مقدمه ى مؤلف

(زمان خواندن: 14 - 28 دقیقه)

بسم الله الرحمن الرحيم انما يريد ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهرك تطهيرا.

(سوره ى احزاب) ترجمه: خداوند اراده فرمود، كه پليدى و رجس را از شما «اهل بيت» بزدايد و پاك و مطهرتان سازد.
قل لا اسئلكم عليه اجرا الا الموده فى القربى.
(سوره ى شوراى) ترجمه: (اى پيامبر) بگو، من در برابر انجام رسالت و پيامبرى، پاداشى از شما، به جز محبت و مودت نيست به نزديكانم نمى خواهم.

ترجمه:

بسم اللَّه الرحمن الرحيم پيشگفتار الحمدللّه رب العالمين، و الصلوة و السلام على سيد المرسلين، النبى الامى العربى، سيدنا و مولانا، محمد، صلى اللَّه عليه و سلم.

نايابى سريع نسخ كتابى كه با عنوان «اهل بيت»، از سوى اين نويسنده تاليف و انتشار يافت، خود شايسته ترين تشويقى بود كه خوانندگان عزيز، نسبت به من به عمل آوردند و از طرف ديگر، نامه هائى كه بيش از اندازه مرا مورد لطف و مرحمت قرار مى دادند و در اينجا، لازم مى بينم كه از رقيمه ى گرامى آقاى حسين شافعى، نايب رئيس جمهورى مصر و نامه ى مفصل دانشمند بزرگ آقاى سيد محمد صادق صدر، نام برده و سپاسگزارى كنم.

همانطور كه در مقدمه ى نخستين چاپ كتاب، يادآور شدم، اين اثر، صرفا جننبه ى تاريخى دارد كه از منابع اصيل و ماخذ صحيح، نقل و اخذ گرديده و مرا در اين كار، به جز رعايت امانت در نقل و روايت، چيزى نيست و هر چه هست، از آن پدرى است كه چشم پسر را به ديدار حقايق بگشود و مرا بر محبت اهل بيت و خاندان گرامى پيامبر اسلام، تحريك و تحريض فرمود كه خدايش بيامرزاد.

براى تجديد چاپ كتاب پس از استعانت از خداوند متعال، با برادر ارجمند آقاى ابوالنجا، بازرس عالى دارالمعارف مصر، مشورت نمودم و سرانجام بر اين انديشه شدم كه آن را در چند مجلد جداگانه، طبع و منتشر نمايم و نخستين جلد آن را، به حضرت فاطمه اختصاص دهم؛ زيرا كه او يكى از نخستين سازندگان تاريخ اسلام است، كه آثارش، در كار مدعيان خلافت، از صدر اسلام تاكنون ديده مى شود و در عظمت شان و رفعت مقام ارجمند او، همين بس كه تنها دختر بزرگوار پيامبر بزرگ، صلى اللَّه عليه و آله و سلم و همسر گرامى امام على بن ابى طالب، كرم اللَّه وجهه و مادر حسن و حسين است و در حقيقت، او آرام جان و سرور دل پيامبر خدا بود.

زهرا، همان بانوئى كه ميليون ها آدمى را چشم و دل، به سوى اوست و نام گراميش بر زبان ايشان است.

زهرا، آن شهاب نورافشان آسمان نبوت و اختر فروزان فلك رسالت و بالاخره، زهرا، آن والاترين بانوى آفرينش. اما همه ى اين تعبيرات، جز بخشى اندك از دنياى فضيلت و شرافت او را آينه دارى نمى كند و جز مختصرى از فضايل و مناقب او را نمايشگر نيست كه زهرا، دخت رسالت و پرورده ى دامان وحى است. رسول خدا، صلى اللَّه عليه و سلم، فاطمه را با كنيه ام ابيها خطاب مى فرمود و او را مام پدر مى خواند؛ نامى بس افتخارآميز كه به او عطا نموده و تاج كرامتى كه پدر، بر تارك دختر خويش نهاده بود. پس شايسته تر آنكه همگى در برابر حضرتش، سر تكريم فرود آوريم و با همان نام سزاوار كه رسول خدايش داده بود، خطابش كنيم، كه هم او، بدختر گرامى خود فرمود: «اى فاطمه، خداوند از خشم تو در خشم مى شود و از خشنوديت، خشنود مى گردد.» و گرنه، زهرا را مكان والاتر از آن است كه اصولا تعبيرات، عظمت او را باز گويد و جمله ها نمايشگر قدر و مرتبتش گردند.

خواننده ى عزيز، در اين كتاب علاوه از سيره مرضيه ى زهرا، به مناسبت به مطالب و موارد ديگرى نيز، وقوف خواهد يافت و كما بيش، به فضيلت و مقام و مرتبت والاى اهل بيت پيامبر، كه خداوند متعال، در شان ايشان آيه ى مباركه ى: «يريد اللَّه ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تهطيرا» [ ترجمه ى آيه: خداوند اراده فرموده كه پليدى را، از شما اهل بيت بزدايد و پاك و پاكيزه اتان سازد. ] نازل فرموده، آگاه خواهد گرديد.

