استنباط امامت از حدیث غدیر ، از دیدگاه علمای اهل تسنن

(زمان خواندن: 19 - 38 دقیقه)

برخی از علمای اهل سنت كه با دیده انصاف به حدیث غدیر نگریسته ‌اند ، بر این مطلب تصریح كرده‌اند كه مراد رسول خدا صلی الله علیه و آله از جمله «من كنت مولاه فعلی مولاه» امامت و خلافت امیرمؤمنان علیه السلام بوده است. سخنان چهار تن از آنان را در ذیل می خوانید :

1 . أبو حامد غزالی :
وی در كتاب سرّ العالمین می‌نویسد :
واجمع الجماهير على متن الحديث من خطبته في يوم عيد يزحم باتفاق الجميع وهو يقول : « من كنت مولاه فعلي مولاه » فقال عمر بخ بخ يا أبا الحسن لقد أصبحت مولاي ومولى كل مولى فهذا تسليم ورضى وتحكيم ثم بعد هذا غلب الهوى تحب الرياسة وحمل عمود الخلافة وعقود النبوة وخفقان الهوى في قعقعة الرايات واشتباك ازدحام الخيول وفتح الأمصار وسقاهم كأس الهوى فعادوا إلى الخلاف الأول : فنبذوه وراء ظهورهم واشتروا به ثمناً قليلا .
از خطبه‌های رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) خطبه غدیر خم است كه همه مسلمانان بر متن آن اتفاق دارند . رسول خدا فرمود : هر كس من مولا و سرپرست او هستم ، علی مولا و سرپرست او است . عمر پس از این فرمایش رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) به علی (علیه السلام) این گونه تبریك گفت :  «مبارك، مبارك ، ای ابوالحسن ، تو اكنون مولا و رهبر من و هر مولای دیگری هستی.»
این سخن عمر حكایت از تسلیم او در برابر فرمان پیامبر و امامت و رهبری علی (علیه السلام) و  نشانه رضایتش از انتخاب علی (علیه السلام) به رهبری امت دارد ؛ اما پس از گذشت آن روز‌ها ، عمر تحت تأثیر هوای نفس و علاقه به ریاست و رهبری خودش قرار گرفت و استوانه خلافت را از مكان اصلی تغییر داد و با لشكر كشی‌ها ، برافراشتن پرچم‌ها و گشودن سرزمین‌های دیگر ، راه امت را به اختلاف و بازگشت به دوران جاهلی هموار كرد و [مصداق این آیه قرآن شد :]
پس، آن [عهد] را پشتِ سرِ خود انداختند و در برابر آن ، بهایى ناچیز به دست آوردند، و چه بد معامله‏اى كردند .
(الغزالي ، أبو حامد محمد بن محمد ، سر العالمين وكشف ما في الدارين ، ج 1 ، ص 18 ، باب في ترتيب الخلافة والمملكة ، تحقيق : محمد حسن محمد حسن إسماعيل وأحمد فريد المزيدي ، ناشر : دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان ، الطبعة : الأولى ، 1424هـ 2003م .)

2 . سبط ابن جوزی :
سبط ابن جوزی از بزرگان اهل سنت و حنفی مذهب ، در كتاب تذكرة الخواص ، در باره حدیث غدیر و معنای كلمه «مولی» بحث مفصلی دارد و بعد از نقل تمامی معانی كلمه «مولی» و رد آن‌ها ،‌ این گونه نتیجه گیری می‌كند كه غیر از اولویت و امامت چیز دیگری را نمی‌توان از این حدیث استفاده كرد :
فأما قوله من كنت مولاه ، فقال علماء العربية لفظة المولي ترد علي وجوه احدها بمعني المالك ... والعاشر بمعني الأولي قال الله تعالي « ... هي مولاكم» أي أولي بكم واذا ثبت هذا لم يجز حمل لفظة المولي في هذا الحديث علي مالك الرق لأن النبي (ص) لم يكن مالكا لرق علي (ع) حقيقة ولا علي المولي المعتِق لأنه لم يكن معتقاً لعلي ولا علي المعتَق لأن عليا كان حراً ولا علي ابن العم لأنه كان ابن عمه ولا علي الحليف لأن الحلف يكون بين الغرماء للتعاضد والتناصر وهذا المعني موجود فيه ولا علي المتولي لضمان الجريرة لما قلنا انه انتسخ ذلك و لا علي الجار لأنه يكون لغواً من الكلام وحوشي منصه الكريم من ذلك ولا علي السيد المطاع لأنه كان مطيعاً له يقيه بنفسه ويجاهد بين يديه و المراد من الحديث الطاعة المحضة المخصوصة فتعين الوجه العاشر وهو الأولي ومعنا من كنت أولي به من نفسه فعلي أولي به . وقد صرح بهذا المعني الحافظ أبو الفرج يحيي بن السعيد الثقفي الأصبهاني في كتابه المسمي بمرج البحرين فانه روي هذا الحديث بإسناده الي مشايخه وقال فيه فاخذ رسول ا لله (ص) بيد علي (ع) فقال من كنت وليه وأولي به من نفسه فعلي وليه فعلم أن جميع المعاني راجعة الي الوجه العاشر ودل عليه ايضاً قوله (ع) الست أولي بالمؤمنين من أنفسهم وهذا نص صريح في اثبات امامته وقبول طاعته .
دانشمندان عرب در تفسیر كلمه (مولی) در فرمایش رسول خدا كه فرمود : (من كنت مولاه) وجوهی ذكر كرده‌اند كه یكی از آن‌ها به معنای مالك است و... معنای دهمین آن اولی و برتر است ، خداوند فرمود: این مولای شما است ، به این معنا است كه او اولی و برتر به شما است ، و چون ثابت شد كه مولی به معنای اولی است ؛ پس حمل لفظ مولی در این حدیث بر كسی كه مالك بنده‌ای باشد جائز نخواهد بود ؛ چون پیامبر مالك علی و علی بنده رسول خدا و آزاد شده او نبود ، و نیز حمل آن بر كسی كه پسر عموی دیگری است جایز نیست ؛ زیرا او پسر عمویش بود . و نه بر هم پیمان ، چون این قضیه مربوط به كسانی است كه ضرر دیده‌اند و پیمان بر كمك و همراهی می بندند . و نه بر یاری و كمك ؛ زیرا این معنی در خود كلمه موجود است . و نه بر كسی كه سر پرستی (ضمان جریره) را دارد و نه بر همسایه كه چنین حملی لغو است و نه بر آقا و سروری كه اطاعتش لازم است .     
پس مقصود از كلمه مولی در این حدیث غیر از معنای دهم آن كه اطاعت محض و مخصوص ؛ یعنی همان حمل بر اَولی نخواهد بود ، و معنایش این می‌شود : كسی كه من اولی و برتر از جان وی به خود او هستم پس علی هم اولی و برتر از جان او به او است. من در این معنی و تفسیر تنها نیستم ؛ بلكه ابو الفرج اصفهانی نیز در كتابش مرج البحرین این حدیث را از اساتیدش نقل كرده و می‌گوید : رسول خدا دست علی را گرفت و فرمود : كسی كه من ولی و سرپرست او و برتر از جانش به وی هستم ؛ پس علی سرپرست او است .
از این تعابیر فهمیده می‌شود كه همه معانی كلمه مولی در نهایت باز گشت به وجه دهم آن دارد كه جمله : آیا من بر جان مؤمنان برتر از خودشان  نیستم ؟ و این نص آشكاری است در اثبات امامت و پذیرفتن طاعت و پیشوائی .
(سبط بن الجوزي الحنفي ، شمس الدين أبوالمظفر يوسف بن فرغلي بن عبد الله البغدادي ، تذكرة الخواص ، ص37 ـ 39 ، ناشر : مؤسسة أهل البيت  ـ  بيروت ، 1401هـ ـ 1981م .)

