امامت ائمّه اثنی عشر به معنای مقام سرپرستی و ولایت خاص الهی ِ دوازده جانشین پیامبر خاتم (ص) است. بنابر آموزههای شیعه امامیه، دوازده نفر معصوم، از اهل بیت (ع) پیامبر(ص)، بر دیگران امامت و ولایت دارند و خداوند آنان را به این مقام نصب کرده است. بدین مناسبت، شیعه امامیه، را شیعه اثنی عشری نیز میخوانند.
نام امامان دوازدهگانه شیعه به ترتیب عبارت است از: على (ع)، حسن (ع)، حسین (ع)، علی(ع)، محمد (ع)، جعفر(ع)، موسی(ع)، علی (ع)، محمد(ع)، على(ع)، حسن(ع) و محمد(عج).
دلایل امامت ائمه را میتوان در در دو بخش کلی روایات و ویژگیهای خود ائمه دستهبندی کرد.
محتویات
دلیل اول: روایات خلفای دوازدهگانه
از جمله دلایلی که امامت دوازده امام (ع) را اثبات میکنند، احادیثى هستند که در آنها تعداد جانشینان پیامبر (ص) منحصر در دوازده نفر که همگى از قریش هستند، ذکر شده است. این احادیث علاوه بر منابع حدیثى شیعه، در منابع حدیثى اهل سنت نظیر صحیح مسلم، صحیح ابن حبان، جامع ترمذى، سنن ابن داوود، سنن ابن ماجه، مسند احمد بن حنبل، مسند ابن جعد، مسند ابو یعلى، کنزالعمال و... نقل شده است.
پیامبر (ص) در برخى از این احادیث، از این دوازده نفر با عنوان «اثناعشر خلیفة» یاد کرده است، مثل حدیث: «یکون من بعدى اثنا عشر خلیفة کلّهم من قریش؛ پس از من دوازده خلیفه خواهد بود که همگی از قریشاند» ،[۱] «لا یزال هذا الدین عزیزاً منیعاً إلى اثنی عشر خلیفة کلّهم من قریش؛ اين دين قدرتمند و شكست ناپذير خواهد بود تا دوازده خليفه بر آن حكومت كنند كه همه از قريشاند»،[۲] «لا یزال الدین قائماً حتى یکون اثنا عشر خلیفة من قریش؛ دين اسلام بر پا خواهد بود تا اينكه دوازده خليفه حكومت كنند كه همه از قريشاند»[۳] و احادیث مشابه دیگر.
پیامبر (ص) در برخى موارد، از امامان بعد از خود با عنوان «اثنا عشر امیراً» نام برده است، مثل حدیث: «یکون من بعدى اثنا عشر أمیراً... کلّهم من قریش».[۴]
در چند حدیث دیگر تعداد جانشینان پیامبر (ص) همان تعداد نقباى (رؤسای) بنىاسرائیل براى حضرت موسى (ع)، دانسته شده است، مثل: «انّ عدة الخلفاء بعدى عدة نقباء موسى»[۵] و «الخلفاء بعدى اثنا عشر کعدد نقباء بنى اسرائیل». [۶] نقبای بنیاسرائیل نیز دوازده نفر بودهاند.
عدم تطابق این روایات بر غیر اهلبیت
بعضى از محققان اهل سنت نیز اذعان كردهاند که مراد از این دوازده نفر در احادیث نبوى، دوازده نفر از اهل بیت است؛ زیرا این احادیث بر کسان دیگر قابل تطبیق نیست، نه بر خلفاى بعد از پیامبر (ص) چون تعداد آنان کمتر از دوازده نفر است، و نه بر حاکمان بنی امیه چون تعداد آنان بیشتر از دوازده نفر است. علاوه بر اینکه حاكمان بنیامیه شدیداً ظالم بودند و هاشمى هم نبودند.
این دوازده نفر همچنین بر خلفاى بنی عباس قابل تطبیق نیست؛ زیرا تعداد آنان نیز بیشتر از دوازده نفر بوده است.
