حيرت به سبب بحران هاى فردى و اجتماعى برخاسته از عظمت مصيبت فقدان رسول صلى الله عليه و آله و شدت تاثر و اندوه از دست دادن آن پيام آور بزرگ و رهبر آگاه و توانا و نگرانى به سبب ترس از آينده و اين كه سرانجام چه پيش خواهد آمد و چه اتفاقى خواهد افتاد، [اين دو حالت حقيقتى است كه ما خود در هنگام رحلت امام راحل- قدس الله نفسه الزكيه- تجربه كرديم و شاهد بوديم كه چگونه از شدت اندوه و مصيبت، حتى بزرگانى بر سر و روى خود مى زدند و نگران و متحير بودند؛ اما، به بركت خون شهيدان و دعاى آن پير راحل چيزى نگذشت كه پس از روح الله روح الامين سكان دار شد و تمامى نقشه هاى دشمنان اسلام نقش بر آب گرديد.] و آن چه بر اين نگرانى مى افزود، علاوه بر وجود و ابرقدرت مترصد در دو سوى جزيره و سر برداشتن پيامبران دروغين، اختلاف و درگيرى منافقين از صحابه با اهل بيت رسول صلى الله عليه و آله و اميرالمومنين عليه السلام بود تا آن كه همگان شنيدند كه به
هنگام فوت رسول صلى الله عليه و آله و در كنار بستر او، عده اى در مقابل آخرين درخواست وى ايستادند و از آوردن قلم و كاغذ سر باز زدند و فرياد «دعوا الرجل فانه ليهجر، حسبنا كتاب الله» [تذكره الخواص، ص 36 (به نقل از نهج الحق، ص 274، پاورقى)؛ بحارالانوار، ج 22، 474 و 498؛ الطبقات، ج 2، ص 242 و 243، شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج 2، ص 55؛ صحيح بخارى، ج 2، ص 126 و 220؛ صحيح مسلم، ج 5، ص 75؛ مسند احمد، ج 1، ص 293 و ج 3، ص 364؛ المراجعات، ص 266؛ النص و الاجتهاد، ص 155؛ تاريخ ابن عساكر، ج 6، ص 451؛ السبعه من السلف، ص 149؛ انساب الاشراف، ج 1، ص 563؛ تاريخ ابوالفداء، ج 6، ص 151؛ كنز العمال، ج 3، ص 41؛ نهج الحق، ص 273؛ السيره الحلبيه ج 3، ص 381 و بسيار منابع ديگر.] سر دادند. و بهترين گواه بر عظمت اين مصيبت، شدن تاثر و اندوه توده ى مردم [ان على بن ابى طالب و... دخلوا على رسول الله صلى الله عليه و آله فى مرضه الذى قبض فيه فقالوا: يا رسول الله هذه الانصار فى المسجد تبكى رجالها و نساءها عليك. فقال ما يبكيهم؟ قالوا: يخافون ان تموت. فقال... (بحارالانوار، ج 22، ص 474)
-... ثم حمل فوضع على منبره فلم يجلس بعد ذلك على المنبر، واجتمع له جميع اهل المدينه من المهاجرين و الانصار حتى برزت العواتق من خدورهن، فبين باك و صائح و صارخ و مسترجع و النبى يخطب ساعه و يسكت ساعه و... (بحارالانوار، ج 22، ص 486).
-... و صاح المسلمون يضعون التراب على رووسهم. (بحارالانوار، ج 22، ص 529)
-... و الناس على الباب و فى المسجد ينتحبون و يبكون. (بحارالانوار، ج 22، ص 542)
- لما قبض رسول الله صلى الله عليه و آله بات آل محمد باطول ليله حتى ظنوا ان لاسماء تظلهم و لا ارض تقلهم لان رسول الله و تر الاقربين و الابعدين فى الله. (بحارالانوار، ج 22، ص 537)
- اجتمعت نسوه بنى هاشم وجعلن يذكرن النبى صلى الله عليه و آله فقالت فاطمه اتركن التعداد و عليكن بالدعا. ( بحارالانوار، ج 22، ص 522)
- ان رسول الله صلى الله عليه و آله قال لفاطمه اذا انامت فلا تخمشى على وجها و لا ترخى على شعرا و لا تنادى بالويل و لا تقيمى على نائحه. (بحارالانوار، ج 22، ص 496)
- فارتفعت الاصوات بالزجره والبكاء. (بحارالانوار، ج 22، ص 511)
- فرايت الناس من اهل بيتى بين جازع لا يملك جزعه و لا يضبط نفسه و لا يقوى على حمل فادح ما نزل به، قد اذهب الجزع صبره و اذهل عقله و حال بينه و بين الفهم و الافهام و القول و الاستماع و سائر الناس من غير بنى عبدالمطلب بين معزى يامر و بين مساعد باك لبكائهم لجزعهم. (بحارالانوار، ج 22، ص 512)
- لما قبض رسول الله صلى الله عليه و آله ارتجت مكه. (انساب الاشراف، ج 1 ص 589)
- قال ابوذئيب الهذلى: «قدمت المدينه و لها ضجيج بالبكاء كضجيج الحاج اذا اهلوا بالاحرام فقلت به؟ فقالوا قبض رسول الله». (اسد الغابه، ج 5، ص 189؛ الاستيعاب، ج 2، ص 646) (هذلى مى گويد: وارد مدينه شدم، صداى ضجه و گريه تمامى فضاى مدينه را گرفته بود آن چنان كه صداى حاجيان هنگام احرام بستن براى حج، فضا را پر مى كند گفتم: چه خبر است؟ گفتند: رسول الله (صلى الله عليه و آله) درگذشته است).]
