فاطمه و ازدواج با على

(زمان خواندن: 13 - 25 دقیقه)

آن روزى كه فاطمه عليهاالسلام به همراه على و ساير فاطميات مكه را به قصد مدينه ترك گفته و وارد مدينه شد، درخواست هاى مكررى از پيامبر صلى الله عليه و آله شده و خواستگاران فراوانى براى وى آمدند، اما آن حضرت همه آن ها را رد كرد.
ابن شهراشوب مى نويسد: ابوبكر و عمر هر يك چند مرتبه از پيامبر صلى الله عليه و آله در خواست ازدواج با فاطمه عليهاالسلام دخت پيامبر صلى الله عليه و آله را داشتند ولى پيامبر صلى الله عليه و آله آنها را رد مى كرد. (1)
روزى آن دو به نزد عبدالرحمن بن عوف كه مردى ثروتمند بود، رفته و اظهار داشتند اموال و ثروت تو از همه قريشيان بيشتر است و اگر چنان چه به خواستگارى دختر رسول خدا صلى الله عليه و آله بروى بر مال و ثروت و آبرويت افزوده خواهد شد! او نيز به نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله رفت تا چنين درخواستى از او بنمايد اما باز هم مورد اعتراض قرار گرفت. (2)
نوشته اند: او ضمن خواستگارى از فاطمه عليهاالسلام مهر زيادى را مطرح كرد، اما پيامبر صلى الله عليه و آله سخت عصبانى شده و به نشانه اعتراض ‍ بر اين سخن، سنگ ريزه اى را برداشته ناگهان همان سنگ در دستش شروع به گفتن تسبيح كرد، سپس آن سنگ را در دامان خود انداخت كه در دم تبديل به در و مرجان شد. (3)
تلاش ياران و خواستگارى على عليه السلام
برخى از ياران پيامبر صلى الله عليه و آله از سخنان آن حضرت در مورد فاطمه عليهاالسلام كه اختيارش در دست پروردگار مى باشد، چنين دريافتند كه شايد نظر پيامبر صلى الله عليه و آله به على باشد، و علت اين كه على دست به اين كار نزده ممكن است فقر و تنگدستى بوده باشد.
از اين رو ابوبكر به نزد سعد بن معاذ رفته و اظهار داشت آيا دوست داريد تا به نزد على رفته و از او در خواست كنيم تا از فاطمه عليهاالسلام خواستگارى كند و اگر چنان چه دستش خالى بود او را كمك كنيم؟با اظهار موافقت سعد و استقبال از اين پيشنهاد هر سه به سراغ على رفته و او را در باغ يكى از انصار در حال كشيدن آب از چاه يافتند.
چون نگاه على عليه السلام به آن ها افتاد از روى تعجب پرسيد: خبر تازه اى هست؟ براى چه به اين جا آمده ايد؟ ابوبكر گفت: اى ابوالحسن هيچ خصلت خوبى نيست مگر آن كه در تو بوده باشد و جايگاه خودت را نزد پيامبر صلى الله عليه و آله بهتر از ما مى دانى؟ مقصود ما از آمدن به سوى تو اين است كه مى بينيم اشراف و بزرگان قريش براى خواستگارى دخت پيامبر صلى الله عليه آله خدمت آن حضرت رفته اند، اما پاسخ رد شنيده اند و مى گويد اختيار فاطمه عليهاالسلام در دست خدايش مى باشد. على جان چرا به نزد او نمى روى و فاطمه عليهاالسلام را خواستگارى نمى كنى اميد اين است كه خداوند فاطمه عليهاالسلام را براى تو نگه داشته باشد.
گويد: چشمان على پر از اشك شد و فرمود: اى ابوبكر مرا به ياد چيزى انداختى كه تا كنون در فكر آن نبودم؛ بخدا قسم، من فاطمه عليهاالسلام را مى خواهم و من كسى نيستم كه از مثل فاطمه دخت پيامبر صرف نظر كنم و هيچ چيز جز تنگدستى تا كنون مانع اين كار نشده و آن گاه دست از كشيدن آب برداشته، به طرف خانه پيامبر صلى الله عليه و آله حركت كرد.
خواستگارى على عليه السلام از فاطمه عليهاالسلام
على به طرف حجره ام سلمه كه پيامبر صلى الله عليه و آله در آن روز در آن جا بود رفته، درب را كوبيد. پيامبر صلى الله عليه و آله به ام سلمه فرمود: على عليه السلام آمده است، درب را باز كن تا وارد شود. امام عليه السلام بر رسول خدا صلى الله عليه و آله وارد گشته و پس از سلام به محضر پيامبر صلى الله عليه و آله در حاليكه سر خود را به پايين انداخته بود، لحظاتى نشست و همانند كسى كه براى كارى آمده ولى شرم از اظهار آن را دارد، به زمين خيره شده چيزى نمى گويد.
ام سلمه گويد: پيامبر صلى الله عليه و آله دانست كه در قلب على عليه السلام چه گذشته و چه مى گذرد. از اين رو فرمود: اى ابوالحسن گويا مى بينم براى كارى آمده اى! هر چه مى خواهى بگو كه برايت انجام خواهم داد.
على عليه السلام فرمود: پدر و مادرم به فداى تو اى رسول خدا، تو خود بهتر مى دانى كه خودت مرا از عمويت ابو طالب و از خانه فاطمه بنت اسد گرفتى در حالى كه من كودكى بيش نبودم، مرا به غذاى روحيت تغذيه كردى و به آدابت تاءديب نمودى و در نزد من از نظر شفقت و مهربانى از پدر و مادرم برتر بودى، خداوند مرا بر دست تو هدايت فرمود... اينك دوست دارم حال كه خداوند بازوى مرا به وسيله تو محكم گردانيده، خانه و زندگى و همسرى داشته باشم كه در كنارش آرامش داشته باشم.
و من بدين جهت اين جا آمده ام تا فاطمه عليهاالسلام را از تو خواستگارى كنم. آيا او را به من تزويج مى كنى؟ ام سلمه گويد: ديدم كه چهره پيامبر صلى الله عليه و آله بسيار شادمان گشته و تبسمى در چهره على كرد... (4)
شيخ طوسى در امالى از على عليه السلام روايت كرده وقتى كه خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله سابقه و قرابت و خويشى خود را گفتم حضرت فرمود، يا على؛ راست گفتى، تو برتر از آن هستى كه ذكر شود.
گويد: عرض كردم اى رسول خدا آيا فاطمه عليهاالسلام را به من تزويج مى كنى؟ پيامبر پاسخ داد: پيش از تو ديگران آمدند و من به او پيشنهاد دادم اما در هر مرتبه نشان از رضايت در چهره او نديدم ليك اندكى تو صبر كن تا به نزد او رفته و بازگردم.