اهل بيت، شجره ى نبوت و مركز دايره ى رسالت و سرچشمه ى رحمت و كان علم و حكمت و گنجينه هاى خداوند رحمانند. مى شايد، كه دوستان و ياران ايشان، چشم اميد، به مرحمت و لطف پروردگار بدارند، كه آنكس كه با ايشان دشمنى ورزد، به پاى خود، به استقبال خشم خدا رفته است.

بنور ايشان بود كه از ظلمات گمراهى برهيديم، كه همانا اسرار پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و سلم را، ايشان گنجينه اند. از صديق، رضى اللَّه عنه، روايت شده كه:پيامبر خدا را ديدم چادرى بر سر پا نموده و خود، در حاليكه بر كمانى عربى تكيه كرده بود، درباره ى على و فاطمه و حسينين كه در چادر بودند، چنين فرمود:اى مسلمانان، من با هر كس كه با اينان بدشمنى برخيزد، دشمنم و با هر كس كه با ايشان، بصلح و صفا باشد، در صلح و صفايم، من دوستدار دوستان ايشانم، جز نيكبخت پاكزاده به ايشان مهر نمى ورزد و جز نگون بخت ناپاكزاد، با ايشان بكين نخواهد بود.

اميد آنكه به خواست خداوند، و پس از انتشار اين بخش از كتاب كه در خصوص فاطمه زهرا، نگارش يافته، مجلدات ديگرى به ترتيب، در شرح زندگانى امام على، رضى اللَّه عنه، و امام حسن و امام حسين و سيده نفيسه خاتون، طبع و نشر دهم و نيز به اجابت از خواهش خوانندگان گرامى، آثار ديگرى درباره ى شخصيت حضرت زينب رضى اللَّه عنها، و على زين العابدين، پسر برومند ابوالشهدا، امام حسين، رضى اللَّه عنه، تاليف نمايم.

از خداوند متعال توفيق مى طلبم كه به تاليف و طبع و انتشار اين كتب گرانقدر افتخار يابم و نيز از پروردگار منان، اميد آن دارم كه به احترام پيامبر اسلام صلى اللَّه عليه و سلم، از بركات اهل بيت، محروممان نفرمايد و در زمره ى دوستداران ايشان، محسوبمان دارد، تا شايد كه اين رشته ى محبت، ما را به آستان جد بزرگوارشان پيوستگى بخشد و در آن روز كه خلايق براى حساب، نزد پروردگار بپا خيزند، از شفاعتش نصيبمان دهد. و بار ديگر از خداوند پاك، هدايت و توفيق مسئلت دارم كه توفيق، تنها در دست خداوند بزرگ و توانا است.

توفيق ابوعلم يكم رجب سال 1392 [اهل بيت (نامه اى از دانشمند بزرگ محمد صادق صدر [ ترجمه ملخص نامه اى است كه استاد سيد محمد صادق صدر در تقريظ چاپ نخستين اين كتاب براى مولف فرستاده و مساعى او را تمجيد نموده است و چون مشتمل بر فوايدى است به درج آن اقدام شد. مترجم. ]) ] جناب آقاى توفيق ابوعلم، سلام بر شما و همه ى همكاران شما كه به حضرت سيده نفيسه انتساب داريد و رحمه اللَّه و بركاته.

من به عنوان فردى كه از افتخار سيادت و انتساب به خاندان پيامبر، برخوردار است، از مطالعه كتاب پر ارج شما كه با نام اهل بيت نگاشته ايد، نهايت خوشوقت گرديدم و به توفيقات و هدايت هايى كه خداوند نصيب شما نموده، سراپا رشگ شدم.

گواهى مى دهم كه شما از زمره آن پاكانى هستيد كه امام زين العابدين، در آنجا كه اهل بيت پيامبر را توصيف فرموده، به ايشان نظر داشته و گفته است: «اهل بيت،به آنچه بوده و آنچه شود، آگاهند و خداوند قلوب مردم را، عاشق و مشتاق ايشان ساخته است.» اينك شمائيد كه قلبتان در محبت اهل بيت مى طپد و نهايت كوشش خود را در دفاع از حريم ارجمند ايشان، بكار برده ايد. از نوشته هاى شما،آشكارا مى توان دريافت كه مصداق گفتار پيامبر، صلى اللَّه عليه و آله، هستيد كه فرمود: «دوستان اهل بيت، نيكبختان و پاكزادگانند.» و من اين سعادت و نيك بختى را به شما تبريك و تهنيت مى گويم و اميد آنكه پروردگار متعال، شما را در باقى زندگانى دراز و سودمندتان توفيق مرحمت فرمايد، تا با دوستان اهل بيت، دوست و نسبت به دشمنانشان، دشمن باشيد. گوارا باد بر شما كه به چنين خدمت، توفيق يافته و به افتخار انتساب به حرم گرامى حضرت نفيسه خاتون رضوان اللَّه عليها، نائل گرديده ايد.

آرزومندم كه مرا نيز، به هنگام تشرف به آن آستان جليل، از دعاى خير فراموش ننمائيد.

