شيوه هاى مبارزه

(زمان خواندن: 26 - 51 دقیقه)

1 ـ فرا خوانى مردم
فـاطـمـه زهـرا(س)  در اوليـن مرحله از مبارزه ، براى جلب حمايت مردم و اصحاب پيامبر(ص) در دفـاع از ولايـت ، شـبـانـه به در خانه آنان مى رفت . آن حضرت براى تاءثيرگذارى بيشتر، تـنـهـا بـه سـراغ آنـهـا نـمـى رفـت ؛ بـلكـه از آنـجـا كـه مـردم آن زمـان بـخـوبـى بـه فـضـل و جـايـگـاه رفيع اهل بيت و اصحاب كساء آگاهى داشتند، اين مجموعه از بهترين انسانهاى روى زمـيـن را نيز با خود مى برد. آن حضرت دست حسن و حسين (ع) را مى گرفت و همراه همسر و مـولايـش عـلى (ع) بـه در خـانـه مـهـاجـر و انـصـار مى رفت و با يادآورى سفارشها و وصيتهاى پيامبر(ص) از آنان طلب يارى مى كرد.
فـاطـمـه زهـرا(س)  هـمچون پدر بزرگوارش رسول اكرم (ص) كه به تعبير امير مؤ منان (ع) طـبـيبى معالج بود كه براى شفاى بيماران در هر كوى و برزن حاضر مى شد.(80) او نـيـز بـا نـوش داروى ولايـت در حـالى كـه در اثـر مـصـيـبت هاى وارده ، توان راه رفتن نداشت در دل شـب سـوار بـر مـركب به خانه يكايك از مهاجر و انصار مى رفت و پيام غدير را يادآورى مى كرد. حضرت زهرا(س)  خود در اين باره مى فرمايد:
عـلى (ع) مـرا بـه همراه حسن و حسين (ع) شب و روز براى بيدارى امتِ غفلت زده به خانه مهاجر و انـصـار مـى بـرد. من آنها را نسبت به خدا و پيامبر(ص) و حقوق الهى هشدار مى دادم و مى گفتم : به ما اهل بيت ظلم روا مداريد و حقّ مسلّمى را كه خدا به ما بخشيده است غصب نكنيد.(81)
فاطمه (س)  همواره به مهاجر و انصار مى فرمود: آيا پدرم على (ع) را به خلافت تعيين نكرد؟ آيـا فـداكـارى هـاى او را فـرامـوش كـرديـد؟ اگـر از دستورات پدرم تخلف نكنيد و على را به زمـامـدارى بـرگـمـاريـد او هـدف پـدرم را تعقيب مى كند و شما را به خوبى هدايت مى نمايد. آن حـضـرت بـا ايـن عـبارتها مسلمانان را به يارى على (ع) دعوت مى كرد تا شايد آنان از كردار خويش پشيمان شوند. اما آنان عذرتراشى مى كردند و مى گفتند چرا شما زودتر از ديگران امامت خود را مطرح نكرديد؟ حالا ديگر كارى از پيش نمى توان برد.
حـضـرت زهـرا(س)  در پـاسـخ به عذرهاى بدتر از گناه آنان ، از كِرده امام على (ع) دفاع مى كرد و مى فرمود:
مـا صـَنـَعَ اَبـُوالحـَسـَنْ اِلاّ مـا كـانَ يـَنـْبـَغـِى لَهُ وَ لَقـَدْ صـَنـَعـُوا مـا اللّهُ حـَسـِيبُهُمْ وَ طالِبُهُم (82)
كـارى كـه ابـوالحـسن ، على (ع) انجام داد چيزى جز انجام وظيفه نبود و سزاوارترين كار در آن دوران بود چون او به تجهيز و دفن پيامبر(ص) پرداخت اما كارى كه امت پيمان شكن انجام دادند كار ناروايى بود كه خدا آنها را حسابرسى خواهد كرد و مجازاتشان خواهد نمود.
سـليـم بـن قـيـس بـه نقل از سلمان فارسى كوتاهى مردم در يارى امير مؤ منان (ع) را اينگونه بيان كرده است :
چون شب مى شد، امام على (ع) به همراه فاطمه زهرا(س)  و دو فرزندش حسن و حسين (ع) به در خـانـه بـدريون و مهاجرين و انصار رفته و حق خويش را به آنان يادآورى مى كرد و از آنان مى خواست كه او را يارى كنند. تنها چهل و چهار نفر پاسخ مثبت به آنان دادند. حضرت على (ع) با آنـان پـيمان بست كه تا سر حد مرگ با او باشند و فرمود: صبح فردا با سرهاى تراشيده و شـمـشيرى آخته در جلوى مسجد حاضر شوند. اما روز بعد تنها چهار نفر حاضر شدند؛ من ، مقداد، ابوذر و زبير.
شـب بـعـد دوبـاره آنـان بـه سـراغ همان مهاجر و انصار رفتند و آنان را به پيمانشان يادآورى كردند. آنان نيز وعده دادند. اما باز صبح روز بعد بجز ما چهار نفر كسى حاضر نشد. شب سوم نيز به همين روال نزد آنان رفتند ولى غير از ما كسى نيامد.(83)
حضرت زهرا(س)  هرچند از فراخوانى خانه به خانه ، نتيجه اى نگرفت ولى از مبارزه و دعوت مـردم به قيام عليه غاصبان خلافت دست برنداشت . آن حضرت گاهى در ملا عام آنها را به قيام مـسـلّحـانـه عـليه دشمنان ولايت تشويق مى كرد. فاطمه (س)  در مسجد پيامبر(ص) با استفاده از آيات قرآن خطاب به انصار فرمود:
فَقاتِلُوا ائمَّةَ الكُفْرِ اِنَّهُمْ لا اءَيمانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَنْتَهُونَ. اءَلا تُقاتِلُونَ قَوْماً نَكَثُوا اءَيْمانَهُمْ وَ هـَمُّوا بـِاِخـْراجِ الرَّسـُولِ وَ هـُمْ بـَدَؤُوكـُمْ اَوَّل مَرَّةٍ. اءَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللّهُ اَحَقُّ اَنْ تَخْشَوْهُ اِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ.(84)
بـا پـيـشـوايان كفر و ضلالت كارزار كنيد كه آنان پايبند به سوگندها و عهد خود نيستند. تا شـايـد از كـارهـاى خـود دسـت بـردارنـد. آيـا با گروهى كه عهد و پيمان خود را شكستند و اهتمام كـردنـد كـه رسـول خـدا(ص) را از شـهر و ديار خود بيرون كنند كارزار نمى كنيد؟ درحالى كه آنـهـا شـروع به جنگ نمودند. آيا از آنان هراس داريد؟ خداوند سزاوارتر است كه از او بترسيد اگر مؤ من هستيد.
حضرت فاطمه (س)  با بيان اين آيه هم ماهيت دشمنان ولايت را براى مردم افشا كرد و هم آنان را بـطـور مـشـخـص بـه مبارزه با غاصبان فراخواند ولى صد افسوس كه از آن قوم مرده جوابى نشنيد و ناچار، تنهايى به قيام عليه دشمنان ادامه داد.
2 ـ خوددارى از بيعت
يكى از راههاى مبارزه با حكومت غاصب همراه نشدن با آن و اعلام نارضايتى از آن است . على (ع) و فـاطـمـه زهـرا(س)  از اين شيوه نيز بهره گرفتند و با عدم بيعت خود با خليفه معرفى شده تـوسط فرصت طلبان ، مخالفت خويش را اعلام كردند. بايد توجه داشت كه عدم بيعت آنان كه از شـخـصـيتهاى ممتاز آن زمان بودند و مردم مدينه به خوبى آنان را مى شناختند، براى دستگاه خلافت بسيار گران تمام مى شد. زيرا با بيعت نكردن خود به جهانيان فهماندند كه بيت وحى و دُردانه رسول خدا(ص) خليفه را غاصب مى دانند و حاضر به رسميت شناختن او نيستند.
عـلى (ع) و زهراى مرضيه (س)  با اين اقدام خود نوعى مبارزه ، منفى را با حاكميت غاصب شروع كردند. البته بايد توجه داشت كه در اين مبارزه نقش اصلى با حضرت فاطمه (س)  بود زيرا هر چند امير مؤ منان (ع) نيز از بيعت با ابابكر سرباز زد و تا جايى كه امكان داشت مقاومت كرد، ولى بـا تـوجـه بـه شـرايـطـى كـه داشـت و سـفـارشـى كـه از جـانـب رسـول خـدا(ص) بـه صـبـر شده بود نمى توانست از همه توان خود استفاده نمايد. و لازم بود نقش ‍ اصلى مبارزه جهت جلوگيرى از بيعت را صديقه طاهره عهده دار باشد.
در حـقـيـقت رسالت تاريخى فاطمه (س)  نيز از آن زمان آغاز شد. زيرا پيامبر خدا(ص) فاطمه (س)  را بـه عـنـوان مـلاك و مـعـيار حق و باطل معرفى كرده و رضايت او را رضايت خويش و غضب زهـرا(س)  را غـضـب خـود خـوانـده بـود. كـه خـشـنـودى و غـضـب رسول خدا(ص) نيز رضايت و غضب خداست .
فـاطـمـه (س)  در هـر جـنـاحى كه قرار مى گرفت ، حقانيت آن گروه ثابت مى شد و ناخشنودى و ايـسـتـادگـى در مـقـابـل هـر دسته اى ، باطل بودن آن عده را ثابت مى كرد. از اين رو مخالفت آن حـضـرت بـا خـلافـت ابـوبـكـر و عدم بيعت با او بلكه ممانعت و جلوگيرى از بيعت على (ع) با خليفه ضربه سختى بر حكومت غاصب وارد مى ساخت . در اين بخش جريان بيعت خواهى غاصبان ، مقاومت على (ع) و مبارزه حضرت زهرا(س)  را بطور اختصار ذكر مى كنيم .
