حدیث ثقلین به تواتر در کتاب اهل سنت آمده است به طور مثال :
به زودی فرستاده پروردگارم می آید ، و من دعوت حق را اجابت می کنم و همانا در میان شما دو چیز سنگین و گران بها به جای می گذارم ، اول آن ها کتاب خدا است که در آن هدایت و نور است و دوم اهل بیتم ، شما را به خدا اهل بیتم را از یاد نبرید ، شما را به خدا اهل پیغمبر را فراموش نکنید
منابع حدیث : صحیح مسلم – باب فضائل علی – ج 5 – ص 122 ،صحیح ترمذی – ج5 – ص 2728 ، مستدرک حاکم – ج3 – ص 148 – مسند امام حنبل – ج3 – ص 17
من در میان شما دو چیز گران بها می گذارم که یکی کتاب خداست و دیگری خاندان من و خانواده ام هستند . تا هنگامی که به آن دو چنگ بزنید ، هرگز پس از من گمراه نخواهید شد ، از آن ها جلو نیفتید که بیچاره می شوید و از آن ها عقب نیفتید که بد بخت می شوید. و به آن ها چیزی نیاموزید که آنان از شما داناترند.
صحیح ترمذی ج 5 ص 621-صحیح مسلم ج7 ص 123 –مستدرک حاکم – صحیح مسلم ج 7 ص123 – مسند حنبل ج3 ص 14-کنزالعمال ج1 ص 185 تا 187 – خصائص نصائی ج 15
هان ، من در میان شما دو چیز سنگین و گران بها باقی می گذارم ، یکی کتاب خدای عزوجل است ، آن ریسمان الهی است که هر که آن را پیروی کند هدایت شده است و هرکه از آن جدا شود گمراه است و اهل بیتم! من شما را نسبت به اهل بیتم سفارش می کنم (و سه بار این جمله را تکرار فرمود . ما گفتیم : اهل بیت چه کسانی هستند؟ زنانش؟! گفت : نه به خدا قسم ، چرا که زن ممکن است ، مدت زمانی با شوهرش باشد سپس او را طلاق دهد و به سوی پدر وقومش بازگردد ولی اهل بیتش ، اصل و ریشه و خانواده اشت هستند که پس از او صدقه بر آنان حرام شده است . صحیح مسلم ج 7 ص 123
تمسك به قرآن و تمسك به اهل بیت عصمت و طهارت بهترین راه برای ایجاد وحدت است.حدیث ثقلین بهترین رهنمودی است برای ایجاد وحدت میان امت اسلامی و جلوگیری از هرگونه تشتت ، به طوری كه در قرآن ولایت اهل بیت و محبت اهل بیت (سلام الله علیهم) اجر رسالت قرار گرفته است .
آقای ابنتیمیه در منهاج السنه، جلد7، صفحه317 وقتی به قضیه حدیث ثقلین كه میرسد میگوید :
اشكال كار این است كه این حدیث را فقط مسلم در صحیحش آورده، بخاری نیاورده است
یعنی اگر واقعا حدیث واقعیت داشت باید آقای محمد بن اسماعیل بخاری هم آورده بود. البته اگر كسی كتاب منهاج السنه را ملاحظه كند خیلی از موارد وقتی ابنتیمیه از ایراد اشكال وقتی عاجز میماند در برابر سخنان محكم و متقن علامه حلی نمیتواند مقاومت كند متوسل میشود كه این روایت در صحیحین یا در صحیح بخاری و مسلم نیست.
اولاً صحیحین تمام مسائل اسلامی رو نیاوردهاند ؛ یعنی این طوری نیست كه بخاری و مسلم تمام روایاتی را كه مربوط به مسائل اعتقادی ، مباحث اخلاقی و احكام است همه را استیعاب كرده باشند
خود آقای بخاری صراحت دارد و میگوید:
من خیلی از احادیث صحیح را در این كتابم نیاوردم، فقط به خاطر این كه كتابم طولانی نشود».
كتاب «تغلیق التعلیق»، ج5، ص420 تألیف آقای ابنحجر عسقلانی، متوفای852، چاپ المكتب الاسلامی اردن.
نكته دوم : روایاتی را كه آورده در صحیح مسلم آمده ،نویسنده معتقد است كه این روایت اجماعی است و در حد تواتر است. اتفاقاً خوشبختانه حدیث ثقلین در صحیح مسلم آمده و این دلیل بر این است كه حدیث ثقلین حدیث مجمعٌ علیه است.
حدیث ثقلین و دلالت بر ولایت اهل بیت
همچنین ابنتیمیه میگویند كه حالا اگر كه صحیح هم كه باشد از كجا دلالت بر امامت علی بن ابیطالب یا أئمه دارد؟
منهاج السنه، ج7، ص317 ، مجموع فتاوی ،ج13، ص113، كتاب المغنی قاضی عبدالجبار، ج20، ص191، تحفه اثناعشریه كه چاپ پاكستان بنده دارم، ص439،
در كتاب صحیح ترمذی كه بعضی معتقدند آقای ترمذی شرط نقل روایتش بیش و سختتر از شرط مسلم و بخاری بوده ، این تعبیر رو به كار میبرند:
إن أخذتم بهما لن تضلّوا
اگر شما به كتاب و عترت اخذ بكنید قطعاً گمراه نخواهید شد.
این واژه «إن أخذتم بهما لن تضلوا» یعنی گمراه نشدن جاودانگی را در روایت ، نبی مكرم منوط فرموده به أخذ از قرآن و اهل بیت.
واژه بعدی كه دلالت بر امامت اهل بیت میكند و تبعیت مطلق از اهل بیت میكند امر به اعتصام است :
لن تضلوا ان اعتصمتم كتاب الله و عترتی اهل بیتی
در میان شما چیزی گذاشتهام كه اگر به آن ها اعتصام بكنید و به آن ها تكیه بزنید به هیچ وجه گمراه نخواهید شد: كتاب خدا و عترت من؛ اهل بیت من.
مشخص است كه وقتی پیغمبر اكرم دستور میدهد ما از قرآن و اهل بیت اخذ بكنیم ، «ان اخذتم لن تضلوا» دستور میدهد به آن ها تمسك كنید، دستور میدهد از آن ها تبعیت كنید، دستور میدهد به آن ها اعتصام بكنید ، جز با امامت اهل بیت و ولایت تامه اهل بیت که عصمت را دار می باشند و انسان را به سازگاری می رسانند به هیچ وجه سازگاری ندارد.
نكته دیگری كه عزیزان توجه بكنند ، جمله نبی مكرم است كه
لایفترقان حتی یردا عليّ الحوض
این دو از همدیگر جدا نمیشوند تا در حوض كوثر به من ملحق شوند.
«این واژه لن یفترقا حتی یردا علی الحوض» میخواهد چه را بفهماند؟ همان گونهای كه قرآن ، بدون قید و شرط ، امام و هدایت و پیشوای ما است اهل بیت هم امام و پیشوا و الگوی مایند .
از همه این ها بالاتر، در بعضی از اسانید ، در همین سندهایی كه الآن عرض كردم ؛ مسند احمد، ج5، ص182 ، مجمع الزوائد، ج1، ص170 و مصادر دیگر ، پیغمبر اكرم از كتاب و سنت به جای ثقلین تعبیر میكند به خلیفتین . میگوید :
من گمان میكنم این جا دیگه كوچك ترین راه خدشه نیست
إنّی تاركٌ فیكم خلیفتین كتاب الله حبلٌ ممدودٌ ما بین السماء و الارض و عترتی و اهل بیتی.
