مائلا عن مدرجة المشركين: يكى ديگر از ويژگى انقلاب پيامبر، قاطعيت و انعطاف ناپذيرى در قبال راه و صفهاى مشركان است. تا ريخ پيامبر صلى الله عليه و آله شاهد اين معناست كه مشركان و كافران در اوايل بعثت، دست به هر وسيله اى زدند كه رسول الله صلى الله عليه و آله را شايد از دعوتش بازدارند، ولى هرگز موفق نشدند. در اين آيه به اين معنا اشاره مى فرمايد:
«و ان كادوا ليفتنونك عن الذي اوحينا اليك لتفتري علينا غيره و اذا لأتخذوك خليلا و لو لا ان ثبتناك لقد كدت تركن اليهم شيئا قليلا، اذا لأذقناك ضعف الحيوة و ضعف الممات ثم لا تجد لك علينا نصيرا [ أسراء (17) آيات 73 و 74 و 75. ]؛ مشركان و كافران كم مانده بود تو را از آنچه به تو وحى مى كنيم بلغزانند و آنگاه با تو دوست شوند، و اگر صيانت ما از تو نبود، براستى كم مانده بود كه به طرف آنان تمايل كنى و در اين صورت (تسليم و انعطاف) به خواست آنان بود كه بدرستى دو برابر عذاب دنيا و دو برابر عذاب آخرت را به تو مى چشانيديم و ديگر كسى را در برابر اين عذاب، كمك و ياور نمى يافتى.» در اين آيه ى شريفه با تأكيد بر «تثبيت» صيانت و استوارى، به طور كلى خط انبياى الهى را در مقابله با صفهاى مشركان روشن مى فرمايد. مشركان سعى فراوان كردند، ولى قاطعيت و انعطاف ناپذيرى پيامبر، آنان را از صحنه خارج ساخت. ابن اثير در تاريخ كامل چنين مى نويسد:
«سپس مجادله در ميان آنان درگرفت، تا اينكه بين آنان شكاف افتاد و كينه ها بر همديگر بسته شد و قريش در مورد رسول خدا صلى الله عليه و آله زياد به گفتگو پرداخته و همديگر را به جنگ و مقاومت در برابر وى دعوت مى كردند، و يك بار به نزد ابوطالب رفته و گفتند: اى ابوطالب! تو در نزد ما از سن و شرافت بيشترى برخوردار هستى، مى خواهيم پسر برادر خود را نصيحت كنى كه به ما كارى نداشته باشد. به خدا سوگند! ما در برابر ناسزاگويى وى بر خدايان و پدران ما و بى عقل كردن ما ساكت نمى نشينيم، تا از اين كار دست بردارد و يا درگير شويم و يكى از طرفين هلاك شود... ابوطالب خواسته و تهديد قريش را به پيامبر گزارش كرد و گفت: خود و مرا نگهدار و بر من چيزى را تحميل مكن كه طاقت آن را ندارم. پيامبر چنين پنداشت كه عمويش نظرش نسبت به وى تغيير يافته و ديگر آن حضرت را يارى نكرده و از يارى پيامبر ناتوان شده است. پيامبر گفت: اى عموى بزرگوارم! اگر خورشيد را در دست راست من قرار دهند و ماه را در دست چپ من تا از اين رسالت دست بردارم، هرگز! يا كشته مى شوم و يا اينكه خدا كمك فرموده و پيروز شوم... [تا ريخ ابن اثير، ج 2، ص 64 و 65.. ]». و نيز در تاريخ كامل مى گويد:
«وقتى كه ابوطالب ديد قبيله بنى هاشم پيشنهاد وى را مبنى بر حمايت پيامبر قبول كردند، مسرور شد و از آنان سپاسگزارى نموده و فضيلت پيامبر را بر آنان بازگو كرد. هنگام مرگ ابوطالب، قريش به نزد وى آمده و به او گفتند: تو بزرگ و سرور مايى و به پسر برادرت بگو كه با ما منصفانه رفتار نمايد و به او امر كن از ناسزاگويى خدايان خوددارى كرده، تا او را با خداى خودش رها سازيم!