عـلى و اهـل بـيـت (ع) مـشـغـول غـسـل پـيـامـبـر(ص) بـودنـد كـه فـرصـت طـلبـان در سـقـيـفـه تـشـكـيـل جـلسـه دادنـد و بـا تـردسـتـى تـمـام در غـيـاب اهـل بـيـت رسول خدا(ص) عليرغم سفارشهاى مكرر آن حضرت ، ابوبكر را به عنوان خليفه برگزيدند و چه زود پيش بينى پيامبر(ص) را درباره على (ع) محقق كردند كه آن حضرت به امير مؤ منان (ع) فرمود:
انَّ الامةَ ستغدِرُ بِكَ مِنْ بَعْدِى (85)
امت بعد از من به تو نيرنگ خواهند زد.
هـمـين كه بيعت با ابابكر به اتمام رسيد، چندنفرى كه با او بيعت كرده بودند او را با سر و صـدا و سـرور و شـادى وارد مـسـجـد پـيـامـبـر(ص) كـردنـد.(86) درحـالى كـه خـانـه رسـول خـدا(ص) در كـنـار مـسـجـد در فـقـدان صـاحـب خـانـه غـرق در مـاتـم و شـيون بود و ناله اهـل بـيـت پـيـامـبـر(ص) بـه گـوش مـى رسـيـد. عـلى (ع) بـنـا بـه وصـيـت رسـول خـدا(ص)(87) بـه تـجـهـيـز پـيـكـر مـطـهـر آن حـضـرت اشتغال داشت .(88) كار غسل به پايان رسيد و حاضران كه بسيار اندك بودند با على (ع) بـر پـيـامـبـر خـدا(ص) نماز گزاردند. و پس از آنكه مسلمانان نيز گروه گروه بر پيكر مـطـهر رسول گرامى نماز گزاردند، بنابر وصيت ، پيكر مطهر آن حضرت را در حجره اش به خاك سپردند.
عـلى (ع) بـا بـيـلى سـرگـرم هـمـوار كـردن قـبـر بـود كه سلمان فارسى از راه رسيد و بيعت گـروهـى از مـهـاجـر و انـصـار را بـا ابـابـكـر خـبـرداد. حـضـرت امـيـر(ع) بيل را در خاك فرو برد، بر دسته آن تكيه داد و اين آيات را تلاوت كرد:(89)
بـسم الله الرحمن الرحيم . الَّمَّ. اَحَسِبَ النّاسُ اءَنْ يُتْرَكُوا اَنْ يَقُولُوا آمَنّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُونَ. وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللّهُ الَّذينَ صَدَقُوا وَ لَيَعْلَمَنَّ الْكاذِبينَ. اَمْ حَسِبَ الَّذينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ اءَنْ يَسْبِقُونا ساءَ ما يَحْكُمُونَ(90)
بـه نـام يكتا بخشاينده مهربان . الف . لام . ميم ، آيا مردم پنداشته اند كه چون بگويند: ايمان آورديـم ، رهـايـشـان مـى كـنند و ديگر آزمايشى در كار نيست . ما مردمى را كه پيش از آنان بودند آزموديم ، تا خدا راستگويان را معلوم كند و دروغگويان را بازشناساند. آيا آنان كه خود را به گناه مى آلايند، مى پندارند كه از ما سبقت مى گيرند (و از قهر و عقاب ما خلاصى مى يابند) وه ، كه چه بد داورى مى كنند.
سـلمـان فـارسـى در اين باره مى گويد: وقتى به على (ع) خبر دادم كه هم اكنون ابوبكر بر منبر پيامبر(ص) نشسته و مردم نه با يك دست بلكه با دو دست او بيعت مى كنند!، فرمود:
ـ اى سلمان ! هيچ فهميدى اول كسى كه روى منبر پيامبر(ص) با او بيعت كرد چه كسى بود؟
ـ نـفـهميدم ، ولى پيرمردى سالخورده را ديدم كه بر عصا تكيه كرده و ميان دو چشمش جاى سجده اسـت بـه طـورى كـه در عـبـادت بـسيار كوشا مى نمود. او به ابوبكر گفت : مدتها چشم انتظار خـلافـت تـو بـوده ام و بـعـد گـفـت : (يومٌ كيوم آدَمَ) يعنى يك روز به روز آدم (كه سبب شد با سجده نكردن بر او از بهشت رانده شوم . حال امروز با اين كار سبب گرديدم كه فرزندان آدم از بهشت رانده شوند).
ـ اى سلمان ! آيا او را شناختى ؟
ـ نه ولى از گفتارش ناراحت شدم ، مثل اينكه مرگ پيامبر را به مسخره گرفته بود.
ـ او شيطان بود.(91)
پـس از آن عـلى (ع) درحالى كه غم تمام وجودش را فرا گرفته بود وارد خانه خود شد، خانه اى كـه پـر از مـاتـم بـود و مـجـلس آراى آن مـاتـم زهـراى مـرضـيـه دخـتـر رسول خدا(ص). چنانكه وحشى بافقى زبان حال آن حضرت را چنين بيان مى كند.
غم هجوم آورده مى دانم كه زارم مى كشد
وين غم ديگر كه دور از روى يارم مى كُشد
شب هلاكم مى كند انديشه غمهاى روز
روز، فكر مِحنت شبهاى تارم مى كشد
ياران امير مؤ منان على (ع) نيز فرصت را از دست ندادند و دست به افشاگرى زدند و به بيان فـضايل مولا و مقتدايشان على (ع) پرداختند. سلمان ، ابوذر، مقداد، عمار و جمعى ديگر، در حالى كه ابوبكر بر فراز منبر نشسته بود؛ با مردم سخن گفتند و آنان را نسبت به خطر انحراف از ولايت آگاه كردند، ابوبكر كه جوابى براى گفتن نداشت و خود را محكوم مى ديد مسجد را ترك كرد، به خانه رفت و تا سه روز بيرون نيامد.(92)
عـلى (ع) نـيـز در اين مدت براى اتمام حجت شبانه همراه با فاطمه زهرا(س)  و حسن و حسين (ع) بـه در خـانـه مـهـاجـر و انـصـار مـى رفـتـنـد. فـاطـمـه (س)  از آنـان مـى خـواست على (ع) را در بازستانى حقش از غاصبان يارى دهند. اما كسى او را يارى نكرد.
پس از سه روز توطئه گران اين وضعيت را به ضرر خود ديدند. به سراغ ابوبكر رفتند و او را از خـانـه خـارج كـردنـد. عمر با شمشيرى آخته پيشاپيش ابوبكر راه مى رفت و به اجبار، دست مردم را به عنوان بيعت در دست ابوبكر مى گذارد.(93)
گـرچـه كودتاگران توانستند با ايجاد جو اختناق از بيشتر مردم براى ابوبكر بيعت بگيرند امـّا عـده كـمـى از مـهـاجـر و انـصـار هـمچنان از بيعت با ابابكر سرپيچى كردند و به على (ع) وفـادار بـودنـد. ولى آنـچـه بـراى غاصبان بيشتر اهميت داشت اين بود كه على (ع) حاضر به بيعت نشده بود و اين عمل براى قدرت حاكمه بس خطرآفرين بود.
شب هنگام سران نفاق به مشورت پرداختند و تصميم گرفتند كه چون روز برآيد، ابوبكر به مسجد برود و مردم را فراخواند. آنگاه على (ع) را به مسجد احضار كنند و از او بيعت بگيرند. و ايـن پـيـش بـيـنـى را نـيـز كـردنـد كـه اگـر على (ع) از آمدن به مسجد امتناع ورزيد، به وسيله (قُنفُذ) كه مردى خشن ، تندخو و در عين حال متهوّر و جسور بود، او را به اجبار بياورند.
روز بعد چنانكه پيش بينى كرده بودند، حضرت على (ع) حاضر به آمدن به مسجد و بيعت با ابـابـكـر نـشـد و فـرمـود: سوگند ياد كرده ام كه تا قرآن را گردآورى و تنظيم نكنم از خانه خارج نشوم و عبا بر دوش نيفكنم .(94)
طـبـق قـرار قـبـلى ، قـنفذ و دار و دسته اش كه از رجّاله هاى مدينه بودند، به درِ خانه على (ع) آمدند. قُنفذ كوبه در را به صدا درآورد. فاطمه (س)  به پشت در آمد. او اجازه ورود خواست ولى حضرت زهرا(س)  رخصت نداد.
قُنفذ فرياد زد: اى على ! خليفه پيامبر تو را مى خواهد!
على (ع) فرمود: چه زود به پيامبر خدا(ص) دروغ بستيد!
اين سخن را به ابوبكر رساندند و او سخت لرزيد ولى عمر از ابوبكر خواست تا دوباره قنفذ پيام را تكرار كند و او را براى بيعت دعوت نمايد. ابوبكر با تشجيع و تحريك عمر، قُنفذ را فرمان داد تا ديگر بار پيامش را به على (ع) برساند. قنفذ نيز رفت و با صداى بلند گفت : اى على ! خليفه پيامبر تو را براى بيعت احضار كرده است !
على (ع) فرمود: سبحان الله ! ابو بكر مدّعى احراز مقامى است كه در شاءن او نيست !
رد و بـدل شـدن گـفـتـگـو و جـوابـهـاى متقن على (ع) سبب ايجاد ولوله در ميان جمعيت شده بود و مـطـالب فـرامـوش شـده اى را بـه ذهـن آن نـامـردمـان مـتـبـادر مـى كـرد. عـمـر ديد اگر كار بدين روال ادامه يابد، وضع دگرگون خواهد شد؛ از اين رو خود وارد صحنه شد و فرياد زد:
بيرون آييد! و گرنه خانه را به آتش خواهم كشيد.
فاطمه (س)  پرسيد: مگر چه شده است ؟
على و عباس و بنى هاشم بايد به مسجد آمده با خليفه بيعت كنند!
كدام خليفه ؟ امام مسلمانان هم اكنون درون خانه نشسته است .
از اين لحظه امام مسلمانان ابوبكر است كه مردم با او در سقيفه بنى ساعده بيعت كردند.
اگر نيايد چه خواهيد كرد؟
خانه را با ساكنانش به آتش مى كشيم !
عمر مى خواهى خانه ما را آتش بزنى ؟
آرى (95)
مردم گفتند: او دختر پيامبر خداست !
