زهرا در سايه ى توجه و محبت پيامبر و خديجه (عليهاالسلام) رشد و بالندگى يافت. او در خانه اى تربيت شد كه شعاع وحى آن رامى پوشانيد و فرود آمد نگاه ملائك مقرب خداوندى بود. خانه اى محور نزول آيتهاى قرآنى و مركز تصميم گيرى براى توسعه و گسترش آيين پاك محمدى. از نظر آموزش او ممتاز است؛ چرا كه مربى او خديجه، بزرگ بانوى اسلام است كه با بذل جان و مال خود درخت نو پاى دين را استوارى بخشيد. خديجه اى كه پروردگار عالم به او سلام مى رساند [ اربلى: كشف الغمه، ج 1: ص 152 (و) مجلسى: بحارالانوار، ج 16: ص 11. ] و ديگرى، محمد، پيامبر خاتم و بزرگ معلم بشريت.
فاطمه (عليهاالسلام) همراه با پدر و مادر و ديگر ايمان آوردگان شاهد روزهاى سخت و جانكاه بود و رد اين سختى شريك. او تلاشهاى شبانه روزى پدر را در راه گسترش اسلام به چشم مى ديد و براى حوادث آينده روز به روز آبديده تر مى شد. قرار گرفتن در كورانها و بحبوحه ها بود كه پس از مرگ جانكاه پدر و مشاهده ى انحراف دين از مسير اصلى، او اينگونه بر آشفت و در بر ملا كردن خيانت دشمنان دوست نماى اسلام از پا ننشست. بارى، با گذشت زمان، حوادث هولناك تر و فاطمه ى زهرا (عليهاالسلام) در برخورد با آن پايدارتر استوارتر مى شد. او در سنين كودكى مادر مهربان خود را از دست داد [ وفات حضرت خديجه (عليهاالسلام) در سال دهم بعثت (سه سال پيش از هجرت رسول خدا به مدينه)، در حدود دو ماه بعد از خروج از شعب ابى طالب و به فاصله ى چند روز از مرگ حضرت ابوطالب اتفاق افتاد. يعنى زمانى كه هنوز از سن حضرت زهرا (عليهاالسلام) پنج سال بيشتر نگذشته بود. ] حضرت خديجه در مكانى به نام «جحون»، در كنار حضرت ابوطالب به خاك سپرده شد و رسول خدا آن سال را «عام الحزن» ناميدند. رك كلينى: الاصول من الكافى، ج 1: ص 44 (و) ابن هشام: السيره النبوية/ تحقيق طه عبدالرؤوف سعد، ج 2: ص 264 (و) ابن سعد: الطبقات الكبرى، ج 1: ص 211 (و) ابن اثير: الكامل فى التاريخ، ج 2: ص 63 (و) مقريزى: امتاع الاسماع، ص 27 (و) ترجمه ى تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 393. و خود به تنهايى مسوؤليت خانه و پدر را بر عهده گرفت. حضرتش چنان در اين امر خطير پايدارى و شكيبايى نشان داد كه پيامبر حيات خود را مرهون مراقبتهاى او مى داند و از اين رو، او را ملقب به ام ابيها مى كند.
صفحات تاريخ يكى پس از ديگرى ورق مى خورد و مادر روزگار هر رزو آبستن حادثه اى ديگر است و دست تقدير در هر برهه از زمان واقعه ايى تازه را رقم مى زند. مسلمانان براى فرار از آزار قريش به حبشه هجرت مى كنند. پيامبر شبانگاه مكه را به قصد مدينه مخفيانه ترك مى گويد و نفس نفيسش را در بستر به جاى خود مى خواباند [شيخ مفيد: مسار الشيعة، ص 48 (شيخ (ره) اين شب را شب پنجشنبه، شب اول ماه ربيع الاول سال 13 بعثت ثبت كرده است) (و) شيخ طوسى: كتاب الامالى، ج 2: صص 82- 83.
ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه خود (ج 13: ص 262) از اسكافى نقل مى كند كه تمامى مفسران اتفاق نظر دارند كه آيه ى (و من الناس من يشرى نفسه ابتغاء مرضات الله و الله رؤوف بالعباد) (بقره، 2: 207) درباره ى على (عليه السلام)، در شب ليلة المبيت نازل شده است.
در اين باب روايتى هم نقل شده است كه براى آگاهى بيشتر رك ابن اثير: اسد الغاية، ج 4: ص 25 (و) تنوخى: المستجاد، ص 10 (و) غزالى: احياء العلوم، ج 3:ص 258 (و) تاريخ اليعقوبى، ج 2: ص 39 (و) گنجى شافعى: كفاية الطالب، ص 239 (و) حسكانى: شواهد التنزيل، ج 1: ص 97 (و) شبلنجى: نور الابصار، ص 68 (و) ابن صباغ: الفصول المهمه، ص 31 (و) ابن جوزى: تذكرة الخواص، ص 35 (و) ديار بكرى: تاريخ الخميس، ج 1: صص 325- 326 (و) شيخ طوسى: مصباح المتهجد، ص 553 (و) بحرانى: البرهان، ج 1: ص 207 (و) مجلسى: بحارالانوار، ج 19: صص 39 و 64 (و) مظفر: دلائل الصدق، ج 2: صص 80- 82 (و) امينى: الغدير، ج 2: ص 48 (و)... ] اما پيش از آنكه به مدينه برسد در خارج شهر در محلى به نام قبا توقف مى كند و منتظر مى ماند تا على و فاطمه (عليهماالسلام) و تنى چند از اهلش به او بپيوندند.
