جاذبه محبّت،
محبّت، به خاطر جاذبهاى كه دارد، محبّ را به سوى محبوب جذب مىكندو افكار و عقايد او را در قلب محبّ زنده مىسازد. به اين جهت هر چه محبّتشديدتر باشد، سنخيّت روحى بين محبّ و محبوب بيشتر مى شود.
بر اين اساس اگر محبّت شديد باشد، داراى چنان كششى است كه محبّ ومحبوب را بسوى يكديگر جذب مىكند؛ بصورتى كه حالات هر يك از آناندر ديگرى تأثير مىگذارد. در ميان افراد دوقلو كه از محبّت و هماهنگىبيشترى برخوردار هستند و روحيهاى نزديك به يكديگر دارند، تأثيرپذيرىحالات آنان در يكديگر، بيشتر جلوهگر مىشود.
چندى قبل دخترى كه در لندن زندگى مىكرد، ناگهان احساس ناراحتىكرد. او چنان درد مىكشيد و حالاتش چنان بود كه پزشكان تشخيص دادنددرد او علامت زايمان است. او را در بيمارستان بسترى كردند و پس از تحقيقمعلوم شد كه او شوهر ندارد! معاينات هم نشان داد كه باردار نيست؛ امّا اوهمچنان در تخت بيمارستان بخود مىپيچيد و ناله مىكرد و سراپاى وجودشرا عرق سردى پوشانده بود.
چند ساعتى وقت پزشكان را گرفت؛ تا سرانجام آرام شد. لبخندى زد وگفت: راحت شدم. نوزاد پسر است! پزشكان ابتدا گمان گردند كه با يك ديوانهسر و كار دارند؛ ولى پس از تحقيق متوجه شدند كه آثار ديوانگى در او ديدهنمىشود.
كشف بعدى آن بود كه درست در همان زمانى كه او در لندن دچار درد شدهبود و به بيمارستان رفت، خواهر دوقلويش كه در اتريش و شهر »وين« ساكنبود، دچار درد زايمان گرديده و به بيمارستان مراجعه كرده و بسترى شده بودو پس از چند ساعت پسرى از او متولّد شده بود.(1)
اين گونه حالات بر اثر سنخيّت و محبّت شديد در ميان دو نفر است. گاهىبر اثر محبّت شديد، محبّ از تقيّدات مادّى رها مىشود و خود را به محبوبكه فرسنگها راه از او دور است، مىرساند؛ زيرا همان گونه كه گاهى حرارتتب، وسيله خروج روح از جسم و علّت درك مسائل نامرئى مىشود، همينگونه گاهى حرارتِ محبّت، محبّ را از عالم ظاهر خارج مىكند و بسوىمحبوب مىكشاند.
رسيدن به محبوب و ديدار آن، بر اثر جذبه و كششى است كه در صورتشدّت محبّت ايجاد مىشود.
گاهى محبّت باعث كشفهاى علمى مىشود؛ زيرا علاقه، ميل شديد، وخواسته قوىِ دانشمندان در كشف مجهولات، يكى از مؤثرترين وسيلههاىنيل آنان به مقاصدشان، مىباشد.
به عبارت گوياتر: محبّت و ميل شديد، آنان را در يافتن مسائل علمى وگشودن مشكلات لاينحل كمك مىكند، و وسيله گشايش روزنهاى براى آنانبه سوى مشكلات علمى مىشود و در نتيجه در كشف آنچه در جستجوى آنبودهاند، كامياب مىشوند.
محبّت خاندان وحى
به خاطر اين گونه آثار حياتى و ارزنده كه در محبّت و دوستى وجود دارد،انسان بايد به محبّت خود جهت داده و آن را به سوى شايستهترين مقصدراهنمايى كند. به اين جهت پيغمبر اكرمصلى الله عليه وآله وسلم محبّت و دوستىِ انسان را بهسوى اهل بيت و خاندان وحىعليهم السلام متوجّه نمودهاند؛ تا به اين وسيلهآلودگىهاى افراد، پاك شود و خوبىها و خصلتهاى ارزنده در آنان ايجادگردد و آنان را در نزد خداوند مقرّب نمايد.
زيرا محبّت پيغمبر اكرم و خاندان رسالتعليهم السلام، تأثيرى شگفت و خارقالعادهدر تقرّب به خداوند متعال دارد به طورى كه در روايات، محبّت اهل بيتعليهم السلامبهترين وسيله قرب به خداوند، شمرده شده است.
در روايتى پيغمبر اكرمصلى الله عليه وآله وسلم مىفرمايند:
لِكُلِّ أَمْرٍ سَيِّدٌ وَحُبّي وَحُبُّ عَليّعليه السلام سَيِّدُ ما تَقَرَّبَ بِهِ الْمُتَقَرِّبُونَمِنْ طاعَةِ رَبِّهِمْ.(2)
براى هر چيزى سرورى است و محبّت من و محبّت علىعليه السلام سرآمد آنچيزهايى است كه جويندگان تقرّب، به وسيله آنها مقرّب مىشوند، كه عبارتنداز اطاعت پروردگارشان.
اين روايت دليل واضحى است بر اين كه، محبت خاندان وحى وسيله تقرّب واطاعت از دستور خداوند است. پيغمبر اكرمصلى الله عليه وآله وسلم در روايتى ديگر مىفرمايند:
حُبُّ عَليِّ بْنِ أَبي طالِبٍ يُحْرِقُ الذُّنُوبَ كَما تُحْرِقُ النَّارُ، اَلْحَطَبَ.(3)
محبّت حضرت على بن ابى طالبعليه السلام گناهان را مىسوزاند؛ همان گونه كهآتش، هيزم را مىسوزاند.
بنابراين محبّت حضرت اميرالمؤمنينعليه السلام، هستى گناه را به آتش مىكشد ودوستى آن بزرگوار، كوه گناه را به كاهى تبديل مىنمايد و آن را از اعماق جانبيرون آورده و نابود مىسازد.
محبّت حضرت اميرالمؤمنينعليه السلام نه تنها آثار گناهان گذشته را نابود مىكند؛بلكه همچون سدّى محكم و استوار، مانع انسان از انجام گناهان بعدىمىشود. با محبّت شديد به محمّد وآل محمّدعليهم السلام، مىتوانيد خود را از انجامگناه باز داشته و بيمه شويد.
پيغمبر اكرمصلى الله عليه وآله وسلم مىفرمايند:
أَلا وَمَنْ أَحَبَّ عَلِيّاً لايَخْرُجُ مِنَ الدُّنْيا حَتَّى يَشْرِبَ مِنَ الْكَوْثَرِوَيَأْكُلَ مِنْ طُوبى وَيَرى مَكانَهُ فِي الْجَنَّةِ.(4)
آگاه باشيد كسى كه علىعليه السلام را دوست دارد از دنيا نمىرود تا از آب كوثربياشامد و از طوبى بخورد و مكان خود را در بهشت ببيند.