هر كه مى خواهد باشد. من از دختر پيامبر باكى ندارم !(96)
آنگاه دستور داد هيزم آوردند و درب خانه زهرا(س)  را آتش زد و سپس با لگدى كه بر درب نيم سـوخـتـه زد، درب از هـم گـشـوده شـد و زهـراى اطهر(س)  كه پشت در بود بين در و ديوار قرار گرفت .
سينه اى كز معرفت گنجينه اسرار بود
كى سزاوار فشار آن در و ديوار بود(97)
عـمـر در حـالى كـه دسـتـى بر تازيانه و دستى بر شمشير داشت وارد خانه شد. فاطمه (س)  فـريـاد خود را به (يا ابتاه ، يا رسول الله)  بلند كرد. عمر غضب آلود غلاف شمشير را بر پـهـلوى فـاطـمـه زهـرا(س)  فـرود آورد، چـنـانكه استخوان پهلوى حضرت شكست و محسنش سقط شـد.(98) دخـت پـيـامـبـر(ص) كـه ديـگـر تـاب تحمّل درد را نداشت بر زمين افتاد و ناله كنان فرمود:
(يا فِضّةُ إ لَيكِ فَخُذِينىِ! فَقَدْ وَاللّهِ قُتِلَ ما فِى اَحْشائِى مِنْ حَمْلٍ(99)
اى فضّه ! مرا درياب . به خدا سوگند، فرزندى كه در شكم داشتم كشته شد.
در اين هنگام على (ع) كه اين جسارت عمر را ديد جلو آمد و گريبان او را گرفت ، بر زمين كوفت و چـنـان بـينى و گردن عمر را بهم مى فشرد كه چيزى به كشتن او باقى نمانده بود. اما سخن پيامبر(ص) را به ياد آورد كه او را به صبر و بردبارى فراخوانده بود. از اين رو فرمود:
اى پـسـر صهّاك !(100) به خدائى كه محمد(ص) را به پيامبرى گرامى داشت ، اگر تـقـديـر و فـرمـان الهـى نـبـود هـر آيـنـه درمـى يـافـتـى كـه نـمـى تـوانـى بـه خـانـه مـن داخل شوى .
عـمـر كـمـك طـلبـيـد، گروهى از رجّاله ها به خانه وارد شدند و بر على (ع) ازدحام كردند و آن حضرت را گرفتند و كشان كشان به طرف مسجد بردند.(101)
فـاطـمـه (س)  كـه ناظر آن واقعه دردناك بود، به سختى خود را به على (ع) رساند، دست در دامـن آن حـضـرت افـكـنـد و مـيـان او و آن گـروهِ از خـدا بـى خـبـر حـايـل شـد. عـمـر از قـُنفُذ خواست تا دست زهرا(س)  را از دامان على (ع) كوتاه كند. قُنفُذ نيز آن چـنـان بـا تـازيـانـه بـر بـازوان زهـراى اطـهـر(س)  زد كـه از شـدّت ضـربـه دُمـلى ايـجـاد شد.(102) چنانكه مرحوم آية الله غروى اصفهانى در اين باره سروده است :
وَالاََثَرُ الْباصٍِّ كَمِثْلِ الدُملُجِ
صِ عَضُدِ الزَهْراءِ اَقْوَى اگُجَجِ
و اثـر (ضـربـت)  كـه مـانـنـد دُمـلى در بـازوى زهـرا بـر جـاى مـانـد، مـحـكـمـتـريـن دليل است .
وقتى على (ع) را وارد مسجد كردند، حضرت به قبر پيامبر خدا(ص) كه رسيد اين آيه را قرائت فرمود:
يَا بْنَ اُمَّ اِنَّ القَوْمَ اِسْتَضْعَفُونِى و كادُوا يَقتُلُونَنِى (103)
فرزند مادرم ! اين گروه مرا در فشار گذاردند و ناتوان كردند و نزديك بود مرا بكشند.
چون حضرت امير(ع) نزد آنان رسيد، عمر از او خواست تا با ابوبكر بيعت كند!
عـلى (ع) فـرمـود: من به خلافت سزاوارترم . با شما بيعت نخواهم كرد و اين شماييد كه بايد با من بيعت كنيد.
عمر گفت : تو را رها نخواهم كرد تا بيعت كنى !
عـلى (ع) فـرمـود: عمر! پستان را بدوش ، تا سهمى عايدت گردد. امروز گره خلافت را براى وى محكم ببند تا فردا براى تو بازگرداند. به خدا سوگند، كه بيعت نخواهم كرد.
عمر گفت : در اين صورت گردنت را خواهم زد!
عـلى (ع) فـرمـود: اگـر چـنـيـن كـنـيـد، بـنـده خـدا و بـرادر پـيـامـبـر را بـه قتل رسانده ايد!
عمر گفت : بنده خدا آرى ، اما برادر رسول خدا خير!(104)
فاطمه زهرا(س)  نيز كه بر اثر ضربت دشمن بيهوش بر زمين افتاده بود؛ چون چشم گشود و على را نديد از فضّه پرسيد: على كجاست ؟
فـضـه گـفـت : عـلى را بـه مسجد بردند. آن حضرت دست حسن و حسين (ع) را گرفت و به مسجد رفـت . جـمـع زيادى از زنان بنى هاشم نيز كه اين خبر را شنيدند به مسجد رفتند. چون فاطمه زهـرا(س)  بـه مـسـجـد رسـيد و على (ع) را با آن حال نزد آنان ديد به ابوبكر فرمود: آيا مى خواهى على را به قتل برسانى ؟!(105) آنگاه خطاب به آنان فرمود:
از پـسـر عـمويم دست برداريد، و گرنه به آن خدايى كه محمّد را به حق برانگيخت ، گيسوان خـود را پـريـشان مى كنم ، پيراهن رسول خدا را بر سرافكنده به سر مزار پدرم خواهم رفت و به درگاه احديت ندبه خواهم نمود و بر شما نفرين خواهم كرد. يقين بدانيد كه ناقه صالح در نزد خدا از من گرامى تر، و بچه آن ناقه از فرزندانم عزيزتر نيست .(106)
امـيـر مـؤ مـنـان (ع) كـه آن هنگامه را ديد به سلمان فرمود: سلمان ! دخت پيامبر را درياب ! زيرا اگر نفرين كند، شهر مدينه از دو طرف به لرزه درمى آيد.
سـلمـان مـى گـويـد: بـه خـدا سوگند (هنگامى كه زهرا(س)  تهديد به نفرين كرد) چهار بنيان ديـوارهـاى مـسجد را مشاهده كردم كه از زمين كنده شد. من شتابان خود را به حضرت فاطمه (س)  رساندم و گفتم : بانو و سرور من ، خداى متعال پدر تو را (رحمةٌ للعالمين)  آفريد. درخواست مى كنم كه شما سبب عذاب و نقمتِ (بر مردم)  مباشيد و به خانه برگرديد.
آن حـضـرت فـرمـود: اى سـلمـان ! مـگـر نـمـى بـيـنـى ايـنـان قـصـد قتل على را دارند؟ بگذار تا داد خود را از اين بيدادگران بگيرم .
عرض كردم : على (ع) مرا خدمت شما فرستاده و فرمان داده است كه به خانه باز گردى .
فرمود:
اِذاً اَرْجِعُ و اَصْبِرُ و اَسْمِعُ وَ اُطيعُ(107)
اينك به خانه برمى گردم ، صبر مى كنم و فرمان او را مى پذيرم و از او اطاعت مى كنم .
سخنان آتشين فاطمه و امتناع على (ع) از بيعت و برملا شدن حقايق از سوى ياران وفادار به آن حـضـرت سـبـب گـرديـد كـه سـران تـوطـئه بـه هـراس افـتـنـد و دسـت از عـلى (ع) بـردارنـد.(108) بـه شـهـادت تاريخ ‌نگاران اين واقعه شش روز پس از رحلت پيامبر خـدا(ص) اتـفاق افتاد. كه دشمن موفق به اخذ بيعت از امير مؤ منان (ع) نشد. اما بيعت آن حضرت پس از شهادت همسر گرامى اش موضوعى است كه به تحقيق بيشترى نياز دارد.
3 ـ مبارزه براى باز پس گيرى فدك
مبارزه حضرت زهرا(س)  را براى بازپس گيرى فدك ، مى توان از منظرهاى مختلف مورد توجه قرار داد. يكى از آن جهات ، دفاع عالمانه و انديشمندانه آن حضرت از حقانيت خود و محكوم كردن غـاصـبـان فـدك و آشـكـار كـردن مـاهـيـت آنـان بـود كـه در فصل قبل مورد بحث قرار گرفت . اما مبارزه آن حضرت براى بازپس گيرى فدك ابعاد ديگرى نـيـز دارد كـه مـى تـوان بـه بـعـد اقـتـصـادى و سـياسى اشاره كرد كه در اين بخش به آن مى پردازيم .
1 ـ بعد اقتصادى
فدك قريه اى آباد و حاصلخيز در سرزمين حجاز بود كه در نزديكى خيبر قرار گرفته بود و تـا مـديـنـه ، دو تـا سـه روز فـاصـله داشـت . بـرخـى ايـن فـاصـله را يـكـصـد و چـهـل كيلومتر نوشته اند. فدك داراى چشمه ها و نخلهاى فراوانى بود و بعداز خيبر نقطه اتكاء يـهـوديـان در حـجاز به شمار مى رفت .(109) درآمد فدك را در آن زمان بين 24 تا 70 هزار دينار ذكر كرده اند.(110)
پس از فتح خيبر خداوند رعب و وحشتى در دل اهل فدك انداخت و آنها به اين نتيجه رسيدند كه جنگ بـا رسـول خـدا(ص) فـرجـامـى جـز شـكـسـت حـتـمـى بـراى آنـهـا بـه دنـبـال نـخـواهـد داشت . از اين رو كسى را نزد آن حضرت فرستادند و با پيامبر(ص) قراردادى امـضـا كـردنـد كـه رسـول خـدا(ص) امـنـيـت آنـهـا را تـاءمـيـن كـنـد و در مقابل ، آنان نيمى از مزارع فدك را در اختيار آن حضرت قرار دهند.(111)
چون فدك اينگونه و بدون جنگ در اختيار پيامبر(ص) قرار گرفت (فِى ء) محسوب مى گردد و (فـِى ء) بـه حـكـم قـرآن مـخـصوص خدا، پيامبر و ذى القربى است .(112) يكى از مـصـارفـى كه در آيه براى اينگونه اموال ذكر شده است (ذى القربى)  هستند يعنى بستگان قرابتى پيامبر خدا(ص).