3 . محمد بن طلحة شافعي (متوفاي 658هـ) :
وی در كتاب كفایة الطالب كه آن را در باره مناقب امیر مؤمنان علیه السلام نگاشته است ، بعد از نقل روایت « ولو كنت مستخلفاً أحداً لم يكن أحد أحق منك لقدمك في الإسلام وقرابتك من رسول الله ، وصهرك ... ؛ اگر بنا بود جانشین برگزینم هیچ كس سزاوارتر از تو به جهت پیشگامی‌ات در اسلام و نزدیك بودن به پیامبر خدا و داماد او بودن نیست) می‌نویسد :
و هذا الحديث وإن دل على عدم الاستخلاف ، لكن حديث غدير خم دليل على التولية وهي الاستخلاف ، وهذا الحديث أعني حديث غدير خم ناسخ لأنه كان في آخر عمره (ص) .
این حدیث اگر چه از ظاهر آن بر می‌آید كه رسول خدا جانشین تعیین نكرد ؛ ولی حدیث غدیر خم دلیل بر تعیین سرپرست است كه همان جانشینی رسول خدا است ؛ بنا بر این حدیث غدیر خم ناسخ حدیث قبل می‌شود ؛ چون حدیث غدیر در آخر عمر مبارك رسول الله ایراد شده و متأخر است .
(الگنجي الشافعي ، الإمام الحافظ أبي عبد الله محمد بن يوسف بن محمد القرشي ، كفاية الطالب في مناقب علي بن أبي طالب ، ص 166 ـ 167 ، الباب السادس والثلاثون ، تحقيق و تصحيح و تعليق : محمد هادي اميني ، ناشر : دار احياء تراث اهل البيت (ع) ، طهران ، الطبعة الثالثة ، 1404هـ .)

4 . ابراهیم بن سیار ،‌ معروف به نظام معتزلی (متوفای 220هـ به بعد) :
نظام معتزلی ، از كسانی است كه اعتقاد داشته است ، رسول خدا صلی الله علیه و آله ، امیرمؤمنان علیه السلام را به جانشینی خود برگزید ؛ اما خلیفه دوم عمر بن خطاب ، با كتمان این مطلب در سقیفه به نفع خلیفه اول از مردم بیعت گرفت . متأسفانه اعتراف ایشان به این مطلب ؛ آن‌هم در اواخر عمرش سبب شد كه بزرگان اهل سنت علیه او موضع تندی بگیرند و گفتن همین مطلب را دلیل بر ضعف و عدم اعتماد بر او تلقی نمایند.!
قال : اولا : لا امامة الا بالنص والتعيين ظاهراً مكشوفاً وقد نص النبى صلى الله عليه وسلم على على رضى الله عنه فى مواضع وأظهر اظهاراً لم يشتبه على الجماعة الا ان عمر كتم ذلك وهو الذى تولى بيعة ابى بكر يوم السقيفة .
امامت محقق نمی‌شود ؛ مگر با نص (سخن صریح از طرف خدا یا پیامبر) و مشخص نمودن به شكل واضح و روشن ، و به تحقیق كه رسول خدا تصریح كرد بر امامت علی در موارد گوناگون آن هم به صورتی آشكار و واضح كه امر بر مردم مشتبه نشود ؛ ولی عمر آن را در روز سقیفه كه در آن روز بیعت گرفتن بر خلافت ابوبكر را عهده دار بود انكار كرد .
الشهرستاني ، محمد بن عبد الكريم بن أبي بكر أحمد (متوفاي548هـ) ، الملل والنحل ، ج 1 ، ص 57 ، تحقيق : محمد سيد كيلاني ، ناشر : دار المعرفة - بيروت – 1404هـ .

كلمه «ولی» در حدیث  غدیر
از همه آنچه كه گفته شد اگر صرف نظر نمائیم و فرض كنیم كه مولی به معنای دوست ، ناصر و ... باشد ، ولی باید بگوئیم : حدیث غدیر فقط با جمله «من كنت مولاه فعلي مولاه» نقل نشده است ؛ بلكه در برخی از روایات با سند‌های صحیح نقل شده است كه رسول خدا صلی الله علیه وآله در حدیث غدیر از كلمه «ولی» استفاده كرده است . كه به سه روایت اشاره می‌كنیم :
الف : روایت نسائی از زید بن ارقم :
أخبرنا محمد بن المثنى قال حدثني يحيى بن حماد قال حدثنا أبو عوانة عن سليمان قال حدثنا حبيب بن أبي ثابت عن أبي الطفيل عن زيد بن أرقم قال لما رجع رسول الله صلى الله عليه وسلم عن حجة الوداع ونزل غدير خم أمر بدوحات فقممن ثم قال كأني قد دعيت فأجبت و إني قد تركت فيكم الثقلين أحدهما أكبر من الآخر كتاب الله وعترتي أهل بيتي فأنظروا كيف تخلفوني فيهما فإنهما لن يتفرقا حتى يردا على الحوض ثم قال إن الله مولاي وأنا ولي كل مؤمن ثم أخذ بيد علي فقال من كنت وليه فهذا وليه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه فقلت لزيد سمعته من رسول الله صلى الله عليه وسلم فقال ما كان في الدوحات أحد إلا رآه بعينيه وسمعه بأذنيه .
ابو طفیل از زید بن ارقم نقل كرده است : هنگامى كه پیغمبر اكرم صلّى اللّه علیه و آله از حجّة الوداع بازمی‏گشت ، در محل غدیر خم منزل كرد و به درختان چندى كه در آن نزدیكى بود اشاره كرد . اصحاب بلا فاصله زیر آن درخت‌ها را تمیز كرده و سایبانى براى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله ساختند . حضرت رسول صلّى اللّه علیه و آله در زیر آن سایبان قرار گرفت و خطاب به حاضران فرمود :
روزگار من به پایان رسیده و خدا مرا دعوت كرده‏ است ، دعوت  او را اجابت كرده‏ ام . اینك ، دو اثر گرانبها در میان شما به جاى میگذارم كه یكى از آن دو ، مهمتر از دیگرى است و آن دو اثر گرانبار ، كتاب خدا و عترت (اهل بیت) من است ؛ اینك بنگرید تا پس از رحلت من با آن‌ چگونه رفتار خواهید كرد . بدیهى است این دو یادگار از یكدیگر دور نخواهند شد تا اینكه در كنار حوض كوثر با من ملاقات نمایند . سپس فرمود : «انّ اللّه مولاى و انا ولىّ كلّ مؤمن»
خداوند مولا و سرپرست من، و من سرپرست هر مؤمن می باشم.
سپس دست على عليه السّلام را گرفت و فرمود : «من كنت وليّه فهذا وليّه اللّهم وال من والاه و عاد من عاداه»
كسی كه من مولا و سرپرست اویم پس این علی سرپرست او است
ابو طفیل گوید : از زید پرسیدم : آیا تو از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله این جملات را شنیده‏ اى ؟ زید در پاسخ گفت : آرى ! همه آن ها كه در اطراف درختان حضور داشتند آن حضرت را دیدند و سخن ایشان را شنیدند.
النسائي ، أحمد بن شعيب أبو عبد الرحمن (متوفاي303 هـ) ، خصائص أمير المؤمنين علي بن أبي طالب ، ج 1 ، ص 96 ، ح79 ،  تحقيق : أحمد ميرين البلوشي ، ناشر : مكتبة المعلا - الكويت الطبعة : الأولى ، 1406 هـ .
حاكم نیشابوری بعد از نقل روایت می‌گوید : هذا حديث صحيح على شرط الشيخين ولم يخرجاه بطوله .
اين حديث با شرائطي كه بخاري و مسلم در صحت روايت قائل هستند ، صحيح است ؛ ولي آن را با تفصيل  نقل نكرده‌اند .
الحاكم النيسابوري ، محمد بن عبدالله أبو عبدالله (متوفاي 405 هـ) المستدرك علي الصحيحن ، ج3 ص118 ، تحقيق : مصطفى عبد القادر عطا ، الناشر : دار الكتب العلمية ـ بيروت، ط1، 1411هـ ـ 1990م .
ابن كثیر دمشقی سلفی (متوفای774هـ) بعد از نقل روایت می‌گوید‌ : قال شيخنا أبو عبد الله الذهبي وهذا حديث صحيح .
ابن كثير الدمشقي ، إسماعيل بن عمر القرشي أبو الفداء ، البداية والنهاية ، ج 5 ، ص 209 ، ناشر : مكتبة المعارف – بيروت .
استاد ما ابو عبد الله ذهبی گفته است: این حدیث صحیح است .