بنابراین ناگزیر این احادیث نبوى باید بر ائمه دوازدهگانه ــ كه اهلبیت پیامبر (ص) هستند ــ تطبیق شود؛ زیرا آنان از نظر علم و جلالت و وَرَع و تقوا و نَسَب، برتر از همگان بودهاند. حدیث ثقلین و احادیث مشابه آن نیز مؤید و شاهد این مدعاست که مراد پیامبر (ص) از امامان دوازدهگانه، دوازده نفر از اهلبیت آن حضرت بوده است.[۷]
دلیل دوم: روایاتِ مشتمل بر اسامی ائمه (ع)
نوع دوم احادیثى است که پیامبر (ص) ضمن تأکید بر دوازده نفر بودن جانشینان خود، به معرفى این دوازده نفر پرداخته و آنان را از اهلبیت خود دانسته است.این نوع روایات خود بر چند دستهاند:
1. در یک دسته از این احادیث، امیرمؤمنان على (ع)، اولین نفر از ائمه و امام مهدی (ع) آخرین آنان ذکر شده است؛ چنانکه از پیامبر (ص) نقل شده است:
امامان بعد از من دوازده نفرند. اولین آنان على بنابیطالب و آخرین آنان قائم است. اطاعت از آنان، اطاعت از من و نافرمانی از آنان، نافرمانى از من است. هر کس آنان را انکار کند، مرا انکار کرده است.[۸]
آن حضرت در جاى دیگر مىفرماید:
امامان بعد از من دوازده نفرند. اولین آنان على بنابیطالب و آخرین آنان حضرت قائم است. آنان جانشینان من و اوصیا و اولیاى من و حجتهاى الهى بر امت من بعد از من هستند. اقرارکنندگان به امامت آنان، مؤمن و انکارکنندگان آنان کافرند.[۹]
2. در دسته دیگر از احادیث، پیامبر (ص) نه نفر از دوازده امام بعد از خود را از نسل امام حسین (علیه السلام) ذکر کرده است که آخرین آنان حضرت قائم است.
ابوذر از پیامبر (ص) نقل مىکند که فرمود:
«الأئمة من بعدى اثنا عشر، تسعة من صلب الحسین تاسعهم قائمهم، ثم قال: ألا انّ مثلهم فیکم مثل سفینة نوح من رکبها نجى ومن تخلف عنها هلک»[۱۰] (ترجمه: امامان بعد از من دوازده نفرند. نه نفر آنان از نسل حسیناند که نهمین آنان قائم آنان است. آگاه باشید که امامان دوازدهگانه در میان شما همانند کشتى نوح هستند؛ هر کس بر آن سوار شود نجات مىیابد و هر کس از آن دورى گزیند، هلاک مىشود.)
3. در دسته دیگر احادیث، پیامبر (ص) فقط اسامى مشترک میان امامان (ع) را بیان کرده است، مثل حدیث:
«الأئمة بعدى اثنا عشر أوّلهم على ورابعهم علىّ وثامنهم علىّ وعاشرهم علىّ وآخرهم مهدى(عج)»:[۱۱] (ترجمه: امامان بعد از من دوازده نفرند اولین آنان على و چهارمین آنان على و هشتمین آنان على و دهمین آنان على و آخرین آنان مهدى است.)
یا حدیث: «انّ الأئمة من بعدى اثنى عشر من اهل بیتى على أوّلهم وأوسطهم محمد وآخرهم محمد ومهدى هذا الأُمّة الذی سیصلى خلفه عیسى بن مریم»:[۱۲] (ترجمه: امامان بعد از من دوازده نفر از اهلبیت مناند که اولین آنان على و وسط آنان محمد و آخر آنان محمد و مهدى این امت است کسى که عیسىبنمریم در نماز بر او اقتدا مىکند.)
4. در دسته دیگر هم پیامبر (ص)، امامان دوازدهگانه را با ذکر اسامى و القاب به طور کامل معرفى کرده است.[۱۳]
در حدیث معروف به حدیث لوح نیز اسامى امامان دوازدهگانه با توصیفات خاص هر کدام ذکر شده است.[۱۴]
دلیل سوم: عصمت ائمه (ع)
دلیل سوم امامت ائمه(ع) عصمت ایشان است. در احادیثی از امامان اهلبیت (ع) با ویژگى عصمت یاد شده است.[۱۵] این روایات در حقیقت به برهان عقلى بر امامت ائمه اهلبیت (علیهم السلام) دلالت دارند؛ زیرا از نظر عقلى، امام باید معصوم باشد و چون در میان امت کسى جز امامان اهلبیت (علیهم السلام)از ویژگى عصمت برخوردار نبوده است، امامت آنان قطعى خواهد بود.