مفسران و محدثان نقل كرده اند كه وقتى آيه (و آت ذالقربى حقَّهُ)(113) ـ حق نزديكان را بپرداز ـ نازل شد، رسول خدا(ص) فدك را به فاطمه (س)  بخشيد.(114)
جـلال الديـن سـيـوطـى از عـلمـاى مـعـروف اهـل سـنـت از ابـو سـعـيـد خـدرى نـقـل مـى كـنـد كـه چـون ايـن آيـه نـازل شـد، رسـول خدا(ص) فاطمه را طلبيد و فدك را به او بخشيد.(115)
از نـظـر تاريخى نيز هيچ ترديدى نيست كه فدك از همان زمان حيات پيامبر(ص) تحت تصرف حـضـرت زهـرا(س)  بـوده اسـت . يكى از شواهد زنده بر اين مدعا گفتار امير مؤ منان (ع) درباره فـدك است . كه علاوه براينكه نقش اقتصادى فدك را مى رساند، ثابت مى كند كه فدك در زمان رسـول خـدا(ص)، در دست فاطمه زهرا(س)  بوده است . آن حضرت در نامه اى به عثمان بن حنيف مى نويسد:
بَلى كانَتْ فِى اَيدينا فَدَكٌ مِنْ كُلِّ ما اَظلَّتْهُ السَماءُ فَشَحَّتْ عَلَيْها نُفُوسُ قَوْمٍ، و سَخَتْ عَنْها نفوس ‍ قَوْمٍ آخَرِينَ وَ نِعْمَ الحَكَمُ اللّهُ(116)
آرى ، از تـمـامـى آنـچـه كـه آسـمـان بـر آن سايه افكنده بود، تنها فدك در دست ما بود، ولى گروهى بر آن بخل ورزيدند، درحالى كه گروه ديگرى سخاوتمندانه از آن چشم پوشيدند، و بهترين داور و حاكم خداست .
آرى چند روزى بيشتر از رحلت رسول خدا(ص) نگذشته بود كه به فرمان ابوبكر و پيگيرى عـمـر، فـدك به نفع دستگاه حاكم ضبط شد و حضرت فاطمه (س)  و فرزندانش از عايدات اين زمين كه پيامبر(ص) به فرمان خدا به آنان بخشيده بود، محروم شدند.
يـكـى از عـلل غـصـب فـدك كـه بـا درنـظـر گـرفـتـن فـضـاى آن روز جامعه اسلامى به خوبى قـابـل درك اسـت ، ايـن بـود. غـاصـبـان خـلافـت بـه خوبى دريافته بودند كه پايگاه اجتماعى اهـل بـيـت پـيـامـبر(ص) از استحكام و قدرت معنوى خوبى برخوردار است و اگر توان مالى نيز داشـتـه بـاشـنـد، خـطرى جدى حكومت تحميلى آنان را تهديد مى كند؛ از اين رو نخستين گامى كه بـرداشـتـنـد، اين بود كه توان مالى اهل بيت (ع) را محدود ساختند، زيرا آنان مى پنداشتند اگر مـنـابـع اقـتـصـادى اهـل بـيـت (ع) را مـحـدود كـنـنـد و در نـتـيـجـه دسـت آنـان از مال دنيا تهى گردد و نتوانند به نيازمندان كمك كنند، از محبوبيت آنان كاسته خواهد شد.
چنانكه يكى از سران كودتا به ابابكر گفت : مردم بنده دنيا هستند و جز آن هدفى ندارند. تو خـمـس و غنائم را از على (ع) بگير و فدك را از دستش بيرون آر هنگامى كه پيروانش ‍ دست او را خالى ببينند، رهايش خواهند ساخت و به جانب تو متمايل مى شوند.(117)
اگـر چـه تـلاش حـضـرت زهـرا(س)  در مبارزه براى بازپس گيرى فدك تنها توجه به جنبه اقـتـصـادى آن نـبـود، ولى نـبـايد درآمدهاى حاصل از اراضى فدك و نقش آن را به عنوان يك اهرم اقتصادى ناديده گرفت ، زيرا اگر فدك در دست غاصبان مى ماند از درآمد آن در جهت تثبيت حكومت خود بهره مى گرفتند و اگر حضرت زهرا(س)  نيز موفق به بازپس گيرى آن مى شد بطور قطع چون مادرش خديجه كه اموال خود را صرف پيشرفت اسلام كرد، آن حضرت نيز درآمد فدك را در راه خـدا و بـراى حـاكـمـيـت نـظـام عـلوى بـه مـصـرف مـى رسـانـد. زيـرا بـا تـوجـه بـه خـصـوصـيـاتـى كـه از آن حـضـرت و خـاندان وحى سراغ داريم ، اين اقدام هرگز به عنوان يك تـلاش دنـيـاطـلبـانـه تـلقـى نـمـى شد بلكه در راستاى همان اهداف مقدسى بود كه زهرا(س)  دنبال مى كرد.
2 ـ بُعد سياسى
گـرچـه در احـقـاق حـق و گـرفـتـن فـدك جـنـبـه اقـتـصـادى آن بـى تـاءثـيـر نـبـود ولى عـوامل سياسى در غصب فدك و مبارزه براى بازپس گيرى آن نقش اساسى ترى داشت . در حقيقت فـدك را نـمى توان از ساير حوادث آن عصر جدا كرد، بلكه حلقه اى از يك زنجيره بود. حكومت غـاصـب مى ديد فدك در دست خاندان وحى علاوه بر جنبه مادى يك امتياز بزرگ معنوى محسوب مى شـود و خـود دليـل بـر مـقام و منزلت آنها در پيشگاه الهى است ؛ زيرا چنان ثروت ارزشمندى را خـداونـد بـه آنان اختصاص داده بود و پيامبر اسلام (ص) به عنوان (ذى القربى)  آن را به اهل بيت بخشيده بود و اين چيزى نبود كه از ديد مردم مخفى بماند.
روشـن اسـت كـه وجـود فـدك در دست خاندان پيامبر(ص) با آن سابقه تاريخى سبب مى شد كه مـردم ، سـاير آثار پيامبر(ص) بخصوص مساءله خلافت و جانشينى آن حضرت (ص) را نيز در ايـن خـانـدان جـسـتـجـو كـنـنـد. و ايـن مـطـلبـى نـبـود كـه سـران كـودتـا بـتـوانـنـد آن را تحمل كنند و همچنين چيزى نبود كه حضرت زهرا(س)  در مبارزه خود به آن توجه نداشته باشد.
البـته بايد توجه داشت كه بُعد اقتصادى فدك رابطه تنگاتنگى با بعد سياسى آن داشت ؛ زيرا على (ع) و خاندان وحى به هر ميزان از نظر اقتصادى در تنگنا قرار مى گرفتند به همان انـدازه تـوان سـيـاسـى آنـهـا نـيـز تـحـليـل مـى رفـت . ايـن شـيوه در همه دنيا بين سياستمداران مـتـداول اسـت كـه هـرگـاه بـخـواهـنـد شـخص بزرگ ، يا كشورى را منزوى كنند او را در محاصره اقـتـصـادى قـرار مـى دهـنـد. ايـجـاد محدوديت براى مسلمانان در شعب ابى طالب و محاصره شديد اقتصادى آنان از سوى مشركان قريش به همين منظور انجام شد.
مساءله مهمترى كه از بُعد سياسى در مساءله فدك مورد توجه بود، اينكه اگر حضرت زهرا(س)  مـوفـق بـه احـقاق حق خود نسبت به فدك مى گشت ، راه براى مطالبه خلافت نيز باز مى شد. ايـن نـكـتـه نـيـز چـيـزى نـبـود كـه از نـظـر غاصبان خلافت مخفى بماند. چنانكه دانشمند معروف اهل سنت ابن ابى الحديد معتزلى نيز به اين نكته اشاره كرده است .
او مـى گـويد: از استادم (على بن فارقى)  مدرس مدرسه بغداد پرسيدم : آيا فاطمه (س)  در ادعاى مالكيت فدك صادق بود؟
گفت : آرى .
گفتم پس چرا خليفه اوّل فدك را به او نداد، در حالى كه فاطمه (س)  نزد او راستگو بود؟
او تـبسمى كرد و كلام لطيف و طنزگونه اى گفت ، با اينكه هرگز عادت به شوخى نداشت . او گفت :
اگـر ابـى بـكـر آن روز فـدك را بـه مجرد ادعاى فاطمه (س)  به او مى داد، دختر پيامبر(ص) فردا به سراغش مى آمد و ادعاى خلافت براى همسرش مى كرد! و وى را از مقامش كنار مى زد، و او هيچ گونه عذر و دفاعى از خود نداشت ، زيرا با دادن فدك پذيرفته بود كه فاطمه (س)  هر چه ادعا كند راست مى گويد، و نيازى به بيّنه و گواه ندارد.
سـپـس ابـن ابـى الحـديـد مـى افزايد: اين يك واقعيت است ، هر چند استادم آن را به عنوان مزاح و شوخى مطرح كرد.(118)
ايـن اعـتـراف صـريـح از دو دانشمند اهل سنت ، شاهد زنده اى جهتِ بُعد سياسى داستان فدك است . البـتـه اگـر بـه سرنوشت اين قريه در تاريخ چند قرن آغاز اسلام بنگريم كه چگونه دست بـه دسـت مـى گـرديـد و هر يك از خلفا موضع خاصى در برابر آن داشتند، اين مساءله بيشتر روشـن مـى شـود، چـنـانكه با مطالعه و بررسى مراحل مختلف مبارزه حضرت زهرا(س)  نسبت به بـازپـس گـيرى فدك به اين نتيجه خواهيم رسيد كه مبارزه حضرت ، هدفى فراتر و مهمتر از بدست آوردن تنها قطعه زمينى را دنبال مى كرد. زيرا آن حضرت مبارزه را براى آن آغاز كرد تا انحرافى كه در خلافت آغاز شده بود اصلاح نمايد و حكومتى را كه غصب شده بود بازستاند و قـدرت و مـجـدى كـه به تباهى افتاده بود و امتى را كه به جاهليت گذشته خود بازگشته بود به راه راست بازگرداند.