سپس از جاى برخاسته و بر فاطمه عليهاالسلام وارد شد، حضرت زهرا عليهاالسلام به احترام پدر از جاى برخاسته و عبا از دوش پيامبر گرفته و نعلين از پايش در آورد. آنگاه مقدارى آب وضو آورده و دست و پاى پيامبر را شستشو داده و در محضرش نشست.
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: فاطمه عليهاالسلام جان، عرض كرد لبيك لبيك اى رسول خدا؟پيامبر فرمود: على بن ابى طالب را كه خوب مى شناسى، از نظر سوابق و خويشى و تقدم در اسلام و... من از خداوند خواسته ام كه پروردگارم تو را به بهترين بندگان خود تزويج كند... حال على آمده و تو را از من خواستگارى كرده است. نظر تو چيست؟ فاطمه عليهاالسلام سكوت كرده و در چهره اش آثار رضايت پيدا شد.
اينجا بود كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از جاى بر خاسته و در حالى كه مى فرمود:الله اكبر! سكوت فاطمه عليهاالسلام نشانه رضايت اوست، از نزد او بيرون رفت. (5)
چرا پيامبر صلى الله عليه و آله جواب رد مى داد
در اين كه چرا رسول خدا صلى الله عليه و آله به خواستگاران فاطمه عليهاالسلام پاسخ منفى مى داد عللى براى آن گفته شده است: 1)در ابتداى ورود فاطمه عليهاالسلام به مدينه هنوز او به حد تكليف شرعى نرسيده بود، زيرا با در نظر گرفتن اين كه وى در سال پنجم (6) بعثت به دنيا آمده است و پيامبر صلى الله عليه و آله 13 سال كه از بعثت گذشت به مدينه هجرت فرمود فاطمه عليهاالسلام در آن سال 8 سال داشت؛ بدين جهت پيامبر خواستگاران را رد مى كرده چون فاطمه عليهاالسلام به حد بلوغ نرسيده بود. (7)
2)و در برخى روايات آمده است كه پيامبر صلى الله عليه و آله در پاسخ خواستگاران اظهار مى داشت:من همانند شما بشر هستم و از شما زن گرفته و زن مى دهم، مگر فاطمه عليهاالسلام را كه اختيارش در دست پروردگار است. (8)
3)چون خواستگاران همشاءن فاطمه عليهاالسلام نبودند، چنان چه علامه مجلسى از عيون اخبار الرضا از امام رضا عليه السلام از پدرانش از على عليه السلام نقل كرده كه پيامبر صلى الله عليه و آله به من فرمود: يا على عليه السلام بزرگانى از قريش درباره فاطمه عليهاالسلام به من گله كردند كه ما او را از تو خواستگارى كرديم ولى بر ما دريغ نموده اما او را به على عليه السلام تزويج كردى. من به آنها گفتم: به خدا سوگند اين من نبودم كه از شما جلوگيرى كرده و به على تزويج كرده باشم بلكه اين خداوند بود كه دستور به چنين كارى داده است.
اين جا بود كه جبرئيل بر من نازل گشته و گفت: اى محمد خداى جل و علا مى گويد اگر على را خلقت نكرده بودم هرگز براى دخترت فاطمه عليهاالسلام همشاءنى روى زمين پيدا نمى شد، از آدم گرفته تا ساير مردم. (9)
و در گفتگويى كه آن حضرت با ام اءيمن داشت باز پيامبر روى همشاءن بودن على عليه السلام تكيه كرده و فرمود: اءما و الله. يا ام اءيمن لقد زوجتها كفوا شريفا وجيها فى الدنيا و الاخرة و من المقربين. اى ام اءيمن آگاه باش كه من دخترم فاطمه عليهاالسلام را به كفو و همشاءن شرافتمندى شوهر دادم كه در دنيا و آخرت صاحب جاه و مقام و منزلتى بوده و از مقربين است. (10)
تعيين مهريه
پس از خواستگارى على عليه السلام از فاطمه عليهاالسلام و پذيرفتن وى و استقبال پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از اين وصلت فرمود: اگر فاطمه عليهاالسلام را به تو تزويج كنم چه چيزى را صداق او خواهى كرد؟على گفت يا رسول الله: شمشير و اسب و زره و شترم را مهر او خواهم نمود.
پيامبر فرمود: اما شتر و شمشير و اسب را نگه دار، زيرا تو رزمنده هستى و از اين سه چيز بى نياز نمى باشى، و اما زره را چندان نيازى به آن ندارى و فقط همان را به عنوان مهريه براى فاطمه عليهاالسلام قرار ده. (11)
سپس به على فرمود: اى ابالحسن حال بر خيز و زره خود را به فروش ‍ رسانده و پول آن را نزد من بياور تا آن چه را كه مناسب حال شماست تهيه كنم.
امام على عليه السلام گويد: بدين منظور از محضر پيامبر صلى الله عليه و آله بيرون آمده و زره را به چهار درهم سياه هجرى (12)به عثمان بن عفان فروختم، وقتى كه زره تحويل او داده و پولش را گرفتم، عثمان ضمن برگرداندن زره گفت: اى ابوالحسن تو به اين زره سزاوارتر از من هستى.
عرض كردم: آرى، او گفت: اين زره را من به تو هديه كردم. على گويد: پس ‍ زره و پولش را برداشته و در مقابل پيامبر صلى الله عليه و آله قرار دادم. (13)
مقدار مهريه فاطمه عليهاالسلام زهرا
در بين مورخان اختلاف هست كه مقدار مهريه فاطمه چقدر بوده است؛ زيرا برخى آورده اند كه فقط زره بوده (14) و برخى ديگر علاوه بر زره به چند چيز ديگر اشاره نموده اند و دسته سوم مبلغ مهريه فاطمه عليهاالسلام را به سكه نقره رايج آن زمان گفته اند.