بايد از خداوند بخواهيم كه محبّت اهل بيتعليهم السلام را تا آخرين لحظه زندگىما ثابت نگهدارد، تا در آخرين لحظات، شاهد الطافى كه وعده فرمودهاندباشيم.
در يكى از زيارات امام حسينعليه السلام آمده است:
اَللَّهُمَّ ثَبِّتْني عَلى مَحَبَّةِ أَوْلِيائِكَ.(5)
خداوندا، مرا بر محبّت اولياء خودت، ثابت قدم نگه دار.
در صورتى كه با محبّت و اشتياق اهل بيتعليهم السلام جان به جانان بسپاريم،اوّلين لحظه مرگ، اوّلين لحظهاى است كه آثار محبّت و عظمت و شكوه آن راكه نشانه ايمان و تقوا است، بخوبى مىيابيم ان شاءاللَّه.
در چند روايت، محبّت به اهل بيتعليهم السلام را، اصل تقوا و ايمان شمردهاند؛همان گونه كه بغض و دشمنى آن بزرگواران را، كفر و نفاق دانستهاند.
پيغمبر اكرمصلى الله عليه وآله وسلم به حضرت اميرالمؤمنينعليه السلام فرمودند:
يا عَلِيُّ حُبُّكَ تَقْوى وَإيمانٌ وَبُغْضُكَ كُفْرٌ وَنِفاقٌ.(6)
يا على دوستى تو، تقوا و ايمان و دشمنى تو، كفر و نفاق است.
كسى كه با حضرت اميرالمؤمنينعليه السلام دشمنى ورزد، از ديدگاه مكتب ما كافرو در رديف منكران خداست.
آن را كه دوستى على نيست، كافر است
گو زاهد زمانه و گو شيخ راه باش
همچنين آنان كه محبّت حضرت اميرالمؤمنينعليه السلام در اعماق جانشان ريشهدوانده است، از تقوا و ايمان برخوردارند.
آرى حبّ و بغض، داراى اين گونه اثرات بنيادى است.
خواهى كه زدوزخ برهانى دلوتن
اثنىعشرى شو و گزين مذهب من
ايشان سه محمّدند و چهارست على
با موسى جعفر و حسين و دو حسن
در حديثى امام رضاعليه السلام از آباء گرامى خود از پيغمبر اكرمصلى الله عليه وآله وسلم نقلفرمودند:
حُبُّنا أَهْلُ الْبَيْتِ يُكَفِّرُ الذُّنُوبَ وَيُضاعِفُ الْحَسَناتَ.(7)
محبت ما اهل بيت، كفاره گناهان است و حسنات را چند برابر مىكند.
زيرا محبّت اكسير است، داراى قوّه كاسره و شكننده است و آثار گناهان رادرهم مىشكند و آنها را تبديل به حسنه مىسازد، همان گونه كه شنجرفِثابت، مس را تبديل به طلا مىكند. از اين رو محبّت را »اكسير روح« مىدانند؛زيرا روحهاى آلوده و روانهائى كه بر اثر گناه از خداوند دور شدهاند، بامحبّت اهل بيتعليهم السلام كه شفابخش دلها و حياتبخش قلبهاى مرده است،تقرّب خود را باز مىيابند، و با ترك گناه مقرّب درگاه او مىشوند.
زيرا در قلبى كه سرشار از محبّت حضرت اميرالمؤمنينعليه السلام و ساير خاندانپاك وحى است، جايى براى گناه باقى نمىماند؛ بلكه محبّت اگر افزايش يابد،مىتواند هر گونه گناهى را كه محبّ آن را در گذشته انجام داده نابود نمايد ومانع انجام گناه در آينده شود. زيرا مانع بودن براى انجام گناه، آسانتر از برطرفنمودن آثار گناهان گذشته است.
راز اين مسئله اين است، كسى كه كاملاً محبّ و دوستدار و شيفته اهل بيتعصمتعليهم السلام باشد، محبوب خدا و مقرّب عنداللَّه است و وقتى كه انسانمحبوب و مقرّب نزد خداوند شود، در حصن حول و قوّه او قرار مىگيرد.يعنى خداوند ميان او و گناه، حائل ايجاد مىكند و همچنين كارى را كه خداانجام آن را بخواهد، در وى نيرو و قوّه انجام آن را ايجاد مىنمايد و او را موفّقبه انجام آن عمل مى سازد. اين است معناى »لاحول و لاقوّة إلّا باللَّه«. به اين جهتبرخى، محبّت و دوستى با خاندان وحى را مؤثّرترين راه سير و سلوك شمردهاند.
بنابر روايت مفصّلى كه مرحوم علّامه مجلسى - در بحار الأنوار ج 70 ص25 - از امام صادقعليه السلام نقل كرده است، محبّ - اگر به مقام عالى محبّت راه يابد -اگر چه راه علماء و سيره حكماء و طريقه صديقين را طى نكرده و روش خودرا روش آنان قرار نداده باشد؛ ولى در عين حال همه نتايجى را كه علماء وحكماء و صدّيقين بدست آوردهاند، دارا مىشود.
اين گونه آثار در صورتى است كه محبّت، بسيار شديد باشد نه همچونمحبّتهائى كه دوستان اهل بيتعليهم السلام نوعاً داراى آن هستند. اين گونه محبّتداراى چنان اهميّتى است كه در آن روايت، امام صادقعليه السلام تصريح فرمودهاندكه دارا بودن آن، نه تنها پرثمرترين طريقه سير و سلوك مىباشد؛ بلكه تنهاراهى است كه در آن خطر وجود ندارد و حال آن كه روش حكماء و علماء وصدّيقين طبق آن روايت، چنين نيست.
امام صادقعليه السلام مىفرمايند:
إِنَّ الْحُكَماءَ وَرَثُوا الْحِكْمَةَ بِالصَّمْتِ، وَإِنَّ الْعُلَماءَ وَرَثُوا الْعِلْمَبِالطَّلَبِ وإِنَّ الصِّدّيقينَ وَرَثُوا الصِّدْقَ بِالْخُشُوعِ وَطُولِ الْعِبادَةِ فَمَنْأَخَذَهُ بِهذِهِ الْمَسيرَةِ إِمَّا أَنْ يَسْفَلَ وَإِمَّا أَنْ يَرْفَعَ وَأَكْثَرُهُمُ الَّذييَسْفَلُ وَلايَرْفَعُ، إِذا لَمْ يَرْعَ حَقّاللَّهِ وَلَمْ يَعْمَلْ بِما أَمَرَ بِهِ، فَهذِهِ صِفَةُمَنْ لَمْ يَعْرِفِ اللَّهُ حَقَّ مَعْرِفَتِهِ وَلَمْ يُحِبُّهُ حَقَّ مَحَبَّتِهِ، فَلايَغُرَّنَّكَصَلاتُهُمْ وَصيامُهُمْ وَرَواياتُهُمْ وَعُلُومُهُمْ، فَإِنَّهُمْ حُمُرٌ مُسْتَنْفِرَةٌ.(8)
حكماء، حكمت را به وسيله سكوت و علماء، علم را به وسيله طلب نمودن وصدّيقين، صداقت را به خشوع و عبادت طولانى بدست مىآورند. پس هركسى اين مسير را بپيمايد؛ يا تنزّل مىكند و يا بلند مرتبه مىگردد و اكثر آنان اگرحقّ خداوند را رعايت نكنند و به آنچه امر شدهاند عمل ننمايند، تنزّل مىكنند واين خصلت كسى است كه خدا را حقيقتاً نشناخته باشد و او را به حقيقتِمحبّت دوست نداشته باشد. پس نمازها و روزهها و روايات و علوم آنها، تو رافريب ندهد كه آنان حماران وحشى هستند!