4 ـ اشك اعتراض
پـس از رحـلت رسـول گرامى اسلام ، يك باره كوهى از مشكلات و مصيبتها بر حضرت زهرا(س)  روى آورد. مـرگ پـدر، انـقطاع وحى ، انحراف از اسلام ناب محمّدى (ص)، مظلوميت همسر، جسارت گروه حاكم ، سرپيچى مردم ، غصب فدك ، ضربه هاى جسمى و روحى ، همه اينها فاطمه (س)  را سـخـت تـكـان داد و تـاءثـرى شـديد تار و پود وجودش را فرا گرفت . غم زهرا(س)  براى خـودش نـبـود زيـرا اوليـاء الهى تنها رضا و غضب خداوند و آنچه در اين مسير است ، آنها را به لطف و قهر مى آورد و اندوه و شادى و گُل لبخند و گلاب اشك آنان نيز حساب ديگرى دارد.
در حقيقت چشم ، زبان عشق است كه با كلمات اشك سخن مى گويد. گاه پيام محبت دارد و گاه اعلام نـفـرت ، هـم گـل اسـت و هـم گـلوله ، مانند اشك زهرا(س)  كه مهرآميز بود و قهرانگيز؛ از دورى رسـول خـدا(ص) سـخـن مى گفت و غصب ولايت را متذكر مى شد. اشكهايى كه بر تربت پدر مى ريـخت غربت ولايت را تداعى مى كرد و قطرات مرواريدگونه او كه بر مزار حمزه سيدالشهداء مى ريخت پيوند اشك و خون را بيان مى كرد.
حضرت زهرا(س)  آنگاه كه از يارى مسلمانان و اصحاب پيامبر(ص) ماءيوس شد؛ يكباره خود را تـنـهـا ديـد و هـمـه غـمـهـا به او هجوم آوردند ولى هرگز از مبارزه ماءيوس نشد بلكه مبارزه با گريه را آغاز كرد. اين روش براى برانگيختن عواطف و احساسات مردم مى توانست مؤ ثر باشد و حـس جـستجوگر مشاهده كنندگان را برانگيزاند. گريه هاى او باعث مى شد كه برخى از خود بپرسند؛ چرا دختر رسول خدا(ص) اين گونه بى تابى مى كند و گاهى برخى از آن حضرت عـلت گـريـه را جـويـا مـى شـدنـد و فـاطـمـه (س)  حقيقتى تلخ را براى آنان بازگو مى كرد. چنانكه وقتى ام سلمه علت گريه را پرسيد فرمود:
من بين دو غم بزرگ قرار گرفته ام : غم فقدان پيامبر(ص) و غم ظلمى كه بر وصى و جانشين آن حضرت روا داشتند.(119)
عـده اى نـيـز عـلت گـريـه را مـى دانـسـتـنـد؛ از ايـن رو در آن بـاره از حـضـرت سـؤ ال مى كردند چنانكه محمود بن لبيد مى گويد: وقتى فاطمه (س)  را در كنار قبر حضرت حمزه ديـدم كـه در حـال گـريـه و سـوگـوارى اسـت از او پـرسيدم آيا براى امامت على (ع) از سخنان پيامبر(ص) مى تواند دليلى بياورد.(120)
از سـؤ ال ابـن لبـيـد مـعـلوم مـى شـود كه مسلمانان مى دانستند كه حضرت زهرا(س)  براى غصب خلافت گريه مى كند كه از آن حضرت در اين باره مى پرسيدند.
حضرت زهرا(س)  براى توجه بيشتر مردم گاهى با صداى بلند گريه مى كرد، بطورى كه همسايگان مى شنيدند و در نتيجه همهمه اى در مدينه به راه مى افتاد.
فـضـه مـى گويد: شبى حضرت زهرا(س)  از خانه بيرون آمد و صدا به گريه و شيون بلند كـرد. هـمـسـايـگان شنيدند و دور او جمع شدند. آن حضرت ، درحالى كه زنان مدينه اطراف او را احـاطـه كـرده بـودنـد، حـركـت كرد و خود را به قبر مقدس پيامبر(ص) رساند. پس با ناله هاى جانسوز خود اينگونه سرود:
ما ذا عَلى مَنْ شَمَّ تُرْبَةَ اَحْمَدٍ
اَنْ لا يَشُمَّ مَدَى الزَّمانَ غَوالِيا
صُبَّتْ عَلَىِّ مَصائِبٌ لَو اَنَّها
صُبَّتْ عَلى الاَيامَ صِرْهُ لَيالِيا(121)
چـه مـى شود بر كسى كه تربت احمد(ص) را بويد و در درازاى زمان بوى خوشى نبويد. بر من مصيبتهايى فرو باريده كه اگر بر روزگاران روشن مى باريد شب تار مى گشتند.
روزى ديگر بر قبر پدر حاضر مى شد و غمش را در شعرى ديگر ناله مى كرد:
قَدْ كانَ بَعْدُكَ اَنْباءٌ وَ هَنْبَثَةٌ
لَوْ كُنْتَ شاهِدُها لَمْ تَكْثِرَ الخَطَبِ
اِنّا فَقَدْناكَ فَقْدَ الاَرْضِ وَابِلَها
وَاخْتَلَّ قَوْمُكَ فَاشْهَدْهُمْ وَ لا تَغِبِ
فَلَيْتَ بَعْدَكَ كانَ الْمُوتُ صارِفُنا
لَمّا قَضَيْتَ وَ حالَتْ دُونَكَ الكَثَبِ(122)
بعد از تو رويدادهاى پيچيده اى واقع شد كه اگر تو بودى ستمگران جرئت انديشه بد در حق مرا نداشتند و سختى آنقدر زياد نمى شد.
مـا تـو را از دسـت داديـم مـانـنـد زمـيـن تـشـنـه اى كـه از بـاران مـحـروم شـود. حـركـت امـت تـو مختل شده است براى آنها ظاهر شو و پنهان مشو.
اى كاش بعد از تو مرگ ما فرا مى رسيد زيرا مسايل بسيارى در غياب تو بر ما حاكم شد.
پس حضرت زهرا(س)  در حالى كه از شدت گريه و ناله سخت ناتوان شده بود و غريبانه مى گريست ، زمزمه ديگرى را آغاز كرد و فرمود:
... پدر جان ! پس از تو، اسلام سخت دچار غربت شد. آرى ، پدرم اگر منبر پر نورى را كه بر فـراز آن مـى نـشـسـتـى مـشـاهـده مـى كـردى ، درمى يافتى كه چگونه غبار ظلمت و تاريكى آن را فراگرفته است !(123)
آن حـضرت چون به خانه مى آمد چنان سايه غم بر وجودش سنگينى مى كرد كه اشك و آه و ناله چـون باران بهاران همراه با صاعقه بر وجودش فرو مى ريخت ، گريه هاى جانسوز زهرا(س)  كه اعلام غربت اسلام و نارضايتى از وضع موجود بود، هر چند ماهيت غاصبان را بخوبى روشن سـاخـت و سـخـن روز مـردم شـد ولى چـنـدان تـاءثـيـرى در دل سـخـت آنـان نـگـذاشت . بلكه جمعى از پيرمردان و ريش سفيدان كودن ، كه چوبهاى تراشيده عـنـاصـر نـاپـاك بـودنـد، بـه نـزد عـلى (ع) آمدند و از اشك و آه فاطمه (س)  زبان به گله و شكايت گشودند و گفتند:
اى ابوالحسن ، فاطمه شب و روز گريه مى كند و همين امر آسايش را از ما رُبُوده است . نه شب در بـسـتر خود آرامش داريم و نه روز هيچگونه آرامشى براى انجام كارهاى ما باقى مى گذارد. به او بـگو يا روز گريه كند، شب آرام گيرد، و يا شب گريه كند و روز را به سكوت برگزار كند.
عـلى (ع) آنـان را در رسـانـدن پـيـامـشـان مـطـمئن ساخت ، آنگاه نزد فاطمه (س)  آمد. درحالى كه حـضـرت زهـرا(س)  هـمـچنان گريان بود. چون چشم آن حضرت به على (ع) افتاد آرام گرفت . حـضـرت فـرمـود: اى دخـت رسول خدا(ص)، پيرمردان مدينه از من خواسته اند تو يا شب گريه كنى و يا روز. فاطمه زهرا(س)  فرمود:
اى ابوالحسن ! زندگى من زياد به درازا نخواهد انجاميد و به زودى آنان را وداع خواهم كرد. به خـدا سـوگـنـد، نـه شـب آرام مـى گيرم و نه روز از شيون و زارى باز مى ايستم ، تا اينكه به پدرم رسول خدا(ص) ملحق گردم .
على (ع) فرمود: اى دخت نبى گرامى ، آنچه خواهى ، همان كن .(124)
آرى ، پيرمردان مدينه حق رسول خدا(ص) را ادا نكردند، اى كاش آنان اكنون كه او را يارى نداده بـودنـد و در فـقـدان رسـول خـدا(ص) فـاطـمـه (س)  را در اشـك ريـخـتـن هـمـراهـى نمى كردند، حـداقـل سـاكـت مـى مـاندند و مانع آن بزرگوار از گريه كردن بر آن مصيبتهاى بزرگ و عظيم نمى شدند.
امـيـر مـؤ منان (ع) چون چنين ديد، در قبرستان بقيع ، براى آن حضرت ، سايبانى ساخت كه به (بيت الاحزان) ، يعنى : خانه غم ها معروف شد.