اينك به خلاصه و بررسى اين نظريات مى پردازيم:
الف) زره حطميه (15)
امام صادق عليه السلام فرمود: زوج رسول الله صلى الله عليه و آله عليا عليه السلام فاطمه عليهاالسلام على درع له حطميه تسوى ثلاثين درهما؛ پيامبر صلى الله عليه و آله فاطمه عليهاالسلام را به يك زره حطميه كه ارزش  آن به 30 درهم مى رسيد تزويج كرد. (16)
ب) زره و چند چيز ديگر
و در روايت ديگرى مهريه فاطمه عليهاالسلام را علاوه بر يك زره، يك زير انداز پوستى و يك پيراهن كهنه كه از جنس برد بود مى دانند. چنان چه عبدالله بن يعفور از امام صادق عليه السلام روايت كرده كه فرمود: ان عليا تزوج فاطمه عليهاالسلام على جرد برد، و درع و فراش كان من اهاب كبش . (17)
ج) پول نقد
دسته سوم مبلغى از سكه نقره رايج آن زمان را به عنوان مهريه مطرح كرده اند و نسبت به اين مقدار باز سه روايت مختلف نقل شده: امام حسين عليه السلام فرمود: پيامبر صلى الله عليه و آله را به چهارصد و هشتاد درهم به على تزويج كرد. (18)
هم چنين روايت شده است كه چهارصد مثقال نقره بوده و گفته شده پانصد درهم بوده است. (19)
توضيح و بررسى
ظاهرا در اين ترديدى نباشد كه مهر فاطمه عليهاالسلام از پانصد درهم فراتر نرفته است، حال يا اين پانصد درهم نقره، پول زره بوده است و يا حاصل مجموع پول زره و چند چيز ديگرى كه همراه زره به عنوان مهر فاطمه عليهاالسلام قرار گرفت. از اين روى اگر چه ظاهرا اختلاف در پول نقد شده است، اما اين قابل توجيه مى باشد. زيرا اگر فقط قيمت زره را در نظر بگيريم ممكن است اشكال شود كه قيمت زره چهارصد درهم و يا زير پانصد درهم بوده است. اما با در نظر گرفتن چند چيز ديگر كه برد كهنه و زير انداز بوده باشد، برابر با پانصد درهم خواهد بود.
علامه مجلسى ضمن يادآورى روايت چهارصد و هشتاد درهم، و چهارصد مثقال نقره، و پانصد درهم صحيح تر است و سبب اين اختلاف روايت جابر جعفى از امام باقر است كه فرمود: كان صداق فاطمه عليهاالسلام برد حبرة و اهاب كبش على عرار. و روى عن الصادق عليه السلام قال: كان صداق فاطمه عليهاالسلام درع حطمية و اهاب كبش او جدى؛ مهريه فاطمه عليهاالسلام پيراهنى بود از كتان بافت يمن و پوستى دباغى نشده و گياهى خوشبو. هم چنين از امام صادق عليه السلام روايت شده كه صداق فاطمه عليهاالسلام زره حطميه و پوست دباغى نشده گوسفند يا شتر بود. (20) و دليل آن كه مهر حضرت فاطمه عليهاالسلام از پانصد درهم فراتر نرفته است همانا سيره و روش معصومين بويژه پيامبر بزرگوار اسلام صلى الله عليه و آله اين بود كه بر اساس پانصد درهم كه به مهر السنة معروف گشت عمل مى كردند.
امام جواد عليه السلام به هنگام خطبه و خواستگارى از ام الفضل دختر ماءمون مهر جده اش فاطمه عليهاالسلام را كه پانصد درهم بود، معين كرد. (21) مرحوم صدوق مى نويسد: اگر خواستى ازدواج كنى پس بنگر مهرى كه قرار مى دهى از پانصد درهم بيشتر نشود كه همان مهر السنة باشد و بر همين مقدار پيامبر صلى الله عليه و آله با همسران خويش ازدواج كرد و بر همين اساس و پايه دختران خود را به شوهر داد، بدين جهت مهر السنة مبلغ پانصد درهم گشت... (22) ممكن است گفته شود با توجه به روايت امام صادق عليه السلام كه گفته بود: ارزش زره 30 درهم بوده چگونه با 400 درهم سازش دارد؟ پاسخ مى دهيم؛ اولا در همه روايات به چنين چيزى اشاره نشده كه ارزش زره 30 درهم بوده است و با اين ممكن است زره به همان مقدارى كه عثمان خريدارى كرد، ارزش داشته باشد.
و ثانيا ممكن است آن زره قيمتش بيش از 30 درهم نبوده اما عثمان آن را به جهاتى به چند برابر خريده است.
در اينجا علامه مجلسى ضمن بيانى در جمع بين اين روايات فرموده: ممكن است بين اين روايات به چند وجه جمع كنيم: اول آن كه بگوييم زره جزء مهر بوده، نه تمام مهر.
دوم آن كه شايد مراد حضرت اين باشد كه آن زره امروز بود، 30 درهم بيشتر ارزش نداشت، گر چه در آن زمان بهايش بيش از اين بوده است.
سوم آن كه بگوييم قيمت زره همان 30 درهم بوده است اما حضرت على آن را به پانصد درهم فروخت.
و چهارم اين كه برخى از اخبار و احاديث حمل بر تقيه شده است. (23)
تأمين و تهيه جهيزيه
پس از فروش زره توسط على عليه السلام و فراهم شدن مهريه فاطمه عليهاالسلام پيامبر صلى الله عليه و آله به چند نفر دستور داد تا لوازم خانه على و فاطمه عليهاالسلام را خريدارى كنند.
امام صادق عليه السلام مى فرمايد: حضرت مقدار 336 يا 66 درهم را جهت تاءمين لوازم منزل فاطمه عليهاالسلام به ام ايمن سپرد تا خريدارى كند و مقدار ديگرى را به اسماء بنت عميس داد تا عطر خريدارى كند و مقدار ديگرى را به نزد ام سلمه سپرد تا براى طعام وليمه عروسى فاطمه عليهاالسلام مصرف شود. (24) هم چنين شيخ طوسى از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل كرده كه آن حضرت بلال را فراخوانده دست برد و مبلغى از همان پول را گرفته، به او سپرد و فرمود: براى فاطمه عليهاالسلام عطر خريدارى كن و مقدار ديگرى را به ابوبكر داد و فرمود: براى فاطمه عليهاالسلام آن چه را كه مناسب حال او مى بينى از لباس و اثاث خانه خريدارى كن، سپس ‍ عمار و برخى ديگر از ياران خود را به دنبالش فرستاده تا به كمك او بشتابند.
پس آن ها هر چه مى خواستند خريدارى كنند نخست بر او عرضه كرده اگر مصلحت مى دانست همان را خريدارى مى كردند.(25)

آن روزى كه فاطمه عليهاالسلام به همراه على و ساير فاطميات مكه را به قصد مدينه ترك گفته و وارد مدينه شد، درخواست هاى مكررى از پيامبر صلى الله عليه و آله شده و خواستگاران فراوانى براى وى آمدند، اما آن حضرت همه آن ها را رد كرد.
