابتهال انجام گيرد و حقانيت مواضع و موقعيت ها روشن تر گردد.
آن شب هم براى مسلمانان شب به يادماندنى و وصف ناپذيرى بود و هم براى مسيحيان شب سرنوشت ساز و تاريخى.
بامداد فردا از راه رسيد.خورشيد جهان افروز با تابش اشعه طلايى خويش بر چهره كوه و دشت و نخل هاى پير و جوان مدينه بوسه مى زد كه هيئت عالى رتبه ((نجران)) و در پيشاپيش آنان اسقف اعظم، براى مباهله از مدينه خارج شد.
همگان در انتظار ديدن خورشيد رسالت و چهره هايى كه به بيان روشن قرآن شريف، برگزيدگان خدا و برترين هاى روى زمين بودند، لحظه شمارى مى كردند كه ناگاه با چشمان جستجوگر خويش ديدند پيامبر دستى بر دست حسن (عليه السلام) و دست ديگر بر دست حسين (عليه السلام)، دو نور ديده و دو گل عطرآگين زندگى اش دارد؛ پيشاپيش خود ((امير)) والايى ها على (عليه السلام) را قرار داده، است و پشت سرش ((اميره)) شايستگى ها و ارزش ها و سالار بانوان گيتى، حوريه انسان نما، اختر تابناك عصمت و گوهر نورافشان عفاف و برجسته ترين الگوى عصرها و نسل ها ((فاطمه)) را.
لحظات حساس و منظره غريبى بود.
چهره مصمم و سيماى درخشان و ملكوتى آن پنج شخصيت والا و آن پنج وجود گرانمايه چنان بود كه طوفانى در دلها پديد آورد و شورى وصف ناپذير ايجاد كرد.
هيئت عالى رتبه ((نجران)) بهت زده به آنان چشم دوخته بود و در آيينه وجود گرانمايه و جمال جهان افروز آنان حقيقت محض و واقعيت خالص و صداقت ناب را بى هيچ ابهام تماشا كرد و در تصميم خويش متزلزل شد كه آيا در برابر آنان باز هم بايستد يا حق را پذيرا گردد؛ كدام يك را؟
هنوز اين پنج سرچشمه فيض دست نياز به بارگاه آن بى نياز براى دعا و مباهله بلند نكرده بودند كهاسقف اعظم، بلندپايه ترين شخصيت دينى و فكرى آنان به همراهانش هشدار داد و خاطرنشان ساخت كه به خداى مسيح سوگند، اين چهره هاى مقدس و ملكوتى و بزرگى را كه من مى نگرم، اگر دست به آسمان بردارند، بى درنگ دعايشان به هدف اجابت رسيده و نه ما، كه همه مسيحيان نابود خواهند شد.هذه وجوه لو اقسمت على الله ان يزيل الجبال لازالها ولم يباهلوه...(3)
و آن گاه ضمن خضوع در برابر پيامبر مهر و آزادگى از آن گرامى خواستند كه به آنان فرصت دهد و آنان را از مباهله معاف دارد.(4)
از تعمق در آيه شريفه نكات ذيل دريافت مى گردد:
الف: پديده مباهله يك پديده جديد و نوظهورى بود و تا آن روز در جهان عرب سابقه نداشت كه براى روشن شدن حق، طرفين بحث، كار را به خدا واگذارند و اين نشانگر ايمان كامل و صداقت پيامبر در دعوت خود بود؛ چرا كه چگونه ممكن است فردى كه به مفهوم كامل، ايمان به ارتباط با خدا نداشته باشد، وارد چنين پيكار معنوى گردد و از حق ناپذيران بخواهد كه با هم به بارگاه خدا بروند و كار را به او واگذارند تا او دروغپرداز را رسوا سازد؟
روشن است كه هيچ خردمندى بدون اطمينان كامل به نتيجه مطلوب آن، گام به اين ميدان سرنوشت نخواهد نهاد؛ و پيامبر گرامى با ايمان عميق و خلل ناپذير به وحى و رسالت خويش، نه تنها خود، كه عزيزترين هاى زندگى خويش را نيز وارد اين ميدان نمود و آنان نيز در اوج ايمان و يقين بودند كه با اطمينان به پيروزى آمدند.
آيا دليلى نيرومندتر از اين بر شكوه معنوى و منزلت ملكوتى دخت گرانمايه پيامبر لازم است تا روشن سازد كه، او همتاى چهار شخصيت معصوم و والا در جريان مباهله است؟
ب: همه محدثان، مفسران و سيره نويسان شيعه و سنى جريان مباهله را آورده اند و خاطرنشان ساخته اند كه در آن جريان به طور بى سابقه اى يك گروه شصت نفرى از مسيحيان ((نجران)) وارد مدينه شدند.رياست و زعامت هيئت را سه تن به نام هاى ((ايهم))، ((عاقب)) و ((ابو حارثه)) به عهده داشتند كه نخستين نفر پيشواى آنان بود و دومين فرد مسئول امور اجتماعى و سياسى و خارجى آنان و سومين شخصيت ((اسقف اعظم))و پيشواى مذهبى آنان.
ج: همگان تصريح كرده اند كه در آيه شريفهابنائنااشاره به حسن و حسين (عليهما السلام)، دو گل بوستان پيامبر است.
وانفسنااشاره به اميرمؤمنان، برادر و وصى و جان پيامبر دارد.