ب : بزار از سعد بن أبی وقاص :
حدثنا هلال بن بشر قال نا محمد بن خالد بن عثمة قال نا موسى بن يعقوب قال نا مهاجر بن مسمار عن عائشة بنت سعد عن أبيها أن رسول الله أخذ بيد علي فقال ألست أولى بالمؤمنين من أنفسهم؟ من كنت وليه فإن عليا وليه .
عائشه دختر سعد از پدرش نقل كرده است كه رسول خدا صلی الله علیه وآله دست علی علیه السلام را گرفت و فرمود : آیا من از مؤمنین نسبت به خودشان سزاوارتر نیستم ؟ هر كس كه من مولای او هستم ، علی مولای او است .
البزار ، أبو بكر أحمد بن عمرو بن عبد الخالق (متوفاي292 هـ) ، البحر الزخار (مسند البزار) ج 4 ، ص 41 ، ح1203 ، تحقيق : د. محفوظ الرحمن زين الله ، ناشر : مؤسسة علوم القرآن ، مكتبة العلوم والحكم - بيروت ، المدينة الطبعة : الأولى ، 1409 هـ .

هیثمی بعد از نقل روایت می‌گوید : رواه البزار ورجاله ثقات .
مجمع الزوائد ومنبع الفوائد ، ج 9 ، ص 107 ، علي بن أبي بكر الهيثمي (متوفاي807 ، ناشر : دار الريان للتراث/‏دار الكتاب العربي - القاهرة ، بيروت – 1407 .
اين روايت را بزار نقل كرده و راويان آن مورد اعتماد هستند .

ج : ابن ماجه قزوینی از براء بن عازب :
حدثنا عَلِيُّ بن مُحَمَّدٍ ثنا أبو الْحُسَيْنِ أخبرني حَمَّادُ بن سَلَمَةَ عن عَلِيِّ بن زَيْدِ بن جُدْعَانَ عن عَدِيِّ بن ثَابِتٍ عن الْبَرَاءِ بن عَازِبٍ قال أَقْبَلْنَا مع رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم في حَجَّتِهِ التي حَجَّ فَنَزَلَ في بَعْضِ الطَّرِيقِ فَأَمَرَ الصَّلَاةَ جَامِعَةً فَأَخَذَ بِيَدِ عَلِيٍّ فقال أَلَسْتُ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ من أَنْفُسِهِمْ قالوا بَلَى قال أَلَسْتُ أَوْلَى بِكُلِّ مُؤْمِنٍ من نَفْسِهِ قالوا بَلَى قال فَهَذَا وَلِيُّ من أنا مَوْلَاهُ اللهم وَالِ من وَالَاهُ اللهم عَادِ من عَادَاهُ .
عدی بن ثابت از براء بن عازب نقل كرده است كه در «حجة الوداع» كه افتخار همراهى با رسول‏ خدا صلّى اللّه علیه و آله را داشتیم ، در بازگشت ، در یكى از مسیرها دستور داد براى نماز جمع شویم  سپس دست على علیه السّلام را گرفت و فرمود : «ألست أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ ؟ »
آیا من به مؤمنان از خود آنها سزاوارتر نیستم؟ همه تصدیق كردند. باز هم فرمود : «ألست أولى بكلّ مؤمن من نفسه »
آیا من نسبت به تك تك مؤمنان از خود آن‌ها سزاوارتر نیستم ؟ .
باز هم تصدیق كرده و بله گفتند . سپس اشاره به حضرت على علیه السّلام كرده و فرمود: «فهذا ولىّ من أنا مولاه» ؛ اكنون كه مرا تصدیق كردید ، بدانید كه على به هر مؤمنى همان مقام اولویت را دارد كه من نسبت به آن مؤمن دارم.
سپس فرمود : « پروردگارا! دوست على را دوست بدار ، و دشمن او را خوار و ذلیل فرما.
(ابن ماجه القزويني ، محمد بن يزيد (متوفاي275 هـ) ، سنن ابن ماجه ، ج 1 ، ص 43 ، ح116 ، فَضْلِ عَلِيِّ بن أبي طَالِبٍ رضي الله عنه  ، تحقيق : محمد فؤاد عبد الباقي ، ناشر : دار الفكر - بيروت .)
البانی بعد از نقل این روایت می‌گوید : صحیح .
(محمّد ناصر الألباني ، صحيح ابن ماجة ، ج 1 ، ص 26 ، ح113 ، طبق برنامه المكتبة‌ الشاملة .)

معنای واژه «ولی» در فرهنگ خلفا :
با مطالعه خطبه‌ها ، سخنان و نامه‌های مردم عصر رسول خدا صلی الله علیه وآله و قرون نخستین اسلامی ، درمی‌یابیم كه آن‌ها همواره از واژه «ولی» استفاده و از آن امامت ، خلافت، سرپرستی و أولویت را اراده و استنباط می‌كرده‌اند. خلیفه اول و دوم در خطبه‌های متعددی كه داشته‌اند، خود را «ولی امر مسلمین»، «ولی رسول خدا»و ... می‌دانسته‌اند. و نیز وقتی جانشین خود را انتخاب و یا شخصی را به حكومت یك منطقه‌ای نصب می‌كردند‌ ، به او عنوان «والی» داده و در حكم او از كلمه «ولی» استفاده می‌كردند.
1. ابوبكر و عمر خود را «ولی رسول خدا» می‌دانستند :
مسلم بن حجاج نیشابوری در صحیحش به نقل از خلیفه دوم می‌نویسد :
فَلَمَّا تُوُفِّىَ رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- قَالَ أَبُو بَكْرٍ أَنَا وَلِىُّ رَسُولِ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- فَجِئْتُمَا تَطْلُبُ مِيرَاثَكَ مِنَ ابْنِ أَخِيكَ وَيَطْلُبُ هَذَا مِيرَاثَ امْرَأَتِهِ مِنْ أَبِيهَا فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- « مَا نُورَثُ مَا تَرَكْنَا صَدَقَةٌ ». فَرَأَيْتُمَاهُ كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا وَاللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّهُ لَصَادِقٌ بَارٌّ رَاشِدٌ تَابِعٌ لِلْحَقِّ ثُمَّ تُوُفِّىَ أَبُو بَكْرٍ وَأَنَا وَلِىُّ رَسُولِ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- وَوَلِىُّ أَبِى بَكْرٍ فَرَأَيْتُمَانِى كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا .
پس از وفات رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) ابوبكر گفت : من جانشین رسول خدا هستم ،‌ شما دو نفر (عباس و علی ) آمدید و تو ای عباس میراث برادر زاده‌ات را درخواست كردی و تو ای علی میراث فاطمه دختر پیامبر را .
ابوبكر گفت : رسول خدا فرموده است : ما چیزی به ارث نمی‌گذاریم ، آن‌چه می‌ماند صدقه است و شما او را دروغگو ، گناه‌كار ، حیله‌گر و خیانت‌كار معرفی كردید و حال آن كه خدا می داند كه ابوبكر راستگو ،‌ دین دار و پیرو حق بود .
پس از مرگ ابوبكر ،‌ من جانشین پیامبر و ابوبكر شدم و باز شما دو نفر مرا خائن ، دروغگو حیله گر و گناهكار خواندید.
النيسابوري ، مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري (متوفاي261هـ) ، صحيح مسلم ، ج 3 ، ص 1378 ، ح 1757 ، كِتَاب الْجِهَادِ وَالسِّيَرِ، بَاب حُكْمِ الْفَيْءِ ، تحقيق : محمد فؤاد عبد الباقي ، ناشر : دار إحياء التراث العربي - بيروت .
در این روایت خلیفه دوم تصریح می‌كند كه ابوبكر  خود را ولی = خلیفه رسول خدا می‌دانست ؛ ولی شما دو نفر او را تكذیب كرده و وی را خیانت كار و ... می‌دانستید ، من نیز خودم را ولی = خلیفه رسول خدا می‌دانم و شما دو نفر مرا دروغگو خیانت كار و ... می‌دانید.