آرى، سعادتى بزرگ در اين سير فكرى سودمند و مطالعات پرارج كه در نگارش كتاب اهل بيت نموده ايد، به شما روى كرده است.

نشانه هاى محبت و ولايت از لابلاى فصول و ابواب كتاب شما، به چشم مى خورد كه چگونه نسبت به خاندان پيامبر مهر ورزيده ايد، خاندانى كه خداوندشان از رنگ پليدى و رجس، پاك قرار داده و طاهر و مطهرشان فرموده است و ايشان را پيشوايان حكيم اين امت كرده كه با نورشان راه هدايت روشن شود و مردم از ظلمات گمراهى نجات يابند.

جاى هيچ شگفتى نيست كه اهل بيت رسول خدا را در اين مرتبه از عظمت و جلالت قدر، ببينيم، زيرا كه ايشان هم چون جزء لا يتجزا نسبت به رسول خدايند كه علمشان از سرچشمه ى علوم او و ادبشان از منبع آداب اوست، كه ايشان را آگاهى به روحى پروردگار و اسرار و رموز شريعت، از طريق پيامبر است.

در عظمت مقام آنان همين قدر بس كه مى بينيم زندگانى پر بركت ايشان كه از اميرالمومنين، على، آغاز و به مهدى خاتمه مى يابد، دنباله و امتداد حيات ارجمند پيامبر، جد بزرگوارشان است و تمام مدت عمر گراميشان در راه شريعت و امت و مصلحت عموم مصروف گرديده، آن سان كه آيتى از قرآن را بدون تفسير باقى نگذاشتند و حكمى از احكام اسلام را بى توضيح و تبيين رها ننمودند.

اين گفتار پيامبر خداست كه در شناساندن قدر و منزلت برادر خود، على فرمود: «انا مدينه العلم و على بابها فمن اراد العلم فلياته من بابه.» [ كتاب استيعاب (جز و سوم)، ص 38. ] (من شهر دانشم و على، آن را، به منزله دروازه است و هر آن كس كه جوياى دانش من است، بايد كه از در آن داخل گردد.) و نيز فرمود: «پس از من داناترين افراد امت من، على است.» [ كتاب منتخب الكنز، ص 33. ] و از ابن مسعود روايت شده كه پيامبر فرمود: «يا على، توئى كه بايد پس از من، موارد اختلاف و مشكلات امت مرا، حل و فصل نمايى.» [ كتاب الكنز، ص 33. ] و نيز آن حضرت فرمود: «حكمت به ده قسمت تقسيم شده كه به على نه قسمت از آن داده شده و نصيب باقى مردم، تنها يك قسمت باقيمانده است و باز على در همان يك جزء از ديگر مردمان داناتر و آگاه تر است.» [ كتاب الكنز، ص 33. ] مى بينيم كه اميرالمومنين، با كوتاهى مدت خلافت و با آن مشكلات كه در عصر او،روى داد، معذلك از خود، كتاب نهج البلاغه را به يادگار گذاشت كه مهمترين دستور العمل امت اسلام است. و خطب شيواى آن، مردم را به راه راست و طريق مستقيم راهنمائى نموده و آراء صائب و كلمات قصار حكيمانه اش به ارشاد خلق مى پردازد. و نيز احكامى كه در قضاوت ها و دادرسى هاى خود، صادر فرموده، از صدر اسلام تا اين زمان، همه وقت مورد توجه مجتهدان و صادركنندگان احكام قضائى اسلام بوده است. و از سوى ديگر امام على، زين العابدين، با آن كه در سخت ترين شرايء در عهد بنى اميه، مى زيست، از نصيحت و موعظت و ارشاد بخير و صلاح درباره ى امت اسلامى دريغ نفرموده و در صحيفه سجاديه كه به زبور آل محمد مشهور است، از طريق مناجات و دعا با پروردگار، مردم را راهنمائى نموده است. صحيفه سجاديه، مشتمل بر دعاهائى است كه علاوه از بلاغت و شيوائى، داراى معانى محير العقول است و در بحث جهاد امام صامت خود، اهداف عالى آن ادعيه را توضيح و تشريح نموه اند.

هر مسلمان مومنى را سزاوار است كه پس از قرآن كريم، كتاب نهج البلاغه و صحيفه سجاديه را در خانه داشته باشد، زيرا اين دو كتاب بعد از قرآن و سنت، مهمترين كتب است كه از لحاظ قدر و منزلت، پائين تر از كلام خدا و پيامبر و بالاتر از گفتار هر مخلوق و آفريده ى ديگر است. و باز از طرف ديگر، امام صادق جعفر بن محمد عليهماالسلام را مى بينيم كه به مجرد آنكه شرائء مساعد شد، در خانه ى خويش را به روى مردم بگشود. و در آن عصر، خانه ى وى، بزرگترين مدرسه اسلامى گرديد كه مردانى بزرگ در فقه و تفسير و حديث و ساير علوم اسلامى از آنجا بيرون آمدند.

از حضرتش روات فراوانى، از ميان مذاهب مختلف اسلامى، اخذ حديث نموده و چهار هزار مرد، از زبان مباركش، روايت كرده اند.