این را هم آقای هیثمی میگوید : طبرانی در معجم كبیرش آورده و رجالش همه ثقه هستند.
واژه خلیفتین را ما میخواهیم چطور معنا كنیم؟ هر معنایی شما در كتاب های لغت یا در عرف مردم برای واژه خلیفه دارید همان تعبیر را شما در قرآن و عترت به كار ببرید ، در اینجا امامت و زعامت اهل بیت از حدیث ثقلین كاملاً استفاده میشود .
عصمت در حدیث ثقلین
در رابطه با این كه ما عصمت را از این حدیث ثقلین برداشت می شود یا نه؟ . پیغمبر اكرم میفرماید:
إنی تاركٌ فیكم الثقلین كتاب الله و عترتی إن تمسكتم بهما لن تضلوا بعدی
دستور تمسك به قرآن و اهل بیت داده و هیچ قیدی هم نیاورده ، مثلاً میتوانست قید بیاورد كه تمسك به اهل بیت كنید اگر راست گفتند ، تمسك به اهل بیت كنید اگر چنین بود. از نظر منطق؛ اگر یك عبارتی از یك حكیمی آمد و تقیید به قیدی نشد، استفاده اطلاق میكنند . حدیث ثقلین دلالت میكند بر این كه تمسك به كتاب و سنت به صورت مطلق من دون قیدٍ و شرطٍ واجب است. قطعاً اگر طاعت از یك فرد برای جامعه یا افرادی ؛ آنهم بدون قیدٍ و شرطٍ است، اگر چنانچه این فرد دارای تقصیری باشد یا دارای خطایی باشد و سهوی باشد، خلاف لازم میاد چون پیغمبر اكرم كتاب و عترت را برای هدایت مردم راهنمایی كرد . اگر چناچه اهل بیت دچار سهو بشوند ، خطا و لغزش بشوند، نه تنها هدایت لازم نمیآید ؛ بلكه ــ نستجیر بالله ــ ضلالت لازم میآید. خداوند در باره پیغمبر اكرم میفرماید :
ماینطق عن الهوی إن هو إلا وحی یوحی.
و اضافه بر این ، نبی مكرم قسم یاد كرد، فرمود:
فوالذی نفسی بیده، ماخرج منّی إلا حق
قسم به خدایی كه جان من پیغمبر در قبضه ید اوست جز حق از من صادر نمیشود.
كتاب مسند، ج2، ص164، ص192، مستدرك حاكم، ج1، ص106و ده ها مصادر متعدد دیگر.
نكته دوم این كه خداوند عالم عترت را عِدل ، هم سنگ قرآن ، هموزن و همترازوی قرآن قرار داده است. از این ما میفهمیم همان گونه كه قرآن كلام حق است ، هیچ لغزشی ، خطای، نسیانی ، سهوی در قرآن نیست ، كسی یا چیزی كه هم سنگ قرآن قرار میگیرد ، باید این شرایط را داشته باشد .
مؤید این مطلب عبارتی است كه آقای فخر رازی در ذیل آیه شریفه « یا أيّها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منكم » میگوید :
خدای عالم وقتی به صورت قاطع دستور می دهد از یك فردی اطاعت كنید، اون فرد باید حتماً معصوم از خطا باشد .تفسیر كبیر فخر رازی،ج10،ص144.
حدیث ثقلین و مهدویت
حدیثی كه واژه «لن یفترقا» یا «لن یتفرقا» دارد از نظر سند ، علمای اهل سنت اعتراف بر صحتش دارند . این از نظر سند ،از نظر دلالت ، رسول گرامی بیان میكند ، بیان رسول اكرم بیانی است كه (ماینطق عن الهوی) بلكه (ان هو الا وحی یوحی) است
نبی مكرم كه میفرماید :
كتاب خدا قرآن و عترت من همواره با هم هستند و از هم جدا نمیشوند .
این نشان میدهد مادامی كه انسان در كره زمین وجود دارد و قرآن بقاء و استمرار دارد ، یك نفر از اهل بیت هم در كنار قرآن باید باشد . اگر چناچه قرآن باشد بدون اهل بیت لازم میآید ــ نستجیر بالله ــ كذب سخن نبی مكرم است و پناه بر خدا از این نسبت به وجود پیامبر عظیم الشان
بعضی از بزرگان اهل سنت مثل علامه سمهودی در جواهر العقدین ، ص244 همین تعبیر را دارد ، خیلی زیبا و عالی بیان كرده. ایشان میفرماید:
این نشان میدهد كه در تمام زمان ها فردی از اهل بیت هست كه مردم بر او تمسك كنند همان طوری كه قرآن در تمام زمان ها این چنین است
كتاب الله و سنتی
در رابطه با كتاب الله و سنتی که اهل سنت زیاد بکار می برند همان طوری كه آقای ابنتیمیه و دوستانش در خیلی از قضایا میگویند كه این روایت چون در صحیح بخاری و مسلم نیامده است، پس اعتبار ندارد ، ما همین رابه خودشون بر میگردانیم و میگوییم : آیا كتاب الله و سنتی در صحیح بخاری و مسلم آمده؟ خیر نیامده . آیا حدیث كتاب الله و سنتی در سایر صحاح سته آمده ؟ سنن نسایی آمده ؟ سنن ابنماجه آمده ؟ سنن ابیداوود آمده ؟ آیا صحیح ترمذی آمده ؟ قطعا نیامده است. این خودش نشانگر آن است كه از دیدگاه مؤلفان صحاح سته حدیث (كتاب الله و سنتی) جایگاه معتبری نداشت.
فقط در كتاب موطا مالك آمده و آن هم به صورت مرفوع و منقطع . یعنی سند به نبی مكرم متصل نشده و همه میدانند كه حدیث مرفوع و حدیثی كه منقطع باشد یكی از سلسله سند او ذكر نشده باشد ، قابل استناد نیست . حاكم نیشابوری بزرگان علم رجال اهل سنت این روایت رو آورده در مستدرك و اشاره میكند در جلد1، ص93 با این تعبیر:
ذكر الإعتصام بالسنة فی هذه الخطبة غریبٌ
این هایی كه نقل كردند كه (كتاب الله و سنتی) این خیلی غریب است .
خوب حدیث غریب، آن هم به صورت مطلق حائز درجه اعتبار نیست . این روایت در مسند آقای احمد بن حنبل نیز نیامده، آقای احمد میگوید : هر روایتی كه در مسند من نیامد ، بدانید كه اون روایت صحیح نیست .
ابنحجر هیثمی در كتابی كه در ردّ عقائد شیعه نوشته ، یك تعبیر خیلی زیبایی دارد و میگوید :
در حدیث ثقلین كه نبی مكرم ما تحریك و تشویق فرموده كه تمسك كنیم به اهل بیت، این اشاره است كه وجود اهل بیتی كه اهلیت برای تمسك دارد تا قیام قیامت از صفحه گیتی برداشته نمیشود همان گونهای كه كتاب عزیز خدا هم این چنین است، و لذا اهل بیت موجب امنیت اهل زمین هستند.