عبد الرزاق عن معمر عن الزهري عن مالك بن أوس بن الحدثان النصري ... فلما قبض رسول الله (ص) قال أبو بكر أنا ولي رسول الله (ص) بعده أعمل فيه بما كان يعمل رسول الله (ص) فيها ثم أقبل على علي والعباس فقال وأنتما تزعمان أنه فيها ظالم فاجر والله يعلم أنه فيها صادق بار تابع للحق ثم وليتها بعد أبي بكر سنتين من إمارتي فعملت فيها بما عمل رسول الله (ص) وأبو بكر وأنتما تزعمان أني فيها ظالم فاجر ... .
عمر گفت : و چون رسول خدا از دنیا رفت ابوبكر گفت : من ولی و جانشین پیامیرم ، و همانگونه كه او رفتار كرد من نیز چنان خواهم رفت ؛ سپس عمر به علی و عباس گفت : شما خیال می‌كردید كه أبو بكر ظالم و فاجر است ... سپس من بعد از ابوبكر دو سال حكومت كردم و روش رسول و ابوبكر را ادامه دادم ...
إبن أبي شيبة الكوفي ، أبو بكر عبد الله بن محمد (متوفاي235 هـ) ، الكتاب المصنف في الأحاديث والآثار ، ج 5 ، ص 469 ، ح9772 ، تحقيق : كمال يوسف الحوت ،  ناشر : مكتبة الرشد - الرياض  ، الطبعة : الأولى ، 1409هـ .
نكته مهم در این روایت این است كه ابوبكر می‌گوید : «أنا ولي رسول الله (ص) بعده»  كلمه «بعده» مطلب را روشن تر و ما را بهتر به مقصود می‌رساند .
حال سؤال این جا است كه چرا باید كلمه (ولی) و (مولی) كه در سخن رسول باید با هزاران تأویل حمل بر غیر مراد متكلم شود ولی در سخن دیگران نیازی نباشد ؟

بررسی سند روایت :
مالك بن أوس بن الحدثان النصري :
وی از روات صحیح بخاری ، مسلم و بقیه صحاح سته اهل سنت است و حتی بعضی‌ها اعتقاد داشته‌اند كه او رسول خدا صلی الله علیه وآله را نیز دیده است.
مزی در تهذیب الكمال در باره او می‌نویسد : ذكره محمد بن سعد في "الصغير "في الطبقة الثامنة من الصحابة ممن ادرك النبي صلى الله عليه وسلم ورآه ولم يحفط عنه شيئا .
محمد بن سعد وی را در كتابش (الصغیر) در طبقه هشتم از صحابه ذكر می‌كند و می‌گوید: او از كسانی است كه رسول خدا را درك كرد اما سخنی از حضرت نقل نكرده است.
المزي ، يوسف بن الزكي عبدالرحمن أبو الحجاج (متوفاي742هـ) ، تهذيب الكمال ، ج 27 ، ص 122 ، تحقيق د . بشار عواد معروف ، ناشر : مؤسسة الرسالة - بيروت ، الطبعة : الأولى ، 1400هـ – 1980م .

محمد بن مسلم معروف به ابن شهاب زهری :
از روات بخاری ، مسلم و بقیه صحاح سته اهل سنت است .
ابن حجر در باره او می‌نویسد : الفقيه الحافظ متفق على جلالته وإتقانه وهو من رؤوس الطبقة الرابعة
فقیه و حافظ بود، بر بزرگی جایگاه او اتفاق نظر است و از سران طبقه چهارم است.
العسقلاني الشافعي ، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852هـ) تقريب التهذيب ، ج 1 ، ص 506 ، تحقيق : محمد عوامة ، ناشر : دار الرشيد - سوريا ، الطبعة : الأولى ، 1406 - 1986  .

معمر بن راشد :
از روات بخاری ، مسلم و بقیه صحاح سته اهل سنت.
ذهبی در باره او می‌نویسد : معمر بن راشد أبو عروة الأزدي ... وقال أحمد لا تضم معمرا إلى أحد إلا وجدته يتقدمه كان من أطلب أهل زمانه للعلم وقال عبد الرزاق سمعت منه عشرة آلاف .
احمد گفته است: هیچ كس را نمی توان در ردیف معمر قرار داد بلكه او تقدم و برتری دارد، در زمان خودش بر همگان بر كسب دانش تقدم داشت، عبد الرزاق می‌گوید: ده هزار حدیث از وی شنیدم.
الذهبي ، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان ، (متوفاي748هـ) ، الكاشف في معرفة من له رواية في الكتب الستة ، ج 2 ، ص 282 ، تحقيق محمد عوامة ، ناشر : دار القبلة للثقافة الإسلامية ، مؤسسة علو - جدة ، الطبعة : الأولى ، 1413هـ - 1992م .
بنابراين ، سند روايت نيز قطعي است و هيچ مشكلي ندارد .

2 . ابوبكر خود را «ولی امر مسلمین» می‌دانست :
أبو بكر بعد از به خلافت رسیدن در خطبه‌هایی كه برای صحابه ایراد كرده ، با استفاده از كلمه «ولی» خود را «ولی امر مسلمین» خوانده است .
بلاذری در انساب الأشراف ، ابن قتیبه دینوری در عیون الأخبار ، طبری و ابن كثیر در تاریخشان و بسیاری دیگر از بزرگان اهل سنت ،‌ نخستین خطبه ابوبكر را این گونه نقل كرده‌اند : لما ولي أبو بكر رضي الله تعالى عنه، خطب الناس فحمد الله وأثنى عليه ثم قال: أما بعد أيها الناس فقد وليتُكم ولستُ بخيركم .
و چون ابوبكر به خلافت رسید برای مردم سخنرانی كرد و پس از حمد و ثنای الهی گفت : ای مردم من رهبر شما شده‌ام ؛ ولی بهترین شما نیستم
البلاذري ، أحمد بن يحيى بن جابر (متوفاي279هـ) أنساب الأشراف ، ج 1 ، ص 254 ؛
الدينوري ، أبو محمد عبد الله بن مسلم ابن قتيبة (متوفاي276هـ) ، عيون الأخبار ، ج 1 ، ص 34 ؛
الطبري ، أبي جعفر محمد بن جرير (متوفاي310هـ) ، تاريخ الطبري ، ص 237 ـ 238 ،  ناشر : دار الكتب العلمية – بيروت .
این خطبه با سند‌‌های صحیح نقل شده است ؛ ابن كثیر دمشقی سلفی ، بعد از نقل این خطبه می‌نویسد : وهذا إسناد صحیح .
سند این حدیث صحیح است.
القرشي الدمشقي ، إسماعيل بن عمر بن كثير أبو الفداء (متوفاي774هـ) ، البداية والنهاية ، ج 6 ، ص 301 ، ناشر : مكتبة المعارف – بيروت .