از مجموع رواياتى كه بلاواسطه از حضرت صادق سلام اللَّه عليه، شنيده شده، چهار صد كتاب تدوين گرديد كه در نزد فرقه امايمه، به اصول چهارصدگانه معروف و مشهور شده است.

ليكن با تاسف فراوان، فتنه هاى اين جهانى، در آن عصر، با سرنوشت آن اخبار و احاديث نيز، بازى كرد و اگر لطف خداوند نسبت به امت اسلام نمى بود، تمام آثار نبوى، از ميان مى رفت، اما پروردگار متعال، مردانى را از حاملين علوم اهل بيت، مقرر فرمود تا خود را وقف خدمت امامان خود كنند و فكر و انديشه و قلم و قدم و عمر خويش را، در راه جمع آورى احاديث عترت طاهره رسول خدا بگمارند و كتبى تاليف نمايند كه پيوسته، مرجع و مصدر مجتهدان و عالمان قرار گرفته و در استنباط احكام شرعى، به آنها مراجعه كنند.

اينها همان كتب چهارگانه كافى، من لا يحضره الفقيه، تهذيب، و استبصار است كه مشتمل بر احاديثى است كه از كتب اصول چهارصدگانه بدست آمده و مولفان آنها، يكى محمد بن يعقوب كلينى، صاحب كتاب كافى متوفى در مان شعبان سنه 329 هجرى، يعنى سال وفات ابوالحسن، على بن محمد سمرى، آخرين كس از نواب اربعه امام زمان، عليه السلام است. كافى مشتمل بر 16199 حديث است و هم چنين محمد بن على بن الحسين بن موسى بن بابويه القمى متوفى سنه 381 هجرى كه مدت بيست واند سال از زمان غيبت صغراى امام زمان را درك كرد. وى، صاحب كتاب من لا يحضرت الفقيه است، كه مشتمل بر 3913 حديث مسند و 1050 حديث مرسل است. و بالاخره، محمد بن على طوسى، شيخ الطائفه زمان خود، كه صاحب دو كتاب استبصار و تهذيب و متوفى در محرم سنه 360 هجرى است. كتاب استبصار تعداد 5011 حديث، در خود گرد آورده است.

بعد از اين سه محمد و اين سه مولف بزرگ، سه محمد ديگر بكار تاليف پرداختند، يعنى محمد بن حسن حر عاملى، صاحب كتاب وسائل الشيعه، الى تحصيل مسائل الشريعه و محمد باقر مجلسى، صاحب كتاب بحارالانوار و محمد بن مرتضى مشهور به ملا محسن فيض، صاحب كتاب وافى.

علاوه، ميرزا حسين نورى، كتابى ارجمند، كه ناظر به كتاب وسائل الشيعه است، تاليف نموده و آن را مستدرك الوسائل نام كرده و در آن كتاب، احاديثى كه مورد توجه شيخ حر عاملى قرار نگرفته و يا به آنها برخورد ننموده و يا آنكه به جهت عدم معرفت به حال راوى و يا گرد آورنده، از ذكر احاديث وى، صرف نظر كرده بود، جمع آورى نموده است كه در نوع خود از بهترين تاليفات در اين زمينه مى باشد. و هم چنين، عم مرحومم، سيد حسن صدر، متوفى سنه 1335 هجرى، شرحى وافى بر وسائل الشيعه نگاشته و در آن، فقه الحديث و سند و دلالت و رجال ورايات را به صورت بى سابقه اى بيان نموده است. و اگر در اين آثار اختلافى ديده شود، در اصل مطلب بى تاثير است و عينا به منزله ى اختلافى است كه در ميان مذاهب چهارگانه ديده مى شود كه چه بسا در يك مساله ى، نظر فقيهى با نظر دانشمند ديگر متفاوت است، و اصولا، هر مجتهدى براى استباط حكم شرعى، بايد كه به مستندات و منابعى توجه كند كه در اختيار او قرار گرفته است.

اما حقيقت اين است كه اوضاع و شرائط زمان ما، با اعصار گذشته فرق كرده و تقارب و تفاهم ميان دانشمندان و علماء، به سبب سهولت ارتباطات و ديدارها و فراوانى كتب و رسالات و مصادر و منابع علمى افزون گرديده است. اكنون، بسيارى از اهل علم و نويسندگان كتب علمى در كشورهاى عربى لزوم آشنائى و همكارى نزديك ميان خود را، احساس كرده اند و شايد دهها تاليف، براساس همين فكر عالى اسلامى، نگارش و انتشار يافته است. و در اين جا، نبايد فراموش كنيم كه موسسه دارالتقريب بين المذاهب الاسلاميه افتخار فراوانى در اين راه حاصل كرده و در حقيقت، به منزله ى سنگ زير بناى اين گونه فعاليت ها در راه آشنائى بيشتر علماء مذاهب با يكديگر مى باشد. خداوند مردان گذشته ى آن موسسه را بيامرزاد و آنانكه هم اكنون در اينكار كوشش مى كنند، جزاى خير دهاد و در تحقق بخشيدن به آنچه مصلحت اسلام است، يارى و مساعدتشان فرما ياد.