از آن پس ، حضرت زهرا(س)  هر روز صبح ، در حالى كه حسن و حسين (ع) در پيشاپيش ‍ او حركت مى كردند، به بيت الاحزان وارد مى شد و به گريه و سوگوارى مى پرداخت . غروب آفتاب ، امام على (ع) مى آمد و فاطمه و فرزندان را به خانه بازمى گرداند. اين وضعيت تا آخر عمر آن حضرت ادامه يافت .(125)
حـضـرت زهـرا(س)  آنـقدر گريه كرد كه در تاريخ نام او در رديف چهار نفرى ذكر مى شود كه بسيار گريستند: آدم ، نوح ، يعقوب و يحيى .
5 ـ اعلام بيزارى
يـكـى از راهـهـاى مـبـارزه حضرت زهرا(س)  در راستاى دفاع از ولايت ، اعلام بيزارى از غاصبان خـلافـت و نـارضـايتى از مردمى كه به يارى او نيامدند بود. آن حضرت بارها اين نكته را به مـنـاسـبـتـهـاى مـختلف بيان مى كرد و يا در عمل اين بيزارى و نارضايتى را نشان مى داد كه به بيان چند مورد آن مى پردازيم .
1 ـ ام سـلمـه مـى گـويـد: پس از رحلت پيامبر اكرم (ص)، به ديدار حضرت زهرا(س)  رفتم و حال او را جويا شدم . آن حضرت در پاسخ فرمود:
اَصـْبـَحـْتُ بين كَمَدٍ و كَربٍ: فَقْدَ النَبِىّ(ص) و ظُلْمَ الوَصِىّ هُتِكَ وَاللّهِ حِجابُهُ مَن اَصْبَحَت امـامـَتـُهُ مـُقـْبـِضـَةً عـَلى غـَيـرِ مـا شـَرَعَ اللّهُ فـِى التـَنـْزِيـْلِ، وَ سـَنَّهـا النـَبـِىّ(ص) فـِى التَاءوِيل ...(126)
مـن در مـيـان غـم شديد و اندوه جانفرسا بسر مى برم ؛ غم فقدان پيامبر(ص) و جانفرسايى ظلم به وصىّ! به خدا سوگند! حريم ولايت را شكستند. مقام امامت و رهبرى اش را برخلاف كتاب خدا و دستور پيامبر(ص) ربودند.
2 ـ حـضـرت زهـرا(س)  نـارضـايـتـى خود را از غاصبان حكومت و مردم در عيادت زنان مدينه از آن حـضـرت ابـراز داشـت . زمـانـى كـه مـردم مـديـنـه بـا خـبـر شـدنـد كـه غـمـهـا و رنـجـهـا گـُل جـوانى زهرا(س)  را رو به خزانى برده است و همين روزها به سوى ابديت هجرت مى كند، دسته دسته به عيادت آن حضرت شتافتند.
زنى پرسيد: حال دخت پيامبر چگونه است ؟
حـضـرت زهـرا(س)  نـشست و بر بالش تكيه داد. نگاهى به اطراف انداخت و پس از حمد و ثناى الهى و صلوات بر پيامبر گرامى (ص) در پاسخ او فرمود:
بـه خـدا سـوگـند! از دنيايى كه شما در آن هستيد، سخت بيزارم ! از كج انديشى و كج رفتارى مـردان شما دلم خون است ! من اين مردان نامرد را كه خوى مردى و خصلت انسانى ندارند، آزمودم و بدين ناكسان كه راست نمى انديشند، هرگز نمى انديشم .
ايـنـان ! ايـن مـهـاجـران و انـصـار! ايـن پـيـمان شكنان ، كه حق را از جاى برآوردند، بسيار زيان كردند. زيرا هرگز نشنيده ام كسى به ناحق كار كند و از كار خويش سود برد... شما كار را به جايى رسانيده ايد كه ديگر كسى را اميد پيروزى نيست . بر جاى بمانيد و به شگفتى و حيرت فـرو رويـد. زندگى كنيد و از زندگانى عبرت ها بگيريد... آيا اين تعجب آور نيست كه نااهلان بـر جـاى كـسى بنشينند كه او شايسته و سزاوار اين جايگاه بود و همچون كوهى استوار، پايه هاى مستحكم نبوت و امامت محسوب مى شد؟(127)
3 ـ يـكـى ديگر از راههاى ابراز نارضايتى از غاصبان ، وصيت حضرت زهرا(س)  مبنى بر خاك سپارى شبانه است . امير مؤ منان (ع) در پاسخ اصبغ بن نباته ، فلسفه خاك سپارى شبانه آن حضرت را چنين بيان فرمود:
اِنَّها كانَتْ ساخِطَةً عَلى قَوْمٍ كَرِهَتْ حُضُورَهُمْ جِنازَتَها.(128)
فاطمه (س)  بر گروهى خشمناك بود كه از حضور آنان در تشييع جنازه اش ناخشنود بود.
4 ـ از فـرازهـاى مـهـمّ ابـراز نـارضـايـتـى ، زمانى بود كه مردم مدينه گروه گروه به عيادت حـضـرت زهـرا(س)  مـى شـتـافـتند و مدعيان خلافت نيز براى آنكه در معرض اتهام افكار عمومى قرار نگيرند، درخواست ملاقات و عيادت كردند. به هنگام نظرخواهى ، ابوعبيده گفت : بايد به عـيادت زهرا برويم و آنگاه پس از عيادت ، در جامعه ، پايان اختلاف و سوء تفاهم بوجود آمده را انتشار دهيم !
نظر ابو عبيده پذيرفته شد. ابوبكر او را به نزد امام على (ع) فرستاد. آن حضرت فرمود: مـن از هـمـسـر بـيـمـارم بـايـسـتـى اجـازه عـيـادت بـگـيـرم . البـتـه ايـن كـار، فـقـط بـه دليـل روى آوردن آنـان بـه خـانـه مـن انـجـام مـى پـذيـرد و ارتـبـاطـى بـا جـلب رضـايـت خـدا و رسول خدا و دختر پيامبر(ص) ندارد.
امام على (ع) به خانه رفت . به فاطمه (س)  سلام كرد. فاطمه زهرا(س)  چشمان مقدسش را به روى شـوهـرش گـشـود و پـاسـخ سـلام او را داد. امـام (ع) جـويـاى حال او شد. حضرت پاسخ داد: الحمدُ لِلّهِ عَلى كُلِّ حالٍ.
امـام (ع) درخـواسـت عـيـادت ابـوبـكر را مطرح كرد. حضرت پس از مكث كوتاهى فرمود: البَيْتُ بِيْتُكَ، وَالحُرَّةُ زَوْجَتُك ، اِفعَل ما تَشاءُ.(129)
على جان ! خانه ، خانه توست و من همسر تو هستم . هر چه مى خواهى انجام ده .
ابـابـكـر و عـمـر بـه هـمراه چند نفر ديگر به عيادت آمدند و بر حضرت زهرا(س)  سلام كردند ولى حـضـرت پـاسـخ هـيـچـيـك را نـداد. ابـابكر سياست (رقّت قلب)  را پيشه كرد و هاى هاى گريه كرد و زبان به عجز و التماس گشود. اما حضرت زهرا(س) ، كه صورتش را از عيادت كـنندگان برگرفته بود، به امام على (ع) گفت : يا اباالحسن ! از ابوبكر بپرس آيا آن شب را بـيـاد دارد؟! آن نـيـمـه شـب را كـه پدرم به سراغش فرستاد. او را، عمر را و چند تن ديگر از مهاجر و انصار را بطور ناگهانى به حضور طلبيد؟
ابوبكر گفت : آرى ! آرى ! اى دختر رسول خدا! خوب به خاطر دارم ! حضرت زهرا(س)  فرمود: آيـا بـيـاد دارنـد كـه پـدرم جـمع آنان را به شهادت طلبيد و فرمود: گواه باشيد كه فاطمه ، پـاره تـن مـن اسـت . هر كس او را به خشم آورد، مرا به خشم آورده است . و آنكه مرا به خشم آورد، خدا را خشمناك كرده است ؟
ابـوبـكـر و عـمـر و هـمـراهـان يـكـصـدا گـفـتـنـد: خـدايـا شـاهـد بـاش كـه ايـن سـخـن را از رسول خدا(ص) شنيده ايم .
در ايـن هـنـگام ، حضرت زهرا(س)  با صداى بلند فرمود: خدايا شاهد باش ! خدايا تو را گواه مـى گـيـرم كـه ابـوبكر بر من ستم كرده است ! دل مرا شكسته است ! حق مرا غصب كرده است ! مرا به خشم آورده است !
ابـوبـكـر كه هرگز انتظار شنيدن اين سخنان را نداشت ، فريادش به گريه بلند شد. ولى عـمـر غضبناك شد و به ابوبكر تشر زد و گفت : برخيز اى فرومايه ! كه خشم و رضاى زنى تو را به گريه و خنده مى اندازد!
آنـان ، نـاامـيـد و شـكـسـت خـورده برخاستند و حضرت زهرا(س)  اين چنين صريح و آشكار از آنان ابـراز نارضايتى كرد(130) و نقشه آنان را خنثى نمود. همچنين راز اجازه دادن به آنان تـوسـط امـيـر مؤ منان (ع)، از نتيجه آن آشكار شد. زيرا با اين ملاقات ، بر همه روشن شد كه حـضـرت زهـرا(س)  تـا آخـر عـمـر از ابـوبـكـر و عمر ناراضى بوده است و راه را براى انتشار هـرگـونـه شـايعه اى حتى پس از شهادت خود مبنى بر كسب رضايت و رفع سوء تفاهم بوجود آمده بست .
6 ـ سكوت
يـكـى ديگر از شيوه هايى كه حضرت زهرا(س)  در ادامه مبارزه با غاصبان انتخاب كرد، سكوت بـود. دشـمـنـان كـه جـايـگـاه و مـنـزلت زهرا(س)  را نزد پيامبر خدا(ص) مى دانستند از اينكه آن حـضـرت بـا آنـهـا سـخـن نـگـويـد وحـشـت داشـتـنـد؛ زيـرا ايـن عـمـل بخوبى اعتراض و نارضايتى فاطمه (س)  را از سران حكومت غاصب مى رساند. از اين رو آن حضرت اين شيوه را انتخاب كرد و بطور رسمى به ابوبكر فرمود:
اگر فدك را بازنگردانى ، تا زنده هستم با تو سخن نخواهم گفت .