الصواعق المحرقه، ج2، ص442 چاپ عربستان
دودمان بنیامیه این حدیث را جعل كردند تا بتوانند مردم را از اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام منصرف كنند ، مردم را از اهل بیت جدا كنند ، مردم را نگذارند كه دَرِ خانه اهل البیت بروند ، نگذارند مردم ازمكتب اهل بیت سخنان اصیل اسلامی و معارف زلال اهل دینی را فرا بگیرند .
مشخص است كه این روایت قابل اعتماد نبوده كه این ها همه از او اعراض كردهاند و گر نه هیچ دلیلی نداشت كه مثلاً مسلم كه (كتاب الله و عترتی) رو آورده اگر از دیدگاه ایشان صحیح میبود ، این رو میآورد. یا جناب احمد بن حنبل با اسانید متعدد و صحیح (كتاب الله و عترتی) را آورده ، (كتاب الله و سنتی) رو نیاورده ، تصریح هم دارد كه اگر روایتی در مسند من نیافتید بدانید این روایت صحیح نیست و همچنین سایر صحاح سته ، نیاوردند. این خودش نشانگر آن است كه از دیدگاه مؤلفان صحاح سته حدیث (كتاب الله و سنتی) جایگاه معتبری نداشت.
این كه (كتاب الله و سنتی) بر فرض این كه صحیح هم باشد ، منافات با (كتاب الله و عترتی) ندارد ؛ چون عترت پیغمبر جز سنت پیغمبر چیز دیگری را بیان نمیكند . آقای عمر بن الخطاب در اون آخرین لحظاتی كه از دنیا میرفت به ابنعباس كه به عیادت او رفته بود ، این عبارت را گفت:
أما إن أحراهم إن ولیها أن یحملهم على كتاب الله وسنة نبیهم صاحبك - یعنی علیا
ابنعباس! در میان صحابه تنها كسی كه شایستگی دارد، اگر ولایت امر را به عهده بگیرد مردم را به كتاب خدا و سنت پیغمبر وادار كند، فامیل تو و رفیق تو علی بن ابیطالب است،
تاریخ مدینه المنوره، ج3، ص883
در این زمینه ما روایات متعددی داریم در منابع اهل سنت كه آقا امیر المؤمنین (ع)هم وارث سنت پیغمبر بود و تنها كسی بود كه طبق اعتراف جناب عمر بن الخطاب كه مردم را وادار میكند به عمل به سنت پیغمبر، همان طوری كه غیر علی این طوری بود ، فرزندان او این طوری هستند . دشمنان اهل بیت ــ چه دودمان بنی امیه و چه دودمان بنی العباس ــ نهایت تلاش را كردند كه از ائمه نقطه ضعف بگیرند . اگر توانستند از این دوازده امام دودمان بنی امیه یك عمل مكروه خلاف سنت پیغمبر ثبت كرده باشند ، بنده از كلّ حرفم برمیگردیم . ائمه علیهم السلام كلاً بحثشان در این است كه گفتار ما گفتار پیغمبر است و ما سخنی جز گفتار پیغمبر نداریم
مرحوم كلینی در كافی روایات متعددی در این زمینه نقل میكند كه از قتیبه میگوید :
مردی از امام صادق پرسید، حضرت جواب داد، بعد مسائل متعددی برای سائل این سؤال پیش آمد كه این سخنان را حضرت از پیش خودشون پاسخ میدهند یا اینكه نه ، این سنت پیغمبر است ؟ حضرت فرمودند: هرچه سخن ما برای شما بیان میكنیم، حكمی از احكام الهی را میگوئیم چیزی را كه رأی شخصی خودمان باشد برای شما بیان نمیكنیم،
كتاب كافی، ج1، ص58
جناب احمد بن حنبل در فضائل الصحابه ، ج2 ، ص663 كه نقل میكند از نبی مكرم صلی الله علیه و آله و سلم كه فرمود :
ای علی ! تو وارث من هستی . حضرت امیر سؤال كرد : من چه چیزی از تو ارث میبرم؟ حضرت فرمود: آن چه را كه انبیاء گذشته برای اولیاء خود به جای گذاشتند همان را هم من برای تو ارث میگذارم و آن عبارت است از كتاب الهی و سنت پیغمبر .
این روایت را علاوه بر احمد حنبل ، ابن مغازلی در المناقب ، ص42، ح65 و آقای حاكم نیشابوری در مستدرك ، ج3 ، ص136 و آقای ابنعساكر در تایخ دمشق ، ج21، ص415، ج42، ص53 و جناب خوارزمی در مناقب ، ص152 نقل میكنند .
با توجه به این كه سنت پیغمبر یك قرن بعد از رحلت آن بزرگوار تدوین و جمعآوری شد، آیا این قابل توجیه است كه پیغمبر فرموده باشد (كتاب الله و سنتی) و حال آن كه سنت آن حضرت در زمان ایشان پراكنده باشد و یك قرن بعد سنت تدوین بشود. این چگونه قابل توجیه است؟
خلفاء مخصوصاً جناب ابوبكر بعد از اینكه خلافت رو به دست گرفتند و مانع نقل حدیث شدند و احادیثی كه بوده همه را آتش زدند، من گمان نمیكنم هیچ منصف حتی غیر منصفین از اهل سنت هم این رو انكار كرده باشند. جناب ذهبی در تذكرة الحفّاظ، ج1، ص5 و جناب دكتر صبحی صالح در كتاب علوم الحدیث، ص30 ایشان به عنوان یكی امر قطعی و مسلّم میگوید:
إنّ ابابكر جمع احادیث النبی فی كتاب فبلغ عددها خمس مائة حدیث ثمّ دعا بنار فأحرقها
جناب ابوبكر پس از اینكه خلافت را به دست گرفت تمام احادیث پیغمبر رو جمع كرد و بعد آتشی رو فراهم كرد تمام این احادیث رو كه عددش به پانصد روایت میرسید همه را آتش زد.
یا در بعضی از مصادر اهل سنت آمده از قول امّالمؤمنین عایشه، میگوید:
جناب عایشه میگوید پدرم تمام احادیث پیغمبر رو جمع كرد و تا صبح با نگرانی به سر برد. وقتی صبح شد به من گفت: دخترم این احادیث رو بیار. احادیث رو بردم كه آمارش پانصد تا بیشتر نبود، اینها را همه را آتش زد. كتاب السنة الشریفه، ص264 و الإعتصام بحبل الله المتین، ج1، ص30
و همچنین دستور دادند كه هیچ كسی حق ندارد سنت پیغمبر و احادیث او را نقل كند. و روایات متعددی داریم بر اینكه جناب خلیفه دوم هم افراد رو تهدید میكرد بر خودداری از نقل احادیث. كتاب اخبار مدینه منوره، ج3،ص800 را ببینند كه جناب ابنكثیر دمشقی سلفی هم از قول ابوحریره نقل میكند كه ابوحریره میگفت: جناب عمر به من گفت:
لتتركنّ الحدیث عن رسول الله و لألحقنّك بارض دوس
سخن از پیغمبر و حدیث پیغمبر رو باید كنار بگذاری وگرنه تو را تبعید میكنم به همان منطقهای كه از آنجا آمده بودی، منطقه دوس.
و افراد دیگری متعدد این رو نقل میكنند كه خود جناب ابوحریره بارها میگفت:
لقد حدّثتكم باحادیث لو حدثتكم بزمن عمَر لضربنی بالدرّة.