ابن قتیبه دینوری ، یعقوبی و أبو سعد الآبی ، نقل می‌كنند كه خلیفه اول خطبه‌ای خواند و گفت :
فحمد الله أبو بكر وأثنى عليه ثم قال إن الله بعث محمدا صلى الله عليه وسلم نبيا وللمؤمنين وليا فمنّ الله تعالى بمقامه بين أظهرنا حتى اختار له الله ما عنده فخلى على الناس أمرهم ليختاروا لأنفسهم في مصلحتهم متفقين غير مختلفين فاختاروني عليهم واليا ولأمورهم راعيا وما أخاف بعون الله وهنا ولا حيرة ولا جبنا وما توفيقي إلا بالله العلي العظيم عليه توكلت وإليه أنيب .
خداوند محمد را پیامبر و سرپرست و پیشوای مؤمنان قرار داد ، و به وجود او بر ما منت گذاشت تا آن كه او را نزد خودش خواند ، مردم را آزاد گذاشت تا خودشان بر اساس مصلحت‌ها پیشوا بر گزینند ؛ پس مرا به سرپرستی بر گزیدند ، به كمك خدا نه از چیزی می ترسم و نه سرگردانی احساس می كنم .
الدينوري ، أبو محمد عبد الله بن مسلم ابن قتيبة (متوفاي276هـ) ، الإمامة والسياسة ، ج 1 ، ص 18 ، تحقيق : خليل المنصور ، ناشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1418هـ - 1997م .
اليعقوبي ، أحمد بن أبي يعقوب بن جعفر بن وهب بن واضح (متوفاي292هـ) ، تاريخ اليعقوبي ، ج 2 ، ص 125 ، ناشر : دار صادر – بيروت .
الآبي ، أبو سعد منصور بن الحسين (متوفاي421هـ) ، نثر الدر في المحاضرات ، ج 1 ، ص 278 ، اسم المؤلف: تحقيق : خالد عبد الغني محفوط ، ناشر : دار الكتب العلمية - بيروت /لبنان ، الطبعة : الأولى ، 1424هـ - 2004م  .

محمد بن سعد در طبقات ، سیوطی در تاریخ الخلفاء و ابن حجر هیثمی در الصواعق و بسیاری دیگر از بزرگان اهل سنت ، خطبه دیگری را از خلیفه دوم نقل كرده‌اند كه پس از به خلافت رسیدن آن را ایراد كرده است: لما بويع أبو بكر قام خطيبا فلا والله ما خطب خطبته أحد بعد فحمد الله وأثنى عليه ثم قال أما بعد فإني وليت هذا الأمر وأنا له كاره ووالله لوددت أن بعضكم كفانيه ... .
وقتی كه با ابوبكر بیعت شد خطبه‌ای خواند كه به خدا سوگند بعد از او چنین خطبه‌ای خوانده نشد ، پس از حمد و ثنای الهی گفت : من به امر رهبری شما برگزیده شدم ؛ ولی از آن خوشنود نیستم ، دوست داشتم یكی از شما این مسؤولیت را می‌پذیرفت ...
الزهري ، محمد بن سعد بن منيع أبو عبدالله البصري (متوفاي230هـ) ، الطبقات الكبرى ، ج 3 ، ص 212 ، ناشر : دار صادر - بيروت ؛
السيوطي ، عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاي911هـ) ، تاريخ الخلفاء ، ج 1 ، ص 71 ، تحقيق : محمد محي الدين عبد الحميد ، ناشر : مطبعة السعادة - مصر ، الطبعة : الأولى ، 1371هـ - 1952م ؛
الهيثمي ، أبو العباس أحمد بن محمد بن علي ابن حجر (متوفاي973هـ ، الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة ، ج 1 ، ص 37 ، تحقيق عبد الرحمن بن عبد الله التركي - كامل محمد الخراط ، ناشر : مؤسسة الرسالة - لبنان ، الطبعة : الأولى ، 1417هـ - 1997م .

