شب یلدایی من همنفس سرما شد برف وبوران دلم درطلب رویا شد عشق تو سوخت مرا برف دلم آب بشد چشمه ی مهر توجوشید و دلم دریا شد شب یلدا دل من را بسپارید به یاد اگر از بند دلم ساقی جان پیدا شد در دلم بود که امشب بکشم نقش نگین چه کنم این قلمم درتب سرد سرما شد دیدن یار دل افروز چه حالی دارد اگر از چله سردم رخ او پیدا شد شب یلدا را به شب قدر گره خواهم زد نکند حال خوشم با شب سرد برپا شد چله زینبیان در شب سرد بار نشست دل شیدایی من درطلبش خارا شد کربلا هم نفس چله سرما شده است همره چله نشینان دل من صحرا شد از سمر تا به سحر اندودکنم این قلمم تا که ازلاله خونین دل من شیدا شد
دیدگاهها
برف وبوران دلم درطلب رویا شد
عشق تو سوخت مرا برف دلم آب بشد
چشمه ی مهر توجوشید و دلم دریا شد
شب یلدا دل من را بسپارید به یاد
اگر از بند دلم ساقی جان پیدا شد
در دلم بود که امشب بکشم نقش نگین
چه کنم این قلمم درتب سرد سرما شد
دیدن یار دل افروز چه حالی دارد
اگر از چله سردم رخ او پیدا شد
شب یلدا را به شب قدر گره خواهم زد
نکند حال خوشم با شب سرد برپا شد
چله زینبیان در شب سرد بار نشست
دل شیدایی من درطلبش خارا شد
کربلا هم نفس چله سرما شده است
همره چله نشینان دل من صحرا شد
از سمر تا به سحر اندودکنم این قلمم
تا که ازلاله خونین دل من شیدا شد
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا