اين، خواست پروردگار جهان بود كه فرزندان پيامبر خدا، صلى اللَّه عليه و سلم، همگى از پسر و دختر، از خديجه باشند، مگر ابراهيم كه ماريه به دنيا آمد.
پيامبر اكرم، صلى اللَّه عليه وسلم، درباره ى خديجه مى فرمود: «به خدا قسم كه زنى بهتر از خديجه، نصيب من نشد، در آن زمان كه همه ى مردم كافر بودند، او بود كه به من ايمان آورد و در آن هنگام كه همه مرا تكذيب كردند، او بود كه تصديقم نمود و از بذل اموال خود نسبت به من، دريغ نداشت و خداوند متعال نيز تنها، از اين بانو، مرا فرزند عنايت فرمود.» پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و سلم، حتى پس از مرگ خديجه نيز، نسبت به وى، وفادار باقى ماند و پيوسته او را به خاطر مى آورد.
از عايشه، رضى اللَّه عنها، روايت شده كه: «هر گاه پيامبر مى خواست از خانه خارج شود، به ياد خديجه مى افتاد و او را فراوان تحسين و تمجيد مى كرد، تا روزى بر حسب متعارف خود، از خديجه نام برد، من از حسد گفتم: مگر خديجه به جز پير زنى بود و خداوند بهتر از او، نصيب تو كرد. پيامبر از اين سخن، روى در هم كشيد و چنان خشمگين شد كه از غضب رگ جلو پيشانيش راست ايستاد.» و نيز، عائشه گويد: «رسول خدا هر گاه كه گوسفندى ذبح مى كرد، مى فرمود تا از گوشت آن براى دوستان خديجه، فرستاده شود، روزى در اين باره، از او، پرسش كردم، فرمود: من دوستان خديجه را هم دوست مى دارم.» از پيامبر، صلى اللَّه عليه و سلم، روايت شده، كه فرمود: «از مردان عالم، بسيارى به درجه كمال رسيده اند ولى از ميان زنان، تنها سه نفر، كامل شدند، يكى مريم دختر عمران، و ديگرى آسه، همسر فرعون و سه ديگر خديجه دختر خويلد و اما عايشه به همان نسبت كه آبگوشت بر ساير غذاها برترى دارد، از ساير زنان امتياز دارد. و در روايتى ديگر آمده كه فرمود: بهترين زنان عالم، مريم بنت عمران و آسيه بنت مزاحم و خديجه بنت خويلد و فاطمه بنت محمد مى باشند.
ابن عباس گويد: روزى پيامبر خدا، صلى اللَّه عليه و سلم، روى زمين، چهار خط كشيد و فرمود: آيا مى دانيد كه اين خطها چيست؟ گفتند: خدا و پيامبرش داناترند. پس فرمود كه افضل زنان بهشتى، عبارتند از: خديجه دختر خويلد و فاطمه دختر محمد و مريم دختر عمران و آسيه و دختر مزاحم.
يكى از نويسندگان فرانسوى در كتاب خود بنام محمد رسول اللَّه آورده كه:
خديجه بر دل محمد، جاذبه اى نيرومند داشت كه هيچكس ديگر نتوانست چون او، در دل پيامبر نفوذ كند. با آنكه محمد در آغاز جوانى بود و عرف و عادت هم به وى،اجازه تجديد فراش مى داد و اسباب و موجبات اينكار نيز فراهم مى نمود، معذلك، تا خديجه زنده بود، زنى ديگر اختيار نكرد و پس از آنكه مرگ ميان او و خديجه، تفرقه انداخت، باز هم پيوسته، ياد او را گرامى مى داشت. عايشه، سوگلى زنان پيامبر، از وفادارى و محبت او نسبت به خديجه، در آتش گدازنده ى حسادت مى سوخت و پيامبر على رغم زيبائى و هوشيارى عايشه و امتيازاتى كه ديگر زوجاتش داشتند، پيوسته خديجه را بر آنها ترجيح و تفضيل مى داد و او را يكى از چهار زن كامل، در پهنه گيتى،به حساب مى آورد، كه آن سه ديگر آسيه، همسر فرعون و نجات دهنده ى موسى و مريم، مادر عيسى، و فاطمه زهرا بودند.
