عذراء كيست؟

(زمان خواندن: 3 - 6 دقیقه)

نگاهى به اطراف مى كند، ولى من به چشم هايش خيره شده ام كه به رنگ زيباى زرد كهربايى است و برق اميد در آسمان ديدگانش به روشنايى تمام مى درخشد. تمام ناز نگاهش را درون چشمانم مى ريزد، در چشمانش دريايى مى بينم كه خود نيز در آن غرق شده ام. پلك چشمانش را به هم نزديك مى كند، درياى درون ديدگانش را به تلاطم وا مى دارد و سپس مى گويد: فاطمه مكرمه عليهاالسلام دائماً «باكره» بود و اين لطف حىّ لطيف در حق كريمه اهل بيت نيز از كرامات خاص او محسوب مى شود و همچنين معجزه اى اعجاب آور تلقى مى گردد.
ناز نگاه هاى پر از مهر خديجه كبرى عليهاالسلام و لبخند آرام و تبسم آرامبخش محمد مصطفى صلى اللَّه عليه و آله و سلم چون شميم ياس اميد، دل بزرگ اين دختر كوچك را پر از عطر و بوى خدا مى كند و به آينده اميدوار مى سازد.
گرچه شدايد شعب او را سخت مى آزارد، ولى چشمان پر فروغ فاطمه عليهاالسلام نشان از رونق اميد در حيات اوست. امّا مگر مى توان سختى هاى شعب را ناديده گرفت؟ باد گرم و سوزان شعب ابى طالب، وجود نازنين دختر خردسال پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم را غبارآلود مى كند و گرد غم به چهره اش مى نشاند. چهره اى كه هر بار رسول خدا به آن مى نگرد در هاله اى از شادى فرومى رود. شباهت عميق و عجيبى كه بين اين پدر و دختر وجود دارد آنها را تبديل به يك روح بزرگ كرده است اما در دو جسم جدا، در دو تن شريف.
دختر پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم با آن همه «صفا» در صورتش و سخا در سيرتش، در سرزمين امن «مروه» و «منى»، و مسجد و محراب و مناره، هر صبح و شام، ميان غم و اندوه در «سعى» است و بين غربت و مصيبت در «هروله».
فاطمه عليهاالسلام در گذر اين بام و شام، «پرنده ى» خيالش را از فراز «عرفات»تا فرود «جمرات» پرواز مى دهد، و آرزو مى كند كه روزى تمام سنگ و سجّيل داغ و سوزنده بيابان ها و صحارى سوزان شبه جزيره عربستان را بر سر و صورت شيطان رانده شده و شيطانك هاى وامانده و نقاب بر چهره كشيده بزند، اما اكنون از دستان كوچك او جز دعا به درگاه خالق كارساز، كار ديگرى برنمى آيد؛ گرچه همين هم از كودكى به سن و سال او كارى است كارستان.
فرشته ماهى به اين جا كه مى رسد به سنگ هاى جلوى لانه اش اشاره مى كند؛ سنگ ها را مى شمارم «هفت» تاست و هفت چه عدد شگفت انگيزى است! مى دانم وقتى كه او به طرف درياى احمر سفر كند آنها را با خود خواهد برد. قبل از خداحافظى، يك جفت باله شنا يا چيزى شبيه بال و پر پرواز به من هديه مى كند؛ باله هايى كه جز حركت و پويايى، مفهوم ديگرى را به ماهى نمى بخشند. با تشكر از آن زيباى درياها فاصله مى گيرم و براى او دستى تكان مى دهم. او هم باله هايش را حركت مى دهد. در همين لحظه لب هايش تكان مى خورد و با خود چيزى زمزمه مى كند كه نمى شنوم. كلماتش را درون حبابى به بند مى كشد و به آب مى سپارد. حباب همه تن مغز و سر مى شود و سبكبال، با بال شوق اوج مى گيرد. من نيز در پى آن حباب، بال و پر مى گيرم. حباب پر از يك دريا حرف و حديث براى آب و آبيان است. كدام كور ناشنوايى حباب را با سراب يكى مى داند؟!
هرچه بالاتر مى رويم حباب بزرگ و بزرگتر مى شود و حرف هاى بيشترى براى گفتن در خود مى يابد. من نيز بيشتر از گذشته، احساس سبكى مى كنم انگار قدرى از بار سنگين جهالت را از دوشم برداشته اند و به جاى آن يك شاهپر شاهينِ معرفت به بال پروازم اضافه كرده اند.
حباب دلش مى خواهد هر چه زودتر حرف دلش را با آسمان باز گويد. قبل از آن كه به گرد پايش برسم بر سطح آب لب باز مى كند و در يك آن ، هر آنچه در اندرون دارد به گوش نسيم مى سپارد، و خود به اقيانوس بى انتهاى فضا مى پيوندد. انگار گوش مرا محرم اسرار ندانست؛ اما من اين راز را از پيچك ها خواهم پرسيد؛ زمانى كه گوش هايم با ساز دلنواز نسيم كه بر «سرِ گلدسته ى سرو» نواخته مى شود، آشنا گردد؛ همان نسيمى كه پيك صبحگاهان كوه است و پيام «نور» را نزد كدخداى «كتايون» مى برد و وقتى كه اين قاصد ابراهيم زمان، آتش هزاران ساله «طاق» را ببلعد، به سوى قله «جبل النّور»- قله ايمان و يقين- خواهد وزيد و تا آن هنگام كمتر كسى مى داند كه نور و نسيم از يك نژاد و هر دو نوادگان آفتابند.
اكنون به سطح دريا رسيده ام و او در آرامشى با شكوه و ستودنى به آرامى نفس مى كشد و هيچ باد ناموافق و طغيانگرى، صفحه ى زلالِ خيالش را طوفانى نمى كند. چشمان تماشايم را به آب دريا سيراب مى كنم تا هرگز تشنه هيچ سرابى نباشم و با هيچ و پوچ در نپيچم.
به پشت سرم مى نگرم و آنچه را فراگرفته ام از نظر مى گذرانم، ولى بايد با حسى از نوع ديگر، قطره اى از اقيانوس عرفان را نيز بچشم. سپاس و ستايش خداوند سبحان را كه از اين بحر بيكرانه بهره اى برگرفتم؛ اما بايد لحظه به لحظه تشنه تر شد و قدم در وادى عرفان نهاد تا سيراب گرديد؛ چون زلال عرفان از حوضى در روضه رضوان- كوثر- مى تراود و بر كوير دل مشتاقان شيفته و شيدا مى چكد.
اكنون مى دانم كه معنى عميق آب چيست؛ آب يعنى دريايى از واژه هاى مهر و گلواژه هاى مهربانى، آب يعنى طوفان و طغيان، يعنى آرامش و آسايش، آب يعنى گريه بى رنگ و نگاه رنگين، يعنى ديده يعقوب و ديدار يوسف، آب يعنى سرشارى و هوشيارى، يعنى زيبايى و زندگى، و آب يعنى همه چيز.
نسيم دريا با دست لطيفش، صورتم را پاك و خنك مى كند، و كوله بارى از احساس بر دوشم مى نهد، تا راهى سفرى ديگر شوم. باز بايد رفت همچون موج مجنون تا ليلى ساحل، و مگر مى شود نرفت كه «هستم اگر مى روم، گر نروم، نيستم»، لذا با پا و سر مى روم.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مولودی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 ذی قعده