ونسائنابه دخت شكوهبار پيامبر، ((فاطمه)) اشاره مى كند.و او وجود گرانمايه اى است كه ميان چهار شخصيت معصوم و خداساخته ديگر در آيه شريفه است، و خدا ((مباهله)) را كه كارى بس بزرگ و خطير و سرنوشت ساز، به همراه برترين پيامبر خداست، تنها به او و همتاى گرانقدر و دو نور ديده اش واگذار مى كند و نه به هيچ كس ديگر.
د: همگان تصريح كرده اند كه پيامبر از ميان انبوه مردان مسلمان، تنها على (عليه السلام) و از ميان همه كودكان، تنها دو نور ديده خويش حسن و حسين (عليهما السلام) و از ميان همه زنان و دختران آشنا و بيگانه، تنها بانوى بانوان و سالار پرواپيشگان، دخت گرانمايه اش ((فاطمه)) را به دستور خدا براى مباهله از مدينه بيرون آورد.
ه: و همگان بر آنند كه پيامبر بر آن بود كه مباهله را به وسيله همين شخصيت هاى فرزانه و همين بندگان شايسته خدا انجام دهد.به همين جهت به آنان فرمود: دست ها را به سوى آسمان برند تا پيامبر، خداى را بخواند و دعا كند و فاطمه به شوى گرانقدر و دو فرزند گرانمايه اش - كه درود خدا بر همگى آنان باد- آمين بگويند.(5)
براى نمونه: 1- از پيامبر گرامى آوره اند كه پس از فرود آيه شريفه مباهله به وسيله فرشته وحى، على (عليه السلام) و فاطمه و حسن و حسين (عليهم السلام) را فراخواند و آنان را به بيابان مدينه براى مباهله آورد و در حالى كه رو به آسمان داشت نيايشگرانه فرمود:
اللهم هؤ لاء اهل بيتى
((بارخدايا! اينان خاندان منند كه به پيشگاهت آورده ام.))
2- و نيز ((سعد ابى وقاص)) هنگامى كه دجال اموى، معاويه از او خواست تا به اميرمؤمنان اهانت كند و آن گرامى را دشنام دهد، گفت: مرا معاف دار چرا كه سه فضيلت بزرگ از على و خاندانش به ياد دارم كه با وجود آنها نمى توانم به او اهانت كنم.
پرسيد: كدامند؟
گفت: يكى از آنها جريان مباهله است كه پيامبر پس از نزول اين آيه شريفه كه مى فرمايد:تعالوا ندع ابنائنا و...، خود ديدم كه دست حسن و حسين را گرفته بود و فاطمه و على نيز به همراه او براى مباهله آمدند و آن گاه پيامبر رو به آسمان فرمود:
اللهم هؤ لاء اهلى
((بار خدايا! اينان خاصان نزديك من هستند.))
3- و هشتمين امام نور حضرت رضا (عليه السلام) نيز در مناظره اى در كاخ ماءمون فرمود: خداوند پاك ترين و شايسته ترين بندگان خويش را در آيه ((مباهله)) مشخص ساخت و به پيامبر فرمود با آنان براى مباهله بيرون برود و پيامبر نيز به همراه فاطمه، على، حسن و حسين براى انجام اين رسالت بزرگ بيرون آمد.
اين امتيازى است كه هيچ كس در آن خاندان پيامبر پيشى نگرفته و شكوهى است كه به كسى جز فاطمه و شوى گرانقدر و دو فرزندش نرسيده است.راستى كه شرافتى برتر از اين نشايد.
و اين پرتوى از شكوه معنوى و جلوه اى از موقعيت والاى بانوى بانوان در آيينه وحى است و نيز سند افتخار فخر زنان عالم و پرتوى از سيماى پرفروغ او در قرآن.
2- برترين سند افتخار
در چشمان نافذ و حق بين اش اقيانوس بى كرانه دانش و بينش به گستره تاريخ فرهنگ ها و بعثت ها موج مى زد و در سراسر سازمان وجودش روح يقين و جان ايمان و اخلاص جارى بود.
ناگوارى ها و مشكلات راه تعالى را با اكسير آگاهى و درايت و با سلاح فرزانگى و خردورزى و دانشورى و انديشه ژرف از سر راه كنار مى زد و يا هضم و نرم و هنجار مى نمود و رفعت دانش و اوج والايى و شكوه همه جانبه را با گستره وجودى و تواضع و فروتنى در سازمان وجود خويشتن و در كنار هم جاى مى داد.
جان شيفته اش تنها با ياد خدا، عبادت و نيايش با او آرام مى گرفت و روح تشنه و شيدايش با زلال وحى كه بر قلب مصفاى پدرش محمد فرود مى آمد سيراب مى گشت، و بدين سان بود كه آموزگار ارزش ها شد و سند طهارت و قداست و پاكى و شكوه همه جانبه او را فرشته وحى از آسمان فرود آورد و در تابلوى زيباى قرآن در چشم انداز عصرها و نسل ها قرار داد.
مفسران و محدثان و رهروان راه خاندان وحى و رسالت بر اين باورند كه: روزى پيشواى گرانقدر توحيد وارد خانه دخت گرانمايه اش فاطمه (عليها السلام) شد و مهين بانوى اسلام و شوى گرانقدر و دو نور ديده اش حسن و حسين را نزد خويش گرد آورد، گويى به فرمان خدا بر آن بود كه آنان را نزد خويش فراخوانده و به طور روشن و كامل مشخص سازد كه خاندان او و ادامه دهنده راستين راه او كيانند، تا مبادا فردا و فرداها، ديگران خويشتن را در شمار خاندان او جا زنند و سيره و روش عادلانه و توحيدى او را خدشه دار و يا ابزار قدرت و سلطه سازند.