دلیل چهارم: افضلیت
دلیل دیگر اثبات امامت امامان دوازدهگانه (ع)، افضلیت آنان در کمالات نفسانى است، با این بیان که امامان شیعه به دلیل برخوردارى از کمالات و ویژگىهاى منحصر به فردى نظیر علم، عصمت و... بر دیگران برترى دارند و مستحق تصدى مقام امامت و ریاست عامهاند. بدیهى است با وجود آنان، مقدمداشتن دیگران براى تصدى مقام امامت، عقلاً قبیح و ناروا است.[۱۶]
فلسفه امامت نیز اقتضا مىکند امام به دلیل رسالت سنگینى که در مورد هدایت و رهبری دینى و دنیوى مردم برعهده دارد، از همه افضل و شایستهتر باشد تا مردم او را در همه کمالات الگو بدانند و از او تبعیت کنند. لازمه چنین امرى، پاکى و آراستگى شخص امام به عالىترین آداب و صفات انسانى است. از این نظر هر کدام از امامان دوازدهگانه شیعه، کاملترین شخص زمان خود بودهاند، به گونهاى که عظمت شخصیت آنان مورد اعتراف همگان بوده و حتى کسانى که با آنان به مناظره و محاجه مىپرداختند نیز در مقابل عظمت علمى و معنوى آنان، اظهار حقارت و خضوع مىکردند.
اعتراف بزرگان اهل سنت به برتری امامان دوازدهگانه
علما و بزرگان اهل سنت نیز بر افضلیت و برترى امامان اهلبیت (ع) اعتراف کردهاند. این اعترافات دو گونه است: برخى بر برترى اهلبیت پیامبر (صلى الله علیه وآله و سلم) به طور عام دلالت مىکند و برخى دیگر بیانگر برترى هر یک از امامان اهلبیت (علیهم السلام) بر دیگران است که به چند نمونه اشاره مىشود:
محى الدین عربى در مورد برترى و جایگاه اهلبیت (ع) تصریح مىکند: هیچ مخلوقى در عالم آفرینش، هموزن اهلبیت پیامبر (صلى الله علیه وآله و سلم) پدید نیامده است. آنان سزاوار سرورى و سیادتاند. دشمنى با آنان خسران واقعى و محبت آنان عبادت حقیقى است.[۱۷]
عبداللّه بنمحمد شبراوى از فقهاى اهل سنت مىگوید: اهلبیت رسول اللّه (ص) تمامى فضائل را یکجا داشتند. هر کس بخواهد فضائل آنان را بپوشاند، گو اینکه مىخواهد نور آفتاب را بپوشاند! هیچکس از آنان سؤالى نکرد، مگر اینکه جواب کافى و معقول شنید و کسى با آنان معارضه و محاجه ننمود، مگر اینکه مغلوب گردید.[۱۸]
امام شافعى، پیشواى مذهب شافعى، خطاب به اهلبیت پیامبر (صلى الله علیه وآله و سلم) مىگوید: اى خاندان پیامبر (ص)، دوستى شما را خداوند در قرآن واجب کرده و در عظمت و فضیلت شما همین بس که فرستادن صلوات بر شما، شرط قبولى نماز شمرده شده است.[۱۹]
محمدحسین ذهبى، استاد دانشگاه الأزهر و صاحب کتاب معروف التفسیر والمفسرون، در خصوص شخصیت ممتاز امیرمؤمنان على (ع) مىگوید: على دریاى بىپایان علم و دانش بود، از استدلال قوى و فصاحت و بلاغت بىنظیرى برخوردار بود. او داراى عقل کامل و بصیرت نافذ بود که در بسیارى موارد صحابه براى حل مشکلات و فهم مسائل علمى و دینى به او مراجعه مىکردند و از آن پناهگاه و مرجع در حل مشکلات کمک مىگرفتند.[۲۰]
ابن صباغ مالکى (متوفاى 855) در کتاب الفصول المهمة مىگوید: على (ع) بر همه حلال و حرام احاطه داشت و از احکام پیچیده و حقایق امور با خبر بود، هر حکمى را در محل خود به طور واضح مىدانست.[۲۱]