ابن شهراشوب مى نويسد: ابوبكر و عمر هر يك چند مرتبه از پيامبر صلى الله عليه و آله در خواست ازدواج با فاطمه عليهاالسلام دخت پيامبر صلى الله عليه و آله را داشتند ولى پيامبر صلى الله عليه و آله آنها را رد مى كرد. (1)
روزى آن دو به نزد عبدالرحمن بن عوف كه مردى ثروتمند بود، رفته و اظهار داشتند اموال و ثروت تو از همه قريشيان بيشتر است و اگر چنان چه به خواستگارى دختر رسول خدا صلى الله عليه و آله بروى بر مال و ثروت و آبرويت افزوده خواهد شد! او نيز به نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله رفت تا چنين درخواستى از او بنمايد اما باز هم مورد اعتراض قرار گرفت. (2)
نوشته اند: او ضمن خواستگارى از فاطمه عليهاالسلام مهر زيادى را مطرح كرد، اما پيامبر صلى الله عليه و آله سخت عصبانى شده و به نشانه اعتراض ‍ بر اين سخن، سنگ ريزه اى را برداشته ناگهان همان سنگ در دستش شروع به گفتن تسبيح كرد، سپس آن سنگ را در دامان خود انداخت كه در دم تبديل به در و مرجان شد. (3)
تلاش ياران و خواستگارى على عليه السلام
برخى از ياران پيامبر صلى الله عليه و آله از سخنان آن حضرت در مورد فاطمه عليهاالسلام كه اختيارش در دست پروردگار مى باشد، چنين دريافتند كه شايد نظر پيامبر صلى الله عليه و آله به على باشد، و علت اين كه على دست به اين كار نزده ممكن است فقر و تنگدستى بوده باشد.
از اين رو ابوبكر به نزد سعد بن معاذ رفته و اظهار داشت آيا دوست داريد تا به نزد على رفته و از او در خواست كنيم تا از فاطمه عليهاالسلام خواستگارى كند و اگر چنان چه دستش خالى بود او را كمك كنيم؟با اظهار موافقت سعد و استقبال از اين پيشنهاد هر سه به سراغ على رفته و او را در باغ يكى از انصار در حال كشيدن آب از چاه يافتند.
چون نگاه على عليه السلام به آن ها افتاد از روى تعجب پرسيد: خبر تازه اى هست؟ براى چه به اين جا آمده ايد؟ ابوبكر گفت: اى ابوالحسن هيچ خصلت خوبى نيست مگر آن كه در تو بوده باشد و جايگاه خودت را نزد پيامبر صلى الله عليه و آله بهتر از ما مى دانى؟ مقصود ما از آمدن به سوى تو اين است كه مى بينيم اشراف و بزرگان قريش براى خواستگارى دخت پيامبر صلى الله عليه آله خدمت آن حضرت رفته اند، اما پاسخ رد شنيده اند و مى گويد اختيار فاطمه عليهاالسلام در دست خدايش مى باشد. على جان چرا به نزد او نمى روى و فاطمه عليهاالسلام را خواستگارى نمى كنى اميد اين است كه خداوند فاطمه عليهاالسلام را براى تو نگه داشته باشد.
گويد: چشمان على پر از اشك شد و فرمود: اى ابوبكر مرا به ياد چيزى انداختى كه تا كنون در فكر آن نبودم؛ بخدا قسم، من فاطمه عليهاالسلام را مى خواهم و من كسى نيستم كه از مثل فاطمه دخت پيامبر صرف نظر كنم و هيچ چيز جز تنگدستى تا كنون مانع اين كار نشده و آن گاه دست از كشيدن آب برداشته، به طرف خانه پيامبر صلى الله عليه و آله حركت كرد.
خواستگارى على عليه السلام از فاطمه عليهاالسلام
على به طرف حجره ام سلمه كه پيامبر صلى الله عليه و آله در آن روز در آن جا بود رفته، درب را كوبيد. پيامبر صلى الله عليه و آله به ام سلمه فرمود: على عليه السلام آمده است، درب را باز كن تا وارد شود. امام عليه السلام بر رسول خدا صلى الله عليه و آله وارد گشته و پس از سلام به محضر پيامبر صلى الله عليه و آله در حاليكه سر خود را به پايين انداخته بود، لحظاتى نشست و همانند كسى كه براى كارى آمده ولى شرم از اظهار آن را دارد، به زمين خيره شده چيزى نمى گويد.
ام سلمه گويد: پيامبر صلى الله عليه و آله دانست كه در قلب على عليه السلام چه گذشته و چه مى گذرد. از اين رو فرمود: اى ابوالحسن گويا مى بينم براى كارى آمده اى! هر چه مى خواهى بگو كه برايت انجام خواهم داد.
على عليه السلام فرمود: پدر و مادرم به فداى تو اى رسول خدا، تو خود بهتر مى دانى كه خودت مرا از عمويت ابو طالب و از خانه فاطمه بنت اسد گرفتى در حالى كه من كودكى بيش نبودم، مرا به غذاى روحيت تغذيه كردى و به آدابت تاءديب نمودى و در نزد من از نظر شفقت و مهربانى از پدر و مادرم برتر بودى، خداوند مرا بر دست تو هدايت فرمود... اينك دوست دارم حال كه خداوند بازوى مرا به وسيله تو محكم گردانيده، خانه و زندگى و همسرى داشته باشم كه در كنارش آرامش داشته باشم.
و من بدين جهت اين جا آمده ام تا فاطمه عليهاالسلام را از تو خواستگارى كنم. آيا او را به من تزويج مى كنى؟ ام سلمه گويد: ديدم كه چهره پيامبر صلى الله عليه و آله بسيار شادمان گشته و تبسمى در چهره على كرد... (4)
شيخ طوسى در امالى از على عليه السلام روايت كرده وقتى كه خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله سابقه و قرابت و خويشى خود را گفتم حضرت فرمود، يا على؛ راست گفتى، تو برتر از آن هستى كه ذكر شود.
گويد: عرض كردم اى رسول خدا آيا فاطمه عليهاالسلام را به من تزويج مى كنى؟ پيامبر پاسخ داد: پيش از تو ديگران آمدند و من به او پيشنهاد دادم اما در هر مرتبه نشان از رضايت در چهره او نديدم ليك اندكى تو صبر كن تا به نزد او رفته و بازگردم.
سپس از جاى برخاسته و بر فاطمه عليهاالسلام وارد شد، حضرت زهرا عليهاالسلام به احترام پدر از جاى برخاسته و عبا از دوش پيامبر گرفته و نعلين از پايش در آورد. آنگاه مقدارى آب وضو آورده و دست و پاى پيامبر را شستشو داده و در محضرش نشست.
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: فاطمه عليهاالسلام جان، عرض كرد لبيك لبيك اى رسول خدا؟پيامبر فرمود: على بن ابى طالب را كه خوب مى شناسى، از نظر سوابق و خويشى و تقدم در اسلام و... من از خداوند خواسته ام كه پروردگارم تو را به بهترين بندگان خود تزويج كند... حال على آمده و تو را از من خواستگارى كرده است. نظر تو چيست؟ فاطمه عليهاالسلام سكوت كرده و در چهره اش آثار رضايت پيدا شد.