اگر چنان چه من در زمان عمَر روایتی از پیغمبر نقل میكردم با شلاق و تازیانه مرا میزد،
كتاب جامع بیان العلم ابنعبدالبر،ج2، ص121 ، البدایة و النهایة، ج8،ص107 ، تذكرة الحفّاظ ذهبی، ج1،ص7.
شما ببینید در این قضایا كار به كجا رسید. كار به جایی رسید كه مردم حتی نماز پیغمبر را كه نزدیك بیست سال و اندی دیده بودند، در طول این سی سال، بیست و پنج سال فراموش كردند حتی نمازی كه پیغمبر در مرأی و منظر مردم میخواندند. روایتی كه در صحیح بخاری آمده است، این دیگر روایتی نیست كه بگوییم احتیاج به بررسی سند دارد، كه از آقای مكرّب از عمران بن حصین نقل میكند:
صلّی مع علی بالبصرة فقال: ذكّرنا هذا الرجل صلاةً كنّا نصلّیها مع رسول الله
وقتی كه علی در بصره نماز خواند صحابهای كه در نماز حضرت شركت كرده بودند گقتند: نماز علی یادآور نماز پیغمبر بود، این نماز همان نمازی است كه پیغمبر میخواند.
كتاب صحیح بخاری، ج1، ص200، ح784 - كتاب صحیح مسلم، ج2، ص8 و در این چاپ جدید ص169، ح393(باب اثبات التكبیر من كتاب الصلاة)
جالب این جاست جناب آقای شافعی، رئیس شافعی مذهبها در كتاب الأمّ، ج1، ص 208 نقل میكند از وهب بن كیسان، میگوید:
كلّ سنن رسول الله قد غُيّرت حتی الصلاة.
تمام سنت پیغمبر دستخوش تغییر شد حتی نماز.
این سنتی كه آقایان میفرمایند: (كتاب الله و سنتی) آیا وجود خارجی دارد؟ بعد از نبی مكرم با این سنت پیغمبر چه شد؟ این روایات چه پیامی دارند و چه بیانی دارند؟ و این قضیه به همین شكل ادامه داشت تا زمان آقای عمر بن عبدالعزیز خلیفه اموی تقریباً تا آخر قرن دوم هجری نزدیك سال 98 هجری، ایشان به فكر افتاد بر اینكه این سنت پیغمبر كه فراموش شد و این خسارت سنگین و ضربه بزرگی است بر جامعه اسلامی و كه دستور داد سنت پیغمبر را بنویسند ولی اینكه آیا این دستور عمل شد یا نه؟ این دیگر قابل تأمل است. جناب سیوطی كه از استوانههای علمی اهل سنت است، در كتاب تدریب الراوی، ج1، ص40 میفرماید:
ابتداء تدوین الحدیث وقع علی رأس المائة فی خلافة عمر بن عبدالعزیز بأمره
در رأس سال 100 هجری این تدوین حدیث و كتابت حدیث و سنت پیغمبر آغاز شد.
و همچنین در صفحه90، جلد اول میفرماید:
فكتب عمر بن عبدالعزیز الی الآفاق یقول: انظروا حدیث رسول الله فاجمعوه
ببینید احادیث پیغمبر در نزد چه كسانی است آن ها را جمع كنید.
در روایت دیگری میگوید: من میترسم از این كه احادیث و روایات پیغمبر دستخوش تغییر و به فراموشی سپرده شود و ایشان دستور داد كه این قضیه را بنویسند، میگوید: دستور دادند كه جناب آقای زهری متوفای 124هجری این احادیث پیغمبر را بنویسد، كه جناب آقای ابنحجر عسقلانی ــ این را آقایان دقت كنند ــ كه از اركان علمی اهل سنت است در كتاب تهذیب التهذیب، ج9، ص449 در ترجمه آقای محمد بن شهاب زهری میفرماید:
لمیدوّن هذا العلم أحد قبل تدوین زهری
قبل از اینكه آقای زهری اقدام كند برای تدوین سنت، احدی در این زمینه اقدام نكرد.
جناب دارمی در سننش، ج1، ص92، ح410 از قول جناب زهری میگوید:
قال الزهری: كنّا نكره كتابة العلم حتی أكرهنا علیه السلطان
اصلاً ما با توجه به آن چه كه سنت خلفاء بوده نوشتن علم و سنت پیغمبر را كراهت داشتیم، علاقه نداشتیم تا از طرف حكومت ما را وادار كردند كه این روایات پیغمبر نوشته بشود.
وقتی روی یك فنری فشار میآید، هرچه این فشار بیشتر باشد دست كه برمیداریم جهش این فنر بیشتر خواهد بود. شما ببینید، نزدیك 90 یا 100 یا 120 سال مردم را جلوگیری كردند از نقل حدیث. نقل حدیث شده بود جرم نابخشودنی. یك دفعه دست از روی این فنر برداشتند، مردم شروع كردند به حدیث روی آوردن. وقتی كه به حدیث روی آوردند، شما این را ملاحظه بفرمایید، هر كسی از جایش پا شد و شروع كرد به نقل حدیث. جناب آقای بخاری محمد بن اسماعیل متوفای 256هجری، صاحب كتاب صحیح كه ایشان میگوید: من این كتاب صحیحم را از میان ششصد هزار روایت انتخاب كردم. نمیدانم عزیزان این امر رو توجه دارند یا نه؟ آمار والله تكان دهنده است. كه آقایان میفرمایند: این كتاب صحیح بخاری با حذف مكرّراتش، 2761روایت بیشتر ندارد. 2761روایت تمام احادیث بخاری است با حذف مكررات و میگوید: من این رو از میان ششصد هزار روایت انتخاب كردم. علاقه مندان میتوانند تاریخ بغداد خطیب بغدادی،ج2، ص8، شماره424 و ارشاد الساری، ج1، ص50 و جامع الأصول آقای جزری، ج1، ص109 مراجعه كنند.
این مشخص كننده این است كه: اولاً بعد از تصدی جناب ابوبكر و بعد از او آقای عمر، بعد آقای عثمان از نقل حدیث و سنت پیغمبر ممانعت كردند. بعد از نزدیك نود و اندی سال شروع كردند احادیث را نوشتن. به قول معروف هر كسی كه ننهاش خانهاش راه نمیداد میآمد و بازار حدیث سازی به راه میانداخت، كارخانه تولید حدیث تأسیس میكرد. و این باعث میشود كه آقای بخاری بیاید 2761 روایتش را از بین ششصد هزار گزینش كند. او هم كه گزینش كرده با این همه روایات غیر صحیح، روایات اسرائیلیات، روایاتی كه جسارت به نبی مكرم، تفضیل انبیاء بر پیغمبر، پیغمبر میآمد در مسجد با حالت جنابت نماز میخواند، بعد وسط نماز میرفت غسل میكرد و دوباره میآمد. با توجه به این، ما این سؤال را داریم؛ میفرمایید: (كتاب الله و سنتی)، در این حدود یك قرن، مردم به كدام سنت عمل میكردند، این تاریخ سنت است.