در قرآن مجيد و سنت نبوى، آيات و احاديث فراوانى است كه به وضوح، بر مقام و منزلت اهل بيت نزد خداوند و پيامبر بزرگ اسلام دلالت دارد. و اين، بزرگترين توفيق شماست كه در كتاب ارجمند خود، دلائل و شواهد اين جلالت قدر را، به صورتى ذكر كرده ايد كه هر انسان منصف در برابر آن، سر تمكين و قبول فرود مى آورد و آن كس را كه در راه جستجوى حقيقت است ارشاد و دلالت مى نمايد.

در تفسير آيه مودت از قرآن كريم، از عبداللَّه بن عباس، دو راى مختلف نقل شده كه راوى يكى از آن دو، عكرمه است و بر آن تفسير، معنى آيه چنين است: «مرا، بلحاظ نسبتى كه با شما دارم، رعايت كنيد و به خاطر قرابت فيمابين، گفتارم را تصديق نمائيد.» و در واقع مفاد آيه بنابراين تفسير، آن است كه: «اگر به خاطر رسالت و پيامبريم، مرا تصديق نداريد، به خاطر خويشاوندى كه با شما دارم، گفتارم را بپذيريد.» در اين تفسير، هدف اصلى آيه كه همانا توصيه و سفارش نسبت به خويشاوندان و نزديكان رسول است، از ميان رفته و اصولا به همين منظور، آيه را چنين، قلب معنى و تفسير كرده اند.

اما معنى دوم كه از ابن عباس به مناسبت تفسير آيه شريفه «و من يقترف حسنه» نقل شده، مقصود از حسنه را، حب و ولايت اهل بيت، دانسته است و همه ى اهل بيت پيامبر و كليه مفسران در اين معنى متفق القولند. و جوهى كه محقق فخر رازى ذكر كرده و شما نيز در خاتمه بحث در كتاب خود، از آن ياد كرده ايد، بهترين سخنى است كه در اين زمينه، مى توان گفت.

ليكن، دوست داشتم، بر تفسيرى كه عكرمه نقل كرده، حاشيتى افزوده و توضيح مى داديد، كه اين وجه، ناصواب بوده و با خلق و خوى و سيرت ابن عباس كه مشهور به ارادت ورزى نسبت به خاندان رسالت و على و اولاد او است، نهايت منافات دارد.

مضافا به آنكه عكرمه، مردى معلوم الحال و بغض او نسبت به اهل بيت، مشهور و معروف است و علاوه آنكه بسيار نقل شده كه عكرمه بر ابن عباس، دروغ بسته و به كذب، مطالبى به او نسبت داده است. و من در كتاب خود بنام اجماع به تفصيل، متعرض دروغهائى كه اين مرد به ديگران بسته است، گرديده ام.

آرزو دارم كه به كتاب الكلمه الغراء در بيان فضيلت حضرت زهرا و فصل سوم آن كه در آيه مودت بحث شده، مراجعه كنيد تا بر گفتار دائمى گراميم، مرحوم سيد عبدالحسين شرف الدين، در رد سخنان مخالفين كه در آيات خداوند تحريف نموده و از روى حسد و كينه، آنها را از معانى حقيقى خود، منحرف ساخته اند، آگاه گرديد.

در حاليكه امام شافعى براى تثبيت اخلاص و ارادت خود نسبت به خويشان پيامبر، با زبان عواطف شعرى، چنين سروده است:
يا اهل بيت رسول اللَّه حبكم           وضى من اللَّه فى القرآن انزله
كفاكم من عظيم القدر انكم           من لم يصل عليكم لا صلاه له

يعنى: «يا اهل بيت رسول خدا، مهر شما، نورى است الهى كه خداوند در قرآن، به آن اعلام فرموده است. و در عظمت و جلالت قدر شما، همين بس كه هر كس در نماز، بر شما صلوات نفرستد،كارى باطل انجام داده است.» شاعر در نخستين بيت به آيه مباركه مودت اشاره نموده كه خداوند آن را بر هر مسلمانى فريضه و واجب كرده و در بيت دوم، بلزوم صلوات بر آل و اهل بيت در تشهد هر نماز، پس از صلوات بر جدشان پيامبر، تصريح نموده است و به اجماع همه ى مسلمانان، هر كس كه در تشهد نماز خود، تنها بر پيامبر صلوات فرستد، نمازش باطل و تباه است و به همين جهت، رسول خدا، صلى اللَّه عليه و آله از آنكه تنها بر او صلوات فرستند، نهى مى فرمود و مى گفت: «صلوات ناقص بر من مى فرستيد» و صلوات بر خود را، بدون آنكه بر اهل بيت هم درود فرستاده شود، صلوات ناقص محسوب مى نمود. و احاديث فراوانى كه بر هيچكس پوشيده نيست، در كيفيت فرستادن صلوات رسيده است. و در اين مساله ترديدى نيست كه لزوم اقتران اهل بيت، به پيامبر در صلوات اختصاصى به گفتار به زبان نداشته و شامل نوشته ها نيز مى گردد وليكن با تاسف مى بينيم كه برادران اهل تسنن در آغاز خطبه كتب خود، صلوات را به صورت كامل نوشته ولى در باقى موارد، آن را ناقص ذكر مى كنند و در ميان نويسندگان ايشان،به جز محمد بن على شوكانى رحمه اللَّه، نديدم كسى را كه در كليه موارد، به اقتران آل و حضرت پيامبر اكرم ملتزم باشد و تنها اوست كه در تمام مولفات خود بر طبق دستور رسول خدا، صلوات را به طور كامل و جامع ياد مى كند.