هنگامى كه آن چهار اختر تابناك عصمت و طهارت و آن چهار منبع نور و سرچشمه فيض و بركت در كنار خورشيد جهان افروز وجود پيامبر، زير ((كساء)) گرد آمدند، به ناگاه فرشته وحى فرود آمد و اين آيه شريفه را به ارمغان آورد:
انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا(6)
((هان اى خاندان رسالت! خدا مى خواهد پليدى و ناپسندى را از شما دور ساخته و شما را آن گونه كه شايسته و بايسته است، پاك و پاكيزه سازد.))
و بدين سان با آمدن اين موهبت ويژه بر پيامبر گرامى، حقيقت نورانى و سيماى ملكوتى آن گوهرهاى ناب و پاك و ناياب، از جمله مام گرانمايه فضيلت و تقوا فاطمه (عليها السلام)، كه محور و مركز اين خاندان سرفراز و پرافتخار است، آشكار شد و اشعه تابناك اين اختران فروزان آسمان قرآن درخشيدن گرفت و روشن شد كه شريف ترين و گرانمايه ترين هاى جهان هستى، اين پنج منبع و سرچشمه نور و روشنايى و كمال و جمالند.اينانند كه در زير آسمان نيلگون برترين هايند و اينان هستند كه معيار حق و باطل، ميزان درستى و نادرستى و الگوى عدالت و آزادى و ارزش هاى انسانى اند و بس.
در اين مورد دلايل بى شمار است، از جمله:
الف: پس از فرود آمدن فرشته وحى و آوردن اين ارمغان بزرگ الهى، پيامبر گرامى كه دريافت دارنده وحى و آموزگار آن است، بارها و بارها به مناسبتهاى گوناگون به اين واقعيت تصريح فرمود كه آيه تطهير تنها در مورد دخت گرانمايه اش فاطمه و همتاى زندگى اش اميرمؤمنان و دو نور ديده اش حسن و حسين و خود پيامبر است و بس.براى نمونه:
1- پس از فرود فرشته وحى و نزول آيه شريفه، پيامبر در حالى كه خاندانش را گرد آورده بود و دست بر شانه امير مؤمنان و فاطمه و حسن و حسين داشت، رو به آسمان كرد و نيايشگرانه فرمود:
اللهم هؤ لاء اهل بيتى و خاصتى فاءذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهيرا(7)
((بار خدايا! اينان خاندان من هستند، از اين رو گرد پليدى و ناپاكى را از آنان و آسمان زندگى شان دور ساز و آنان را آن گونه كه خود مى پسندى، پاك و پاكيزه گردان.))
2- و نيز از آن گرامى آورده اند كه در همان حال كه دست بر شانه هاى فاطمه و شوى گرانقدر و دو فرزندش نهاده بود، افزود:
اللهم ان هؤ لاء آل محمد، فاجعل صلواتك و بركاتك على محمد و على آل محمد، انك حميد مجيد(8)
((بار خدايا! به راستى كه اينان خاندان پيامبرت ((محمد))هستند، پس درودها و بركات خويش را بر محمد و بر خاندان او فرو فرست كه تو درخور ستايش و بزرگوارى هستى.))
ب: پيشواى بزرگ توحيد افزون بر مشخص ساختن آن شايسته ترين هاى گيتى به صورت گرد آوردن در زير ((كساء)) و تصريح به اين حقيقت به مناسبت هاى گوناگون، باز هم براى روشن ساختن اين واقعيت آشكار دست به كار حكيمانه و جالبى زد و آن اين بود كه پس از فرود آمدن اين آيه شريفه تا پايان عمر ظاهرى اش هر روز به هنگام طلوع فجر و سپيده سحر كه به سوى مسجد حركت مى كرد، در برابر خانه سالار بانوان بهشت مى ايستاد و با صداى رسا ندا مى داد كه:
الصلوة، الصلوة، اهل البيت، انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس...(9)
((نماز! نماز! هان اى خاندان وحى و رسالت!...))
كه اين كار حكيمانه و جالب پيامبر را برخى شش ماه ناظر بوده و گزارش كرده اند و برخى نه ماه و برخى كه ساكن مدينه بوده و هميشه ناظر بوده اند، تا رحلت آن حضرت نظاره نموده و گزارش كرده اند.(10)
احمد بن حنبل يكى از پيشوايان اهل سنت در مسند خويش آورده است كه شش ماه پس از فرود آمدن اين آيه شريفه و اين سند افتخار و برترى خاندان پيامبر، آن حضرت هر روز صبح كه به هنگام نماز بامدادى از برابر خانه دخترش عبور مى كرد، مى ايستاد و با صداى رسا و بلند مى فرمود:الصلوة، الصلوة، يا اهل البيت!...
((نماز! نماز! هان اى خاندان رسالت!...))و آن گاه آيه شريفه را تلاوت مى فرمود كه:
انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت...