اينجا بود كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از جاى بر خاسته و در حالى كه مى فرمود:الله اكبر! سكوت فاطمه عليهاالسلام نشانه رضايت اوست، از نزد او بيرون رفت. (5)
چرا پيامبر صلى الله عليه و آله جواب رد مى داد
در اين كه چرا رسول خدا صلى الله عليه و آله به خواستگاران فاطمه عليهاالسلام پاسخ منفى مى داد عللى براى آن گفته شده است: 1)در ابتداى ورود فاطمه عليهاالسلام به مدينه هنوز او به حد تكليف شرعى نرسيده بود، زيرا با در نظر گرفتن اين كه وى در سال پنجم (6) بعثت به دنيا آمده است و پيامبر صلى الله عليه و آله 13 سال كه از بعثت گذشت به مدينه هجرت فرمود فاطمه عليهاالسلام در آن سال 8 سال داشت؛ بدين جهت پيامبر خواستگاران را رد مى كرده چون فاطمه عليهاالسلام به حد بلوغ نرسيده بود. (7)
2)و در برخى روايات آمده است كه پيامبر صلى الله عليه و آله در پاسخ خواستگاران اظهار مى داشت:من همانند شما بشر هستم و از شما زن گرفته و زن مى دهم، مگر فاطمه عليهاالسلام را كه اختيارش در دست پروردگار است. (8)
3)چون خواستگاران همشاءن فاطمه عليهاالسلام نبودند، چنان چه علامه مجلسى از عيون اخبار الرضا از امام رضا عليه السلام از پدرانش از على عليه السلام نقل كرده كه پيامبر صلى الله عليه و آله به من فرمود: يا على عليه السلام بزرگانى از قريش درباره فاطمه عليهاالسلام به من گله كردند كه ما او را از تو خواستگارى كرديم ولى بر ما دريغ نموده اما او را به على عليه السلام تزويج كردى. من به آنها گفتم: به خدا سوگند اين من نبودم كه از شما جلوگيرى كرده و به على تزويج كرده باشم بلكه اين خداوند بود كه دستور به چنين كارى داده است.
اين جا بود كه جبرئيل بر من نازل گشته و گفت: اى محمد خداى جل و علا مى گويد اگر على را خلقت نكرده بودم هرگز براى دخترت فاطمه عليهاالسلام همشاءنى روى زمين پيدا نمى شد، از آدم گرفته تا ساير مردم. (9)
و در گفتگويى كه آن حضرت با ام اءيمن داشت باز پيامبر روى همشاءن بودن على عليه السلام تكيه كرده و فرمود: اءما و الله. يا ام اءيمن لقد زوجتها كفوا شريفا وجيها فى الدنيا و الاخرة و من المقربين. اى ام اءيمن آگاه باش كه من دخترم فاطمه عليهاالسلام را به كفو و همشاءن شرافتمندى شوهر دادم كه در دنيا و آخرت صاحب جاه و مقام و منزلتى بوده و از مقربين است. (10)
تعيين مهريه
پس از خواستگارى على عليه السلام از فاطمه عليهاالسلام و پذيرفتن وى و استقبال پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از اين وصلت فرمود: اگر فاطمه عليهاالسلام را به تو تزويج كنم چه چيزى را صداق او خواهى كرد؟على گفت يا رسول الله: شمشير و اسب و زره و شترم را مهر او خواهم نمود.
پيامبر فرمود: اما شتر و شمشير و اسب را نگه دار، زيرا تو رزمنده هستى و از اين سه چيز بى نياز نمى باشى، و اما زره را چندان نيازى به آن ندارى و فقط همان را به عنوان مهريه براى فاطمه عليهاالسلام قرار ده. (11)
سپس به على فرمود: اى ابالحسن حال بر خيز و زره خود را به فروش ‍ رسانده و پول آن را نزد من بياور تا آن چه را كه مناسب حال شماست تهيه كنم.
امام على عليه السلام گويد: بدين منظور از محضر پيامبر صلى الله عليه و آله بيرون آمده و زره را به چهار درهم سياه هجرى (12)به عثمان بن عفان فروختم، وقتى كه زره تحويل او داده و پولش را گرفتم، عثمان ضمن برگرداندن زره گفت: اى ابوالحسن تو به اين زره سزاوارتر از من هستى.
عرض كردم: آرى، او گفت: اين زره را من به تو هديه كردم. على گويد: پس ‍ زره و پولش را برداشته و در مقابل پيامبر صلى الله عليه و آله قرار دادم. (13)
مقدار مهريه فاطمه عليهاالسلام زهرا
در بين مورخان اختلاف هست كه مقدار مهريه فاطمه چقدر بوده است؛ زيرا برخى آورده اند كه فقط زره بوده (14) و برخى ديگر علاوه بر زره به چند چيز ديگر اشاره نموده اند و دسته سوم مبلغ مهريه فاطمه عليهاالسلام را به سكه نقره رايج آن زمان گفته اند.
اينك به خلاصه و بررسى اين نظريات مى پردازيم:
الف) زره حطميه (15)
امام صادق عليه السلام فرمود: زوج رسول الله صلى الله عليه و آله عليا عليه السلام فاطمه عليهاالسلام على درع له حطميه تسوى ثلاثين درهما؛ پيامبر صلى الله عليه و آله فاطمه عليهاالسلام را به يك زره حطميه كه ارزش  آن به 30 درهم مى رسيد تزويج كرد. (16)
ب) زره و چند چيز ديگر
و در روايت ديگرى مهريه فاطمه عليهاالسلام را علاوه بر يك زره، يك زير انداز پوستى و يك پيراهن كهنه كه از جنس برد بود مى دانند. چنان چه عبدالله بن يعفور از امام صادق عليه السلام روايت كرده كه فرمود: ان عليا تزوج فاطمه عليهاالسلام على جرد برد، و درع و فراش كان من اهاب كبش . (17)
ج) پول نقد
دسته سوم مبلغى از سكه نقره رايج آن زمان را به عنوان مهريه مطرح كرده اند و نسبت به اين مقدار باز سه روايت مختلف نقل شده: امام حسين عليه السلام فرمود: پيامبر صلى الله عليه و آله را به چهارصد و هشتاد درهم به على تزويج كرد. (18)
هم چنين روايت شده است كه چهارصد مثقال نقره بوده و گفته شده پانصد درهم بوده است. (19)
توضيح و بررسى
ظاهرا در اين ترديدى نباشد كه مهر فاطمه عليهاالسلام از پانصد درهم فراتر نرفته است، حال يا اين پانصد درهم نقره، پول زره بوده است و يا حاصل مجموع پول زره و چند چيز ديگرى كه همراه زره به عنوان مهر فاطمه عليهاالسلام قرار گرفت. از اين روى اگر چه ظاهرا اختلاف در پول نقد شده است، اما اين قابل توجيه مى باشد. زيرا اگر فقط قيمت زره را در نظر بگيريم ممكن است اشكال شود كه قيمت زره چهارصد درهم و يا زير پانصد درهم بوده است. اما با در نظر گرفتن چند چيز ديگر كه برد كهنه و زير انداز بوده باشد، برابر با پانصد درهم خواهد بود.