ما در قرآن مُنزل كه شك و شبههای در آن نیست كه قرآن (بیانٌ للناس و هديً و موْعظةً للمتقین) است و برای مردم آمده، (ونزلنا علیك الكتاب تبیاناً لكل شیء)، نحل، آیه89 و آلعمران، آیه138. (ولا رطبٍ و لا یابسٍ إلا فی كتابٍ مبینٍ)، انعام، آیه59.
خدای عالم صراحت دارد در سوره نحل، آیه44 میفرماید:
و انزلنا الیك الذكر لتبین للناس ما نزّل الیهم لعلهم یتفكرون.
این اولاً تو دهنی است به آن هایی كه میگویند: ما بدون روایت اهل بیت و بدون احادیث پیغمبر و سنت میتوانیم از قرآن استفاده كنیم، قرآن برای ما كفایت میكند، حسبنا كتاب الله سر میدهند، در حقیقت از مصادیق (نؤمن ببعض الكتاب و نكفر ببعض الكتاب) است. این آیه خیلی واضح و روشنی است كه پیغمبر قرآن را برای تو نازل كردیم تا این آیات ما را برای مردم بیان كنید، آن چه كه برای مردم نازل میشود تو مبین ما نزّل الیهم هستی، شاید فكر و اندیشه این ها به كار بیفتد.
باز در همین سوره، آیه64 میفرماید:
وَ ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ إِلاَّ لِتُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِی اخْتَلَفُوا فیهِ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (64)
ما قرآن را بر تو نازل نكردیم مگر براى این كه آن چه را در آن اختلاف دارند، براى آن ها روشن كنى؛ و(این قرآن) مایه هدایت و رحمت است براى قومى كه ایمان مىآورند
پیغمبر اكرم به امیر المؤمنین (ع)فرمود:
یا علی أنت تبین لأمّتی ما اختلفوا فیه بعدی
ای علی تو بعد از من مبيّن امت هستی.
حاكم نیشابوری، در مستدرك، ج3، ص122 میفرماید:
هذا حدیث صحیح علی شرط الشیخین
شرط بخاری و مسلم در این هست.
علم امامت و حدیث ثقلین
هم قران چیز گران قدر و نفیس است و هم اهل بیت، چرا؟ زیرا هم كتاب وهم اهل بیت معدن علوم لدنّی الهی هستند . یعنی همان طوری كه قرآن نشأت گرفته از علم لدنّی حق است، علوم اهل بیت هم نشأت گرفته از علوم لدنّی خدای عالم است. هر دو مشتمل بر اسرار جاودانه است و حكمت های خیلی بلند و احكام شرعیه است.
احتجاج امیرمومنان (ع) به حدیث ثقلین
نویسنده: یاسر جهانی پور
حدیث ثقلین، از جمله احادیث معروف و متواتری است که در کتب شیعه و سنی ، تقریباً با مضامینی شبیه به هم ، وارد شده و سند بسیار محکمی بر شخصیت و مقام اهل بیت و عظمت آن هاست. همچنین دلیل محکمی بر شایستگی و نبوغ آسمانی ایشان و مرجعیتشان در جمیع احکام و نمونه بارز دیگری بر خلافت بلافصل امیرمؤمنان (ع) است. پیامبر(ص) در جمع یارانش فرمود:
"انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله وعترتی اهل بیتی ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا ابداً ولن یفترقا حتی یردا علیّ الحوض؛ همانا من در میان شما پس از خود، دو بار سنگین را به امانت میگذارم: کتاب خدا و عترت و اهل بیتم. تا زمانی که به این دو تمسک بجویید، گمراه نخواهید شد. این دو از هم جدا نمیشوند تا زمانی که در حوض کوثر بر من وارد شوند".
شیخ طبرسی در کتاب الاحتجاج، از سلیم بن قیس، داستانی را نقل نموده که در زمان عثمان اتفاق افتاد و یک روز به طول انجامید:
گروهی از مهاجر و انصار در مسجد رسول خدا نشسته بودند و حدیث میگفتند و امتیاز و سوابق درخشان خویش را به یاد میآوردند و احادیثی از پیامبر، مبنی بر برتری خود نقل میکردند و هر کدام جهت کسب افتخار بیشتر میگفت: فلان شخصیت از ما بوده. مثلاً قریشیها و ... از ما بودهاند. هر کس در این مجتمع، از هر دری سخن میگفت جز علیبن ابیطالب و اهل بیتش که لب به سخن نگشودند. بدین جهت، آن گروه روی به حضرت نموده، گفتند: ای ابوالحسن! چرا شما سخنی نمیگویید؟ فرمود:
کسی نبود که فضیلتی را نگفته باشد. حال از شما میپرسم: این فضیلت را قریش و مهاجر و انصار از کجا به دست آوردند؟ آیا عشیره و اهل بیت ایشان، موجب این فضایل بودهاند یا این فضایل را از جای دیگری کسب کردهاند؟
گفتند: خیر، خداوند این فضیلت را به وجود مقدس رسول اکرم و اهل بیت گرامیاش به ما عطا فرموده است!
امیرمومنان (ع) فرمود: راست گفتید.
امام علی (ع) فرمود: شما را به خدا قسم! آیا میدانید که رسول خدا در آخرین خطبهاش فرمود: "یا ایها الناس انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی اهل بیتی فتمسکوا بهما لا تضلوا، فانّ اللطیف الخبیر اخبرنی و عهد الیّ انهما لن یفترقا حتی یردا علیّ الحوض".
عمر در حالی که خشمناک بود، برخاست و گفت: یا رسول الله! آیا تمام اهل بیت شما مشمول این حدیث میشوند؟ فرمود:
"نه، فقط اوصیایم؛ که اولشان برادر و وزیر و خلیفه بر امتم علی (ع) و بعد او، دو فرزندم حسن و حسین و آنگاه نه نفر از فرزندان حسین هستند".
همه حاضران گفتند: شهادت میدهیم که رسول خدا همین گونه فرمود.
آنگاه امیرمومنان (ع) به همین نحو، بیشتر مناقب خود را برای مردم بیان فرموده و آن ها را به خدا قسم داد و همه نیز کلمات او را تصدیق کرده و گواهی دادند. سپس حضرت فرمود:خدایا! بر اینان شاهد باش.(1)
حدیث ثقلین در منابع اهل سنت
پس از حدیث غدیر، حدیثی به اندازه حدیث ثقلین، مورد تأیید و قبول بزرگان اهل سنت نیست. حدیث ثقلین در کتب بسیاری از علمای عامه وارد شده که به برخی از آن ها اشاره میکنیم:
1. در سنن ترمذی وارد شده که پیامبر فرمود: "انی تارک فیکم ما ان تمسکتم به لن تضلوا بعدی، احدهما اعظم من الاخر، کتاب الله حبل ممدود من السماء الی الارض و عترتی اهل بیتی، و لن یفترقا حتی یردا علی الحوض فانظروا کیف تخلفونی فیهما".(2)
2. در مسند احمد است که پیامبر فرمود: "من بعد از خود، دو خلیفه نزد شما به جا میگذارم: یکی، کتاب خدا و دیگری، اهل بیتم و این دو از هم جدا نمیشوند تا بر سر حوض بر من وارد شوند".(3)
3. طبرانی از زید بن ارقم نقل میکند: هنگامی که رسول خدا از حجةالوداع بازمیگشت و به غدیر خم رسید، در آن جا خطبهای ایراد فرمود که در ضمن آن، چنین گفت:
"مثل اینکه از جانب خدا دعوت شده و باید اجابت کنم، پس در میان شما دو چیز گران بها و سنگین به جا میگذارم که یکی از دیگری بزرگتر است: کتاب خدا و اهل بیتم. پس بنگرید که چگونه آن ها را رعایت میکنید. آن دو از یکدیگر جدا نمیشوند تا بر سر حوض مرا ملاقات کنند".