و دانشمند ديگر اهل سنت در كتاب خويش آورده است كه پيامبر گرامى هر سپيده سحر و هر طلوع فجر كه براى نماز به مسجد مى رفت، در برابر خانه دخت ارجمندش مى ايستاد و ضمن تلاوت آيه شريفه ((تطهير))مى فرمود:
الصلوة، الصلوة، يا اهل البيت!...
((نماز! نماز! اى خاندان رسالت!...))و اين كار فراتر از نه ماه ادامه داشت.
خاطر نشان مى گردد كه اين روايت از سيصد تن از ياران پيامبر گزارش شده است (11) و يكى از دانشمندان بزرگ اهل سنت اين روايات را به طرق متعدد از راويان مختلفى گرد آورده است.(12)
ج: خود زنان شايسته و پرواپيشه پيامبر بارها تصريح كردند كه آيه شريفه ((تطهير)) نه در مورد همسران پيامبر، كه درباره دخت ارجمند او و همتاى گرانقدرش، اميرمؤمنان، و دو گل بوستان او حسن و حسين (عليهم السلام) به همراه پيامبر است.از جمله:
1- از ((ام سلمه))آن بانوى درست انديش و بااخلاص كه همسر پيامبر و ناظر بر جريان بود و خود فرود آيه شريفه و تلاوت آن به وسيله پيامبر و دعا و نيايش آن حضرت و گرد آمدن آن پنج وجود گرانمايه در زير ((كساء))را مى نگريست، آورده اند كه:
من هم شوق زده گام به پيش نهادم و از پيامبر اجازه خواستم تا در كنار آن اختران تابناك قرار گيرم و از انوار معنوى آنان بهره ور گردم كه پيامبر مهر و رحمت به من اجازه نداد و در حالى كه دامن ((كساء))را جمع مى كرد، فرمود:
انك على خير(13)
((تو عنصر نيكورفتارى هستى و بر راه درست گام سپرده اى اما به اين حريم راه ندارى.))
2- و نيز از ((عايشه)) آورده اند كه در غروب زندگى اش ضمن تاءسف از مخالفت با خاندان وحى و رسالت و دخالت در جنگ ((جمل)) گفت: فاطمه محبوب ترين انسانها نزد پيامبر بود و همين گونه همتاى زندگى او اميرمؤمنان؛ من خود ديدم كه پيامبر آن دو و حسن و حسين (عليهم السلام) را در زير ((كساء)) گرد آورد و آن گاه فرمود:
اللهم هؤ لاء اهل بيتى و حامتى فاذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهيرا.
((بار خدايا! اينان خاندان و حاميان راستين من و راه و رسم من هستند، پس پليدى و آلودگى ها را از آنان و آسمان زندگى شان دور ساز.))
آن گاه مى افزايد: من نيز پيش رفتم و گفتم:
يارسول الله، انا من اهلك؟
من هم از خاندان تو هستم و جزء اينان؟
كه فرمود: ((دور شو، تو بر نيكى هستى اما از اينان نمى باشى.))تنحى فانك الى الخير(14)
د: امير مؤمنان و ديگر پيشوايان نور بدين واقعيت تصريح كرده و به مناسبت هاى گوناگون و بحث و گفتگوها آن را فرود آمده در شاءن همان پنج نور پاك دانسته و خود را از آن خاندان شمرده اند.
براى نمونه:
امير مؤمنان در برابر انبوهى از مردم در گفتگو با ابوبكر فرمود:
اءتقرء كتاب الله؟
((آيا قرآن را آن گونه كه شايسته است مى خوانى؟))
او پاسخ داد: آرى!
پرسيد: ((از سخن آفريدگار خستى و از آيه شريفه ((تطهير)) سخن بگو و بگو در مورد چه كسانى فرود آمده است؟ در مورد ما يا ديگران؟))
اخبرنى عن قول الله...انما يريد الله...فيمن نزلت؟ فينا او فى غيرنا؟
ابوبكر پاسخ داد در مورد شما و نه ديگران.(15)
ه: انبوهى از ياران پيامبر خود اين واقعيت را بارها از پيامبر شنيده و روايت كرده اند.
علامه امينى در اين مورد آورده است كه: تمام صحابه و تابعين در اين مورد همراءى و همسخن هستند كه آيه شريفه تطهير در شاءن پنج نور مقدس است و تنها ((عكرمه))است كه داستان سياق آيات از او نقل شده است.
و آن گاه مشخصات سيصد تن از كسانى را كه اين واقعيت را نقل كرده اند برشمرده است.(16)
ز: و ديگر اينكه دانشمندان و محدثان و مفسران پس از تحقيق گسترده در انبوه روايات همگى بر آنند كه آيه شريفه در مورد پيامبر و دخت گرانمايه او و امير مؤمنان و دو ريحانه بوستان اوست و چون در مورد شاءن نزول آيه، سخن صريح و معتبرى از پيشواى گرانقدر توحيد موجود است، بايد تابع نص بود.
با اين بيان، ((اهل بيت)) در آيه شريفه همان گونه كه تحقيقات گسترده و دامنه دار مفسران، محدثان، سيره نويسان و دانشوران علوم اسلامى نشان مى دهد، پنج سرچشمه نور و همان پنج منبع بركت و رحمت و همان پنج اختر تابناكند؛ و آنان عبارتند از:
فاطمه و پدر گرانقدرش،
فاطمه و شوى پرفضيلتش،
فاطمه و دو فرزند گرانمايه اش.
