بابا!
اين ديوار ، ديوار چيست؟!
ديوار «خانه» است، آيا؟!
آرى، دخترم!
ديوار «خانه» است.
بابا!
«درب» اين خانه كجاست؟!
درب؟!
بسوزم! بسوزم!
بابا!
با خود «چه» مى گويى؟!
با توام، درب اين خانه كجاست؟!
اى دريغ!
آنجاست، دخترم!
آنجاست!
ديدى؟!
نه!
نمى بينم!
آنجاست دخترم، كنار...!
ديدم بابا! دسدم!
همان كه به رنگ «سياه» است؟!
آرى، «همان»!
بابا!
چرا به رنگ «سياه»؟!
دخترم!
رنگ سياه، رنگ...
رنگ بدى نيست!
«خال» زيباى صورت تو، به چه رنگ است؟ دخترم!
سياه است، بابا! و «زيبا» است!
مگر نه؟!
آرى، هست! تا ره، قسمت هايى از «ماه» هم به همين رنگ است ، يعنى، رنگ «سياه»!
بالاتر از اين، «كعبه» هم به رنگ سياه هست! و از اين هم بالاتر، «خط» هاى خوش، و زيباى «قرآن» نيز به رنگ سياه است!
پس، رنگ سياه، رنگ خوبى است، دخترم!
بابا!
بيا، با هم برويم!
به كجا؟ دخترم!
به كنارش!
كنار همان زيبا!
آن درب سياه!
نه...! دخترم! تا ب ندارم! تا ب ندارى؟! تا ب ندارى، يعنى چه؟!
يعنى!
يعنى!
چه مى دانم!
رهايم كن دخترم!
من خسته ام!
حالم نيست! و نه، توانم!
بابا!
من بروم؟!
بروم؟!
مى روم؟!
رفتم، بابا!
به رنگ سياه!
- بازدید: 1230