بارى لشکر اسلام قلعه هاى طائف را به حال خود واگذارد و به سوى مکه بازگشت و چون به«جعرانه»رسیدند فرود آمده تا درباره غنایم و اسیران بسیارى که در آنجا بود،تصمیم بگیرند.
اسیران تقسیم شدند ولى غنایم هنوز تقسیم نشده بود که گروهى از قبیله بنى سعد (28) ـکه جزء هوازن بودندـو اسلام اختیار کرده بودند به نزد پیغمبر اسلام آمده معروض داشتند :اى رسول خدا ما اصل و عشیره تو هستیم و اکنون دچار چنین بلا و مصیبتى شدهایم که خود مىدانى(و همه مال و زن و فرزندان از دست رفته)و با این سخنان تقاضاى استرداد آنها و نیکى از آن حضرت را کردند!
و یکى از افراد آنها که نامش زهیر و مرد سخنورى بود برخاسته و معروض داشت:اى رسول خدا در میان این اسیران عمهها و خالهها و پرستاران تو هستند (29) و اگر ما حارث بن ابى شمرـپادشاه غسانى شامـیا نعمان بن منذرـپادشاه حیرهـرا شیر داده و پرستارى کرده بودیم در چنین وضعى انتظار لطف و کرم از او داشتیم و تو از همه کس به بزرگوارى و لطف سزاوارترى؟!
رسول خدا پرسید:آیا زنان و کودکان پیش شما محبوبترند یا اموال و دارایىتان؟گفتند:یا رسول الله تو ما را میان اموال و زن و فرزند مخیر ساختى؟ما همان زن و فرزند را اختیار مىکنیم،و آنها از مال و دارایى پیش ما محبوبتر است.
حضرت فرمود:اما آنچه سهم من و فرزندان عبد المطلب است همه را به شما واگذار مىکنم و اما سهم دیگران مربوط به خود آنهاست.
سپس راهى نشان آنها داد تا رضایت دیگران را نیز درباره استرداد اسیران جلب کنند و آنها نیز روى میل و رغبت،اسیران هوازن را به صاحبانشان باز گردانند.و به همین منظور پیغمبر اسلام دنباله سخنان خود را ادامه داد و به آنها فرمود:
چون نماز ظهر تمام شد شما برخیزید و درخواست خود را در میان مردم تکرار کنید و مرا واسطه و شفیع میان خود و آنها قرار دهید تا من در حضور آنها سهم خودرا به شما واگذار کنم و از مردم نیز بخواهم تا این کار را نسبت به شما انجام دهند آنها به دستور پیغمبر عمل کردند و چون درخواست خود را اظهار کردند،پیغمبر فرمود:من سهم خود و فرزندان عبد المطلب را به شما واگذار کردم!
مهاجرین گفتند:ما هم سهم خود را واگذار کردیم.
انصار نیز از آنها پیروى کرده و سهمشان را بخشیدند.
اما اقرع بن حابسـرئیس قبیله بنى تمیمـگفت:اما من و بنى تمیم سهممان را واگذار نمىکنیم،عیینة بن حصن نیزـکه رئیس بنى فزاره بودـگفت:من و بنى فزاره هم واگذار نمىکنیم،عباس بن مرداسـرئیس بنى سلیمـهم از آن دو پیروى کرده گفت:من و بنى سلیم نیز سهممان را نمىبخشیم،ولى بنى سلیم حرف او را قبول نکرده گفتند:ما سهممان را مىبخشیم،و عباس بن مرداس ناراحت شده گفت:شما مرا خوار و زبون کردید!
رسول خدا(ص)به آنها که حاضر نشدند اسیران را برگردانند فرمود:شما اسیران اینها را برگردانید تا من در برابر هر یک از این اسیران از نخستین اسیرانى که به دست آید شش اسیر به شما بدهم و بدین ترتیب همگى حاضر شدند اسیران هوازن را به صاحبانشان بازگردانند تنها عیینة بن حصن بود که پیرزنى سهمش شده بود و حاضر نشد آن را بازگرداند و اونیز سرانجام پس از گفتگویى که زهیر با وى انجام داد آن پیرزن را به قبیلهاش بازگرداند. (30)
بدین ترتیب بزرگترین قبایل اطراف مکه دلشان نسبت به اسلام نرم شد و شنیدن این گذشت و بزرگوارى از طرف پیغمبر اسلام براى قبایل و دشمنان دیگر پیغمبر اسلام نیز مؤثر بود و آنها را نیز متمایل به اسلام نمود.
- پینوشتها -
28.قبیله بنى سعد همان قبیلهاى بود که رسول خدا(ص)دوران شیرخوارگى و طفولیت خود را در میان آنها گذارنده بود به شرحى که در بخش دوم گذشت.
29.در بخش دوم گذشت که در جریان محاصره طائف«و یا به گفته برخى در همان جنگ حنین»شیماء خواهر رضاعى رسول خدا(ص)به نزد آن حضرت آمده و مورد لطف و محبت آن بزرگوار قرار گرفت،چنانکه در صفحات آینده نیز خواهید خواند.
30.و در مجمع البیان مرحوم طبرسى است که پیغمبر(ص)فرمود:اگر کسى هم براى آزاد ساختن اسیر خود فدیه مىخواهد من حاضرم فدیه او را بدهم تا او را آزاد کند و اندکى از مردم فدیه خواستند و آن حضرت فدیه به آنها داد و آنها را در برابر فدیه،اسیران را آزاد کردند.
ورود به«جعرانه»و استرداد اسیران
- بازدید: 1334