و اين نيز پرتوى از شكوه و معنويت فاطمه و سيماى ملكوتى او در قرآن را نشانگر است.
3- تبلور اخلاق و بشردوستى
او تجسم ايمان و يقين،
گنجينه دانش و اقيانوس بينش،
مركز هدايت و مهر،
پايه دين و ستون آيين،
يادگار نورافشان پيامبر،
سرچشمه دليل و حجت،
برگزيده نجيبان گيتى،
سرور بانوان امت،
برترين زن تاريخ بشر،
پرورش يافته فرودگاه وحى،
تك درخت پاك و بارور بوستان رسالت،
و آموزگار و سمبل اخلاص و بشردوستى بود.
مفسران و محدثان و سيره نويسان در مورد شاءن نزول سوره مباركه ((انسان))به ويژه از آغاز تا آيه هيجدهم آن، آورده اند كه:
دو فرزند گرانمايه فاطمه، حسن و حسين (عليهم السلام) بيمار شدند و پيامبر به همراه گروهى از ياران خويش به عيادت آنان شتافت و آنجا به اميرمؤمنان فرمود: زيبنده تر است كه براى شفاى فرزندانتان نذرى نماييد.على (عليه السلام) به همراه بانوى نمونه اسلام تصميم گرفتند كه اگر خداى پر مهر و توانا، آن دو وجود گرانمايه را شفا عنايت كند، سه روز روزه بگيرند.
و در اين تصميم و نذر ((فضه))، آن زن با ايمان و پرورش يافته مكتب اهل بيت نيز كه افتخار خدمت و شاگردى فاطمه (عليها السلام) را داشت، از آنان پيروى كرد.
پس از نذر، به لطف خدا آن دو كودك گرانمايه بهبودى كامل خويش را بازيافتند و امير مؤمنان به همراه ريحانه پيامبر تصميم گرفت به نذر خويش وفا نموده و روزه بگيرد و به اقتداى آنان حسن و حسين و ((فضه)) نيز روزه را آغاز كردند.
امير مؤمنان به دليل فشار اقتصادى و شرايط خاص جامعه نوبنياد اسلامى و نبودن مواد غذايى در منزل، مقدارى جو فراهم آورد و دخت گرانقدر پيامبر كه مدير خانه او نيز بود، بخشى از آن را آرد و خمير نموده و از آن براى افطار نان فراهم ساخت، اما هنگامه افطار بود كه بينوايى از راه رسيد و ضمن درود بر خاندان پيامبر، از رنج خويش سخن گفت و غذا خواست و آنان غذايى را كه براى افطار فراهم شده بود، همه را در راه خشنودى خدا و سير كردن شكم گرسنگان انفاق كردند و ديگرى را بر خود مقدم داشتند و با آب افطار كردند.
روز دوم از راه رسيد و آنان روزه گرفتند و دخت گرانمايه پيامبر نيز بخش ديگرى از آن جو را تبديل به نان كرد، اما هنگام افطار يتيمى از راه رسيد و ضمن اظهار گرسنگى، درخواست غذا كرد.روز دوم نيز همه روزه داران بيت رسالت غذاى خويش را انفاق كردند و به همين ترتيب روز سوم نيز غذاى خود را به اسيرى انفاق نمودند.
روز چهارم بود كه پيشواى گرانقدر اسلام، امير مؤمنان و دو فرزند گرانمايه اش را ديد كه آثار شدت گرسنگى و فشار روزه از چهره هايشان نمايان است.به همراه آنان به خانه آمد و فاطمه را ديد كه در محراب عبادت در حال راز و نياز است و او نيز همانند آنان است.
اين منظره شگفت انگيز و اين فداكارى و ايثار از يك سو پيامبر را سخت متاءثر ساخت و از ديگر سو بسيار شادمان و مسرور.درست در اين هنگام بود كه فرشته وحى فرود آمد و پيام آورد كه:
هان اى پيامبر خدا! هديه خداى را به همراه تبريك و تهنيت اش به داشتن چنين خاندان پرافتخارى پذيرا باش!
و آن گاه آياتى از آغاز سوره ((انسان))را بر پيامبر خواند:
هل اءتى على الانسان حين من الدهر لم يكن شيئا مذكورا
...انما نطعمكم لوجه الله لانريد منكم جزآء و لا شكورا...(17)
((آيا زمانى طولانى بر انسان گذشت كه چيزى قابل ذكر نبود؟
ما انسان را از نطفه اى آميخته آفريديم و او را مى آزماييم؛ از اين رو، او را شنوا و بينا قرار داديم.
ما راه را به انسان نشان داديم، خواه راه سپاس در پيش گيرد و پذيراى حق گردد يا راه ناسپاسى و حق ستيزى.
ما براى كفرگرايان و حق ستيزان، زنجيرها و غل ها و شعله هاى سوزان آتش، آماده ساخته ايم.
به يقين، نيكان از جام هايى مى نوشند كه با عطر خوشى آميخته است.
چشمه اى كه بندگان خاص خدا از آن مى نوشند و آن را به هر جايى كه مى خواهند روان مى سازند؛ چرا كه آنان همواره در زندگى خويش به نذر خويشتن وفا مى كنند و از روزى كه شر و عذاب آن گسترده و همه جا را گرفته است، مى ترسند.
آنان غذاى خويش را در حالى كه خود آن را دوست مى دارند، به بينوا و يتيم و اسير مى خورانند و مى گويند: ما شما را تنها براى خشنودى خدا غذا مى خورانيم و از شما نه پاداشى مى خواهيم و نه سپاسى.