همانگونه كه در اين روايت تصريح شده است علماء، حكماء و صدّيقينمورد انتقاد قرار گرفتهاند كه خداوند را حقيقتاً نشناختهاند و به حقيقتدوستى خداوند را در دل قرار ندادهاند.
اگر محبّ در مقام محبّت به مراحل عالى راه يافت و قلب خود را كه حرماللَّهاست، مملوّ از محبّت خداوند و اهل بيت عصمتعليهم السلام نمود؛ تا وقتىكهمحبّت شديد آنان را در دل دارد، امكان تنزّل در او وجودندارد.
تنها موردى كه براى محبّين امكان استبدال وجود دارد، موردى است كهآنان اصل محبّت را از دست بدهند و گرنه تا وقتى كه محبّت در قلب محبّ ريشهدوانده است، او در مسير ترقّى و تكامل قرار دارد نه تنزّل و سقوط.
راز اين نكته آن است كه، همان گونه كه گفتيم محبّت و شوق شديد، مانندمغناطيس است و تا وقتى محبّت وجود دارد، محبّ را به سوى محبوب جذبمىكند و آن گاه كه او مجذوبِ محبوب شد، سنخيّت در او پيدا مىشود و آثار وصفات محبوب در محبّ پيدا مىشود. از اين جهت در اين روايت، محبّتخدا و اولياء خدا را، بهترين راه و بىخطرترين سير براى افرادى كه مايل بهسير و سلوك هستند، معرّفى نمودهاند.
در بعضى از روايات ديگر نيز محبّين مقدم بر همه افراد ديگر ذكر شدهاند،همان طور كه در اخبار حضرت داود آمده است كه خداوند مىفرمايد:
ما أَحَبَّني أَحَدٌ أَعْلَمُ ذلِكَ يَقيناً مِنْ قَلْبِهِ إِلاَّ قَبِلْتُهُ لِنَفْسي وَأَحْبَبْتُهُحُبّاً لايَتَقَدَّمُهُ أَحَدٌ مِنْ خَلْقي، مَنْ طَلَبَني بِالْحَقِّ وَجَدَني وَمَنْ طَلَبَغَيْري لَمْ يَجِدْني...(9)
دوست ندارد مرا احدى كه بدانم واقعاً اين محبّت از قلب او سرچشمه مىگيرد،مگر آن كه او را براى خود مىپذيرم و دوست دار او مىشوم؛ بطورى كه احدىاز خلقِ من، بر او مقدّم نمىشود. كسى كه حقيقتاً مرا طلب كند، مىجويد مرا وكسى كه غير مرا طلب كند، مرا نمىيابد.
از اين حديث قدسى متوجه مىشويم، كسانى را كه امامزمان عجّلاللَّهتعالىلهالفرج - كه جانشين و نماينده خداوند مىباشند - به عنوان خدمتگزار خود قبولفرمودهاند و آنان را از ميان مردم به نعمت مصاحبت خود مشرّف ساخته و برديگران مقدّم نمودهاند، كسانى هستند كه در راه محبّت از همه مردم پيشقدمترو به عالىترين مراحل محبّت نائل شدهاند.
موجودات آسمانى و محبّت خاندان وحى
نه تنها عظمت اين بزرگواران، بلكه عزّت و شرافت همه شرافتمندان جهانهستى، به خاطر محبّت و علاقهاى است كه به اهل بيت عصمتعليهم السلام دارند.حتّى ملائكه مقرّب درگاه خداوند، شرافت خود را بوسيله محبّت آنبزرگواران بدست آوردهاند. حضرت رسول اكرمصلى الله عليه وآله وسلم مىفرمايد:
هَلْ شَرَفَتِ الْمَلائِكَةُ إِلاَّ بِحُبِّها لِمُحَمَّدٍ وَعَليٍّ وَقَبوُلِهالِوِلايَتِهِما؟...(10)
آيا شرافت ملائكه، جز به خاطر محبّتى است كه آنها به محمّد و علىصلواتاللَّهعليهما و پذيرش ولايت آن دو دارند؟
اين فرمايش صراحت دارد بر اين كه شرافت ملائكه به خاطر علاقهاىاست كه به پيغمبر اكرم و اميرالمؤمنين صلواتاللَّهعليهما دارند.
آئينه مهر روشن از ياد على است
اوراد ملك برآسمان نادعلىاست
گر چه اين روايت در مورد ملائكه است ولى روايات ديگرى گواه بر اينحقيقت است كه همه اهل آسمانها اعمّ از ملائكه و غير آنها، از دوستدارانخاندان وحى هستند و به وسيله محبّتِ آنان، به تقرّب خود نزد خداوندمىافزايند. زيرا همان گونه كه گفتيم، محبّت صفات محبوب را در محبّجلوهگر مىسازد. ويكى از صفات اهل بيت عصمتعليهم السلام، قرب آنان به خداوندمتعال است. از اين رو موجودات آسمانى محبّت آن بزرگواران را مايه تقرّب خودمىدانند.
در يكى از زيارات جامعه كه از اهل بيت عصمت عليهم السلام روايت شده،مىخوانيد:
يَتَقَرَّبُ أَهْلُ السَّماءِ بِحُبِّكُمْ وَبِالْبَرائَةِ مِنْ أَعْدائِكُمْ.(11)
اهل آسمان، به وسيله محبّت شما و دورى جستن از دشمنان شما )به خدا(تقرّب مىجويند.
اوصاف على است كه انتهايش نبود
مدّاح على به جز خدايش نبود
تا حشر »اديب« اگر ز وصفش خوانى
يكحرف زدفتر ثنايش نبود
تقرّب به خداوند چه آثارى دارد؟
اكنون برخى از آثار مهمّ و شگفت انگيزى را كه بر اثر تقرّب به خداوندايجاد مىشود بيان مىكنيم.
از نشانههاى تقرّب به خداوند و اهل بيت اطهارعليهم السلام، به كار افتادن چشم وگوش باطنى و بدست آوردن قدرتهاى روحى و معنوى است؛ زيرا آن گاه كهانسان از جهت تقرّب معنوى به خداوند، پيشرفت نمود، مورد محبّت خداقرار مىگيرد و محبوب خدا مىشود و آن گاه كه انسان محبوب خدا شود، ازقدرتهاى معنوى برخوردار مىگردد.
