آن روزى كه فاطمه عليهاالسلام به همراه على و ساير فاطميات مكه را به قصد مدينه ترك گفته و وارد مدينه شد، درخواست هاى مكررى از پيامبر صلى الله عليه و آله شده و خواستگاران فراوانى براى وى آمدند، اما آن حضرت همه آن ها را رد كرد.
ابن شهراشوب مى نويسد: ابوبكر و عمر هر يك چند مرتبه از پيامبر صلى الله عليه و آله در خواست ازدواج با فاطمه عليهاالسلام دخت پيامبر صلى الله عليه و آله را داشتند ولى پيامبر صلى الله عليه و آله آنها را رد مى كرد. (1)
روزى آن دو به نزد عبدالرحمن بن عوف كه مردى ثروتمند بود، رفته و اظهار داشتند اموال و ثروت تو از همه قريشيان بيشتر است و اگر چنان چه به خواستگارى دختر رسول خدا صلى الله عليه و آله بروى بر مال و ثروت و آبرويت افزوده خواهد شد! او نيز به نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله رفت تا چنين درخواستى از او بنمايد اما باز هم مورد اعتراض قرار گرفت. (2)
نوشته اند: او ضمن خواستگارى از فاطمه عليهاالسلام مهر زيادى را مطرح كرد، اما پيامبر صلى الله عليه و آله سخت عصبانى شده و به نشانه اعتراض بر اين سخن، سنگ ريزه اى را برداشته ناگهان همان سنگ در دستش شروع به گفتن تسبيح كرد، سپس آن سنگ را در دامان خود انداخت كه در دم تبديل به در و مرجان شد. (3)
تلاش ياران و خواستگارى على عليه السلام
برخى از ياران پيامبر صلى الله عليه و آله از سخنان آن حضرت در مورد فاطمه عليهاالسلام كه اختيارش در دست پروردگار مى باشد، چنين دريافتند كه شايد نظر پيامبر صلى الله عليه و آله به على باشد، و علت اين كه على دست به اين كار نزده ممكن است فقر و تنگدستى بوده باشد.
از اين رو ابوبكر به نزد سعد بن معاذ رفته و اظهار داشت آيا دوست داريد تا به نزد على رفته و از او در خواست كنيم تا از فاطمه عليهاالسلام خواستگارى كند و اگر چنان چه دستش خالى بود او را كمك كنيم؟با اظهار موافقت سعد و استقبال از اين پيشنهاد هر سه به سراغ على رفته و او را در باغ يكى از انصار در حال كشيدن آب از چاه يافتند.
چون نگاه على عليه السلام به آن ها افتاد از روى تعجب پرسيد: خبر تازه اى هست؟ براى چه به اين جا آمده ايد؟ ابوبكر گفت: اى ابوالحسن هيچ خصلت خوبى نيست مگر آن كه در تو بوده باشد و جايگاه خودت را نزد پيامبر صلى الله عليه و آله بهتر از ما مى دانى؟ مقصود ما از آمدن به سوى تو اين است كه مى بينيم اشراف و بزرگان قريش براى خواستگارى دخت پيامبر صلى الله عليه آله خدمت آن حضرت رفته اند، اما پاسخ رد شنيده اند و مى گويد اختيار فاطمه عليهاالسلام در دست خدايش مى باشد. على جان چرا به نزد او نمى روى و فاطمه عليهاالسلام را خواستگارى نمى كنى اميد اين است كه خداوند فاطمه عليهاالسلام را براى تو نگه داشته باشد.
گويد: چشمان على پر از اشك شد و فرمود: اى ابوبكر مرا به ياد چيزى انداختى كه تا كنون در فكر آن نبودم؛ بخدا قسم، من فاطمه عليهاالسلام را مى خواهم و من كسى نيستم كه از مثل فاطمه دخت پيامبر صرف نظر كنم و هيچ چيز جز تنگدستى تا كنون مانع اين كار نشده و آن گاه دست از كشيدن آب برداشته، به طرف خانه پيامبر صلى الله عليه و آله حركت كرد.