و نيز چنين هستند كه مى گويند: ما از پروردگار خويش از آن روزى بيمناك هستيم كه سخت ناراحت كننده است.
و به خاطر همين ارزش هاست كه خداوند آنان را از شر و سختى آن روز نگهدارى مى كند و در حالى كه با طراوت و شادمانند از آنان استقبال مى نمايد.))
و بدين سان در اين آيات، برترين بانوى عصرها و نسل ها به عنوان محور و مام گرانمايهابراروعبادالله، يعنى نيكان و بندگان شايسته و برگزيده و بى نظير بارگاه خدا به تابلو مى رود و با اين ويژگى هاى افتخارآفرين ستوده مى شود:
1- با ويژگى اهميت دادن به وظايف و مسئوليت هاى گوناگون دينى و اخلاقى و اجتماعى.و يوفون بالنذر
2- با ويژگى ايمان عميق به جهان ديگر و حسابرسى خدا و پاداش و كيفر انديشه و عملكردها و گفتار سازنده يا ويرانگر.و يخافون يوما كان شره مستطيرا
3- با ويژگى بشردوستى و مردم خواهى و محروم نوازى و محروميت زدايى و مقدم داشتن توده هاى محروم بر خود و فرزندان گرانمايه اش و اهميت دادن به مستحبات تا چه رسد به واجبات و وظايفو يطعمون الطعام على حبه
4- با ويژگى اخلاص و توحيد ناب، اين گوهر ناياب و اين آيينه روح بخش عملانما نطعمكم لوجه الله
5- با ويژگى ايمان به معاد و جهان پس از مرگ و پاداش پرشكوه پروردگار كه جهت دهنده و سازنده و پردازنده انسان هاست و به گفتار و انديشه و عملكرد او هدف مى بخشدانا نخاف من ربنا يوما
6- با ويژگى شكيبايى و پايدارى در راه خدا و ارزش هاى الهىوجزاهم بما صبروا جنة
7- و آن گاه مقام والا و مدال افتخار و پاداش پرشكوهى را كه در برابر اين ويژگى ها به آنان ارزانى داشته است همه را بر مى شمارد.
ان الابرار يشربون من كاءس كان مزاجها كافورا عينا يشرب بها عباد...يوفون بالنذر...فوقاهم الله شر ذلك اليوم و لقاهم نضرة و سرورا
و جزاهم بما صبروا جنة و حريرا...ان هذا كان لكم جزآء و كان سعيكم مشكورا...(18)
نيكان از جامى مى نوشند كه با عطر خوشى آميخته است، از چشمه اى كه بندگان خاص خدا از آن مى نوشند...
اين پاداش پرشكوه خدا براى شماست، و كوشش خالصانه شما اى خاندان پيامبر، پذيرفته شده است.
7- و سرانجام آن حوريه انسان نما را از مصاديق بارز شايسته ترين و وارسته ترين بندگان خدا و الگويى جاودانه براى عصرها و نسل ها به تابلو مى برد، همان گونه كه همتاى گرانقدر و فرزندان قهرمانش را.
آنچه در شاءن نزول آيات آمد روايتى است كه با اندك تلخيص و تغيير در ((الغدير))(19) به عنوان ((قدر مشترك))ميان انبوه روايات در اين مورد رسيده است، و در همان جا نام 34 تن از دانشمندان معروف اهل سنت آمده است كه اين حديث را در كتاب هاى معتبر خويش آورده اند و نام كتاب و صفحه و چاپ آن نيز قيد شده است.
با اين بيان روايت مورد اشاره از روايات معروف و مشهور و متواتر ميان اهل سنت است، تا چه رسد به دانشمندان شيعه.
4- پاداش پرشكوه رسالت
او در چشم خداجويان آگاه، محمد (صلى الله عليه و آله) است و در بيان آزادگان راستين، اسطوره آزادگى و سرافرازى.
در چشم انداز پارسايان، سمبل پارسايى و وارستگى است و در زبان حق طلبان، تبلور حق و ستم ستيزى و حق پرستى.
محمديان تاريخ، خاطره صلاى محمد (صلى الله عليه و آله) را در جوهر صداى او مى ديدند و پيروان مسيح، سيرت او را در آيينه رفتار و كردار او، و طهارت و قداست مريم را در زندگى اين قديس عصرها و نسل ها نظاره مى كردند.
به راستى كه او پرتوى از نور خدا بود خشنودى او خشنودى خدا و ناخشنودى و خشم او، خشم و ناخشنودى خدا.
و به همين دليل هم قرآن پاداش پرشكوه رسالت پدرش ((محمد)) را محبت و عشق معنوى به او و فرزندان و شوى گرانقدرش عنوان ساخت و پيروى از راه و رسم انسان ساز و آزاده پرور و دين و دفتر عدالت آفرينى اش قرار داد.
مفسران و محدثان بر اين انديشه اند كه پس از هجرت دگرگون ساز پيامبر به مدينه و استوارى پايه هاى جامعه نوبنياد اسلامى، ((انصار)) كه ميزبان پيامبر و مهاجران بودند، به محضر آن حضرت شرفياب شدند و بزرگ منشانه پيشنهاد كردند كه در صورت وجود مشكلات اقتصادى و فشارهاى مالى براى پيامبر و خاندانش، آنان حاضرند همه دارايى ها و هستى خويش را بى هيچ چشمداشت مادى در طبق اخلاص نهاده و تقديم دارند كه اين آيه شريفه فرود آمد:
قل لا اسئلكم عليه اءجرا الا المودة فى القربى و من يقترف حسنة نزد له فيها حسنا ان الله غفور شكور(20)
((هان اى پيامبر! به امت بگو: من بر ابلاغ رسالت و انجام اين مسئوليت گران از شما هيچ پاداشى جز دوست داشتن نزديكان و خاندانم نمى خواهم، و هر كس چنين كار نيكى انجام دهد و آنان را آن گونه كه بايد، دوست بدارد و راه و رسم عادلانه و خداپسندانه آنان را راه و رسم خويش قرار دهد، به پاداش نيكويى اش خواهيم افزود؛ چرا كه خداوند بسيار آمرزشگر و سپاسگزار است.))
واژه ((قربى)) به مفهوم نزديكان و بستگان و خويشاوندان است، و در اين آيه به دليل انبوه روايات، منظور نزديكان پيامبر است كه عبارتند از: بانوى نمونه اسلام، فاطمه و اميرمؤمنان و دو فرزند گرانمايه آنان.
علاوه بر روايات كه مراد از ((قربى)) را بيان مى كند، اصولا نمى توان دايره ((قربى)) را وسيع تر پنداشت، زيرا اگر خداى جهان آفرين پاداش پرشكوهى را براى پيامبر در نظر مى گيرد و او را درخور اين پاداش مى نگرد، بى هيچ ترديدى اين پاداش در برابر ابلاغ شايسته و بايسته رسالت و پاداش به جان خريدن رنج و محروميت و فشارى است كه آن پيشواى فداكار و بشردوست در راه انجام وظيفه به جان خريد.از اين رو چنين پاداشى كه هموزن و همسنگ پاداش رسالت است، تنها در خور كسانى خواهد بود كه به راستى تبلور وجود پيامبر و سمبل و نمونه كامل از اسلام و نسخه اى از اصل باشند، و با رفتار و كردار و در پرتو دانش و بينش و سيره و سلوك آزادمنشانه و بشردوستانه و خداپسندانه و پرجاذبه و الهام بخش خويش همان نقش زندگى ساز و جامعه پرداز پيامبر را ايفا نمايند و همان برنامه ها را بسط و گسترش و عمق و استوارى بخشند.در غير اين صورت، لازمه اش اين خواهد بود كه چنين پاداش به ابولهب ها و ابوجهل ها و جعفركذاب ها و عناصر جاه طلب و دنياپرستى از اين قماش نيز كه دين و دفتر و قرآن و عترت و خدا و مذهب و باورهاى مقدس مردم را به ابزار سلطه و فريب و انحصار قدرت و امكانات ملى تبديل مى سازند و سايه شوم اختناق و سركوب را بر سر توده هاى در بند مى افكنند نيز برسد، و اين نشايد؛ چرا كه اين يعنى نفى رسالت و به باد دادن زحمات طاقت فرساى پيامبر؛
يعنى زير پا نهادن هدف هاى بلند بعثت ها و نهضت هاى آسمانى؛
يعنى پايمال ساختن حقوق و حرمت و آزادى انسان و...
بر اين باور، ((قربى)) نمى تواند همه بستگان پيامبر باشد، بلكه همان شمارى هستند كه خود پيامبر آنان را بارها و بارها به مناسبت هاى گوناگون معرفى فرمود.
همانهايى كه دخت گران مايه پيامبر فاطمه محور و از مصاديق بارز آنان بود.
همانهايى كه انبوه روايات رسيده از خود پيامبر گرامى، آنان را معرفى مى كند.
براى نمونه:
1- هنگامى كه همين آيه شريفه نازل شد و پيامبر آن را تلاوت فرمود، مردم پرسيدند: اى پيامبر خدا!اين نزديكان شما كه دوست داشتن و مهر ورزيدن به آنان و الگو قرار دادنشان بر ما واجب گرديده است، كيانند؟
لما نزلت هذه الاية، قالوا: يا رسول الله، من قرابتك هؤ لاء الذين وجبت علينا مودتهم؟
آن حضرت با صداى رسا فرمود: على و فاطمه و دو فرزند فاطمه، حسن و حسين -كه درود خداى بر همگى آنان باد-.قال (صلى الله عليه و آله): على و فاطمة و ابناهما و قالها ثلاثا(21)
2- و نيز از آن پيشواى بزرگ آورده اند كه فرمود:
...لو ان عبدا عبدالله بين الصفا و المروة اءلف عام، حتى يصير كالشن البالى ثم لم يدرك محبتنا اكبه الله على منخريه فى النار، ثم تلا: قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى.(22)
((خداوند پيام آوران خويش را از درختان گوناگون آفريد اما من و على را از يك درخت؛ از اين رو من ريشه و پايه آن درخت هستم و على شاخه آن، و فاطمه موجب بارورى آن، و حسن و حسين ميوه هاى جان بخش آن شجره مقدس، و پيروان راستين ما برگ هاى آنند.))
آن گاه افزود: ((اگر بنده اى از بندگان خدا در ميان صفا و مروه خدا را هزار سال و باز هزار سال پرستش كند،، تا بسان مشك فرسوده گردد اما مهر و محبت راستين ما را بر دل نداشته باشد، خداوند او را بر چهره در آتش خواهد افكند، و آن گاه به تلاوت اين آيه شريفه پرداخت كه:
قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى...