علامه مجلسى ضمن يادآورى روايت چهارصد و هشتاد درهم، و چهارصد مثقال نقره، و پانصد درهم صحيح تر است و سبب اين اختلاف روايت جابر جعفى از امام باقر است كه فرمود: كان صداق فاطمه عليهاالسلام برد حبرة و اهاب كبش على عرار. و روى عن الصادق عليه السلام قال: كان صداق فاطمه عليهاالسلام درع حطمية و اهاب كبش او جدى؛ مهريه فاطمه عليهاالسلام پيراهنى بود از كتان بافت يمن و پوستى دباغى نشده و گياهى خوشبو. هم چنين از امام صادق عليه السلام روايت شده كه صداق فاطمه عليهاالسلام زره حطميه و پوست دباغى نشده گوسفند يا شتر بود. (20) و دليل آن كه مهر حضرت فاطمه عليهاالسلام از پانصد درهم فراتر نرفته است همانا سيره و روش معصومين بويژه پيامبر بزرگوار اسلام صلى الله عليه و آله اين بود كه بر اساس پانصد درهم كه به مهر السنة معروف گشت عمل مى كردند.
امام جواد عليه السلام به هنگام خطبه و خواستگارى از ام الفضل دختر ماءمون مهر جده اش فاطمه عليهاالسلام را كه پانصد درهم بود، معين كرد. (21) مرحوم صدوق مى نويسد: اگر خواستى ازدواج كنى پس بنگر مهرى كه قرار مى دهى از پانصد درهم بيشتر نشود كه همان مهر السنة باشد و بر همين مقدار پيامبر صلى الله عليه و آله با همسران خويش ازدواج كرد و بر همين اساس و پايه دختران خود را به شوهر داد، بدين جهت مهر السنة مبلغ پانصد درهم گشت... (22) ممكن است گفته شود با توجه به روايت امام صادق عليه السلام كه گفته بود: ارزش زره 30 درهم بوده چگونه با 400 درهم سازش دارد؟ پاسخ مى دهيم؛ اولا در همه روايات به چنين چيزى اشاره نشده كه ارزش زره 30 درهم بوده است و با اين ممكن است زره به همان مقدارى كه عثمان خريدارى كرد، ارزش داشته باشد.
و ثانيا ممكن است آن زره قيمتش بيش از 30 درهم نبوده اما عثمان آن را به جهاتى به چند برابر خريده است.
در اينجا علامه مجلسى ضمن بيانى در جمع بين اين روايات فرموده: ممكن است بين اين روايات به چند وجه جمع كنيم: اول آن كه بگوييم زره جزء مهر بوده، نه تمام مهر.
دوم آن كه شايد مراد حضرت اين باشد كه آن زره امروز بود، 30 درهم بيشتر ارزش نداشت، گر چه در آن زمان بهايش بيش از اين بوده است.
سوم آن كه بگوييم قيمت زره همان 30 درهم بوده است اما حضرت على آن را به پانصد درهم فروخت.
و چهارم اين كه برخى از اخبار و احاديث حمل بر تقيه شده است. (23)
تأمين و تهيه جهيزيه
پس از فروش زره توسط على عليه السلام و فراهم شدن مهريه فاطمه عليهاالسلام پيامبر صلى الله عليه و آله به چند نفر دستور داد تا لوازم خانه على و فاطمه عليهاالسلام را خريدارى كنند.
امام صادق عليه السلام مى فرمايد: حضرت مقدار 336 يا 66 درهم را جهت تاءمين لوازم منزل فاطمه عليهاالسلام به ام ايمن سپرد تا خريدارى كند و مقدار ديگرى را به اسماء بنت عميس داد تا عطر خريدارى كند و مقدار ديگرى را به نزد ام سلمه سپرد تا براى طعام وليمه عروسى فاطمه عليهاالسلام مصرف شود. (24) هم چنين شيخ طوسى از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل كرده كه آن حضرت بلال را فراخوانده دست برد و مبلغى از همان پول را گرفته، به او سپرد و فرمود: براى فاطمه عليهاالسلام عطر خريدارى كن و مقدار ديگرى را به ابوبكر داد و فرمود: براى فاطمه عليهاالسلام آن چه را كه مناسب حال او مى بينى از لباس و اثاث خانه خريدارى كن، سپس ‍ عمار و برخى ديگر از ياران خود را به دنبالش فرستاده تا به كمك او بشتابند.
پس آن ها هر چه مى خواستند خريدارى كنند نخست بر او عرضه كرده اگر مصلحت مى دانست همان را خريدارى مى كردند.(25)

صورت جهيزيه فاطمه عليهاالسلام

صورت جهيزيه فاطمه عليهاالسلام
و آن چه كه اين چند نفر به عنوان جهيزيه براى فاطمه خريدارى كردند، عبارت بود از:
1. يك قواره پيراهن به قيمت هفت درهم.
2. يك عدد روسرى بزرگ به قيمت چهار درهم.
3. يك حوله سياه خيبرى.
4. يك تخت خواب كه با برگ درخت خرما بافته شده بود.
5. دو عدد تشك كتانى از كتان هاى مصرى كه درون يكى از آن ها ليف خرما و در درون ديگرى پشم گوسفند پر شده بود.
6. چهار عدد بالش از پوست ميش مكه كه از گياه خوشبويى به نام اذخر پر شده بود.
7. يك تخت پرده پشمى.
8. يك قطعه حصير.
9. يك عدد دستاس.
10. يك عدد طشت مسى براى شستن لباس.
11. يك عدد مشك چرمى براى كشيدن آب از چاه.
12. يك باديه بزرگ براى دوشيدن شير.
13. يك ظرف چرمى براى آب.
14. يك آفتابه گلى لعابى شده.
15. يك سبوى گلى سبز.
16. دو عدد كوزه سفالين.
17. يك قطعه پوست چرمى
18. يك چادر از پارچه هاى بافت قطر. (26)
مراسم ازدواج فاطمه عليهاالسلام
يك ماه از ماجراى عقد على و فاطمه عليهاالسلام مى گذشت تا اينكه جعفر و عقيل (27) و بنابر نقل شيخ طوسى، همسران پيامبر به على گفتند كه در صورت تمايل از آن حضرت بخواهند تا مراسم عروسى را به راه اندازند.
و با اعلام موافقت از سوى على و رفت و آمد ام اءيمن به خانه پيامبر صلى الله عليه و آله، نخست ام اءيمن در محضر رسول خدا چنين گفت: اى رسول خدا اگر خديجه زنده بود امروز در مراسم جشن و عروسى فاطمه عليهاالسلام چشمش روشن مى گشت، اين على است كه همسرش را مى خواهد.