آخر، چه كسى مى تواند با اهل بيت دشمنى ورزد و اصولا اهل بيت كيانند و اين خانه، چه كسانى را در برگرفته است؟ يكى از آنان، فاطمه زهرا است كه به تصريح پدرش رسول خدا، سرور بانوان است و نيز امام على كه به نص آيه مباركه مباهله نفس پيامبر به حساب آمده و ديگر حسنين اند كه دو گل از گلزار زندگانى پيامبر و دو امام واجب الاطاعه اند، چه به جنگ برخيزند و چه به صلح بنشينند. و چنانچه يادآور گرديديم، زندگى ايشان و باقى امامان، عليهم السلام، در حقيقت امتداد زندگانى پربركت رسول خداست، به تاويل آيات قرآن آگاهند و سنت پيامبر و احكام را براى امت، بيان مى كنند و اسرار پنهان شريعت غراء را شناسنده و عارفند و با چنين امتيازات، آنان، نفس رسول خدا و شركاء او را كار ابلاغ دين اند، پس نه جاى شگفتى است كه صلوات بر ايشان، لازم و واجب باشد، و نه غريب است كه پيامر خدا، به همان طريقه كه پروردگار جهان نام ايشان را، با نام رسولش مقارنت داده، به اقتران نام خود و نام عترت خود توصيه فرمايد و از امت بخواهد كه هر وقت از او ياد مى كنند، از اهل بيت او نيز ياد نمايند.

علاوه آنكه پيامبر اكرم با اين اقتران، كه ميان نام خود و نام ايشان مقرر كرده، به ولايت عهدى آنان اشاره نموده همان طور كه در ميان ملوك و پادشاهان نيز چنين مرسوم است كه هر زمان، به تناسب، نامى از پادشاه برده شود، از ولى عهد او نيز نام برده خواهد شد. و به خداوند جهان سوگند كه اگر پيامبر، مقام ولايت عهدى و جانشينى خود را در خور ديگرى مى دانست، هر آينه نام آن كس را بر نام ارحام و اهل بيت خود مقدم و مرجح مى داشت، اما تعيين اين منصب و موقع ارجمند، تنها به دست حق و باخواست و ارده خداست و اوست كه اين مقام رفيع را، براى ايشان، مقرر فرموده است. و در اين زمينه سروده اند:
من معشر حبهم دين و بغضهم           كفر و قربهم منجى و معتصم
ان عد اهل التقى كانوا ائمتهم           او قيل من خير اهل الارض قيل هم

يعنى: «اهل بيت، آنان كه محبت ايشان دين و دشمنيشان كفر و تقرب به آنان، موجب نجات و رستگارى است.

هر آن هنگام كه از اهل تقوى و پرهيز، سخن به ميان آيد، آنان، امامان و پيشوايان پارسايى اند و اگر از بهترين مردمان روى زمين پرسيده شود، باز نام ايشان برده خواهد شد.» و شايد بالاترين دليل بر عظمت اهل بيت نزد خداوند و پيامبرش، همان آيه كريمه مباهله باشد كه خداوند فرموده: «فمن حاجك فيه من بعد ما جاءك من العلم فقل تعالوا ندع ابناءنا و ابناءكم و نساءنا و نساءكم و انفسنا و انفسكم ثم نبتهل فنجعل لعنه اللَّه على الكاذبين».

يعنى: «(اى پيامبر) بعد از آنكه ترا (به اصل موضوع)، دانش و آگاهى حاصل شده است، ديگر اگر كسانى با تو، در آن به مجادله و محاجه برخيزند، بگو بيائيد آماده شويم، ما پسران و زنان و خودمان و شما نيز پسران و زنان و خودتان گرد آمده و (بدرگاه حق) ناله و زارى كنيم و لعنت خداى را، بر دروغگويان مسالت نمائيم.» بطورى كه مى دانيم رسول خدا، صلى اللَّه عليه و آله و سلم، از ميان زنان به جز پاره ى تن خويش، فاطمه را و از ميان پسران، به جز آن دو گل گلزار حياتش، حسنين را و از ميان خودشان به جز برادر خود على را كه بر حسب روايات مستفيض و متواتر نزد همه ى مسلمانان، به منزله هارون نسبت به موسى [ پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم فرمود: يا على «... انت منى به منزله هارون من موسى...». ] بود، براى مباهله انتخاب نفرمود.

آرى همين چند تن برگزيده بودند كه خداوند آنان را براى مباهله معين فرموده بوده و رسول خدا نيز كسى از خاندان هاشم و يا مسلمانان ديگر را كه در نظر مردم مقام و موقعى داشتند، به جز اين چند تن، براى اينكار دعوت ننمود.