3 . انتصاب عمر به عنوان ولی :
خلیفه اول وقتی كه احساس كرد عمرش به پایان رسیده ، عمر را به جانشینی و ولایت بعد از خودش منصوب كرد و در این انتصاب صریحاً از واژه «ولی» استفاده كرد و به صحابه اعلام كرد كه عمر «ولی» مسلمین بعد از من است .
ابن حبان بستی در كتاب الثقات خود می‌نویسد :
ثم قال لعثمان اكتب هذا ما عهد عليه أبو بكر بن أبى قحافة إلى المسلمين أما بعد ثم أغمى عليه فذهب عنه فكتب عثمان أما بعد فقد استخلفت عليكم عمر بن الخطاب ولم آلكم خيرا . ثم أفاق أبو بكر فقال اقرأ على فقرأ عليه ذكر عمر فكبر أبو بكر فقال جزاك الله عن الإسلام خيرا . ثم رفع أبو بكر يديه فقال اللهم وليته بغير أمر نبيك ولم أرد بذلك إلا صلاحهم وخفت عليهم الفتنة فعملت فيهم بما أنت أعلم به وقد حضر من أمرى ما قد حضر فاجتهدت لهم الرأي فوليت عليهم خيرهم لهم وأقواهم عليهم وأحرصهم على رشدهم ولم أرد محاماة عمر فاجعله من خلفائك الراشدين يتبع هدى بنى الرحمة وهدى الصالحين بعده وأصلح له رعيته . وكتب بهذا العهد إلى الشام إلى المسلمين إلى أمراء الأجناد أن قد وليت عليكم خيركم ولم آل لنفسى ولا للمسلمين خيرا .
ابوبكر به عثمان گفت بنویس : این سفارشی است به مسلمانان ؛ اما بعد ... سپس بیهوش شد ، عثمان نوشته را ادامه داد ، عمر بن خطاب را جانشین خودم بر شما قرار دادم ، سپس ابوبكر به هوش آمد ، گفت : آنچه نوشته‌ای برایم بخوان ؟  عثمان خواند و نام عمر را برد ، ابوبكر تكبیر گویان به عثمان گفت : خدا تو را پاداش نیكو دهد .  
آنگاه ابوبكر دست‌ها را بلند كرد و گفت : خداوندا من عمر را بدون اجازه پیامبرت جانشین قرار دادم ، جز صلاح آنان و جلوگیری از فتنه قصدی نداشتم ، تو خود آگاه تری كه من در آستانه سفرم ، پس تلاش كردم تا بهترین و نیرومند ترین آنان را كه حریص بر پیشرفت آنان باشد بر گزینم . او را از جانشینان هدایتگر كه از پیامبر رحمت و صالحان پیروی نماید قرار ده ، و مردم را شایسته رهبری او گردان .
و نیز این عهد نامه را برای مسلمانان شام و فرماندهان ارتش فرستاد و به آنان گوشزد نمود كه : بهترین فرد از میان شما را امیر و رهبر شما قرار دادم .
التميمي البستي ، محمد بن حبان بن أحمد أبو حاتم (متوفاي354 هـ) ، الثقات ، ج 2 ، ص 192 ـ 193 ، تحقيق السيد شرف الدين أحمد ، ناشر : دار الفكر ، الطبعة : الأولى ، 1395هـ – 1975م .
ابن اثیر جزری می‌نویسد كه خلیفه اول بعد از انتصاب عمر به جانشینی خود ، به فرماندهان سپاه این چنین نوشت : وكتَبَ إِلى أُمرَاءِ الأجنَادِ : وَلَّيْتُ عليكم عمرَ ولم آلُ نَفْسِي وَلا المُسْلِمين خيرا ، ثم مَاتَ وَدُفِنَ لَيْلا .
ابوبكر در نامه‌ای به فرماندهان ارتش نوشت : عمر را بر شما جانشین قرار دادم ، و در این كار جز خیر خواهی برای مسلمین نخواستم ، سپس ابو بكر از دنیا رفت و شب بدنش دفن شد .
الجزري ، المبارك بن محمد ابن الأثير (متوفاي544هـ) ، معجم جامع الأصول في أحاديث الرسول ، ج 4 ، ص 109 .
استفاده از ماده «خلیفه» و «ولی» در این دو روایت ، نشانگر آن است كه در آن زمان مردم از این دو كلمه یك معنی استنباط می‌كرده‌اند و «ولی» همان معنایی داشته است كه «خلیفه» داشته است .
نه تنها خلیفه اول برای انتصاب عمر از واژه «ولی» استفاده می‌كند ؛ بلكه صحابه نیز در اعتراضی كه به ابوبكر داشتند ، از دو كلمه «ولی» و «خلیفه» در كنارهم استفاده كرده‌اند :
ابن أبی شیبه ‌می‌نویسد : عن وكيع ، وابن إدريس ، عن إسماعيل بن أبي خالد ، عن زبيد بن الحرث ، أن أبا بكر حين حضره الموت أرسل إلى عمر يستخلفه فقال الناس : تستخلف علينا فظاً غليظاً ، ولو قد ولينا كان أفظ وأغلظ ، فما تقول لربك إذا لقيته وقد استخلفت علينا عمر .
وقتی كه مرگ ابوبكر فرا رسید كسی را نزد عمر فرستاد تا وی را جانشین خودش قرار دهد ، مردم اعتراض كرده و گفتند : انسانی خشن و تندخو را جانشین می‌كنی ؟ و اگر او را بر ما مسلط نمائی خشن تر هم خواهد شد ، و چون خدا را دیدار كنی چه پاسخی برای جانشین قرار دادن عمر خواهی داشت ؟
إبن أبي شيبة الكوفي ، أبو بكر عبد الله بن محمد (متوفاي235 هـ) ، الكتاب المصنف في الأحاديث والآثار ، ج8 ، ص574 ، تحقيق : كمال يوسف الحوت ،  ناشر : مكتبة الرشد - الرياض  ، الطبعة : الأولى ، 1409هـ ؛
النميري البصري ، أبو زيد عمر بن شبة (متوفاي262هـ) ، تاريخ المدينة المنورة ، ج2 ، ص671 ، تحقيق علي محمد دندل وياسين سعد الدين بيان ، ناشر : دار الكتب العلمية - بيروت  - 1417هـ-1996م .
همچنبن ابن تیمیه حرانی ، نظریه پرداز وهابیت و مؤسس فکری این فرقه می‌نویسد : لما استخلفه أبو بكر كره خلافته طائفة حتى قال طلحة ماذا تقول لربك إذا وليت علينا فظا غليظا .
زمانی كه ابوبكر ، عمر را به جانشینی انتخاب كرد ، برخی از این انتخاب ناراحت شدند ، طلحه گفت : جواب خدا را بر جانشین قرار دادن عمر چگونه خواهى داد ، آن هنگامی كه به ملاقات او بروی و از تو سؤال شود ‌كه چرا فردی خشن و بد اخلاق را بر مردم مسلط كردی ؟
الحراني ، أحمد بن عبد الحليم بن تيمية أبو العباس (متوفاي728هـ) ، منهاج السنة النبوية ، ج7 ، ص 461 ، تحقيق د. محمد رشاد سالم ، ناشر : مؤسسة قرطبة ، الطبعة : الأولى ، 1406هـ .
در این دو روایت نیز از كلمات «استخلفه» و «ولیت» استفاده و یك معنا از آن اراده شده است .
و در جای دیگر می‌نویسد : وقد تكلموا مع الصديق في ولاية عمر وقالوا ماذا تقول لربك وقد وليت علينا فظا غليظا .
صحابه با ابوبكر در باره جانشینی عمر با او صحبت كردند و گفتند : چرا فردی خشن و تندخو را به خلافت برگزیده و بر مردم تحمیل كردى ؟ فردا جواب خدا را چه خواهى داد ؟
الحراني ، أحمد بن عبد الحليم بن تيمية أبو العباس (متوفاي728هـ) ، منهاج السنة النبوية ، ج6 ، ص155 ، تحقيق د. محمد رشاد سالم ، ناشر : مؤسسة قرطبة ، الطبعة : الأولى ، 1406هـ .

4 . عمر ، خود را «ولی امر مسلمین» می‌دانست :
خلیفه دوم نیز بعد از بیعت گرفتن از مردم و در طول دوران خلافتش خطبه‌هائی خوانده كه با استفاده از ماده «ولی» خود را «ولی امر مسلمین» خوانده است .
بلاذری در انساب الأشراف می‌نویسد :
خطب عمر بن الخطاب رضي الله عنه حين ولي فحمد الله وأثنى عليه وصلى على نبيه ثم قال : إني قد وليت عليكم ، ولولا رجائي أن أكون خيركم لكم ، وأقواكم عليكم ، وأشدكم اضطلاعاً بما ينوب من مهم أمركم ، ما توليت ذلك منكم ...
عمر پس از به خلافت رسیدنش خطبه خواند و بعد از حمد و ثنای الهی گفت: من بر شما خلیفه شده ام و اگر امید نداشتم كه بهترین و نیرومندترین و سخت گیرترین در امور زندگی برای شما باشم این مسؤولیت را نمی پذیرفتم...
البلاذري ، أحمد بن يحيى بن جابر (متوفاي279هـ) ، أنساب الأشراف  ، ج 3 ، ص 412 .
طبری می‌نویسد : وقفل عمر من الشام إلى المدينة في ذي الحجة وخطب حين أراد القفول فحمد الله وأثنى عليه وقال ألا إني قد وليت عليكم وقضيت الذي علي في الذي ولأني الله من أمركم إن شاء الله قسطنا بينكم .
عمر در ماه ذی حجه از شام بازگشت و هنگام مراجعت خطبه ای خواند و در آن پس از حمد و ثنای الهی گفت: بدانید بر شما ولایت یافته ام و با خودم عهد كرده ام كه اگر خدا خواست بین شما به عدالت رفتار نمایم.
الطبري ، أبي جعفر محمد بن جرير (متوفاي310هـ) ، تاريخ الطبري ، ج 2 ، ص 490 ،  ناشر : دار الكتب العلمية – بيروت .
القرشي الدمشقي ، إسماعيل بن عمر بن كثير أبو الفداء (متوفاي774هـ) ، البداية والنهاية ، ج 7 ، ص 79 ، ناشر : مكتبة المعارف – بيروت .
و نيز مي‌نويسد :
ذكر بعض خطبه رضي الله تعالى عنه ... عن عروة بن الزبير أن عمر رضي الله تعالى عنه خطب فحمد الله وأثنى عليه بما هو أهله ثم ذكر الناس بالله عز وجل واليوم الآخر ثم قال يا أيها الناس إني قد وليت عليكم ولولا رجاء أن أكون خيركم لكم وأقواكم عليكم وأشدكم استضلاعا بما ينوب من مهم أموركم ما توليت ذلك منكم
عروه بن زبیر خطبه عمر را چنین نقل كرده است كه وی پس از حمد و ثنای الهی گفت: ای مردم اگر امیدوار به خدمت گذاری و اصلاح امور زندگی شما نبودم حكومت بر شما را نمی پذیرفتم.
الطبري ، أبي جعفر محمد بن جرير (متوفاي310هـ) ، تاريخ الطبري ، ج 2 ، ص 572 ،  ناشر : دار الكتب العلمية – بيروت .