حضرت زهرا(س)  به اين گفته عمل كرد و براساس اين شيوه اعتراض ، تا پايان زندگى ، با ابـوبـكـر سـخـن نـگـفـت .(131) خليفه كه بسيار نگران بود سعى كرد در عيادت از آن حـضـرت ، بـا او سـخن بگويد ولى حضرت زهرا(س)  پاسخ او را نداد. و زمانى كه آن حضرت مى خواست ابوبكر را به محاكمه بكشاند، به امير مؤ منان (ع) گفت : از او بپرس ‍ كه آيا سخن رسـول خـدا(ص) را بـيـاد دارد كـه فـرمـود: رضـاى خـدا و رسول ، در رضاى فاطمه است يا نه ؟ و حتى آن زمان نيز با وى سخنى نگفت .
7 ـ آرزوى مرگ
حـضـرت زهرا(س)  در دفاع از ولايت از هيچ كوششى دريغ نكرد. بلكه در اين مرحله از دفاع با هـمـه هـسـتى اش به ميدان آمد تا آن را نثار امامت كند. اما وقتى تلاشهايش را براى بسيج مردم در دفـاع از ولايـت بـى نـتـيـجـه ديـد، از خـدا آرزوى مـرگ كـرد تـا بـه هـمـه رهـروان راه ولايـت در طـول تـاريـخ بـيـامـوزد كـه اگـر در مـبـارزه بـا غـاصـبـان ولايـت آنـان را نـاتـوان كـردنـد، لااقل تلخى زيستن در فضاى ظلمانى را با آرزوى مرگ از خدا در كامشان شيرين كنند.
اينك به زمزمه و مناجات دردمندانه آن مظلوم ترين مدافع حريم ولايت گوش جان مى سپاريم كه چـگونه در كنار قبر رسول خدا(ص) به آن حضرت خطاب مى كند و از خداوند آرزوى مرگ دارد. و مى فرمايد:
لو ترى اثنق الذى كنت تعلو
هُ علاه الظلاّم بعد الضياء
يا ااى ! عجّل وفاض ىO يعاً
فلقد تنغصّت اگ ياة يا مولاض (132)
اگر مى ديدى منبرى را كه بالاى آن مى رفتى ! چگونه پس از روشنى ، تاريكى ها آن را فرا گرفته است .
اى پروردگار من ! مرگ مرا سريعتر برسان ! چون زندگى تلخ و سخت شده است ، اى مولاى من .
زمـانـى نـيـز كـه حـضـرت زهـرا(س)  براى بازپس گيرى فدك به مسجد رفته بود على (ع) منتظر صديقه طاهره (س)  بود. در انتظار بانويى كه ياور و همرزم وى در مبارزات و شريك او در گـرفـتـاريـهـا و آرزوهـا بـود. مـنـتـظـر بـود هـمـسـر عـزيـزش از جـهـاد بـا دشـمـنان از مسجد رسول خدا(ص) باز گردد.
فاطمه زهرا(س)  بازگشت درحالى كه مظلوم واقع شده بود. قلب او را شكسته و او را اندوهگين و نـاراحـت كـرده بـودنـد، آن حـضـرت بـه منزل خويش رسيد در حالى كه از آن همه نامرديها به ستوه آمده بود.
حـضـرت زهـرا(س)  كـه خـسـتـه ، خـشـمناك و گريان از مسجد پدرش بازگشته بود، خطاب به همسرش فرمود:
اى پـسـر ابـى طالب ! همچون جنينى كه در پرده رحم پيچيده شده ، جامه بر خود پيچيده اى ؟ و بسان متهمان ، خانه نشين گشته اى ؟!
آرى فاطمه زهرا(س)  با اين كلمات درصدد برآمد تا جايگاه و وضعيت همسر بزرگوارش ‍ را در بـرابـر ايـن رويـدادهـا روشـن كـند و اين بار او را پسر عمو، اباالحسن يا على صدا نزد بلكه پـسـر ابى طالب خطاب كرد و خواست با اين تعبير بگويد تو فرزند ابى طالبى هستى كه در سـخـت تـريـن شـرايـط از رسـول خـدا(ص) شجاعانه دفاع كرد ولى اوضاع زمانه به كجا رسـيـده اسـت كـه فـرزند او نمى تواند از حقش و حق همسرش دفاع كند پس در اين شرايط بايد آرزوى مـرگ كـرد و آرزو نـمـود كـه اى كـاش قبل از اينكه اين همه ظلم و ستم را مى ديد مرگ به سراغ او مى آمد. از اين رو آن حضرت فرمود:
اينك پسر ابى قحافه فدك را به زور مى ربايد و ميراث فرزندانم راغصب مى كند.
آشكارا به دشمنى من برخاسته است . به هنگام سخن گفتنم ، به شدت با من ستيز كرد. انتظار داشتم كه انصار به حمايت من برخيزند و مهاجران حق خويشاندى و حرمت قوميت را نگهدارند. ولى افـسـوس ! انـصـار از يـارى مـن باز ايستادند و مهاجران ، خويشاوندى را فراموش كردند و مردم دنياپرست و قدرت طلب ، ديده از ديدار حقايق فرو پوشيدند. ولى تو را چه شده است كه دست از حمايت من در آستين نهادى و پاى از همراهى من بدامن در كشيدى ...
هم اكنون كه سخن مى گويم ، در اختيار خود نيستم . اى كاش پيش از اين خوارى و ذلت مرده بودم . از ايـنـكه به تو جسارت كردم و نتوانستم از تو حمايت كنم ، از خدا پوزش مى طلبم . اى واى بر من در هر صبح و شام !!
پـشتيبان ، مُرده و بازو از كار افتاده است . به پدرم شكايت مى برم و داد خود را از پروردگار دادگـر درخـواسـت مـى كـنـم : تو اى پروردگار بزرگ ! از همه تواناترى و از هر كيفر دهى ، سخت تر كيفر فرماى !
امـيـر مـؤ مـنـان (ع) صـبـر كـرد تـا سـخـنان فاطمه زهرا(س)  پايان يافت . در اين هنگام بالحن دلنوازى در تسلاى دل دردمند دخت پيامبر(ص) گفت :
واى بـر تـو مباد، اى دختر رسول الله ! واى بر دشمنان تو باد! اينقدر جان عزيزت را ميازار! از ايـن هـمه ناراحتى و اندوه آرام گير! تو يادگار نبوّت و بقيه رسالت هستى . ولى بدان كه من هم از آنچه مى توانستم ، كوتاهى نكردم و تا آنجا كه مقدور بود، پيش رفته ام . بيش از اين به مصلحت دين مبين اسلام نبود.
حـضـرت زهـرا(س)  از سـخـنـان حـكيمانه امام خود، آرام شد و فرمود: حسبى الله . (خدا مرا كفايت كند).(133)
8 ـ وصيّت
حـضـرت زهرا(س)  دفاع از ولايت را نه فقط تا آخرين لحظات عمر كوتاه خود، يك تكليف الهى مـى دانـسـت ، بلكه او با وصيت خود، فريادى به بلنداى تاريخ بركشيد و همه انسانها را تا قـيـام حـضـرت مـهـدى (عجل الله تعالى فرجه الشريف) ، به دفاع از حريم ولايت و امامت دعوت كـرد. او بـا وصـيـت خـود، بزرگترين ضربه را بر پيكر خلافت غاصب زد تا همه بسيجيان و دلباختگان حقيقت ، در برابر غاصبان تاريخ ، حرف براى گفتن داشته باشند.
امير مؤ منان على (ع) در روز آخر عمر حضرت زهرا(س) ، به هنگام غروب آفتاب در كنار بستر آن حـضـرت نـشـسـت . بـا ايـنـكـه امـام (ع) كـوهـى از مـقـاومـت و شـكـيـبـايـى بـود، از ديـدن حال فاطمه زهرا(س)  به گريه افتاد. زهرا(س)  چشم گشود و فرمود:
پسر عم ! تويى !؟
آرى ! زهراى عزيز، حالت چگونه است ؟
على جان ! وصيت دارم .
بگو فاطمه ، به من بگو.
وصيت من اين است كه : مرا شب غسل بده ، شب كفن كن ، شب به خاك بسپار. مگذار خصم بر جنازه ام نماز بخواند و براى تشييع حضور يابد.(134)
9 ـ شهيد راه ولايت
اعـتـراض و دفاع حضرت زهرا(س)  پيوسته و در هر فرصتى ادامه داشت . تا آنكه جريان بيعت اجـبارى از امير مؤ منان على (ع) براى ابابكر پيش آمد. امام (ع) درِ خانه را به روى خود بست و بـا خـود عـهـد كـرد تـا قـرآن را جمع آورى نكند، از خانه بيرون نرود. ابابكر نيز گرچه به كـرسـى خـلافـت دسـت يـافـتـه بود، امّا گروه عظيمى از بنى هاشم و مهاجر و انصار، بيعتش را نـپـذيـرفـته بودند. بويژه آنكه امام على (ع) و جمعى از اصحاب خاص پيامبر(ص) نيز با او بـيـعـت نـكـرده بـودنـد. اين موضوع آنچنان بر ابابكر و دوستانش سنگين بود كه آنان را سخت پريشان ساخته بود.
غاصبان خلافت ، بطور مكرر، امام (ع) را آزموده بودند كه او براى حفظ اسلام ، هرگز به جنگ داخـلى اقـدام نـخـواهد كرد. با اين اطمينان خاطر، نقشه كشيدند تا به اجبار امام (ع) را به مسجد آورند. ابتدا قنفذ را براى آوردن على (ع) فرستادند اما نتيجه اى نبخشيد. عمر با عده اى رجاله به خانه على (ع) حمله كردند ولى با مقاومت زهرا(س)  مواجه شدند، عمر درب خانه را آتش زد و نـاگـهـان دود سـيـاه و شـعـله سرخ از در خانه رسالت بلند شد و فرياد زهرا(س)  به گوش رسيد كه مى فرمود:
يا اَبتاه ! يا رَسُولَ اللّه !