ملاحظه مى شود كه پيامبر اكرم به هنگام مباهله، هر دو پسر خود، يعنى حسن و حسين را با خود بياورد و تنها به يكى از آن دو، اكتفا نفرمود، زيرا كه هر يك، منزلتى خاص خود داشت و در نظر وى، هيچكدام كفايت از ديگرى نمى نمود، آن دو همانند يكديگر بودند و انتخاب يكى از آن دو، ترجيح بالامرجح محسوب مى شد و با دعوت هر دو تن به اينكار، عنوان ابناء و پسران كه در آيه مباركه آمده است، تحقق پذيرفت و اگر در ميان مسلمانان، همانندى براى ايشان موجود بود، او را نيز، ضميمه آن دو مى كرد.
 اما چون در ميان زنان، كسى كه قابل قياس با زهرا پاره ى تن رسول خدا باشد، يافت نمى شد، مى بينيم كه تنها بوجود او اكتفا شده و با دعوت از او مادر امامان و بانوى بانوان امت بود، در حقيقت همه ى بانوان دعوت شده بودند.

اما على كه دعوتش در مباهله از سوى پيامبر، به اين حساب بود، كه عنوان انفس و خودشان محقق شود و در واقع على، در اين جريان، نفس پيامبر محسوب گرديد، زيرا كه او، وصى و خليفه و ولى عهد رسول خدا بود و مى توانست كه نفس پيامبر باشد و به جاى او بنشيند، و با اين بيان، على بنص قرآن كريم، نفس پيامبر و پيامبر، نفس وصى خود، على است و هيچكس در اين مطلب، شك و ترديدى ابراز ننموده است. و اگر به فرض، در ميان مسلمانان، كسى همانند على بود، پيامبر او را نيز ضميمه وى ساخته و دعوت مى فرمود، همانطور كه درباره ى حسن و حسين عمل كرد، و اكتفاء بوجود تنها على، مهمترين دليل بر آن است كه در ميان امت كسى به جز على، نفس پيامبر نمى توانست باشد و ما در كتاب خود بنام زندگانى اميرالمومنين در فصل نفس، به اين موضوع، مشروحا پرداخته ايم.

امام على بن ابى طالب، به همين آيه، عظمت و مقام و اولويت و احقيت خويش را در امر خلافت استدلال كرده است، دارقطنى گويد: «على در روز شوراى خلافت، [ مقصود، شورايى است كه به امر عمر تشكيل گرديد تا خليفه پس از وى را تعيين نمايد. ] در برابر اهل مجلس، به احتجاج گفت: شما را به خدا سوگند كه آيا در ميان خود، كسى را به حسب رحم، نزديكتر از من به رسول خدا سراغ داريد؟ و آيا پيامبر خدا كسى را، جز من، نفس خويش دانسته و پسران و زنان او را، پسران و زنان خويش معرفى فرموده است؟ گفتند: نه به خدا قسم.» [ كتاب «الصواعق المحرقه»، ص 93. ] چنانچه ملاحظه مى شود، حاضران به اين مطلب اعتراف كردند كه خداوند متعال در آيه مباهله، نبى را، نفس وصى خوانده است، هم چنانكه استدلال او را به آيه مزبور، براى احقيت و اولويت خود، نسبت به امر خلافت، قبول نمودند و اگر در اين باره، شك و ترديدى داشتند، با وى به مجادله و مناقشه برمى خاستند، زيرا كه آنان، در مقام مناظره و مفاخره بودند و امام در صدد آن بود كه تمام امتيازات خود را كه براى خلافت، شايستگيش مى دهد، ذكر نمايد.

مى دانيم كه عمر بن الخطاب- پيش از مرگ خود- براى خليفه بعد از خود، سه شرط زيرا را معين كرده بود:

1- آنكه بر طبق كتاب خدا، عمل نمايد.

2- آنكه بر طبق سنت و رسول خدا، صلى اللَّه عليه و آله، رفتار كند.

3- و بالاخره آنكه سنت و راه و روش شيخين ابوبكر و عمر را منظور دارد. و پس از آنكه شروط را بر امام، عرضه داشتند، گفت: من با شما، بر عمل به كتاب خدا و سنت پيامبر و راى و نظر خود بيعت مى كنم و چون امام از عمل به سنت شيخين، امتناع كرد، امر خلافت را به عثمان، عرضه داشتند و او همه ى آن شرايط را بپذيرفت و كار خاتمه يافت و مردم با او بيعت كردند.

سر امتناع امام از پذيرش شرط سوم، آشكار است، زيرا كه وى، خود را، براساس تصريح پيامبر و وحى خدا كه در روز غدير خم، بر پيامبرش نازل فرمود، امام و پيشواى مردم مى دانست.

امام احكام شريعت و اسرار آن را از پيامبر، كه دانشى از سوى خداوند و علمى لدنى داشت، اخذ كرده و از قرآن و سنت كه براى او، دو طريق قطعى و علمى در استنباط احكام دين محسوب مى شد، استفاده مى نمود و به اين ترتيب، ديگر به طريقى ديگر و به كس ديگرى، در فهم معانى قرآن و سنت، نيازمندى نداشت.

