شیخ مفید(ره)و طبرسى و دیگران از محدثین شیعه رضوان الله علیهم روایتکردهاند که در ایام محاصره طائف،رسول خدا(ص)على بن ابیطالب(ع)را مأمور کرد تا براى ویران کردن بتخانهها و شکستن بتهاى آن حدود به اطراف طائف برود و على(ع)با جمعى که در میان آنها ابو العاص بن ربیع داماد پیغمبرـشوهر زینبـبود به دنبال مأموریت رفت و همچنان در هر جا با بت یا بتخانهاى رو به رو مىشد آن را شکسته و ویران مىکرد و در یکى از جاها با مقاومت گروهى از قبیله«خثعم»مواجه شد و یکى از دلیران و شجاعان آنان به نام«شهاب»براى جنگ بیرون آمد و مبارز طلبید و کسى از مسلمانان به جنگ او نرفت تا اینکه خود على(ع)به میدان جنگ او آمد و ابو العاص پیش آمده خواست تا مانع از مقاتله حضرت با آن مرد شود ولى امیر المؤمنین (ع)حاضر نشده پیش رفت و او را به قتل رسانیده همراهانش گریختند.
چون به نزد رسول خدا(ص)بازگشت پیغمبر که او را دید تکبیر گفت و دست او را گرفته به کنارى برد و با یکدیگر خلوت کرده مشغول گفتگو شدند و چون گفتگوى خصوصى آن حضرت با على بن ابیطالب (ع)به طول انجامید عمر بن خطاب پیش رفته و از روى اعتراض گفت:
آیا با او تنها خلوت کردهاى و ما را در گفتگوى با او دخالت نمىدهى؟
پیغمبر(ص)در پاسخ او فرمود:
«ما أنا انتجیته بل الله انتجاه»!
[من نیستم که با او گفتگوى خصوصى دارم بلکه خداست که با وى گفتگوى خصوصى دارد؟]
عمر با ناراحتى روى خود را برگرداند و گفت:آرى این سخن مانند همان سخنى است که پیش از واقعه حدیبیه به ما گفتى:که ما در حال امنیت با سر تراشیده به مسجد الحرام خواهیم رفت و آخر هم نرفتیم؟
حضرت فرمود:من که نگفتم همان سال خواهیم رفت!
از حوادث ایام محاصره
- بازدید: 1353