على (عليه السلام) پس از واقعه ى ليلة المبيت امانت مكيان كه در نزد پيامبر بود را رد مى كند [ ابن هشام: السيرة النبوية، ج 2: ص 138 (چ حلبى). ] و با فاطمه ى زهرا و كلثوم- دختران پيامبر- و ماردش فاطمه بنت اسد و فاطمه بنت زبير بن عبدالمطلب در راه مى شود [تا ريخ اليعقوبى، ج 2: ص 31.
بلاذرى در انساب الاشراف (ص 414 و 269) زيد بن حارثه و ابورافع را مامور همراهى مى داند.] در اين سفر ابوواقد ليثى و ام ايمن و پسرش ملازم ركابند.
آنها در اين سفر سختيهاى زيادى را متحمل مى شوند؛ اما از ياد خدا لحظه اى باز نمى مانند. بدين سبب است كه پيش از ورودشان به مدينه وحى بر پيامبر فرود مى آيد كه:
(الذين يذكرون الله قياما و قعودا و على جنوبهم وى يتفكرون فى خلق السموات و الارض ربنا ما خلقت هذا باطلا سبحانك فقنا عذاب النار [ آل عمران، 3: 191. ]).
آنان كه خدا را ايستاده و نشسته و به پهلو خفته ياد مى كنند و در آفرينش آسمانها و زمين مى انديشند- با زبان دل چنين مى گويند-: اى پروردگار ما! اين جهان را به بيهوده نيافريدى. تو منزهى، ما را از عذاب دوزخ باز دار.
كاروان در راه است و ملازمين براى دور ماندن از چشم دشمن در شتاب. اما على (عليه السلام) با خيالى آسوده آنها را از راندن با شتاب محمل زنان باز مى دارد و چنين مى سرايد:
ليس الا الله فارفع ظنكا يكفيك رب الخلق ما اهمكا
قادر مطلقى جز خدا وجود ندارد، پس اندوهگين مباش. آنچه تو را بيمناك كرده است خداوند بر طرف خواهد نمود.
جناح غلام حرب بن اميه، به فرمان سران قريش، در حالى كه هفت نفر او را همراهى مى كنند سوار بر اسب با شتاب به جانب كاروان در راه مى شود، تا آنان را از رفتن باز داشته به مكه باز گرداند. ابوواقد كه نمى تواند ترس خود را پنهان دارد به كرات عقب سر خود را مورد بازرسى قرار مى دهد تا اطمينان حاصل كند كه كسى در تعقيب آنان بر نيامده است. در يكى از همين نگاههاى جستجوگرانه گرد و خاكى را نظاره مى كند كه به سرعت به جانب آنان در حركت است.فرياد ابوواقد بلند مى شود كه: «يا على! لشكرى از پى مى آيد». پس از آن، ابوواقد بدون لحظه اى درنگ شترهاى حامل زنان را هى مى نمايد تا بر سرعت خود بيفزايند. اما اسبان گروه جناح با شتاب بيشترى ره مى سپرند و عاقبت به كاروانيان مى رسند.
على (عليه السلام) ابوواقد و ام ايمن را فرمود تا شتر زنان را همچنان به پيش هدايت كنند و خود ايستاد. جناح چون به اميرمؤمنان رسيد گستاخانه گفت: «گمان كردى كه مى توانى اهل محمد را از چنگال ما برهانى؟ فرمان دارم كه شما را باز گردانم». حضرت فرمودند: «اگر باز نگرديم چه خواهى كرد؟» گفت: «با اجبار و به بدترين صورت شما را باز خواهم گرداند». كلماتى كه جناج بر زبان مى راند به پايان نرسيده بود كه دست خدا شمشير آخته ى اسلام را از نيام خارج ساخت و بر فرق ا و فرود آورد:
زمان، در خشم تو از بيم سترون مى شود شمشيرت به قاطعيت سجيل مى شكافد و به روانى خون، از رگها مى گذرد و به رسايى شعر، در مغز مى نشيند و چون فرود آيد، جز با جان بر نخواهد خواست (على موسوى گرمارودى [ گرمارودى: در سايه سار نخل ولايت، صص 33 ] 34). .
) شمشير از جناح گذر كرد و كتف اسب را مجروح ساخت. لشكر مزدور با مشاهده ى اين صحنه فرار را بر قرار ترجيح مى دهند و كاروانيان را به حال خود باقى مى گذارند و به مكه باز مى گردند.
سرانجام، اميرمؤمنان (عليه السلام) و همراهان پس از مدت زمانى بر پيامبر خدا وارد مى شوند. [ شيخ طوسى: كتاب الامالى، صص 298 ] 301 (و) مجلسى: بحارالانوار، ج 19: صص 64- 67 (به نقل از شيخ طوسى) (و) هاشم معروف حسنى: سيره الائمه الاثنى عشر، ج 1: صص 61- 76. .