سپس فرمود: "خدا، مولای من است و من، ولی هر مؤمنی هستم". آن گاه دست علی (ع) را گرفت و فرمود: "من کنت مولاه، فهذا علی مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه".
آن گاه زید میگوید: کسی در غدیر نبود مگر آن که آن چه را که من میگویم، شنید و با چشمان خود دید.(4)
4. حاکم نیشابوری در مستدرک نقل میکند که رسول خدا فرمود: "ایها الناس انی تارک فیکم امرین لن تضلوا ان اتبعتموها، هما کتاب الله و اهل بیتی عترتی".(5)
5. ابن حجر در صواعق المحرقه نقل میکند که پیامبر در مرض وفاتش فرمود: "ایها الناس یوشک ان اقبض قبضاً سریعاً فینطلق بی و قد قدمت الیکم القول معذره ی الیکم، الا انی مخلف فیکم کتاب ربّی عزوجل و عترتی اهل بیتی ـ ثم اخذ بید علی فرفعها فقال: ـ هذا علی مع القرآن و القرآن مع علی، لا یفترقان حتی یردا علیّ الحوض فسألوهما ما فیهما".(6)
6. مسلم در صحیح خود از یزید بن حیان روایت نموده که گفت: من و حصین بن سیره و عمر بن مسلم، نزد زید بن ارقم رفته و پس از پارهای از سخنان، زید بن ارقم گفت: رسول خدا بین مکه و مدینه، در محلی به نام غدیر خم برخاست و پس از حمد و ثنای الهی و پند و اندرز مردم فرمود:
"اما بعد الا ایها الناس فانما انا بشر یوشک ان یأتی رسول ربی فاجیب و انی تارک فیکم الثقلین اولهما کتاب الله فیه الهدی و النور فخذوا بکتاب الله و استمسکوا به. ـ فحث علی کتاب الله و رغب فیه، ثم قال: ـ و اهل بیتی اذکرکم الله فی اهل بیتی، اذکرکم الله فی اهل بیتی، اذکرکم الله فی اهل بیتی...؛(7) ای مردم! بهزودی رسول پروردگار (عزرائیل) به سوی من آمده و باید اجابت کنم. در میان شما دو بار سنگین به امانت میگذارم: یکی، کتاب خدا که در آن هدایت و نور است، کتاب خدا را بگیرید".
پیامبر به قرآن سفارش و ترغیب کرد. سپس فرمود: "و اهل بیتم، خدا را به یاد داشته باشید در مورد اهل بیتم". و آن را سه بار فرمود...
7. متقی هندی در کنزالعمال از رسول خدا روایت میکند: "فانظروا کیف تخلفونی فی الثقلین.قیل: و ما الثقلان یا رسول الله؟ قال: الاکبر کتاب الله سبب طرفه بید الله و طرفه بأیدیکم فتمسکوا به لن تزلوا و لا تضلوا و الاصغر عترتی و انهما لن یتفرقا حتی یردا علیّ الحوض؛(8) بنگرید چگونه ثقلین را رعایت میکنید. گفته شد : ثقلان کداماند ای رسول خدا؟ فرمود: ثقل اکبر، کتاب خداست که یک طرف آن به دست خدا و طرف دیگرش به دست شماست. به آن تمسک جویید تا نه پایتان بلرزد و نه گمراه شوید. و ثقل اصغر، عترتم هستند. این دو از هم جدا نمیشوند تا در حوض بر من وارد شوند".
8. این حدیث با عباراتی شبیه به هم در بسیاری از منابع اهل سنت وارد شده است، از جمله: تفسیر ثعلبی، ج8، ص40؛ تفسیر بغوی، ج4، ص125؛ تفسیر رازی، ج8، ص173؛ تفسیر ابن کثیر، ج4،ص122؛ الدر المنثور جلال الدین سیوطی، ج2،ص60؛ تفسیر آلوسی، ج4،ص18؛ الکامل ابن عدی، ج6، ص67؛ تاریخ مدینه دمشق ابن عساکر، ج42، ص216؛ اسد الغابه ابن اثیر، ج2، ص12؛ سیر اعلام النبلا، ذهبی، ج9، ص365؛ سبل الهدی و الرشاد صالحی شامی، ج11،ص444؛ مجمع الزوائد، هیثمی، ج9، ص163.
بررسی سند حدیث
حدیث ثقلین، در درجهای از قوت است که احدی قادر نیست در آن تردیدی کند؛ زیرا هم از نظر شیعه و هم از نظر سنی، به حد تواتر بلکه بیش از تواتر رسیده است. نقلهای مختلف با راویان متعدد که از دید دو فرقه معتبرند، مجالی برای انکار نمیگذارد؛ با این حال، ذکر برخی از راویان این حدیث، خالی از لطف نیست.
این حدیث چون از متواترات و قطعیات است، جماعت کثیری از اصحاب، آن را از رسول اکرم نقل کردهاند؛ از قبیل: امام علی (ع)، ابوذر غفاری، جابر بن عبدالله انصاری، زید بن ارقم، ابوسعید خدری، زید بن ثابت، حذیفه بن اسید غفاری، عبدالله بن اخطب و ابوهریره.
احمد بن حنبل در مسند خود، روایت را از زید بن ارقم، ابوسعید خدری و زید بن ثابت نقل میکند و حاکم نیشابوری در المستدرک و ترمذی در سنن، حدیث را از زید بن ارقم و صاحب کنزالعمال نیز روایت را از ابن عباس نقل نمودهاست.
مناوی میگوید: بیش از بیست نفر صحابی، این حدیث را از رسول اکرم نقل کردهاند.(9)
همچنین ابن حجر میگوید: حدیث یادشده از طرق گوناگون روایت شده که بیش از بیست و چند طریق است.(10)
با این همه شواهد واضح در ذکر حدیث ثقلین، انکارآن مانند انکار خورشید و روز روشن است.
بررسی نکات حدیث
از تعبیراتی که در مقدمه بیان شده، استفاده میشود این کلام را پیامبر زمانی فرمود که از عمر مبارکش جز اندکی باقی نمانده بود. بنابراین، یکی از مقاصد مهم حضرتش برای ذکر این عبارت، تعیین خلیفه و جانشین برای خود از میان اهل بیتش بوده است. به همین منظور، آنچه را که موجب دوام و بقای دین اسلام باشد، با عنوان "ثقلین" و "خلیفتین" ذکر فرمود تا این نکته را به مردم گوشزد کند: همان طور که برای رفع مشکلات و معضلات دینی و غیر دینی باید به قرآن رجوع کرد، برای رفع همین مشکلات باید به اهل بیت مراجعه نمود. همچنین خواست تا روشن کند: اطاعت از اهل بیت، مانند اطاعت از قرآن کریم است و تمسک به آنها، مانند تمسک به قرآن.