ابوطالب پيامبر را احضار نمود و گفت. اينان بزرگان قبيله ى تو هستند و از تو مى خواهند از ناسزا گفتن به خدايان آنان خوددارى نموده، تا در مقابل، آنان هم تو را با خداى خود رها سازند.
پيامبر فرمود: اى عمو! آيا آنان را دعوت نكنم به چيزى كه خير آنان در آن است و آن كلمه اى است كه اگر بگويند، عرب را بر خود خاضع نموده و بر غير عرب حاكم مى شوند؟!
ابوجهل گفت: آن كلمه چيست كه تا ما ده برابر آن را به تو بدهيم؟ گفت: بگوييد: لا اله الا الله.
همگى ناراحت شده و متفرق شدند و گفتند: چيز ديگرى از ما بخواه.
رسول الله صلى الله عليه و آله در پاسخ گفت: اگر خورشيد را در دست من بگذاريد، چيز ديگرى را از شما درخواست نخواهم كرد.» [ همان جا. ] پس يكى از ويژگى انبيا آن است كه در برابر مخالفان ستيزه گر خود كوچكترين انعطافى نشان نداده اند و استوار در مقابل آنان ايستاده اند، و اين قاطعيت را صديقه ى طاهره عليهاالسلام در جمله هاى بعدى اين فراز، چنين تصوير مى كند:
ضاربا ثبجهم: پيامبر چنان بر گردنهاى مشركان كوفت كه آخذا باكظامهم: راه نفس كشيدن را بر آنان گرفت، و مراد از گرفتن راه نفس كشيدن؛ يعنى، چنان ضربه قاطع بود كه آنان را در جا ميخكوب كرده و مجال هرگونه توطئه اى را از آنان گرفت و نقشه هاى.
باطل آنان را از بين برد.
داعيا الى سبيل ربه بالحكمة و الموعظة الحسنة: دعوت پيامبر يكسان نبود، بلكه سطح فكر مردم را مراعات مى فرمود، و چنان نبود كه يكنواخت بر همه بتازد، بلكه با مردمان فهميده با بيانات محكم و با مردم متعارف با اندرزهاى نيكو كه فراخور درك آنان بود و آنان نيز خوب آنها را درك مى كردند كه به جز خيرخواهى هدف ديگرى در كار نيست، رسالت خود را ابلاغ مى كرد؛ اما با چنين نرم خويى در برابر بتها هرگز انعطاف نشان نداد.
يكسر الاصنام: با تمام قاطعيت بتها را مى شكست. و ينكت الهام: و با سركردگان كفر و شرك به ستيز برخاسته و سر آنان را به رو به خاك مذلت مى انداخت.
حتى انهزم الجمع و ولوا الدبر: تا اينكه در اثر كوشش، و پيگيرى بى امان و جهاد مستمر، هيبت كفار شكسته شد و جمعشان از هم پاشيد و رو به فرار گذاشتند.
حتى تفرى الليل عن صبحه: و شب كفر و ضلالت از صبح ايمان و هدايت جدا و حق چهره ى خود را آشكار كرد. و نطق زعيم الدين: و پس از آن همه مجاهدت و جانفشانى، زعيم دين با كمال حريت و آزادى لب به سخن گشود. و خرست شقاشق الشياطين: حركت شيطان بازايستاد و سخن آنان خاموش شد و شياطين كفر و عناد پس از سخنوريها به خاموشى گراييدند. و طاح وشيظ النفاق: و گروهكهاى نفاق هلاك شدند. و انحلت عقد الكفر و النفاق: و همبستگى كفر و دو دستگيها درهم گشوده شد. و فهتم بكلمة الاخلاص: و بدون پروا از مشركان، كلمه ى اخلاص (لا اله الا الله) را بر زبان جارى ساختيد.
في نفر من البيض الخماص: تمام اين مجاهدتها به همراهى دسته ى بسيار اندكى از اهل ورع و تقوا از مجاهدان صدر اول انجام پذيرفت.
قاطعيت و انعطاف ناپذيرى
- بازدید: 1092