ولى نـه تـنـهـا فـريـادرسـى نـبـود كـه بـه كـمـك پـاره تـن رسـول خـدا(ص) بـشـتابد، بلكه در ميان آن آتش و دود، غلاف شمشير بود كه بر پهلوى زهرا نـواخته مى شد. تازيانه بود كه بر بازوى آن حضرت نشانه مى رفت و فاطمه (س)  همچنان پدر را صدا مى زد.
امـيـر مـؤ مـنـان كـه ايـن چـنـيـن ديـد عـمـر را زيـر دسـت و پـا گـرفـت ولى بـا يـادآورى سـخـن رسـول خـدا(ص) او را رهـا كـرد. آنـگاه تعدادى از افراد طمّاع و قدرت طلب به خانه زهرا(س)  حـمـله كـردنـد تـا عـلى (ع) را بـه مـسـجـد بـبـرنـد ولى حـضـرت زهـرا(س)  بـا هـمـان حال رنجور و ضربت ديده مانع از بردن امام (ع) شد.(135)
قـنـفـذ بـه دسـتـور عمر، ماءمور كوتاه كردن دست فاطمه (س)  از دامن على (ع) شد. او با غلاف شمشير ضربتى به آن حضرت زد كه بازوى حضرت ورم كرد.
اين جنايت باعث بيمارى منجر به شهادت حضرت زهرا(س)  گرديد.(136)
هرچند تاريخ ‌نگاران درباره مدت عمر حضرت زهرا(س)  اختلاف دارند، ولى هيچكس از بيمارى آن حـضـرت در زمـان رسـول خـدا(ص) سـخـنـى نگفته است و سلامت و تندرستى دخت پيامبر(ص) را پذيرفته اند. بنابراين ، ناراحتى و بيمارى آن حضرت مربوط به پس از وفات پيامبر(ص) است .
امام باقر(ع) فرمود:
ما رُؤ يَت فاطِمَةُ(س)  ضاحِكَةً قَطُّ منذ قُبِضَ رَسُول اللّهِ(ص) حَتى قُبِضَتْ.(137)
فـاطـمـه (س)  پـس از وفـات رسـول الله (ص) هـرگـز خـنـدان ديـده نـشد تا زمانى كه بدين حال از دنيا رفت .
امـام عـلى (ع) بـه هـنـگـام خـاك سـپـارى پـيـكـر مـقـدس حـضـرت زهـرا(س) ، پـس از سـلام بـه رسول الله عرض كرد:
وَ سـَتـُنـَبـِئُكَ اِبـْنـَتـُكَ بـِتـَضـافـُرِ اُمـَتـِكَ عـَلى هـَضـْمـِهـا فَاحْفِها السُؤ الَ وَاَسْتَخْبِرْها الحالَ...(138)
اى رسـول خـدا! بـه زودى دخـترت تو را آگاه خواهد ساخت كه امّتت در ستم كردن به وى اجتماع كـرده بـودنـد. پـس هـمـه چـيـز را از او سـؤ ال كـن و از حال او جويا شو!...
بـنـابـرايـن ، هـمـه بـيـمـارى حـضـرت زهـرا(س)  پـس از رحـلت رسـول خـدا(ص) بـوجـود آمـد بويژه ضربه هايى كه در جريان دفاع از ولايت بر آن حضرت وارد شـد، مـنـجـر بـه شـهادت آن حضرت گرديد. حضرت فاطمه (س)  فداى ولايت شد و در راه حـمـايـت از امـام زمـان خـود و جانبدارى از دين خدا، جان خود را نثار كرد. پهلوى شكسته ، صورت سيلى خورده و بازوان ورم كرده ، او را در هم شكست و حضرتش را انيس بستر و همنشين خانه كرد تا آنكه مدت هفتاد و پنج (139)، يا نود و پنج روز(140) پس از رحلت پيامبر اكرم (ص) به شهادت رسيد.
حـضـرت زهرا(س) ، بدون ترديد، نخستين شهيد راه خدا پس از رحلت پيامبر اكرم (ص) است . او براى دفاع از امامت و ولايت ضربت خورد. در زيارت آن حضرت مى خوانيم :
وَ صـَلِّ عـَلَى ... المـَغـْضـُوبـَةِ حـَقـّهـا، المـَمـْنـُوعَةِ اِرْثُها، المَكْسُورَةِ ضِلْعُها، المَظْلُومِ بَعْلُها، المَقْتُولِ وَلَدُها.(141)
و درود فـرسـت بـر آن بـانويى كه حقش غصب شد. از ارث ممنوع شد. پهلويش شكست . شوهر او مظلوم بود و فرزندش در راه خدا كشته شد.
10 ـ مخفى نگهداشتن قبر
از ابـتـكـاراتى كه حضرت زهرا(س)  در راه دفاع از ولايت و اعلام نارضايتى از مخالفان انجام داد، وصـيـت بـه مـخـفـى مـانـدن قـبـر اسـت . كـوشـشـى كـه اهـل بـيـت پـيـامـبـر(ص) در مـخـفـى مـانـدن قـبـر آن حـضـرت انـجـام دادنـد، گـويـاى نـگـرانـى اهل بيت (ع) از توطئه هاى حاكميت غاصب بود.
قسمتى از اين اقدامات ، براى آن بود كه طبق وصيت زهرا(س)  مخالفان در مراسم تشييع ، نماز و خـاك سـپـارى او حـاضـر نشوند. اما آثار ظاهرى قبر را چرا از ميان برده اند؟ چرا پس ‍ از خاك سـپـارى ، صـورت هـفت يا چهل قبر در گورستان بقيع ساخته اند؟ چرا اين همه تلاش در پنهان داشتن مزار او شده است ؟ اگر در سال چهلم هجرى ، فرزندان فاطمه (س)  قبر پدر خود امير مؤ منان (ع) را از ديده مردم پنهان كردند، از بى حرمتى مخالفان مى ترسيدند. آيا وضع مدينه در سه ماه پس از رحلت پيامبر خدا(ص) نيز چنين بود؟!
آيـا عـلّت هـمان نيست كه آن حضرت در آخرين سخنانش به زنان مهاجر و انصار بيان كرد؟ او مى خـواسـت دور از چشم ناسپاسان و حق ناشناسان و غاصبان به خاك سپرده شود و حتى نشان او هم از آنـان پـنـهان باشد تا با اين اقدام ، براى هميشه نارضايتى خود را از مخالفان ولايت اعلام كند.
حـاكـميت نيز به اهميت اين اقدام واقف بود و سعى كرد آثار آن را خنثى كند. ولى با مقاومت امير مؤ مـنـان (ع) روبـه رو شـدنـد. امـام صادق (ع) فرمود: وقتى فاطمه زهرا(س)  به شهادت رسيد، عـلى (ع) او را غـسـل داد و كـسـى جـز فـرزندان فاطمه ، فضّه و اسماء حضور نداشت . آنان بر فاطمه (س)  نماز گزاردند و او را به خاك سپردند. روز بعد، مردم مدينه در بقيع جمع شدند و صـورت چـهل قبر را ديدند. نتوانستند قبر دخت پيامبر(ص) را تشخيص دهند. از اين رو، يكديگر را مـلامـت كـردنـد كـه : پـيامبرتان تنها يك يادگار داشت . او از دنيا رفت و به خاك سپرده شد. بـدون آنـكـه شـمـا حـضـور پـيـدا كـنـيـد و بـر او نـمـاز بـخـوانـيـد و حـتـى محل قبر او را نيز نمى شناسيد.
برخى از سران حكومت غاصب گفتند: زنان بيايند و قبر را نبش كنند تا بر او نماز بگزاريم و او را دوبـاره بـه خـاك بـسـپـاريـم . وقـتـى خـبـر بـه امام على (ع) رسيد، لباس رزم پوشيد و درحـالى كـه از خـشـم چـشـمـانـش سـرخ شـده بـود، ذوالفـقـار را حمايل كرد و به بقيع آمد و مانع آنان شد.
عمر، پيش آمد و گفت : ما قبر را نبش مى كنيم .
امـيـر مـؤ مـنـان (ع) پيراهن او را گرفت و او را بر زمين كوبيد و فرمود: اگر حق مرا گرفتيد و چـيـزى نگفتم ، براى آن بود كه ترسيدم مردم مرتد شوند و از دين برگردند. اما در مورد قبر فـاطـمـه ! سوگند به خدايى كه جان على در دست اوست ، اگر به خاك فاطمه دست دراز كنيد، زمـيـن را از خونتان سيراب مى كنم ! آنان با مشاهده مخالفت و تهديد امير مؤ منان (ع)، از اين كار چشم پوشيدند.(142)
پـنـهـان داشـتـن قـبـر دخـت پيامبر(ص)، با هدف اعلام نارضايتى و اعتراض آن حضرت نسبت به متجاوزان بود. شايد سؤ ال تاريخ هم همين باشد كه به زبان (اُزرى)  جارى شده است :
و لاَِىِّ الاْمور تدفن ىِOّاً
بِضْعَة اثُصطط و يَعط ءOاها
و ثوت ، لا يرى الناسُ مثوى
اَىَّ قدس يَضُمُّه مثواها(143)
به چه دليلى پاره تن مصطفى مخفيانه به خاك سپرده شد و آثار تربت پاك او از بين رفت ؟ او به آغوش ‍ خاك رفت ، اما كسى قبر او را نشناخت . آه كه آرامگاه او، چه جسد مقدس و پاكى را در خود جاى داده است ؟
بـنـابـرايـن ، حـضرت زهرا(س)  با وصيت خود خواست اعتراض هميشگى اش را نسبت به غاصبان خـلافـت اعـلام كـنـد. امـامـان مـعـصـوم (ع) نـيـز بـرغـم آگـاهـى از مـحـل قـبـر، آنـرا آشـكـار نـسـاخـتـنـد و ايـن راز تـا ظهور منتقم و منجى بشريت حضرت ولى عصر (عجل الله تعالى فرجه الشريف)  همچنان مخفى خواهد ماند.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مولودی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page