تعبیراتی که در منابع اهل سنت به کار رفته، همه نشان از این واقعیت بزرگ دارد که " اهل بیت" معدن اسرار و کمالات و خزائن علوم غیبیه الهی هستند که مردم برای رفع مشکلات خود باید به آنها رجوع کنند.
همچنین از این نکته فهمیده میشود، همان طور که میگوییم "اهل بیت" عامل هدایت و رهنمون انسانها به سوی خیر و برکات هستند، باید قبول کنیم که " عصمت" شرط اساسی این مهم است؛ زیرا تا عصمت به معنی مصون ماندن از خطا در کار نباشد، نمیتوان این توقع را داشت که برخی هدایتگر مردم به سوی حق باشند.
به عبارت دیگر: وقتی میگوییم پیامبر(ص) اهل بیت را در کنار و هم ردیف با قرآن ذکر نموده و مردم باید در محکمات به قرآن و در متشابهات به ایشان رجوع کنند، در واقع قائل شدهایم به اینکه آنان از خطا مصوناند؛ زیرا نمیتوان از کسی که خود خطاکار است، توقع هدایت دیگران را داشت.
مقصود از ذکر این توضیح، آنکه: اهل سنت با اعتراف به این نکته که یکی از دو ثقل یاد شده در کلام پیامبر "اهل بیت" بوده و نیز با اعتراف به این مطلب که مردم در مشکلات باید به آن ها رجوع کنند، باید این را هم قبول کنند که شرط مهم این اعتماد، معصوم بودن معتمدٌ علیه است و غیر آن چیز دیگری متصور نیست. برای نمونه به برخی از این اعترافات اشاره میکنیم.
1. عصامی میگوید:
چون همه علوم (و در کل هر چیزی) از قرآن عظیم و عترت طاهره پیامبر ـ که معدن علوم دینی و اسرار و احکام نفیس شرعی و گنجهای دقائق و خارج کننده حقایق آن ها هستند ـ میباشد، پیامبر بر آنها اطلاق ثقلین فرمود و مردم را به اقتدا و تمسک و آموختن از اهل بیتش ترغیب فرمود... و ایشان کسانی هستند که بینشان و قرآن جدایی و دوری واقع نمیشود و به همین خاطر پیامبر فرمود: "لا تقدموها فتهلکوا و لا تقصروا عنها فتهلکوا؛ بر ایشان پیشی نگیرید و از آنان باز نمانید که هلاک میشوید". و به طریقی دیگر، در مورد اهل بیتش فرمود: "فلا تسبقوهم فتهلکوا و لا تعلموهم فهم اعلم منکم؛ از ایشان سبقت نگیرید که هلاک میشوید و نخواهید به ایشان چیزی بیاموزید؛ زیرا ایشان داناتر از شما هستند". و در حدیث احمدبن حنبل است که نزد پیامبر ذکر قضاوت علی (ع) شد، پیامبر تعجب نموده و فرمود: "الحمدلله الذی جعل فینا الحکمه ی اهل البیت؛ شکر برای خدایی است که در ما اهل بیت حکمت را قرار داد". همه این توضیحات به ما میفهماند باید تمسک کنیم به کسانی که واجب التمسک هستند از اهل بیت پیامبر(ص)؛ کسانی که باید به آنها رجوع نمود در هر زمان تا روز قیامت.(11)
2. مبارکفوری در شرح حدیث میگوید:
طیبی در مورد کلام پیامبر که فرمود: "انی تارک فیکم" میگوید: این قول اشاره دارد به اینکه این دو( قرآن و اهل بیت) به منزله دو امر توأم هستند که هیچ یک بدون دیگری تصور نمیشود و پیامبر(ص) امت را وصیت فرموده به حسن خلق با ایشان و مقدم داشتن حق آنها بر حق خود؛ همچنان که پدر مهربان، مردم را وصیت میکند در حق اولادش. و آنچه بر این معنا دلالت میکند، حدیث مسلم است از زید بن ارقم که پیامبر(ص) فرمود:
"اذکرکم الله فی اهل بیتی کما یقول الاب المشفق الله الله فی حق اولادی؛ خدا را به یاد داشته باشید در مورد اهل بیتم همچنان که پدر مهربان بگوید: خدا را، خدا را در مورد اولادم".
و این معنای سفارش را میدهد که عبارت است از رعایت کردن حق ایشان در همه موارد.(12)
3. ابن حجر با تمام تعصب و عداوتی که نسبت به شیعه دارد، آنجا که پای "حقیقت" پیش میآید و میبیند که پوشاندن حقیقت چیزی جز حماقت و ابلهی بیش نیست، لب به اعتراف گشوده و میگوید: مقصود از عترت، که قرین قرآن کریم قرار گرفته، علی بن ابیطالب است. او چنین میگوید:
رسول خدا در حدیث یادشده، اشاره به قرآن و عترتش فرمود ـ در عرف،"عترت" به خانواده و فرزندان و نزدیکان اطلاق میشود ـ و آن ها را "ثقلین" نامید؛ چرا که هر نفسی را از خطر محفوظ میدارند. و این ها نیز این گونه هستند که پیامبر اکرم تأکید میکرد بر اقتدا و پیروی و تمسک به اینها و فرمود: " خداوند را شاکریم که حکمت خویش را در ما اهل بیت قرار داد" (و گفته شده است) به این سبب، پیامبر آن ها را "ثقلین" نامید که حفظ حقوق و حرمت آن ها بسیار سنگین است. و اینکه تأکید بر کسانی واقع شده است که کتاب خدا و سنت پیامبرش را میشناسند و آنها کتاب را ترک نمیکنند تا آن گاه که وارد حوض شوند. (همچنین در ادامه حدیث قبل است که فرمود:) " به آن ها یاد ندهید؛ چرا که آن ها از شما آگاهترند" و بدین وسیله از بقیه علما جدا شدهاند؛ زیرا خداوند آن ها را پاک گردانیده و ناپاکیها را از آن ها زدوده است و آن ها را با کرامات آشکار و مزیتهای فراوان مشخص کرده ... و " از آنان بیاموزید؛ زیرا ایشان از شما آگاهترند" (پس اهل بیت، مناسبترین گزینه هستند؛ چرا که) خداوند به آن ها خصوصیتی داده که از بقیه قریش متمایز میشوند و در احادیثی که به پیروی از اهل بیت اشاره دارد، این نکته قابل توجه است که تمسک فرد به اهل بیت، بایستی تا روز قیامت باشد همان گونه که تمسک به قرآن باید این گونه باشد. و به این سبب، آنان به عنوان هدیه و آرامش هستند بر روی زمین همان گونه که خبر قبلی آن را تأیید میکند که "در هر زمان فرزندی از اهل بیت من است" الی آخر آن، و این که " شایستهترین فرد، امام و پیشوای ایشان حضرت علی بن ابیطالب است"؛ به علت آن چه از میزان علم و نکته سنجی های ظریفانهاش نقل کردیم.(13)
4. مناوی، یکی دیگر از علمای اهل سنت نیز اعتراف میکند: عترت پیامبر که در حدیث ثقلین وارد شده، همان "اصحاب کسا" میباشند. او میگوید:
پیامبر فرمود: "انی تارک فیکم بعد وفاتی خلیفتین او ثقلین؛ من در میان شما بعد از رحلتم دو خلیفه یا دو ثقل را به امانت میگذارم". و آنها را ثقل نامید به خاطر عظمت شأنشان ..... و یکی از آنها را فرمود: "عترت و اهل بیتم"، و عترت او همان "اصحاب کسا" هستند که خداوند متعال هر گونه رجس و آلودگی را از ایشان پاک کرده است.(14)
پرسشهای اساسی!