١ـ ولادت با سعادت حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها)٢ـ مرگ اشعث بن قیس٣ـ وقوع جنگ بدر صغری ١ـ...


ادامه ...

11 ذی قعده

میلاد با سعادت حضرت ثامن الحجج، امام علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) روز یازدهم ذیقعده سال ١٤٨...


ادامه ...

15 ذی قعده

كشتار وسیع بازماندگان بنی امیه توسط بنی عباس در پانزدهم ذیقعده سال ١٣٢ هـ.ق ، بعد از قیام...


ادامه ...

17 ذی قعده

تبعید حضرت موسی بن جعفر (علیهما السلام) از مدینه به عراق در هفدهم ذیقعده سال ١٧٩ هـ .ق....


ادامه ...

23 ذی قعده

وقوع غزوه بنی قریظه در بیست و سوم ذیقعده سال پنجم هـ .ق. غزوه بنی قریظه به فرماندهی...


ادامه ...

25 ذی قعده

١ـ روز دَحوالارض٢ـ حركت رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) از مدینه به قصد حجه...


ادامه ...

30 ذی قعده

شهادت امام جواد (علیه السلام) در روز سی ام ذی‌قعده سال ٢٢٠ هـ .ق. شهادت نهمین پیشوای شیعیان...


ادامه ...
0123456

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page