امام صادقعليه السلام از پيغمبر اكرمصلى الله عليه وآله وسلم نقل فرمودند كه خداوند فرموده است:
مَنْ أَهانِ لي وَلِيّاً فَقَدْ أَرْصَدَ لِمُحارِبَتي، وَما تَقَرَّبَ إِلَيَّ عَبْدٌ بِشَيءٍأَحَبَّ إِلَيَّ مِمَّا افْتَرَضْتُ عَلَيْهِ، وَإِنَّهُ لَيَتَقَرَّبُ إِلَيَّ بِالنَّافِلَةِ حَتَّى اُحِبَّهُفَإِذا أَحْبَبْتُهُ، كُنْتُ سَمْعَهُ الَّذي يَسْمَعُ بِهِ وَبَصَرَهُ الَّذي يَبْصُرُ بِهِوَلِسانَهُ الَّذي يَنْطِقُ بِهِ وَيَدَهُ الَّتي يَبْطُشُ بِها، إِنْ دَعاني أَجَبْتُهُ وَإِنْسَأَلَني أَعْطَيْتُهُ.(12)
هر كس به يكى از اولياء من توهين كند، براى جنگيدن با من در كمين نشستهاست، و هيچ بندهاى مقرّب به من نمىشود، بوسيله چيزى كه محبوبتر باشد ازواجباتى كه بر او واجب نمودهام. و او بوسيله نافله بسوى من مقرّب مىشود تامحبوب من مىگردد و آن گاه كه او را دوست بدارم، گوش او مىشوم كه بوسيلهآن مىشنود و چشم او مىشوم كه بوسيله آن مىبيند و زبان او مىشوم كه با آننطق مىكند و دست او مىشوم كه با آن اِعمال قدرت مىكند، اگر مرا بخواند اورا جواب مىدهم و اگر از من چيزى درخواست كند، به او عطا مىكنم.
همه اين امورى كه در اين حديث آمده است، بر اثر تقرّب به خدا ايجادمىشود. بنابراين شنيدن اصوات آسمانى، ديدن چهرههاى ملكوتى، پى بردنبه رازها و حكمتهاى الهى، انجام امور مشكل با دست قدرت حق و استجابتدعا، از عناياتى است كه سرانجام، شامل حال مقرّبين درگاه خداوند واهلبيتاطهارعليهم السلام و افرادى كه مورد محبّت خدا و اهل بيتعليهم السلام قرارگرفتهاند، مىشود.
دوستى اهل بيتعليهم السلام با دوستان خود
با دوستى و محبّتى كه نسبت به اهل بيتعليهم السلام در دل خود جاى مىدهيم،محبّت و دوستى خود را نيز در قلب آن بزرگواران قرار مىدهيم؛ زيرا آنان كهمحبّ و شيفته خاندان وحى هستند، محبوب آن بزرگواران نيز هستند.
حبيش بن معتمر مىگويد: خدمت حضرت اميرالمؤمنينعليه السلام وارد شدم وعرض كردم:
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا أَميرَالْمُؤْمِنينَ وَرَحْمَةُاللَّهِ وَبَرَكاتُهُ، كَيْفَ أَمْسَيْتَ؟قالَ: أَمْسَيْتُ مُحِبّاً لِمُحِبّينا وَمُبْغِضاً لِمُبْغِضينا...(13)
سلام بر شما اى امير مؤمنان و رحمت خدا و بركات او بر شما باد، شب راچگونه صبح نموديد؟
حضرت فرمودند: شب را به پايان رساندم در حالى كه دوست دارِ دوستانمان ودشمنِ دشمنانمان بودم.
آن گاه كه محبّت انسان، در قلب اهل بيتعليهم السلام قرار گيرد، محبوب خداوندنيز مىشود و محبّت خداوند در قلب او جاى مىگيرد و هر گاه محبّت خداونددر او به حدّى شديد شود كه محبّت مخلوق جايگزين محبّت خداوند نشود،ديدگان باطنى او باز مىشود و با اولياءاللَّه آشنا مىشود.
حضرتاميرالمؤمنينعليه السلام مىفرمايند: درشبمعراج خداوند بهپيغمبرصلى الله عليه وآله وسلمفرمود:
مَنْ عَمِلَ بِرِضايَ اُلْزِمُهُ ثَلاثَ خِصالٍ: اُعَرِّفُهُ شُكْراً لايُخالِطُهُالْجَهْلُ، وَذِكْراً لايُخالِطُهُ النِّسْيانُ، وَمَحَبَّةً لايُؤْثِرُ عَلى مَحَبَّتي مَحَبَّةَالْمَخْلُوقينَ، فَإِذا أَحَبَّني أَحْبَبْتُهُ، وَأَفْتَحُ عَيْنَ قَلْبِهِ إِلى جَلاليوَلااُخفي عَلَيْهِ خاصَّةَ خَلْقي...(14)
كسى كه به رضاى من عمل نمايد، او را به داشتن سه خصلت ملزم مىنمايم:
1- او را آگاه و آشنا مىكنم به داشتن حالت شكر كه با ناآگاهى همراه نباشد.
2- و به يادى كه فراموشى در آن نباشد.
3- و به دارا بودن محبّت من كه دوستى مخلوقين در آن تأثير نگذارد.
پس هر گاه كه مرا دوست داشته باشد، من نيز او را دوست مىدارم و ديده دل اورا به سوى جلال خودم مىگشايم و خوّاص خلق خود را از او مخفى نمىكنم.
بنابراين يكى از نشانههاى محبّت خدا، اين است كه انسان با اولياءاللَّه وخوّاص خلق خداوند آشنا مىشود و آنان را مىبيند.
عدّهاى از مردم كه جوياى زيارت و ديدن امام عصر ارواحنافداه - در خواب يابيدارى - هستند، به خاطر محبّت شديد آنان است. زيرا محبّت، اشتياقملاقات با محبوب را در انسان زياد مىكند.
حضرت ابراهيم از مردن كراهت داشت، خداوند به عزرائيل فرمود بهحضرت ابراهيم بگو:
هَلْ رَأَيْتَ حَبيباً يُكْرِهُ لِقاءَ حَبيبِهِ؟ إِنَّ الْحَبيبَ يُحِبُّ لِقاءَ حَبيبِهِ.(15)
آيا ديدهاى دوستى از ديدن دوست خود كراهت داشته باشد؟ براستى كهدوست، به ملاقات حبيب خود علاقه دارد.
برخى از آنان كه در زمان حضور اهل بيت عصمتعليهم السلامزندگى مىكردند واز شهر و ديار آن بزرگواران دور بودند، دلهايشان در ياد آنان و عشق ديدارشانپر مىزد، همان گونه كه اويس شوق ديدار پيغمبر اكرمصلى الله عليه وآله وسلم در قلب و جانشجاى گرفته و پياپى سيماى تابناك آن حضرت را در صفحه خيال خود ترسيممىنمود.