جای تعجب نیست، اینها همه اعترافاتی است که بزرگان اهل سنت کردهاند. نقل این کلام هر چند مشکل است، اما باید بیان کرد! همه علمای عامه میدانند که "حق" با کدام طرف است. مگر میشود این همه روایت از پیامبر را نقل کرد و به همه آنها بیاعتنا بود؟ متأسفانه باید گفت این تعصبات بیجا و چشم پوشی شیطنتآمیز بر حقایق است که کار را کمی مشکل کرده است!
اگر عصامی این حدیث را از پیامبر قبول دارد که " نباید بر اهل بیت سبقت گرفت" آیا نباید گفت که آن سه نفر، خود را کسانی فرض کردند که بر علی (ع) سبقت گرفتهاند و به همین سبب، "خلافت" را از صاحب حقش غصب نمودند؟
اگر مبارکفوری قبول دارد پیامبر در مورد اهل بیت سفارش کرده که "حق آن ها را بر خود مقدم دارید" آیا نباید گفت آن سه نفر به علت طمع در دنیا، حقوق علی (ع) به عنوان یکی از اهل بیت را نادیده گرفتند و در واقع آن را زیر پا گذاشتند؟
اگر ابن حجر متعصب قبول دارد که "علی (ع) شایستهترین فرد است و هر فردی باید به اهل بیت تمسک بجوید"، آیا نباید گفت آن سه نفر نه تنها علی (ع) را به عنوان شایستهترین فرد قبول نداشتند (زیرا او را کم سن میدانستند و شایستگی را با مقدار سن میسنجیدند) بلکه او را مظلومانه و با زور و تجاوز به حریماش، مجبور به بیعت کردند؟
آیا تمسک به اهل بیت که هم ردیف تمسک به قرآن است، اینگونه است؟!
اگر به قول مناوی "عترت پیامبر همان اصحاب کسا هستند". بهتر است اهل سنت بگویند چه بر سر پنج تن آل عبا به عنوان اصحاب کسا آمد و حقوق کدام یک مراعات شد؟ حرمت کدام یک نگه داشته شد؟ به کدام یک تمسک جسته شد؟
هیهات! نه تنها به آنان تمسک نجستند بلکه به اندازه تمام ریگهای بیابان به آن ها جفا و ستم کرده و فریبشان دادند!
(و سَیَعْلَمُ الّذینَ ظَلَمُوا أَیّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ)
پی نوشت ها :
1. الاحتجاج، شیخ طبرسی، ج 2، ص 195.
2. سنن ترمذی، ج 12، ص 258 .
3. مسند احمد بن حنبل، ج 44، ص 134..
4. المعجم الکبیر، طبرانی، ج 5، ص 89 .
5. المستدرک، حاکم نیشابوری، ج 3، ص 109 .
6. صواعق المحرقه، ابن حجر مکی، ص 75 .
7. صحیح مسلم، ج 2، ص 44 .
8. کنزالعمال، متقی هندی، ج 1، ص 47 .
9. فیض القدیر، شرح جامع الصغیر، محمد عبدالرؤوف مناوی،ج 3، ص 14.
10. صواعق المحرقه، ص 136.
11. سمط النجوم العوالی، عصامی، ج 2، ص 357.
12. تحفه ی الاحوذی، محمد عبدالرحمن بن عبدالرحیم مبارکفوری، ج 10، ص 197.
13. صواعق المحرقه، ص 90.
14. فیض القدیر، ج 3، ص 19.
منبع: فرهنگ کوثر 86
صحت حدیث ثقلین از کتب اهل سنت
نبی مکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده که:
انی تارک فیکم الثقلین، کتاب الله و عترتی اهل بیتی.
کتاب خدا و اهل بیت (علیهم السلام) و عترتم را در میان شما به عنوان یک ثقل و مایه گران بها می گذارم.
صحیح مسلم، ج4، ص1873 (چاپ جدید) - صحیح مسلم، ج7، ص123
همچنین جناب ترمذی با سند صحیح نقل می کند:
إنی تارك فیكم ما إن تمسكتم به لن تضلوا بعدی أحدهما أعظم من الآخر كتاب الله حبل ممدود من السماء إلى الأرض وعترتی أهل بیتی ولن یتفرقا حتى یردا على الحوض فانظروا كیف تخلفونی فیهما.
من میان شما، کتاب خدا و عترتم اهل بیتم را می گذارم و این ها از همدیگر جدا نمی شوند تا این که در کنار حوض به من برسند.
سنن الترمذی، ج5، ص329
ابن کثیر دمشقی، با این که نهایت اهتمام دارد که روایات مربوط به فضائل امیرالمؤمنین (علیه السلام) را تضعیف کند و متهم به وضع و جعل کند، می گوید:
و قد ثبت فی الصحیح أن رسول الله صلى الله علیه و سلم قال فی خطبته بغدیر خم: إنی تارك فیكم الثقلین كتاب الله و عترتی و إنهما لم یفترقا حتى یردا على الحوض.
در سند صحیح آمده که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مردم را به کتاب خدا و عترت (علیهم السلام) توصیه کرده است.
تفسیر ابن كثیر، ج4، ص122
ابن كثیر باز هم در كتاب البدایه و النهایه می گوید:
قال شیخنا ابو عبدالله الذهبی: و هذا حدیث صحیح.
استاد من، ذهبی - که از استوانه های علمی اهل سنت و از رجال شناسان به نام اهل سنت است - میگوید: این روایت صحیح است.
البدایه و النهایه لإبن كثیر، ج5، ص228
ناصر الدین البانی می گوید:
حدیث ثقلین صحیح است.
صحیح جامع صغیر، ج2، ص217
هیثمی می گوید:
حدیث ثقلین صحیح است.
مجمع الزوائد هیثمی، ج1، ص170
حاکم نیشابوری می گوید:
حدیث ثقلین صحیح است بنابر شرط شیخین.
مستدرک حاکم، ج9، ص109
ابن حجر مکی می گوید:
روایت صحیح است.
الصواعق المحرقه، ص122
ابن حجر میگوید:
ثم اعلم أن لحدیث التمسك بهما طرق كثیرة وردت عن نیف و عشرین صحابیا.
حدیث ثقلین از بیست و چند نفر از صحابه نقل شده است.
بعد ایشان میگوید بعضی از آن ها در حجة الوداع بوده، بعضی در مدینه بوده و در غدیر خم و هنگام مراجعت از طائف، نبی مكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) حدیث ثقلین را نقل کرده است.
الصواعق المحرقه، ص 124، طبع مصر
ثانی بن انور مصری شافعی مذهب، می گوید:
حدیث ثقلین در حد تواتر است.
الزهرة العشرة فی حدیث العترة، ص69
پس این که شیعه سراغ صحابه نمی رود یا سراغ صحیح بخاری و صحیح مسلم یا دیگر صحاح نمی رود، به خاطر توصیه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است که شما به سراغ کتاب خدا و عترت بروید.
منبع : شمیم شیعه
حدیث ثقلین در منابع اهل تسنن
- بازدید: 5101