خواستگارى على عليه السلام از فاطمه عليهاالسلام
على به طرف حجره ام سلمه كه پيامبر صلى الله عليه و آله در آن روز در آن جا بود رفته، درب را كوبيد. پيامبر صلى الله عليه و آله به ام سلمه فرمود: على عليه السلام آمده است، درب را باز كن تا وارد شود. امام عليه السلام بر رسول خدا صلى الله عليه و آله وارد گشته و پس از سلام به محضر پيامبر صلى الله عليه و آله در حاليكه سر خود را به پايين انداخته بود، لحظاتى نشست و همانند كسى كه براى كارى آمده ولى شرم از اظهار آن را دارد، به زمين خيره شده چيزى نمى گويد.
ام سلمه گويد: پيامبر صلى الله عليه و آله دانست كه در قلب على عليه السلام چه گذشته و چه مى گذرد. از اين رو فرمود: اى ابوالحسن گويا مى بينم براى كارى آمده اى! هر چه مى خواهى بگو كه برايت انجام خواهم داد.
على عليه السلام فرمود: پدر و مادرم به فداى تو اى رسول خدا، تو خود بهتر مى دانى كه خودت مرا از عمويت ابو طالب و از خانه فاطمه بنت اسد گرفتى در حالى كه من كودكى بيش نبودم، مرا به غذاى روحيت تغذيه كردى و به آدابت تاءديب نمودى و در نزد من از نظر شفقت و مهربانى از پدر و مادرم برتر بودى، خداوند مرا بر دست تو هدايت فرمود... اينك دوست دارم حال كه خداوند بازوى مرا به وسيله تو محكم گردانيده، خانه و زندگى و همسرى داشته باشم كه در كنارش آرامش داشته باشم.
و من بدين جهت اين جا آمده ام تا فاطمه عليهاالسلام را از تو خواستگارى كنم. آيا او را به من تزويج مى كنى؟ ام سلمه گويد: ديدم كه چهره پيامبر صلى الله عليه و آله بسيار شادمان گشته و تبسمى در چهره على كرد... (4)
شيخ طوسى در امالى از على عليه السلام روايت كرده وقتى كه خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله سابقه و قرابت و خويشى خود را گفتم حضرت فرمود، يا على؛ راست گفتى، تو برتر از آن هستى كه ذكر شود.
گويد: عرض كردم اى رسول خدا آيا فاطمه عليهاالسلام را به من تزويج مى كنى؟ پيامبر پاسخ داد: پيش از تو ديگران آمدند و من به او پيشنهاد دادم اما در هر مرتبه نشان از رضايت در چهره او نديدم ليك اندكى تو صبر كن تا به نزد او رفته و بازگردم.
سپس از جاى برخاسته و بر فاطمه عليهاالسلام وارد شد، حضرت زهرا عليهاالسلام به احترام پدر از جاى برخاسته و عبا از دوش پيامبر گرفته و نعلين از پايش در آورد. آنگاه مقدارى آب وضو آورده و دست و پاى پيامبر را شستشو داده و در محضرش نشست.
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: فاطمه عليهاالسلام جان، عرض كرد لبيك لبيك اى رسول خدا؟پيامبر فرمود: على بن ابى طالب را كه خوب مى شناسى، از نظر سوابق و خويشى و تقدم در اسلام و... من از خداوند خواسته ام كه پروردگارم تو را به بهترين بندگان خود تزويج كند... حال على آمده و تو را از من خواستگارى كرده است. نظر تو چيست؟ فاطمه عليهاالسلام سكوت كرده و در چهره اش آثار رضايت پيدا شد.
اينجا بود كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از جاى بر خاسته و در حالى كه مى فرمود:الله اكبر! سكوت فاطمه عليهاالسلام نشانه رضايت اوست، از نزد او بيرون رفت. (5)
چرا پيامبر صلى الله عليه و آله جواب رد مى داد
در اين كه چرا رسول خدا صلى الله عليه و آله به خواستگاران فاطمه عليهاالسلام پاسخ منفى مى داد عللى براى آن گفته شده است: 1)در ابتداى ورود فاطمه عليهاالسلام به مدينه هنوز او به حد تكليف شرعى نرسيده بود، زيرا با در نظر گرفتن اين كه وى در سال پنجم (6) بعثت به دنيا آمده است و پيامبر صلى الله عليه و آله 13 سال كه از بعثت گذشت به مدينه هجرت فرمود فاطمه عليهاالسلام در آن سال 8 سال داشت؛ بدين جهت پيامبر خواستگاران را رد مى كرده چون فاطمه عليهاالسلام به حد بلوغ نرسيده بود. (7)
2)و در برخى روايات آمده است كه پيامبر صلى الله عليه و آله در پاسخ خواستگاران اظهار مى داشت:من همانند شما بشر هستم و از شما زن گرفته و زن مى دهم، مگر فاطمه عليهاالسلام را كه اختيارش در دست پروردگار است. (8)
3)چون خواستگاران همشاءن فاطمه عليهاالسلام نبودند، چنان چه علامه مجلسى از عيون اخبار الرضا از امام رضا عليه السلام از پدرانش از على عليه السلام نقل كرده كه پيامبر صلى الله عليه و آله به من فرمود: يا على عليه السلام بزرگانى از قريش درباره فاطمه عليهاالسلام به من گله كردند كه ما او را از تو خواستگارى كرديم ولى بر ما دريغ نموده اما او را به على عليه السلام تزويج كردى. من به آنها گفتم: به خدا سوگند اين من نبودم كه از شما جلوگيرى كرده و به على تزويج كرده باشم بلكه اين خداوند بود كه دستور به چنين كارى داده است.
اين جا بود كه جبرئيل بر من نازل گشته و گفت: اى محمد خداى جل و علا مى گويد اگر على را خلقت نكرده بودم هرگز براى دخترت فاطمه عليهاالسلام همشاءنى روى زمين پيدا نمى شد، از آدم گرفته تا ساير مردم. (9)
و در گفتگويى كه آن حضرت با ام اءيمن داشت باز پيامبر روى همشاءن بودن على عليه السلام تكيه كرده و فرمود: اءما و الله. يا ام اءيمن لقد زوجتها كفوا شريفا وجيها فى الدنيا و الاخرة و من المقربين. اى ام اءيمن آگاه باش كه من دخترم فاطمه عليهاالسلام را به كفو و همشاءن شرافتمندى شوهر دادم كه در دنيا و آخرت صاحب جاه و مقام و منزلتى بوده و از مقربين است. (10)
تعيين مهريه
پس از خواستگارى على عليه السلام از فاطمه عليهاالسلام و پذيرفتن وى و استقبال پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از اين وصلت فرمود: اگر فاطمه عليهاالسلام را به تو تزويج كنم چه چيزى را صداق او خواهى كرد؟على گفت يا رسول الله: شمشير و اسب و زره و شترم را مهر او خواهم نمود.
پيامبر فرمود: اما شتر و شمشير و اسب را نگه دار، زيرا تو رزمنده هستى و از اين سه چيز بى نياز نمى باشى، و اما زره را چندان نيازى به آن ندارى و فقط همان را به عنوان مهريه براى فاطمه عليهاالسلام قرار ده. (11)
سپس به على فرمود: اى ابالحسن حال بر خيز و زره خود را به فروش رسانده و پول آن را نزد من بياور تا آن چه را كه مناسب حال شماست تهيه كنم.