و در اين روزگار كه تنها بازمانده معصومين، حضرت بقيةاللَّه الأعظم ارواحنافداه كه سرّ خداوند در جهان هستى مىباشند، در پرده استتار به سر مىبرندشيفتگان آل اللَّه در آرزوى ديدار سيماى آن حضرت مىباشند، اين اميد و آرزوبر اساس همان محبّت و علاقهاى است كه اينان به آن بزرگوار دارند، زيرا بنا بهگفتار خداوند »إِنَّ الْحَبيبَ يُحِبُّ لِقاءَ حَبيبِهِ« هر محبّى دوست دارد، سيماىحبيب خود را ببيند.
گرچه يوسف به كلافى نفروشند به ما
بس همين فخر كه ما هم ز خريدارانيم
وظيفه دوستان خاندان وحى
1- ايجاد مودّت
محبّت و دوستى با اهل بيتعليهم السلام بايد چنان عميق باشد كه در اعماق جانتانريشه دوانده و سراسر وجود شما را فرا گيرد؛ بصورتى كه وسيله تقرّب ونزديك شدن شما به آن بزرگواران شود.
حضرت اميرالمؤمنينعليه السلام مىفرمايند:
اَلْمَوَدَّةُ قَرابَةٌ مُسْتَفادَةٌ.(16)
مودّت، آن گونه محبّتى است كه از آن قرابت و نزديك بودن بدست آيد.
يعنى محبّت بايد آن قدر افزايش يابد كه شما را به محبوب نزديك نمايد.اگر محبّت تا اين حدّ فزونى يافت، آن را »مودّت« مىگويند. بنابراين مودّت،همان محبّتِ افزايش يافته است كه باعث قرب روحى مىشود.
اين گونه محبّت نسبت به اهل بيتعليهم السلام وظيفه همه مردم است. ما بايد آنقدر به محمّد و آل محمّد صلواتاللَّه عليهم اجمعين محبّت داشته باشيم كه وسيله قربما به اهل بيتعليهم السلام شود. خداوند در قرآن كريم مىفرمايد:
»قُلْ لاأَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى«(17)
بگو به مردم براى انجام رسالت از شما پاداشى نمىخواهم، جز داشتن مودّت بهذوىالقربى.
طبق اين آيه، بر همه مردم واجب است كه آن گونه به اهل بيت عصمتعليهم السلاممحبّت و علاقه داشته باشند كه باعث قرب روحى و معنوى به آن بزرگوارانشود. اين يك وظيفه عمومى براى همه انسانها است.
2- دوستى با دوستان اهلبيتعليهم السلام
دوستى با اهل بيت عليهم السلام به دوست داشتن آنان پايان نمىپذيرد، بلكه پس ازدوستى آنان بايد دوستان آن بزرگواران را نيز دوست بداريد و به آنان علاقهمندباشيد.
حضرت پيغمبر اكرمصلى الله عليه وآله وسلم مىفرمايند:
أَحِبُّوا مَوالينا مَعَ حُبِّكُمْ لِآلِنا.(18)
دوست بداريد دوستان ما را با محبتى كه به خاندان ما داريد.
زيرا دوستى دوستان آنان، ملازم با دوستى خود آنان است.
3- برائت از دشمنان اهلبيتعليهم السلام
اگر در قلب انسان محبّت آن بزرگواران - كه هستى همه مخلوقات به بركتوجود آنان است - جاى گرفت؛ ديگر امكان ندارد، دوستى دشمنان آنان راپذيرا شود. زيرا محبّت اهل بيتعليهم السلام با دوستى دشمنان آنان سازگار نيست؛چون در شعور ظاهرى و خودآگاه انسان ممكن است محبّت دو شىء مخالفوجود داشته باشد.
بنابراين در شعور ظاهرى و يا ذهنى ممكن است كسى هم دوستى اهل بيترسالتعليهم السلام را داشته باشد و هم دوستى گمراهان را؛ ولى از نظر قلبى و باطنىاين گونه نيست. حضرت اميرالمؤمنينعليه السلام مىفرمايند:
لايَجْتَمِعُ حُبُّنا وَحُبُّ عَدُوِّنا في جَوْفِ إِنْسانٍ، اَللَّهُ عَزَّوَجَلَّ يَقوُلُ:»ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ في جَوْفِهِ(20)¬(19)
محبّت ما خاندان، با محبّت دشمنان ما در قلب انسان جمع نمىشود. خداوندمىفرمايد: قرار نداده است خدا براى مرد، دو قلب در يك بدن.
زيرا دوستى اهل بيت عصمتعليهم السلام و محبّت دشمنان آنان، همانند آب وآتش هستند و در يك جا جمع نمىشوند.
نظير اين روايت را ابى جارود از امام باقرعليه السلام نقل كرده است.
أَبِي الْجارُودِ عَنْ أَبي جَعْفرعليه السلام في قَوْلِهِ: »ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْقَلْبَيْنِ في جَوْفِهِ« فَيُحِبُّ بِهذا وَيُبْغِضُ بِهذا، فَأَمَّا مُحِبُّنا فَيُخْلِصُالْحُبَّ لَنا كَما يُخْلِصُ الذَّهَبَ بِالنَّارِ لا كَدِرَ فيهِ.
مَنْ أَرادَ أَنْ يَعْلَمَ حُبَّنا، فَلْيَمْتَحِنْ قَلْبَهُ فَإِنْ شارَكَهُ في حُبِّنا حُبّعَدُوِّنا، فَلَيْسَ مِنَّا وَلَسْنا مِنْهُ وَاللَّهُ عَدُوُّهُمْ وَجِبْرِئيلُ وَميكائيلُ وَاللَّهُعَدُوٌّ لِلْكافِرينَ.(21)
ابى جارود از امام باقرعليه السلام نقل مىكند كه آن حضرت در پيرامون فرمايشخداوند كه مىفرمايد: در جوف هيچ مردى خدا دو قلب قرار نداده است،فرمودند: انسان داراى دو قلب نيست تا با يكى دوست بدارد و به وسيلهديگرى دشمن داشته باشد. دوستدار ما دوستى ما خاندان را از همراه بودن بامحبّت دشمنان ما، خالص مىكند؛ همان گونه كه آتش طلا را خالص مىكندبطورى كه در او كدورت نباشد.
هر كس مىخواهد بداند كه داراى محبت ما خاندان هست يا نه؟ قلب خود راآزمايش نمايد؛ پس اگر با دوستى ما محبّت دشمنان ما را داشت، او از ما نيستو ما از او نيستيم. خداوند و جبرئيل و ميكائيل دشمن اين گونه افراد هستند وخداوند دشمن براى كافران است.
بنابراين از نشانههاى محبّتى كه همراه با پيروى و اطاعت اهل بيتعليهم السلاماست، جذب شدن انسان بسوى آن بزرگواران و انزجار از دشمنان آنانمىباشد. انسان به وسيله اين گونه محبّت، مجذوب و شيفته اهل بيتعليهم السلاممىشود؛ به طورى كه به جز محبوب و آنچه او دوست دارد، نمىانديشد. اينگونه حالات بر اثر جذب محبّ به سوى محبوب است.
جناب خديجهعليها السلام هنگام مسافرت پيغمبر اكرمصلى الله عليه وآله وسلم مىگفت:
قَلْبُ الْمُحِبِّ إِلَى الْأَحْبابِ مَجْذوُبٌ
وَجِسْمُهُ بِيَدِ الْأَسْقامِ مَنْهوُبٌ(22)
قلب محبّ مجذوب احباب مىشود، در حالى كه جسم او به دست بيمارىهاگرفتار است.
وقتى كه شما بر اثر پيشرفت در محبّت و ازدياد دوستى آلاللَّه، مجذوب آنبزرگواران شديد؛ از غير آنان بيزار مىشويد. به اين جهت حضرت امامصادقعليه السلام مىفرمايند:
... إِنَّ أَصْلَ الْحُبِّ، اَلتَّبَرّي عَنْ سِوَى الْمَحْبوُبِ.(23)
اصل محبّت، دورى جستن از غير محبوب است.
و وقتى كه شما از غير محبوب دورى نموديد، محبوب را بر غيرش مقدممىداريد. حضرت امام صادقعليه السلام در اين باره مىفرمايند:
دَليلُ الْحُبِّ ايثارُ الْمَحْبُوبِ عَلى ما سَواهُ.(24)
دليل دارا بودن محبّت، ترجيح دادن محبوب بر غير اوست.
اين گونه محبّتها، شما را در اوج معنويّت و نورانيّت قرار مىدهد؛بطورى كه بر اثر آن عنايات اهل بيتعليهم السلام به سويتان متوجّه مىشود و شما راموجودى معنوى و ملكوتى مىسازد و به اين جهت نفرت و برائت از دشمناناهلبيتعليهم السلام در قلب شما افزوده مىشود.
4- پيروى از خاندان وحى
خاندان وحى از دوستداران خود بيش از ديگران، انتظار خودسازى ورفتار خداپسندانه دارند. از نظر اهل بيتعليهم السلام كسانى كه محبّت و دوستى آنخاندان را در اعماق وجود خويش پروراندهاند، بايد رفتار اهل بيتعليهم السلام راسرمشق زندگى خود قرار داده و بر تقوا و پرهيزكارى خود بيفزايند.
حضرت اميرالمؤمنينعليه السلام مىفرمايند:
مَنْ أَحَبَّنا فَلْيَعْمَلْ بِعَمَلِنا وَلْيَتَجَلْبَبِ الْوَرَع.(25)
كسى كه ما را دوست دارد، بايد به رفتار ما عمل كند و لباس پرهيزكارى رابپوشد.
آن گاه كه محبت خاندان وحى از ظاهر گذشته و در اعماق وجود و هستىانسان ريشه دوانده باشد، منشأ تقوا و عمل صالح مىشود.
محبّت كامل نسبت به اهل بيتعليهم السلام هميشه با عمل صالح، همراه است.كسانى كه محبّتشان بيشتر است، معمولاً براى انجام كارهاى پسنديده و صالحنيز بيشتر زحمت مىكشند. به همين جهت حضرت امام رضاعليه السلام مىفرمايند:
لاتَدْعُوا الْعَمَلَ الصَّالِحَ وَالْعِبادَةَ اِتِّكالاً عَلى حُبِّ آلِمُحَمَّدٍعليهم السلاموَالتَّسْليمَ لِأَمْرِهِمْ اِتّكالاً عَلَى الْعِبادَةِ، فَإِنَّهُ لايُقْبَلُ أَحَدُهُما دُونَالآخِرِ.(26)
عمل صالح و كوشش در عبادت را، به خاطر تكيه بر دوستى آل محمّدعليهم السلام تركنكنيد و محبّت آنان و تسليم بودن نسبت به آنان را به خاطر اعتماد بر عبادترها نكنيد كه يكى از آنها، بدون ديگرى قبول نمىشود.
چگونه مىشود انسان، شوق و محبّت شديد نسبت به اهل بيتعليهم السلام داشتهباشد؛ ولى مشغول كارى باشد كه آنان نمىپسندند و يا اعمالى را كه آنانمىپسندند، رها كند و اعتنائى به آن ننمايد.
دوست واقعى و محبّ حقيقى، كسى است كه پيرو محبوب و مطيع اوباشد.
حضرت امام صادقعليه السلام مىفرمايند:
لَوْ كانَ حُبُّكَ صادِقاً لَأَطَعْتَهُ
إِنَّ الْمُحِبَّ لِمَنْ يُحِبُّ مُطيعٌ(27)
اگر محبّت تو صادقانه باشد، او را اطاعت مىكنى؛ زيرا كه محبّ مطيع كسىاست كه او را دوست دارد.
اين گونه محبّتها كه همراه و همگام با اطاعت و پيروى اهل بيتعليهم السلام است،مايه خوشنودى آن بزرگواران مىباشد. به اين جهت حضرتاميرالمؤمنينعليه السلام مىفرمايند:
فَأَصْبَحْنا نَفْرَحُ بِحُبِّ الْمُحِبِّ لَنا.(28)
صبح كرديم در حالى كه خوشحال هستيم به خاطر محبّتى كه دوستان به مادارند.
آرى آنان كه در پى رسيدن به مقامات عالى هستند و اهداف بزرگ را در سرمىپرورانند، بايد بدانند هر كس كه گنج مىخواهد رنج بايد ببيند. آن كس كه درانديشه بدست آوردن مقامات بزرگ است، بايد در پى بارور شدن افكارش بپا خيزدو آنچه را كه در راه رسيدن به مقصود لازم است، انجام دهد.
حضرت اميرالمؤمنينعليه السلام مىفرمايند:
مَنْ أَحَبَّ الْمَكارِمَ، اِجتَنَبَ الْمَحارِمَ.(29)
آن كس كه خواهان مكرمتها است، از كارهاى حرام دورى مىگزيند.
در اخبار حضرت داود آمده است كه خداوند مىفرمايند:
ما لِأَوْلِيائي وَالْهَمُّ بِالدُّنْيا، إِنَّ الْهَمَّ يُذْهِبُ حَلاوَةَ مُناجاتي مِنْقُلوُبِهِمْ، يا داوُدُ إِنَّ مَحَبَّتي مِنْ أَوْلِيائي أَنْ يَكوُنوُا روُحانِيّينَلايَغْتَمُّونَ.(30)
دوستان مرا با همّ و غم دنيا چكار؟ زيرا كه همّ دنيا، شيرينى مناجات مرا از قلبآنان مىبرد. آنچه را كه من از اوليائم دوست دارم؛ اين است كه افرادى روحانىباشند و به غم دنيا نپردازند.
بنابراين دوستان خدا و اهل بيتعليهم السلام، نبايد با سرگرم شدن در مسائلدنيوى، زندگى خود را سپرى نمايند؛ زيرا دنيا پرستى و علاقههاى مادّى،بزرگترين وسيلهاى است كه انسان را از درگاه خداوند دور مىكند. تقرّب را ازاو مىگيرد و محبّت خدا و اهلبيتعليهم السلام را نسبت به او كاهش مىدهد. ولىعلاقهمند بودن به مسائل معنوى و در پى حقائق عالم معنى بودن، انسان رامحبوب خدا و ائمّه هدىعليهم السلام مىنمايد.
5 - محبّت اهل بيتعليهم السلام را در قلب ديگران تقويت كنيد
يكى ديگر از نشانههاى مهمّ دوستداران اهل بيتعليهم السلام اين است كه محبّتو دوستى آن بزرگواران را با رفتار و گفتار خود، در دل مردم جاى دهند. و بهصورتى در ميان اجتماع زندگى كنند كه مردم را به سوى اهل بيتعليهم السلام جذبكنند، نه آن كه - خداى نكرده - باعث انزجار و بغض آنان در قلب مردم شوند.
امام صادقعليه السلام فرمودند:
رَحِمَاللَّهُ امْرَءاً حَبَّبَنا إِلَى النَّاسِ وَلَمْ يُبْغِضْنا إِلَيْهِمْ.(31)
خدا رحمت كند شخصى را كه محبّت ما را در قلب مردم ايجاد كند و دشمنى مارا در آنان بوجود نياورد.
با بحثى كه در مورد آثار محبّت كرديم، روشن شد كه با ايجاد محبّت شديددر قلب مردم نسبت به اهل بيتعليهم السلام بزرگترين زمينه ايجاد تقوا و ايمان و تركگناه در آنان فراهم مىشود. بنابراين شيفتگان محمّد وآل محمّدعليهم السلام بايد به هرطريقى كه مىتوانند، دوستى و محبّت آن بزرگواران مظلوم را در قلب مردمجاى دهند.
محبّت صادقانه
محبّت و دوستى را نشانههايى است كه با آنها مىتوان دوستان را شناخت وميان افرادى كه محبّت آنان صادقانه است، با ديگران فرق گذاشت. از آنجا كهمحبّت اكسير است؛ آثارى را در محبّ ايجاد مىكند كه نشان دهنده ارزشمحبوب است. آنان كه از نيروى »فراست« برخوردارند، درك مىكنند كهمحبّ، دوستى و محبّت چه فردى را در دل خود جاى داده است و علاقه چهكسى را در قلب خود نهفته است؟ زيرا آنان از رفتار، گفتار، كردار و حركاتوى، محبوبِ او را مىشناسند.
هر چه محبّت و دوستى بيشتر باشد، نشانههاى محبوب در محبّ بيشترجلوهگر مىشود. گاهى محبّت چنان شديد مىشود كه محبّ محبوب را برخويشتن با همه وجود و هستىاش مقدم مىدارد. اين گونه محبّت، نشانهاعتقاد و ايمان محبّ نسبت به محبوب است.
دوستى شما با خاندان وحى، اگر در اين حدّ باشد، نشانه ايمان كامل شما بهخداوند است. اين گفتار از فرمايشات پيغمبر اكرمصلى الله عليه وآله وسلم است:
لايُؤْمِنُ عَبْدٌ حَتَّى اَكوُنَ أَحَبُّ إِلَيْهِ مِنْ نَفْسِهِ، وَيَكوُنَ عِتْرَتي أَحَبّإِلَيْهِ مِنْ عِتْرَتِهِ، وَيَكوُنَ أَهْلي أَحَبُّ إِلَيْهِ مِنْ أَهْلِهِ، وَيَكوُنَ ذاتيأَحَبُّ إِلَيْهِ مِنْ ذاتِهِ.(32)
بنده ايمان نمىآورد تا آن كه من محبوبتر باشم به او از خودش و عترت منمحبوبتر باشد نزد او، از عترت خودش و اهل من محبوبتر باشند نزد او از اهلاو، و ذات من محبوبتر باشد نزد او از ذات او.
كسى كه محبّتش در اين حدّ باشد، يقيناً داراى محبّت صادقانه است.
مرد كوفى كه اكنون جريان جالب او را مىآوريم از كسانى است كه صادقانهپيغمبر و اميرالمؤمنينعليهما السلام و فرزندانشان را بر خود و خانوادهاش مقدممىداشت:
در كوفه مردى مىزيست بسيار ثروتمند كه به سادات كمكهاى فراوانمىنمود. در دفتر خود حسابى به نام اميرالمؤمنينعليه السلام داشت، هر گاه يكى ازآنان از او جنسى خريدارى مىكرد و قيمت آن را مىداد مىگرفت، و اگر پولنداشت به غلامش دستور مىداد آن را به حساب حضرت اميرالمؤمنينعليه السلامبنويسد.
مدتى طولانى گذشت و مرد ثروتمند، فقير و خانهنشين گشت. او در خانهبه دفتر خود رسيدگى مىكرد، اگر نام يكى از بدهكاران خود را كه زنده بودمىديد، كسى را نزد او مىفرستاد تا طلب خود را دريافت كند، و اگر از دنيارفته و مالى از او باقى نمانده بود، اسم او را از دفتر پاك مىكرد.
روزى درب خانه نشسته بود و دفتر خود را رسيدگى مىكرد؛ ناگهان يكىاز ناصبيها از آنجا عبور كرد و به صورت استهزاء و طعنه به او گفت: بدهكاربزرك تو على بن ابيطالب با تو چه كرد؟
از اين گفتار غم وجود او را فرا گرفت و با اندوه وارد خانه شد. همان شبدر خواب ديد پيغمبر اكرمصلى الله عليه وآله وسلم در مكانى نشستهاند وامام حسن و امامحسينعليهما السلام در برابر آن حضرت راه مىروند. پيغمبر اكرمصلى الله عليه وآله وسلم به آن دوفرمودند: پدر شما كجاست؟
اميرالمؤمنينعليه السلام پشت سر پيغمبر بودند، جواب دادند: يا رسول اللَّه منحاضرم. پيغمبرصلى الله عليه وآله وسلم فرمودند: چرا طلب اين مرد را نمىدهى؟اميرالمؤمنينعليه السلام پاسخ دادند: يا رسول اللَّه اين حق دنياى اوست كه آوردهام.فرمود: به او بده، آن گاه اميرالمؤمنينعليه السلام كيسهاى كه از پشم سفيد بود به او دادهو فرمود: اين حق تو است.
پيغمبرصلى الله عليه وآله وسلم به آن مرد فرمودند: اين را بگير و هر يك از فرزندان من نزد توآمدند و از اجناسى كه دارى چيزى خواستند به آنان بده كه ديگر فقر و احتياجپيدا نمىكنى.
آن مرد گفت: بيدار شدم در حالى كه كيسه پول در دستم بود. همسرم رابيدار كردم و گفتم: چراغ را روشن كن. او چراغ را روشن كرد من كيسه راگشودم و پولها را شمردم. ديدم هزار اشرفى در ميان كيسه است.
همسرم گفت: از خدا بترس، مبادا فقر تو را ناگزير از فريب دادن مردمنموده و يكى از تجّار را گول زده و پول او را گرفتهاى؟! گفتم: نه واللَّه و جريانخواب را برايش تعريف كردم. آن گاه دفتر خود را باز نمودم و ديدم به حساباميرالمؤمنينعليه السلام هزار اشرفى نوشته ام نه كمتر و نه بيشتر!(33)
به اين مناسبت روايت جالبى را از حضرت امام صادقعليه السلام مىآوريم. آنحضرت مىفرمايند:
مَنْ أَعانَ فَقيرَنا، كانَ مُكافاتُهُ عَلى جَدِّنا محمّدصلى الله عليه وآله وسلم.(34)
كسى كه كمك كند به فقيرى از ما، پاداش او با جدّ ماست.
مرد كوفى كه محبّت صادقانه به خاندان پيغمبرصلى الله عليه وآله وسلم داشت، به امر آنحضرت پاداش دنيوى خود را دريافت نمود.
محبّتهاى دروغين
بعضى از مردم اظهار دوستى و مودّت به خاندان وحى و رسالت مىنمايندو در اين باره آن چنان صداقت و يكرنگى از خود نشان مىدهند كه گويى هيچگونه احتمال خلافى در ميان نيست و سراپاى وجودشان را محبّت صادقانهاهلبيتعليهم السلام فرا گرفته است؛ ولى آن گاه كه در پيرامون رفتار و كردار آنانمىانديشيم و كردارشان را با دستورات خاندان وحى تطبيق مىنمائيم؛مىبينيم، كه اظهار آنان در دوستى و محبت اهل بيتعليهم السلام و دلسوختگى آنان،خالصانه نيست.
بسيارى از مردم خود را دلباخته و فدائى امام عصر عجلاللَّهتعالىلهالفرجمىدانند؛ ولى عملاً از پرداختن سهم آن بزرگوار به اهلش، كه وسيله رسيدننعمتهاى خداوند به آنان مىباشد، اجتناب مىكنند! آيا كسى كه از صرف مالامامعليه السلام در راه احياء اهداف مقدّس آن بزرگوار خوددارى مىكند، مىتواند درروزگار ظهور، جان خود را در راه آن حضرت فدا نمايد؟
مگر حضرت بقيّةاللَّه ارواحنا فداه در توقيع خود نفرمودهاند:
لَعْنَةُ اللَّهِ وَالْمَلائِكَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعينَ عَلى مَنِ اسْتَحَلَّ مِنْ أَمْوالِنادِرْهَماً.(35)
لعنت خدا و ملائكه و همه مردم، بر كسى باشد كه درهمى از اموال ما را حلالبداند.
امام باقرعليه السلام درباره مدّعيان محبّت اهل بيتعليهم السلام به جابر فرمودند:
يا جابِرُ، أَيَكْتَفي مَنْ يَنْتَحِلُ التَّشَيُّعَ أَنْ يَقوُلَ بِحُبِّنا أَهلِ البَيْتِ؟فَوَاللَّهِ ما شيعَتُنا إِلاَّ مَنِ اتَّقَى اللَّهَ وَأَطاعَهُ.(36)
اى جابر، آيا كافى است كسى كه خود را شيعه جلوه مىدهد، بگويد من داراىمحبّت اهل بيتعليهم السلام هستم. به خدا قسم شيعه ما نيست، مگر كسى كه داراىتقواى الهى باشد و از او اطاعت نمايد.
از اين فرمايش چنين استفاده مىكنيم: كسى كه از تقوا و اطاعت خداوندبهرهمند نيست نبايد به اظهار محبّت اكتفا كند.
نتيجه بحث
محبّت اكسير شفابخش و درمان دردهاى ويرانگر و خانمانسوز شمااست.
كشش وجاذبهاى كه در محبّت وجود دارد، انسان را به سوى محبوبمىكشاند و صفات و حالات او را در محبّ ايجاد و تقويت مىكند. هر چهمحبّت بيشتر باشد، جاذبه و تأثير حالات روحىِ محبوب در محبّ،بيشتر مىشود؛ به گونهاى كه مورد تقرّب محبوب قرار مىگيرد. و اينمعناى مودّت است كه هر انسانى بايد آن را نسبت به خاندان وحىداشته باشد، زيرا كه پاداش رسالت، مودّت ذَوى القربى است.
بنابر اين با ارادت و مودّت به اهلبيتعليهم السلام روح خود را به پرواز درآوريدو به آستان ولايتِ اين خاندان نزديك شويد؛ تا انوار تابناك ولايتسراسر وجود شما را فرا گيرد و آلودگىها و تيرگىها از اعماق وجود شماپاك شود.
لازمه قرابت با آن بزرگواران، پيروى از دستورات آنان و برائت و دورى ازدشمنان آنان است.
اين است محبّت صادقانه، كه بايد آن را در اعماق جان خود و نزديكانخود ايجاد كنيد.
جمعى كه دم از مهر و ارادت دارند
در بام شرف، كوس سيادت دارند
چون دست به دامان سعادت زدهاند
پا بر سر نام وننگِ عادت زدهاند
--------------------------------------------------
1) عجائب حسّ ششم ص34.
2) بحارالانوار: 129/27.
3) بحارالانوار: 266/39.
4) سفينة البحار، ماده حبب.
5) بحارالانوار: 232/101 و 357، از مصباح الزائر: 116.
6) بحارالانوار: 263/39 .
7) بحارالانوار: 100/68، از امالى طوسى: 166/1.
8) بحارالانوار: 25/70.
9) بحارالانوار: 26/70.
10) بحارالانوار: 227/21، از تفسير امام حسن عسكرىعليه السلام: 152.
11) بحارالانوار: 164/102، از مصباح الزائر: 239.
12) بحارالانوار: 155/75، از اصول كافى: 352/2.
13) بحارالانوار: 53/27، مجالس شيخ مفيد: 197.
14) بحارالانوار: 28/77.
15) بحارالانوار: 127/6، از امالى صدوق: 118.
16) بحارالانوار: 165/74.
17) سوره شورى آيه 23 .
18) بحارالانوار: 57/8.
19) سوره احزاب آيه 4.
20) بحارالانوار: 318/24، از كنز الفوائد: 23.
21) بحارالانوار: 51/27.
22) بحارالانوار: 29/16.
23) بحارالانوار: 251/69، از مصباح الشريعه: 65.
24) بحار الانوار: 22/70، از مصباح الشريعه: 2.
25) شرح غرر الحكم: 303/5.
26) سفينة البحار: 204/1، مادّه حبب.
27) بحارالانوار: 24/47 .
28) بحارالانوار : 83/27 .
29) بحارالانوار: 421/77، از ارشاد مفيد: 140.
30) بحارالانوار: 14382.
31) بحارالانوار: 421/75.
32) بحارالانوار: 13/17، از علل الشرايع: 58 .
33) فوائد الرضويه: 311.
34) بحارالانوار: 124/100.
35) بحار الأنوار: 183/53، از كمال الدين: 201/2، الصحيفة المباركة المهديّة: 282.
36) بحارالانوار: 97/70.
--------------------------------------------------
سید مرتضی مجتهدی سیستانی
کتاب : اسرار موفقیت