پس چشم فاطمه عليهاالسلام را به وسيله همسرش روشن بنما و هر دو را جمع نموده و چشم ما را هم به اين كار روشن گردان.
پيامبر در پاسخ فرمود: چرا خود على چنين در خواستى از من نكرده، چرا كه توقع ما از او چنين بود... (28) ام اءيمن گويد: پيامبر صلى الله عليه و آله به من فرمود: حال به دنبال على رفته و او را به نزد من بياور.
به دنبال فرمان پيامبر صلى الله عليه و آله به سوى على رفته ديدم كه او در انتظار من است، تا مرا ديد پرسيد: اى ام ايمن چه كردى؟ عرض كردم: پيامبر صلى الله عليه و آله در انتظار توست.
على فرمود: من همان وقت بر خاسته بر پيامبر صلى الله عليه و آله وارد شدم در حالى كه از شرم و حيا از رسول خدا سر به زير انداخته بودم، در محضرش نشستم.
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: آيا دوست دارى كه همسرت به نزد تو بيايد؟ من در حالى كه سرم پايين بود گفتم: آرى پدر و مادرم به فدايت.
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: من امشب يا فردا شب اين كار را انجام خواهم داد. (29)
پس به امير مؤ منان فرمود: يا على منزلى را آماده كن تا فاطمه عليهاالسلام را به آن جا منتقل كنى.
على فرمود: يا رسول الله صلى الله عليه و آله هيچ منزلى يافت نمى شود مگر منزل حارثة بن نعمان.
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: به خدا سوگند ما ديگر از حارثة خجالت مى كشيم زيرا بيشتر خانه هايش را از او گرفته ايم. اين سخن كه به گوش حارثة رسيد خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله آمده، عرضه داشت: يا رسول الله صلى الله عليه و آله من و اموالم در اختيار خدا و رسولش هستيم... پس ‍ فاطمه عليهاالسلام را در شب عروسى در خانه حارثة بن نعمان اسكان داد.
آراستن فاطمه عليهاالسلام
اين جا بود كه رسول خدا صلى الله عليه و آله نگاهى به زنان كرد و گفت: چه كسى در اين جا حضور دارد؟ ام سلمه گفت: يا رسول الله صلى الله عليه و آله من هستم و اين زينب و اين فلان و فلان در اين جا نشسته اند.
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: براى دخترم و پسر عمويم حجره اى در يكى از خانه ها مهيا كنيد.
ام سلمه گفت: در كدام حجره اى رسول خدا صلى الله عليه و آله؟
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: در حجره خودت، آن گاه دستور فرمود: تا فاطمه عليهاالسلام را براى مراسم عروسى زينت نموده و آرايش دهند. (30)
پس زنان در خانه ام سلمه به چنين كارى مشغول شده و فاطمه عليهاالسلام را براى شب عروسى آماده كردند. (31)
وليمه عروسى على و فاطمه عليهاالسلام
سپس به على فرمود: على جان، باى مراسم عروسى غذاى خوبى آماده كن و آن گاه فرمود: گوشت و نان از ما باشد و خرما و روغن از تو. (32)
ياران پيامبر صلى الله عليه و آله كه چنين ديدند هر يك به توان خود در مراسم جشن على و فاطمه عليهاالسلام شركت كرده و هديه اى براى على آوردند.
پيامبر صلى الله عليه و آله دستور داد كه گندم را آسياب كرده و نان بپزند، و به على فرمود تا گاو و گوسفند را سر ببرد و خود به كندن پوست آن ها اقدام فرمود.
هنگامى كه غذا آماده گرديد، پيامبر صلى الله عليه و آله دستور داد تا شخصى از بالاى بام خانه فرياد برآورد كه دعوت پيامبر صلى الله عليه و آله را اجابت كنيد.
مسلمانان به دعوت آن حضرت به مسجد آمده و در كنار رسول خدا صلى الله عليه و آله نشسته و به بركت وجود مقدس پيامبر صلى الله عليه و آله در مراسم بيش از چهار هزار نفر از مرد و زن مدينه و در چند نوبت از وليمه عروسى على عليه السلام و فاطمه عليهاالسلام غذا خوردند. (33)
آورده اند كه پيامبر صلى الله عليه و آله در آن روز ظرفها را پر از غذا مى كرد و بوسيله عبدالله بن زبير و عبدالله بن عقبه به خانه هاى بى سرپرستان و ضعفا و بينوايان از مسلمانان و از هم پيمانان مى فرستاد و در آن روز خانه اى نماند كه از غذاى عروسى فاطمه عليهاالسلام به آن جا نرفته باشد. (34)
از خانه پيامبر صلى الله عليه و آله تا خانه على عليه السلام
روز اول ماه ذيحجه سال دوم هجرت (35) روز بسيار مباركى بوده چرا كه در حقيقت روز شادى پيامبر صلى الله عليه و آله و اهل بيت بوده است. روزى كه در شب آن، پيامبر صلى الله عليه و آله فاطمه عليهاالسلام را به خانه على فرستاد.
مورخين درباره كيفيت بردن فاطمه عليهاالسلام نوشته اند: شب كه فرا رسيد پيامبر صلى الله عليه و آله به سلمان فرمود: بغله شهبايم را بياور و پس از آماده شدن، پيامبر صلى الله عليه و آله فاطمه عليهاالسلام را بر مركب خود سوار كرده تا به خانه على ببرد.
پس سلمان افسار مركب را در دست گرفته و رسول خدا صلى الله عليه و آله در پشت سر او قرار گرته بود، هم چنان كه به راه خود ادامه مى دادند ناگهان از پشت سر، سر و صدايى به گوشش رسيد، نگاه كرد ديد جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل هستند كه به همراه گروهى از فرشتگان به زمين فرود آمده اند. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: اى جبرئيل! براى چه نازل شده ايد؟در پاسخ گفت: اى رسول خدا صلى الله عليه و آله آمده ايم تا فاطمه عليهاالسلام را به خانه على ببريم، پس جبرئيل تكبير گفت و ميكائيل نيز تكبير گفت و اسرافيل چنين كرد و ساير فرشتگان به دنبال اين سه فرشته تكبير سر دادند و به دنبال آنها پيامبر صلى الله عليه و آله تكبير گفته و در آخر سلمان فارسى آواى تكبير را سر داد و از آنها پس در مراسم عروسى و بردن عروس به خانه شوهر تكبير گفتن سنت شد. (36)
هم چنين نقل شده كه پيامبر صلى الله عليه و آله به دختران عبدالمطلب و زنان مهاجرين و انصار دستور داد تا به همراه فاطمه عليهاالسلام بوده و شادى كنان رجز بخوانند و تكبير بگويند و سخنى كه مورد رضاى خدا نيست بر زبان جارى نسازند.