امام على عليه السلام گويد: بدين منظور از محضر پيامبر صلى الله عليه و آله بيرون آمده و زره را به چهار درهم سياه هجرى (12)به عثمان بن عفان فروختم، وقتى كه زره تحويل او داده و پولش را گرفتم، عثمان ضمن برگرداندن زره گفت: اى ابوالحسن تو به اين زره سزاوارتر از من هستى.
عرض كردم: آرى، او گفت: اين زره را من به تو هديه كردم. على گويد: پس زره و پولش را برداشته و در مقابل پيامبر صلى الله عليه و آله قرار دادم. (13)
مقدار مهريه فاطمه عليهاالسلام زهرا
در بين مورخان اختلاف هست كه مقدار مهريه فاطمه چقدر بوده است؛ زيرا برخى آورده اند كه فقط زره بوده (14) و برخى ديگر علاوه بر زره به چند چيز ديگر اشاره نموده اند و دسته سوم مبلغ مهريه فاطمه عليهاالسلام را به سكه نقره رايج آن زمان گفته اند.
اينك به خلاصه و بررسى اين نظريات مى پردازيم:
الف) زره حطميه (15)
امام صادق عليه السلام فرمود: زوج رسول الله صلى الله عليه و آله عليا عليه السلام فاطمه عليهاالسلام على درع له حطميه تسوى ثلاثين درهما؛ پيامبر صلى الله عليه و آله فاطمه عليهاالسلام را به يك زره حطميه كه ارزش آن به 30 درهم مى رسيد تزويج كرد. (16)
ب) زره و چند چيز ديگر
و در روايت ديگرى مهريه فاطمه عليهاالسلام را علاوه بر يك زره، يك زير انداز پوستى و يك پيراهن كهنه كه از جنس برد بود مى دانند. چنان چه عبدالله بن يعفور از امام صادق عليه السلام روايت كرده كه فرمود: ان عليا تزوج فاطمه عليهاالسلام على جرد برد، و درع و فراش كان من اهاب كبش . (17)
ج) پول نقد
دسته سوم مبلغى از سكه نقره رايج آن زمان را به عنوان مهريه مطرح كرده اند و نسبت به اين مقدار باز سه روايت مختلف نقل شده: امام حسين عليه السلام فرمود: پيامبر صلى الله عليه و آله را به چهارصد و هشتاد درهم به على تزويج كرد. (18)
هم چنين روايت شده است كه چهارصد مثقال نقره بوده و گفته شده پانصد درهم بوده است. (19)
توضيح و بررسى
ظاهرا در اين ترديدى نباشد كه مهر فاطمه عليهاالسلام از پانصد درهم فراتر نرفته است، حال يا اين پانصد درهم نقره، پول زره بوده است و يا حاصل مجموع پول زره و چند چيز ديگرى كه همراه زره به عنوان مهر فاطمه عليهاالسلام قرار گرفت. از اين روى اگر چه ظاهرا اختلاف در پول نقد شده است، اما اين قابل توجيه مى باشد. زيرا اگر فقط قيمت زره را در نظر بگيريم ممكن است اشكال شود كه قيمت زره چهارصد درهم و يا زير پانصد درهم بوده است. اما با در نظر گرفتن چند چيز ديگر كه برد كهنه و زير انداز بوده باشد، برابر با پانصد درهم خواهد بود.
علامه مجلسى ضمن يادآورى روايت چهارصد و هشتاد درهم، و چهارصد مثقال نقره، و پانصد درهم صحيح تر است و سبب اين اختلاف روايت جابر جعفى از امام باقر است كه فرمود: كان صداق فاطمه عليهاالسلام برد حبرة و اهاب كبش على عرار. و روى عن الصادق عليه السلام قال: كان صداق فاطمه عليهاالسلام درع حطمية و اهاب كبش او جدى؛ مهريه فاطمه عليهاالسلام پيراهنى بود از كتان بافت يمن و پوستى دباغى نشده و گياهى خوشبو. هم چنين از امام صادق عليه السلام روايت شده كه صداق فاطمه عليهاالسلام زره حطميه و پوست دباغى نشده گوسفند يا شتر بود. (20) و دليل آن كه مهر حضرت فاطمه عليهاالسلام از پانصد درهم فراتر نرفته است همانا سيره و روش معصومين بويژه پيامبر بزرگوار اسلام صلى الله عليه و آله اين بود كه بر اساس پانصد درهم كه به مهر السنة معروف گشت عمل مى كردند.