جالب اين است كه اين روايت را يكى از بزرگان اهل سنت در كتاب خويش ((شواهد التنزيل)) آورده است.
3- و نيز آورده اند كه مردى به محضر پيامبر شرفياب گرديد و گفت: اى پيامبر خدا! اسلام را آن گونه كه دريافت داشته اى برايم بگو.
جاء اعرابى الى النبى (صلى الله عليه و آله) قال: يا محمد، اعرض على الاسلام.
آن حضرت فرمود: گواهى ده كه خدايى جز يكتا خداى هستى نيست، و اين كه محمد بنده و پيام آور اوست.فقال: تشهد ان لا اله الا الله وحده لا شريك له و ان محمدا عبده و رسوله
آن مرد پرسيد: آيا در برابر رسالت پاداشى هم از من خواهى خواست؟قال: تساءلنى عليه اجرا؟
پيامبر فرمود: نه، تنها دوست داشتن خويشاوندان را مى خواهم.قال: لا، الا الموده فى القربى...(23)
پرسيد: خويشاوندان خودم يا شما؟
پيامبر فرمود: خويشاوندان من!
گفت: پس دستت را بياور تا با تو بيعت كنم، و افزود: اينك بر آن كسى كه تو و خويشاوندانت را دوست نداشته باشد، لعنت خدا باد!
پيامبر گرامى فرمود: آمين.
4- و نيز از آن گرامى است كه فرمود:
ان الله جعل اجرى عليكم المودة فى اهل بيتى و انى سائلكم غدا عنهم.(24)
((خداوند پاداش مرا مودت نزديكانم قرار داده است و من در روز رستاخيز از شما در اين مورد بازخواست خواهم كرد.))
و بدين سان در اين آيه شريفه نيز خداى جهان آفرين، سيماى ملكوتى دخت گرانمايه پيامبر را به همراه شوى گرانقدر و دو فرزند گرانمايه اش به تابلو مى برد.
5- ونيز روى سخن را به امير مؤمنان نمود و روشنگرى فرمود كه:
يا على! الاسلام عريان و لباسه الحياء، و زينته الوفاء، و مروته العمل الصالح، و عماده الورع، و لكل شى ء اساس و اساس الاسلام حبنا اهل البيت.(25)
((على جان! همه بايد بدانند كه اسلام و اسلام گرايى با زبان، بسان انسانى بدون پوشش است كه پوشش و لباس آن، ويژگى انسانى حيا،
و زينت و زيور آن، وفا و وفادارى،
و جوانمردى و آزادگى آن، انجام كارهاى شايسته،
و ستون و اساس آن، پرواى خدا و دورى جستن از ستم و گناه و رعايت حقوق و حرمت انسانهاست.
و براى هر چيزى اساس و بنيانى است كه محبت ما خاندان رسالت، اساس و بنيان اسلام قرار داده شده است.))
6- و نيز فرمود:
يا على! ان الاسلام عريان لباسه التقوى...و اساس الاسلام حبى و حب اهل بيتى.(26)
((على جان! به يقين، اسلام و اسلام گرايى با زبان، بدون پوشش و لباس است كه لباس و زيبايى آن، پرواپيشگى و پرهيزگارى است و اساس و بنيان اسلام، محبت من و خاندان من و الگو و سرمشق قرار دادن ما مى باشد.))
7- و از دومين امام نور آورده اند كه ضمن بيانى روشنگر فرمود: من از خاندانى هستم كه خداى بزرگ، دوستى آنان را واجب ساخته و آن گاه همين آيه شريفه را تلاوت فرمود:
و انا من اهل البيت الذى افترض الله عزوجل مودتهم و موالاتهم...(27)
8- و نيز چهارمين امام نور در شام و پايگاه قدرت پوشالى رژيم اموى، آن گاه كه پير فريب خورده اى را ديد كه بر اثر سمپاشى گسترده دستگاه تبليغاتى رژيم دروغپرداز اموى، بر شهادت فرزندان پيامبر شاد است و سپاسگزار خدا، فرمود:
هان! آيا آيه مودت را نخوانده اى كه دوست داشتن ما خاندان وحى و رسالت را واجب مى سازد و مى فرمايد:قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى؟
و آن گاه او را به راه خداپسندانه رهنمون شد.(28)
و بدين سان افتخار ديگرى از آن فاطمه مى گردد كه محبت و عشق معنوى به او و راه و رسم جاودانه و افتخارآفرين و تاريخ ساز او و فرزندانش بر همه ترقى خواهان و آزادمنشان واجب مى گردد.و روشن است كه اين مودت و محبت و مهر، همان گونه كه فخر رازى، يكى از دانشمندان بنام اهل سنت، بيان مى كند، پيروى از آنان و الگو و سرمشق و سمبل و نمونه قرار دادنشان در صحنه هاى گوناگون زندگى است (29)؛ چرا كه قرآن مى فرمايد:ان كنتم تحبون الله فاتبعونى يحببكم الله (30)
اگر به راستى خدا را دوست مى داريد، از من پيروى كنيد تا خدا نيز شما را دوست بدارد.
بخش 6: سيماى پرشكوه ريحانه پيامبر در آيينه قرآن
- بازدید: 10982