جابر گويد: پس فاطمه عليهاالسلام را بر شهباى خود سوار كرده و سلمان افسار آن را به دست گرفته و گرداگرد فاطمه عليهاالسلام هفتاد هزار حوريه در حركت بودند.
از سوى ديگر پيامبر صلى الله عليه و آله و حمزه، عقيل و جعفر و ساير اهل بيت نيز در پشت سر فاطمه عليهاالسلام در حالى كه شمشيرهاى خود را كشيده بودند، به راه افتادند و زنان پيامبر صلى الله عليه و آله به همراه ديگر زنان در پيشاپيش كاروان شادى حركت كرده و ام سلمه و حفصه و معاذه مادر سعد سروده اى مى خواندند و در ساير زنان با تكرار مصراع اول شادى خود را اظهار مى كردند و سپس تكبير سر مى دادند تا اين كه داخل على شدند. (37)
دست فاطمه عليهاالسلام در دست على عليه السلام
در اين كه پيامبر صلى الله عليه و آله بزرگوار در كجا دست فاطمه عليهاالسلام را در دست على قرار داد در بين مورخان اختلاف هست برخى آن را در خانه پيامبر صلى الله عليه و آله و در برخى ديگر آن را در مسجد مى دانند.
شيخ طوسى روايت كرده همين كه آفتاب غروب كرد، پيامبر صلى الله عليه و آله به ام سلمه فرمود: دخترم را بياور. او فاطمه عليهاالسلام را به محضر پيامبر آورد در حالى كه از شرم و حيا از رسول خدا صلى الله عليه و آله گوشه هاى لباسش به زمين كشيده و عرق از پيشانيش سرازير بود، در برابر آن حضرت قرار گرفت. رسول خدا صلى الله عليه و آله در حضور على نقاب از چهره فاطمه عليهاالسلام برداشته و دست فاطمه عليهاالسلام را گرفته و در دست على قرار داد و فرمود: بارك الله فى ابنة رسول الله، يا على نعم الزوجة فاطمه عليهاالسلام و يا فاطمه عليهاالسلام نعم البعل على؛ خداى دختر رسول خدا صلى الله عليه و آله را بر تو مبارك گرداند، على جان فاطمه عليهاالسلام بسيار همسر خوبى است، اى فاطمه عليهاالسلام على شوهر بسيار خوبى است. (38)
اما ابن شهراشوب آورده است كه پيامبر صلى الله عليه و آله پس از بردن فاطمه عليهاالسلام به خانه على خود به مسجد رفته و نخست على را فراخواند و سپس فاطمه عليهاالسلام را در آن گاه دو دست دخترش را در دست على گذاشت... (39)
دعاى ويژه براى فاطمه عليهاالسلام و على عليه السلام
و سر انجام آن شب پيش از آن. كه خانه على عليه السلام و فاطمه عليهاالسلام را ترك كند، چند دعاى ويژه در حق آن دو نموده كه هرگز شخص ديگرى را در اين دعا شريك نساخت از جمله اين كه فرمود: خدايا اين دو بهترين بندگان تو در نزد من هستند، خدايا، تو آن ها را دوست داشته باش و فرزندان را بر آن ها مبارك گردان و نگهبانى از سوى خود بر آن ها بگمار و از شر شيطان رجيم نسبت به اين دو و فرزندانشان به تو پناه مى برم. (40)
اسماء اضافه مى كند پيامبر صلى الله عليه و آله را در آن حال ملاحظه كردم كه پيوسته براى هر دو دعا مى كرد كه هيچ كس ديگرى را با آن ها شركت نمى داد، او پيوسته دعا مى كرد تا وارد حجره خود شد. (41)
-------------------------------------
1-مناقب آل اءبى طالب، ج 3، ص 345.
2-بحار الاءنوار، ج 43، ص 140.
3-همان، ص 108.
4-مناقب خوارزمى، ص 247، كشف الغمة، ج 1، ص 365.
5-امالى طوسى، ص 39.
6-تاريخ الاءئمة، ص 6.
7-مناقب آل اءبى طالب، ج 3، ص 365.
8-بحار الاءنوار، ج 43، ص 145 به نقل از كافى.
9-همان، ج 43، ص 92.
10-همان، ص 105.
11-كشف الغمة، ج 1، ص 379.
12-هجر يكى از روستاهاى اطراف شهر مدينه است. (معجم البلدان، ج 5، ص 393.
13-كشف الغمة، ج 1، ص 397.
14-بحارالاءنوار، ج 43، ص 108.
15- به اين علت زره حطميه گفته مى شود چون هر شمشيرى كه با آن برخورد مى كرد شكسته مى شد و اين زره به طائفه اى از عبدالقيس كه به آنان حطمة به حارث گفته مى شد و شغل آنها درست كردن زره بود نسبت داده شده است. (مجمع البحرين، ص 467)
16-كافى، ج 5، ص 377.
17-همان.
18-بحار الاءنوار، ج 43، ص 112، مناقب ابن مغازلى، ص 350.
19-همان.
20-بحارالاءنوار، ج 43، ص 112.
21-احتجاج طبرسى، ج 2، ص 242.
22-المقنع، ص 99.
23-بحارالاءنوار، ج 43، 143.
24-كشف الغمة، ج 1، ص 379.
25-امالى طوسى، ص 40، مناقب آل ابى طالب، ج 3، ص 252.
26-زندگانى حضرت فاطمه، ص 56.
27-مناقب آل ابى طالب، ج 3، ص 353.
28-امالى طوسى، ص 40.
29-بحارالاءنوار، ج 43، ص 131.
30-امالى طوسى، ص 40، بحارالاءنوار، ج 43، ص 95.
31-بحارالاءنوار، ج 43، ص 114.
32-امالى طوسى، ص 42.
33-مناقب آل ابى طالب، ج 3، ص 353.
34-دلائل الامامه، ص 21.
35-در اين كه روز عروسى فاطمه عليهاالسلام در چه روزى بوده است چهار قول است: 1چند روز از شوال گذشته. 2اول ماه ذيحجه. 3ششم ماه ذيحجه. 4 21ماه محرم سال سوم هجرت. رجوع شود به بحارالاءنوار، ج 43، ص 92 و 97 و141.
36-كشف الغمه، ج 1، ص 368.
37-بحار الاءنوار، ج 43، ص 115.
38-اخلاق حضرت فاطمه، ص 80.
39-بحارالاءنوار ج 43، ص 132.
40-مناقب آل ابى طالب، ج 3، ص 355.
41-بحارالاءنوار، ج 43، ص 142.
---------------------------------
محمد جواد مروجى طبسى

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مولودی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page