مرثيه هاى جان سوز على عليه السلام و زهرا عليهاالسلام [بحارالانوار، ج 22، صص 522 و 523 و 547 و 548.] و ديگر شاعران [الطبقات، ج 2، صص 319- 333.] است.
درك عظمت اين مصيبت در گرو درك عظمت رسول صلى الله عليه و آله است و بر عظمت رسول صلى الله عليه و آله همين بس كه خدا او را در نوشيدن (بلى) از جام (الست)، اول قرار داد [قال ابوعبدالله عليه السلام: «اول من سبق الرسل الى «بلى» رسول الله صلى الله عليه و آله و ذلك انه كان اقرب الخلق الى الله تبارك و تعالى». (بحارالانوار، ج 15، ص 15).] و به عنوان «حبيب الله» مفتخرش ساخت و به همراه ملايكه اش مدام بر او درود مى فرستد [(ان الله و ملائكته يصلون على النبى). (احزاب، 56).] و مشتاق ديدار اوست. [.
.. فقال جبرئيل: يا احمد ان الله تبارك و تعالى قد اشتاق الى لقائك. (بحارالانوار، ج 22، ص 505)؛ يا محمد ان ربك اليك مشتاق. (بحارالانوار، ج 15، ص 532).]
آن جا كه مرگ عالمى، شكافى در اسلام به وجود مى آورد كه هيچ چيز حتى وجود عالمى ديگر هم نمى تواند آن را جبران كند، [اذا مات العالم انثلم فى الاسلام ثلمه لا تسد الى يوم القيامه. (خصال صدوق، ص 504)؛ اذا مات المومن الفقيه ثلم قى الاسلام ثلمه لا يسدها شى ء. (اصول كافى، ج 1، ص 38).] فقدان رسول بزرگ صلى الله عليه و آله را چه مى تواند جبران كند؟ آن جا كه زهرا عليهاالسلام، حجم مصيبت و عظمت حادثه را اين گونه ترسيم مى كند «مصيبتى است بزرگ و اندوهى است سترگ. شكافى كه هر دم فراخ تر و گسستگى اش دامنه دارتر و وسعتش فزون تر گردد. در نبودش زمين تاريك و در مصيبتش خورشيد و ماه بى فروغ و ستاره ها پراكنده شد. هنگام مرگش اميدها منقطع، و كوه ها منهدم، حريم ها ضايع و حرمت ها زايل شد. به خدا سوگند! مرگ او فاجعه اى بس بزرگ و مصيبتش بس دهشتناك بود. رخدادى كه بسانش همتايى و در دنيا برايش جبرانى نيست». [فخطب جليل، استوسع وهنه، واستنهر فتقه، وانفتق رتقه، و اظلمت الارض لغيبته و كسفت الشمس والقمر، وانتثرث النجوم لمصيبته... فتلك والله النازله الكبرى والمصيبه العظمى، لامثلها نازله و لا بائقه عاجله. (فرازى از خطبه ى حضرت زهرا عليهاالسلام در مسجد مدينه در دفاع از اميرالمومنين عليه السلام و حق غصب شده اش. ر. ك: خطبه ى حضرت زهرا عليهاالسلام، در مسجد مدينه در همين كتاب فراز 12).]
پس در سوگ و تسليت رسول بزرگ صلى الله عليه و آله چه مى توان گفت و به راستى، چه مى توان گفت؟ جز همان كه زهرا عليهاالسلام گفت و على عليه السلام گفت و رسول صلى الله عليه و آله گفت و خدا گفت.