5 . آرزوی‌های عمر برای تعیین جانشین :
زمانی كه خلیفه دوم احساس كرد كه ضربه چاقو كاری است و به زودی از دنیا خواهد رفت ، به یاد كسانی افتاد كه در انحراف خلافت از بنی هاشم و رسیدن آن به خلیفه اول و دوم نقش اساسی داشته و بر سر پیمانی كه بسته بودند كاملاً وفادار ماندند ؛ اما دنیا با آنان وفاداری نكرد . و لذا خلیفه دوم با یادآوری نام‌های آن‌ها می‌گوید : اگر زنده بودند آنان را  «ولی امر مسلمین» قرار می دادم .
ابن قتیبه دینوری در الإمامة والسیاسه می‌نویسد :
فلما أحس بالموت قال لابنه اذهب إلى عائشة وأقرئها مني السلام واستأذنها أن أقبر في بيتها مع رسول الله ومع أبي بكر فأتاها عبد الله بن عمر فأعلمها فقالت نعم وكرامة ثم قالت يا بني أبلغ عمر سلامي وقل له لا تدع أمة محمد بلا راع استخلف عليهم ولا تدعهم بعدك هملا فإني أخشى عليهم الفتنة فأتى عبد الله فأعلمه فقال ومن تأمرني أن أستخلف لو أدركت أبا عبيدة بن الجراح باقيا استخلفته ووليته فإذا قدمت على ربي فسألني وقال لي من وليت على أمة محمد قلت أي ربي سمعت عبدك ونبيك يقول لكل أمة أمين وأمين هذه الأمة أبو عبيدة بن الجراح ولو أدركت معاذ بن جبل استخلفته فإذا قدمت على ربي فسألني من وليت على أمة محمد قلت أي ربي سمعت عبدك ونبيك يقول إن معاذ بن جبل يأتي بين يدي العلماء يوم القيامة ولو أدركت خالد بن الوليد لوليته فإذا قدمت على ربي فسألني من وليت على أمة محمد قلت أي ربي سمعت عبدك ونبيك يقول خالد بن الوليد سيف من سيوف الله سله على المشركين ... .
وقتی كه عمر احساس كرد كه در آستانه مرگ است به پسرش گفت : نزد عائشه برو ، سلام مرا به وی برسان و از وی اجازه بگیر تا مرا در خانه‌اش در كنار رسول خدا و ابوبكر دفن كنند .
عبدالله بن عمر در خواست پدرش را با عائشه در میان گذاشت ، عائشه استقبال كرد و گفت : فرزندم ! سلام مرا به عمر برسان و بگو امت محمد را بدون چوپان وامگذار ، جانشین تعیین كن ، مردم را تنها رها مكن ، من از بروز فتنه بعد از تو می ترسم ، عبد الله سفارش عائشه را به پدرش منتقل كرد .
عمر گفت : چه كسی را دستور می‌دهی تا جانشین قرار دهم ، اگر ابو عبیده جراح زنده بود او را جانشین قرار می دادم ، و چون بر پروردگارم وارد می شدم و از من سؤال می شد : چه كسی را رهبر امت محمد  قرار دادی ؟ عرضه می‌داشتم : از بنده و فرستاده‌ات شنیدم كه گفت : برای هر امتی امینی است و امین این امت ابو عبیده جراح بود ، و اگر معاذ بن جبل زنده بود او را جانشین می‌كردم و وقت ورود به محضر پروردگار و سؤال از این كه چه كسی را خلیفه بعد از خودت قرار دادی ؟ در پاسخ می‌گفتم : از بنده و پیامبرت شنیدم كه فرمود : معاذ بن جبل در قیامت پیشاپیش همه دانشمندان وارد محشر می‌شود ، و اگر خالد بن ولید زنده بود او را به جای خویش منصوب می‌كردم و در پاسخ خدای متعال می گفتم : بنده و نبی تو گفته است : خالد بن ولید شمشیری از شمشیر های خدا است كه بر مشركین بیرون آمد .
الدينوري ، أبو محمد عبد الله بن مسلم ابن قتيبة (متوفاي276هـ) ، الإمامة والسياسة ، ج 1 ، ص 25 ، تحقيق : خليل المنصور ، ناشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1418هـ - 1997م .
ابن خلدون نیز در مقدمه معروفش می‌نویسد كه عمر گفت : لو كان سالم مولى حذيفة حيا لوليته .
اگر سالم غلام (یا آزاد شده) حذیفه زنده بود او را جانشین قرار می دادم.
إبن خلدون الحضرمي ، عبد الرحمن بن محمد (متوفاي808 هـ)، مقدمة ابن خلدون ، ج 1 ، ص 194 ، ناشر : دار القلم - بيروت - 1984 ، الطبعة : الخامسة .

6 . عمر ، ولایت بعد از خودش را به شوری واگذار كرد :
ابن حجر عسقلانی در شرح صحیح بخاری بعد از نقل قضیه سپردن خلافت به شوری توسط عمر می‌نویسد كه خلیفه دوم آن‌ها را چنین نصیحت كرد :
يا علي لعل هؤلاء القوم يعلمون لك حقك وقرابتك من رسول الله صلى الله عليه وسلم وصهرك وما اتاك الله من الفقه والعلم فان وليت هذا الأمر فاتق الله فيه ثم دعا عثمان فقال يا عثمان فذكر له نحو ذلك ووقع في رواية إسرائيل عن أبي إسحاق في قصة عثمان فان ولوك هذا الأمر فاتق الله فيه ولا تحملن بني أبي معيط على رقاب الناس ...
عمر گفت : ای علی ! این مردم می‌دانند كه تو حقی داری و نزدیك‌ترین فرد به رسول خدا و داماد او هستی و از دانش و فقه دین بهره مند می باشی ، پس اگر رهبر این مردم شدی تقوای الهی را فراموش مكن ، سپس عثمان را فرا خواند و گفت : اگر بر مردم خلیفه شدی فرزندان ابی معیط را بر مردم مسلط مكن .
العسقلاني الشافعي ، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852هـ) ، فتح الباري شرح صحيح البخاري ، ج 7 ، ص 68 ، تحقيق : محب الدين الخطيب ، ناشر : دار المعرفة - بيروت.
البلاذري ، أحمد بن يحيى بن جابر (متوفاي279هـ) أنساب الأشراف ، ج 2 ، ص 259 .
بلاذري در انساب الأشراف مي‌نويسد كه عمر گفت :
يا علي ، لعل هؤلاء سيعرفون لك قرابتك من النبي صلى الله عليه وسلم وصهرك وما أنا لك الله من الفقه والعلم ، فإن وليت هذا الأمر فاتق الله فيه ، ثم دعا بعثمان فقال : يا عثمان ، لعل هؤلاء القوم يعرفون لك صهرك من رسول الله وسنك ، فإن وليت هذا الأمر فاتق الله ولا تحمل آل أبي معيط على رقاب الناس ... .
ای علی ! این مردم می‌دانند كه تو با پیغمبر نسبت فامیلی داری و داماد وی هستی و آنچه خدا از دانش و فقه به تو عنایت فرموده خبر دارند ؛ پس اگر رهبر شدی خدا را فراموش مكن و تقوا را مراعات نما ، سپس عثمان را طلبید و گفت : ای عثمان ! این مردم می‌دانند كه تو داماد پیامبر و سنّ و سالت از دیگران بیشتر است ؛ پس اگر خلافت به تو رسید از خدا به ترس و خاندان ابی معیط را بر مردم مسلط مكن .
البلاذري ، أحمد بن يحيى بن جابر (متوفاي279هـ) أنساب الأشراف ، ج 2 ، ص 259 .