از حضرت خديجه روايت شده كه گفت: [ در نادرستى اين نقل، ترديد نبايد كرد، زيرا كه رسول خدا، صلى اللَّه عليه و سلم، در اصالت وحى پروردگار و امر رسالت خود، دچار شك و ترديد نبود. تا آنكه خديجه او را از آن حالت بدر آورد. مترجم. ] «محمد پس از آنكه ناگهان، فرشته ى وحى بر او نازل گرديد، نزد من آمد و گفت: من بر خود، خائف و ترسانم.» خديجه چون ايمان داشت كه آنچه بر محمد نازل شده، وحى الهى بوده، نه عارضه اى از عارض جنون، او را نوازش و دلدارى داد و گفت: نه، ممكن نيست كه خداوند تو را رسوا و مفتضح سازد، تو كه صله رحم مى كنى و بار ضعيفان و ناتوانان بر دوش مى كشى و مردم فقير را، سرمايه ى كسب و كار مى بخشى و ميهمان را، گرامى مى دارى و بر مشكلات راه حق، ثبات و پايدارى دارى و بالاخره، تو كه راستگو و امينى، نه، ممكن نيست خدا تو را رسوا و مفتضح كند.
در منگهام در كتاب خود به نام زندگانى محمد آنجا كه سخن از وفاى خديجه به ميان آورده، مى نويسد: «شوى خديجه، ترسان و لرزان و با نگاهى ناآرام، از غار حرا به خانه بازگشت، ولى محبت هاى بى آلايش و مهربانيهاى مادرانه ى خديجه، بار ديگر، سايه اى از آرامش و سكون، بر قلب محمد انداخت، آرى نوازشهاى خديجه بر دل محمد، همچون آغوش گرم مادرى كه فرزند خود را از هر خطر و بلائى در جهان، حمايت و حراست مى كند، آرام بخش بود.» بنت شاطئى مى نويسد: «ممكن نبود كسى مانند خديجه، دعوت تاريخى محمد را از غار حرا، به آن صورت و با كمال محبت و قوت ايمان استقبال كند، خديجه در صدق و درستى ادعاى شوهر خود، سر سوزنى ترديد نداشت و اين عقيده، حتى يك لحظه، قلب او را ترك ننمود كه: «ممكن نيست خداوند محمد را، رسوا سازد.» هرگز زنى چون خديجه ى ثروتمند و نازپرورده متنعم پيدا نمى شد كه با كمال ميل و رضا، از همه ى ناراحتى ها و آسايش زندگى پر تجمل خود، چشم پوشد، تا آنكه بتواند در حساس ترين لحظات اندوه و مصيبت، در كنار همسر خود، پايدارى نموده و او را در راه مقاومت بر انواع آزار و شكنجه و محروميت و در طريق انجام وظيفه و دعوت حق، كمك و مساعدت نمايد. هرگز، هرگز، كسى جز خديجه چنين نمى توانست باشد، دست تقدير او را براى انجام چنين امر خطيرى ساخته و آماده كرده بود، تا حيات و زندگى محمد پيامبر را، از محبت لبريز و سرشار سازد و درد يتيمى او را، همچون مادرى، درمان كند و الهام بخش قهرمانيهاى او گردد و پناهگاهى امن و مطمئن براى محمد در مبارزاتش باشد و براى اين فرستاده ى راستين خدا، اعتماد و آرامش و آسايش ارمغان آورد.» ابن اسحق نوشته است: «هر زمان كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و سلم، از سخن ناسزاى كافران و تكذيب ايشان، اندوهگين مى گشت، تنها خديجه بود كه تا زنده بود، تسلى بخش دل غمگين او مى شد و آلام روحى او را تسكين مى داد و در راه دعوت و پيامبرى، تصديق و تاييدش مى كرد و مردم و كارهاشان را در نظر محمد، كوچك و حقير جلوه مى داد.» جبرئيل روزى، بر رسول خدا، صلى اللَّه عليه و آله و سلم، نازل گشت و گفت:«خديجه را از جانب خدا، سلام برسان.» پيغمبر فرمود: «اى خديجه، اينك جبرئيل است و از طرف خدايت سلام مى رساند.» خديجه گفت: «خداوند، خود، سلام است، و سلامت همه از جانب اوست و بالاخره، سلام بر جبرئيل باد.»
فرزندان پيامبر همه از خديجه بودند
- بازدید: 1303