يا ابتاه جنه الخلد يا ابتاه عند ذى العرش ماواه، يا ابتاه كان جبرائيل يغشاه، يا ابتاه لست بعد اليوم اراه. [شرح ابن ابى الحديد، ج 13، ص 43؛ بحارالانوار، ج 22، ص 527. در روايتى ديگر آمده است: «ان الله لما قبض رسول الله صلى الله عليه و آله دخل على فاطمه من وفاته من الحزن ما لا يعلمه الا الله عز و جل فارسل اليها ملكا يسلى غمها و يحدثها.» (بحارالانوار، ج 22، ص 545).] و لولا انك امرت بالصبر عن الجزع لانفدنا عيلك ماء الشوون و مكان الداء مماطلا و الكمد محالفا و قلا لك. [نهج البلاغه ى، صبحى صالح، خطبه ى 235 و فيض الاسلام، خطبه ى 226: (و اگر مرا به شكيبايى امر و از ناله و فغان نهى نكرده بودى، هر آينه در فراغ تو چشمه هاى اشك چشم را با گريه هاى بسيار خشك مى كردم و درد و غم پيوسته و حزن و اندوه و هميشه باقى بود و خشك شدن اشك چشم و هميشگى بودن حزن و اندوه در مصيبت تو كم است». و على عليه السلام در كلامى ديگر مى گويد. «فنزل بى من وفاه رسول الله مالم اكن اظن الجبال لو حملته عنوه كانت تنهض به... و حملت نفسى على الصبر عند وفاته بلزوم الصمت و الاشتغال بما امرنى به من تجهيزه و...» (بحارالانوار، ج 22، ص 512).]
من اصيب بمصيبه فيلذكر مصيبه بى فانها من اعظم المصائب. [بحارالانوار، ج 22، ص 522؛ الطبقات، ابن سعد، ج 2، ص 275؛ انساب الاشراف، ج 1، ص 578. «قال ابوعبدالله عليه السلام: اذا اصبت بمصيبه فاذكر مصابك برسول الله صلى الله عليه و آله فان الناس لم يصابوا بمثله و لن يصابوا بمثله ابدأ.» (بحارالانوار، ج 22، ص 545).]
السلام عليكم اهل البيت و رحمه الله و بركاته، ربكم عز و جل يقرئكم السلام و يقول لكم ان فى الله خلفا من كل مصيبه و عزاءا من كل هالك و دركا من كل فوت فتعزوا و بعزاء الله واعلموا ان اهل الارض يموتون و ان اهل السماء لا يبقون والسلام عيلكم و رحمه الله و بركاته. [بحارالانوار، ج 22، ص 543؛ الطبقات، ج 2، ص 275.] و نكته ى آخر اين كه هر دو- حيرت و نگرانى- هم چنان كه مى توانست با توجه به راهنمايى هاى و هشدارهاى مدام و اقدامات سياسى رسول صلى الله عليه و آله، زمينه ى پيوند با على عليه السلام و اهل بيت رسول صلى الله عليه و آله باشد، همچنين مى توانست زمينه ساز بهره بردارى كسانى نيز باشد كه اين شرايط و بحران هاى را براى رسيدن به مقاصد خويش، مطلوب مى دانستند و از سال ها پيش، حتى از نخستين روزهاى گرايش خود، مترصد چنين فرصتى بودند. اگر چه رسول بيدار و آگاه از پيش تر، هم به رسوا كردن خط نفاق و هم به اين دو زمينه پرداخته بود، و فقدان خود را بارها با آيات مختلف (افان مات او قتل انقلبتم على اعقابكم؛ انك ميت و انهم ميتون) گوشزد كرده بود و آن را امرى قطعى و طبيعى نشان داده بود و با تاكيد و سفارش مدام و نشان دادن كفايت و شايستگى هاى او هيچ جايى براى نگرانى باقى نگذاشته بود؛ اما، به هر حال اين خود مردم اند كه مى توانند روشن گرى ها و فرامين رسول صلى الله عليه و آله را بپذيرند و بهره مند شوند و يا پشت كنند و در محروميت بمانند كه: (من شاء اتخذ الى ربه سبيلا) و (ليقوم الناس بالقسط). [بايد مردم خود قيام به قسط كنند و به پا بايستند نه اين كه به پا داشته شوند، (تفاوت «ليقوم» با «ليقام»).]
حيرت و نگرانى
- بازدید: 1315