7 . عبد الملك بن مروان ؛ عمر و عثمان را «ولی امر مسلمانان» می‌دانست :
استفاده از كلمه (وليّ) در تاریخ اسلام و در قرون بعد نیز كاربرد داشته است و مردم با پیروی از خلفا ، سلاطین و حاكمان را «ولی امر مسلمانان» می‌دانستند .
مسعودی در مروج الذهب ، المرسی در المحكم والمحیط ، ابن منظور در لسان العرب و أحمد زكی صفوت در جمهرة خطب العرب دانشمند معاصر سنی می‌نویسند كه عبد الملك بن مروان در زمان خلافتش این چنین خطبه خواند :
فيا معشر قريش وليكم عمر بن الخطاب فكان فظا غليظا مضيقا عليكم فسمعتم له وأطعتم ثم وليكم عثمان فكان سهلا فعدوتم عليه فقتلتموه وبعثنا عليكم مسلما يوم الحرة فقتلناكم فنحن نعلم يا معشر قريش أنكم لا تحبوننا أبدا وأنتم تذكرون يوم الحرة ونحن لا نحبكم أبدا .
ای گروه قریش ! عمر بن خطاب تندخو و خشن بود و بر شما خلافت كرد ، او را تحمل كردید و نافرمانی نكردید ، سپس عثمان كسی كه نرم و مهربان بود بر شما ولایت یافت ، با وی دشمنی كردید و او را به قتل رساندید ، در واقعه حرَه فردی را به طرف شما روانه كردیم كه با شما جنگید و افرادی از شما را كشت، ما می دانیم ، شما ما را دوست ندارید و مدام حادثه حرَه را به یاد می آورید ، ما هم شما را دوست نداریم .
المسعودي ، أبو الحسن على بن الحسين بن على (متوفاي346هـ) ، مروج الذهب ، ج 1 ، ص 401 ؛
المرسي ، أبو الحسن علي بن إسماعيل بن سيده (متوفاي458هـ) ، المحكم والمحيط الأعظم ، ج 1 ، ص 514 ، اسم المؤلف: تحقيق : عبد الحميد هنداوي ، ناشر : دار الكتب العلمية - بيروت ، الطبعة : الأولى ، 2000م ؛
الأفريقي المصري ، محمد بن مكرم بن منظور (متوفاي711هـ) ، لسان العرب ، ج 8 ، ص 166 ،  ناشر : دار صادر - بيروت ، الطبعة : الأولى ؛
صفوت ، أحمد زكي ، جمهرة خطب العرب ، ج 2 ، ص 196 ، ناشر : المكتبة العلمية - بيروت .

8 . انتصاب فرمانداران به عنوان والی :
استفاده از واژه «ولی» و اراده امامت ، سرپرستی و حكومت از آن ، كاربرد گسترده‌ای داشته است ؛ تا جایی كه در نامه‌ها و احكام فرمانداران و حاكمان دیگر مناطق اسلامی نیز در هنگام انتصاب از همین كلمه استفاده می‌شده است ؛ از جمله ابن كثیر دمشقی متن حكم خلیفه دوم را هنگام انتصاب أبو موسی اشعری به حكومت بصره این گونه نقل می‌كند : وكتب إلى اهل البصرة اني قد وليت عليكم أبا موسى لياخذ من قويكم لضعيفكم وليقاتل بكم عدوكم وليدفع عن دينكم ... .
عمر به مردم بصره نوشت : من ابو موسی را والی قرار دادم تا حق ضعیفان را از افراد قوی و نیرومند شما بگیرد و با دشمن شما به جنگد و از دین دفاع نماید ...
القرشي الدمشقي ، إسماعيل بن عمر بن كثير أبو الفداء (متوفاي774هـ) ، البداية والنهاية ، ج 7 ، ص 82 ، ناشر : مكتبة المعارف – بيروت .
استفاده از اين واژه اختصاص به خليفه دوم نداشته ؛ بلكه ديگر خلفا نيز به هنگام انتصاب فرماندارانشان از همين كلمه استفاده مي‌كردند .
بلاذري در انساب الأشراف مي‌نويسد : وولى عبد الملك قطن بن عبد الله الكوفة أربعين يوماً، ثم عزله وولى بشراً وقال: قد وليت عليكم بشراً وأمرته بالإحسان إلى محسنكم ... .
عبد الملك شهر كوفه را به مدت چهل روز تحت رهبری قطن بن عبد الله قرار داد سپس او را عزل كرد و بشر را حاكم كرد و به مردم گفت: بشر را بر شما امارت دادم و دستور دادم تا به خوبان شما خوبی كند.
(البلاذري ، أحمد بن يحيى بن جابر (متوفاي279هـ) أنساب الأشراف ، ج 2 ، ص 411 .)
طبری و ابن جوزی در تاریخشان می‌نویسند كه معاویة بن أبوسفیان هنگام انتصاب عبید الله بن زیاد خطاب به مردم بصره گفت : ثم قال قد وليت عليكم ابن أخي عبيد الله بن زياد
پسر برادرم عبید الله بن زیاد را والی قرار دادم .
الطبري ، أبي جعفر محمد بن جرير (متوفاي310هـ) ، تاريخ الطبري ، ج 3 ، ص 245  ،  ناشر : دار الكتب العلمية – بيروت ؛
إبن جوزي ، عبد الرحمن بن علي بن محمد أبو الفرج (متوفاي597هـ) المنتظم في تاريخ الملوك والأمم ، ج 5 ، ص 278 ـ 279  ، ناشر : دار صادر - بيروت ، الطبعة : الأولى ، 1358هـ .

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مولودی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 ذی قعده

١ـ ولادت با سعادت حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها)٢ـ مرگ اشعث بن قیس٣ـ وقوع جنگ بدر صغری ١ـ...


ادامه ...

11 ذی قعده

میلاد با سعادت حضرت ثامن الحجج، امام علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) روز یازدهم ذیقعده سال ١٤٨...


ادامه ...

15 ذی قعده

كشتار وسیع بازماندگان بنی امیه توسط بنی عباس در پانزدهم ذیقعده سال ١٣٢ هـ.ق ، بعد از قیام...


ادامه ...

17 ذی قعده

تبعید حضرت موسی بن جعفر (علیهما السلام) از مدینه به عراق در هفدهم ذیقعده سال ١٧٩ هـ .ق....


ادامه ...

23 ذی قعده

وقوع غزوه بنی قریظه در بیست و سوم ذیقعده سال پنجم هـ .ق. غزوه بنی قریظه به فرماندهی...


ادامه ...

25 ذی قعده

١ـ روز دَحوالارض٢ـ حركت رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) از مدینه به قصد حجه...


ادامه ...

30 ذی قعده

شهادت امام جواد (علیه السلام) در روز سی ام ذی‌قعده سال ٢٢٠ هـ .ق. شهادت نهمین پیشوای شیعیان...


ادامه ...
0123456

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page