آنچه در اين زمينه بيان شد، در صورتى است كه على عليه السلام را به عنوان امام مورد توجه قرار دهيم ولى در صورتى كه او را چون مجتهد مطلقى هم تصور نمائيم، باز نمى توانست شرط سوم را بپذيرد، زيرا كه، هر مجتهد بايد كه به راى و نظر اجتهادى خود عمل نمايد و مجاز نيست كه در مساله اى از مجتهد ديگر تقليد و پيروى كند و چنانچه از ديگرى ولو در هر درجه از علم و دانش كه باشد،تقليد مى نمود، از حد اجتهاد خارج گشته و مرتكب كارى ناروا شده بود، آرى، مجتهد مى تواند كه عمل به احتياط كند ولى باز اين معنى را نيز، تقليد از نظر ديگران، نمى توان شمرد. علاوه آنكه، هر گاه به رويه خلفاء قبل از او بنگريم، مى بينيم كه ايشان در بسيارى از مسائل و موارد، به او مراجعه مى نمودند و به خصوص، در عهد خلافت دومين، اينكار فراوان ديده مى شود، تا آن جا كه بارها، عمر مى گفت: «لو لا على لهلك عمر.» يعنى: اگر على نبود، عمر به هلاكت و تباهى دچار مى شد. و نيز مى گفت: «خداوند مرا به مشكلى گرفتار نسازد، كه ابوالحسن على، براى حل آن نباشد.» و آن كس را كه در اين منزلت و مكانت جاى دارد، چگونه مى توان به پيروى از ديگران، متهد ساخت؟ برخى گويند: بهتر آن بود كه على شرط سوم بيعت را مى پذيرفت و پس از اتمام كار و تثبيت امر خلافت خود، به آن عمل نمى نمود، ليكن اين سخن، درباره ى على عليه السلام كه پاى بند شروط و عهود خويش است «و المومنون عند شروطهم» روا نيست و علاوه، كه اگر آن شرط را مى پذيرفت، در حقيقت، اعتراف ضمنى بدرستى آراء و اعمال خلفاء پيشين كرده بود، در حالى كه به طور يقين، امام با بسيارى از اعمال و نظرات آنان، مخالف بوده است.

از خوددارى امام نسبت به پذيرش اين شرء مى توان به عظمت مقام او، در تقوى و ورع و به ميزان زهد و بى اعتنايى آن حضرت نسبت به مناصب دينوى پى برد، كه با گفتن كلمه «لا» خود را، از خلافت دور ساخت و ترجيح داد كه مانند ديگر افراد عادى زندگانى كند و زير بار تعهد شرطى كه به استقلال راى او آسيب رساند، نرود، زيرا كه استقلال نظر سلاح مجتهد و سنگ زير بناى اجتهاد است و بدون آن،بناى رفيع استنباط احكام درهم فرو مى ريزد.

ناگفته نگذاريم، آنان هم كه آن شرط را به امام، عرضه داشتند، نه به علت علاقه به بيعت به او به چنين كارى دست زدند، بلكه از آن جهت كه مى دانستند، امام، مخالف اين شرط است و با مقام و موقع خود سازگار ندانسته و آن را موافق با امامتى كه براى خود قائل است، نمى شناسد، اقدام به عرضه آن شرط نمودند و در واقع، با اينكار، در كار خلافت امام، سنگ انداختند و خواستند تا به مردم چنين افهام كنند كه ايشان مايل به خلافت على بودند ولى او، خود در عدم قبول آن، اصرار و ابرام ورزيد.

در صورتى كه اگر آنان به حقيقت و واقع پاى بند بودند، ديگر، با وجود آيه مباهله كه على را، نفس پيامبر شمرده است، چيزى ديگر از وى مطالبه ننموده و از قيدى كه امام نمى توانست بپذيرد، طرف نظر مى كردند. و اگر از همان نسختين روز، به دامن على چنگ زده و خلافت او را كه پيامبر در روز غدير خم، تصريح فرمود، گردن مى نهادند، هر آينه ايشان را به صراط مستقيم راهنمائى و راهبرى مى كرد و به گفته ى بانوى بانوان، زهراى بتول، «مردم را به چشمه- سارهاى آب خوشگوار و زلال و فراوان مى رسانيد، چشمه هائى كه جويباران آن، لبريز و سرشار و كرانه هايش پاك و پاكيزه باشد و پس از سيرابى، بازشان مى گردانيد، در آشكارا و نهان پندشان مى داد...» و به اين ترتيب، امت اسلام از تشتت مذاهب آسوده مى شد و هم چنانكه يك دين داشتند، يك مذهب هم بر ايشان، فرمان فروائى مى نمود. اميد آنكه خداوند همه ما را به راه خير و صلاح، هدايت فرموده و توفيق دهد كه در مسير هدايت ائمه طاهرين، گام برداريم و از ايشان پيروى نموده و از نورشان، پرتو گيريم. و الحمدلله رب العالمين.

محمد صادق صدر بغداد- كاظمين- 1/ 5 / 1971

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مولودی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page