امام جواد عليه السلام به هنگام خطبه و خواستگارى از ام الفضل دختر ماءمون مهر جده اش فاطمه عليهاالسلام را كه پانصد درهم بود، معين كرد. (21) مرحوم صدوق مى نويسد: اگر خواستى ازدواج كنى پس بنگر مهرى كه قرار مى دهى از پانصد درهم بيشتر نشود كه همان مهر السنة باشد و بر همين مقدار پيامبر صلى الله عليه و آله با همسران خويش ازدواج كرد و بر همين اساس و پايه دختران خود را به شوهر داد، بدين جهت مهر السنة مبلغ پانصد درهم گشت... (22) ممكن است گفته شود با توجه به روايت امام صادق عليه السلام كه گفته بود: ارزش زره 30 درهم بوده چگونه با 400 درهم سازش دارد؟ پاسخ مى دهيم؛ اولا در همه روايات به چنين چيزى اشاره نشده كه ارزش زره 30 درهم بوده است و با اين ممكن است زره به همان مقدارى كه عثمان خريدارى كرد، ارزش داشته باشد.
و ثانيا ممكن است آن زره قيمتش بيش از 30 درهم نبوده اما عثمان آن را به جهاتى به چند برابر خريده است.
در اينجا علامه مجلسى ضمن بيانى در جمع بين اين روايات فرموده: ممكن است بين اين روايات به چند وجه جمع كنيم: اول آن كه بگوييم زره جزء مهر بوده، نه تمام مهر.
دوم آن كه شايد مراد حضرت اين باشد كه آن زره امروز بود، 30 درهم بيشتر ارزش نداشت، گر چه در آن زمان بهايش بيش از اين بوده است.
سوم آن كه بگوييم قيمت زره همان 30 درهم بوده است اما حضرت على آن را به پانصد درهم فروخت.
و چهارم اين كه برخى از اخبار و احاديث حمل بر تقيه شده است. (23)
تأمين و تهيه جهيزيه
پس از فروش زره توسط على عليه السلام و فراهم شدن مهريه فاطمه عليهاالسلام پيامبر صلى الله عليه و آله به چند نفر دستور داد تا لوازم خانه على و فاطمه عليهاالسلام را خريدارى كنند.
امام صادق عليه السلام مى فرمايد: حضرت مقدار 336 يا 66 درهم را جهت تاءمين لوازم منزل فاطمه عليهاالسلام به ام ايمن سپرد تا خريدارى كند و مقدار ديگرى را به اسماء بنت عميس داد تا عطر خريدارى كند و مقدار ديگرى را به نزد ام سلمه سپرد تا براى طعام وليمه عروسى فاطمه عليهاالسلام مصرف شود. (24) هم چنين شيخ طوسى از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل كرده كه آن حضرت بلال را فراخوانده دست برد و مبلغى از همان پول را گرفته، به او سپرد و فرمود: براى فاطمه عليهاالسلام عطر خريدارى كن و مقدار ديگرى را به ابوبكر داد و فرمود: براى فاطمه عليهاالسلام آن چه را كه مناسب حال او مى بينى از لباس و اثاث خانه خريدارى كن، سپس عمار و برخى ديگر از ياران خود را به دنبالش فرستاده تا به كمك او بشتابند.
پس آن ها هر چه مى خواستند خريدارى كنند نخست بر او عرضه كرده اگر مصلحت مى دانست همان را خريدارى مى كردند.(25)
فاطمه و ازدواج با على
- بازدید: 5985