محمدبنمسلم ذهرى (متوفاى 124ق) جزو تابعین و فقیهی بود که علوم فقهاى هفتگانه اهل سنت را از حفظ داشت. او در مورد مقام علمى امام سجاد(ع) مىگوید: «ما رأیت أفقه من زین العابدین»: من هرگز فردى داناتر از زینالعابدین ندیدم.[۲۲]
عبداللّه بنعطا از دانشمندان بزرگ و همعصر با امام باقر (ع) در توصیف مقام رفیع علمى امام باقر (علیه السلام) مىگوید: من علما و دانشمندان را نزد هیچکس حقیرتر و کوچکتر از آنچه در برابر ابوجعفر دیدم نیافتم. من عالم بزرگى مثل حکمبنعتیبه را با همه مراتب علمى که در میان مردم داشت، در برابر ابوجعفر همانند کودکى نوآموز دیدم که در برابر استادش زانو زده است.[۲۳]
وقتی از ابوحنیفه، یکى از امامان مذاهب چهارگانه اهل سنت، در مورد داناترین فرد زمان سؤال شد، در پاسخ تصریح گفت: «ما رأیت أحداً أفقه من جعفربنمحمد (ع)»: من هرگز عالم و فقیهى داناتر از جعفربنمحمد الصادق (علیه السلام) ندیدم.[۲۴]
مالک بنانس (174ق) رئیس مذهب مالکى مىگوید: «ما رأت عین ولا سمعت اذن ولا خطر على قلب بشر أفضل من جعفر بن محمد الصادق علماً وعبادةً وورعاً»: هیچ چشمى ندیده و هیچ گوشى نشنیده و بر قلب هیچ بشرى خطور نکرده است که کسى از جهت علم و عبادت و تقوا، افضل و برتر از جعفربنمحمد صادق باشد.[۲۵]
ابوعثمان عمربنبحر (متوفاى 255ق) مىگوید: جعفربنمحمد کسى است که دنیا را پر از علم و فقه خود کرد و اشخاصى مثل ابوحنیفه و سفیان ثورى و دیگران، مفتخر به شاگردى ایشان بودهاند.[۲۶] و دیگر اعترافات و تصریحاتى که بزرگان اهل سنت در مورد عظمت و مقام رفیع امامان شیعه کردهاند.
دلیل پنجم: معجزات
دلیل دیگر بر اثبات امامت ائمه دوازدهگانه شیعه، معجزههایى است که از آنان در موارد متعددى صادر شده است. صدور این معجزات به صورتهای زیر بوده است:
گاهى به صورت خبردادن از آینده بوده است که دقیقاً مطابق آنچه خبر دادهاند، به وقوع پیوسته است.
گاهى به صورت خبردادن از حقایق غیبى و ملکوتى بوده است که کسى از راه عادى به آن راه ندارد.
گاهى به صورت اظهار علم در حال کودکى بوده است، به گونهاى که همگان در برابر آنان، اظهار عجز و حقارت مىکردند.
گاهى نیز به صورت تصرفات ولایى و ملکوتى در عالم تکوین بوده است، مثل:
1.به سخن در آمدن حجرالاسود به دستور امام سجاد (علیه السلام) و شهادتدادن آن بر حقانیت ادعاى امامت حضرت.[۲۷]
2.به بارنشستن و میوهدادن چوب خشک خرما به دستور امام مجتبی (علیه السلام).[۲۸]
3.اعطاى بینایى کامل به ابوبصیر توسط امام باقر (علیه السلام) و بازگرداندن او به حال اول به تقاضاى خود وى.[۲۹]
و صدها معجزه دیگرى که از امامان معصوم (ع) حکایت شده و در کتابهای حدیثى و تاریخى معتبر مانند اصول کافی، مناقب ابن شهر آشوب، اثبات الوصیة مسعودى، دلائل الامامة طبرى و... ثبت شده است.
صدور این معجزات از امامان معصوم (ع) که همراه با ادعاى امامت است، دلیل امامت آنان است، همانگونه که معجزههاى پیامبران دلیلی قاطع بر صحت ادعاى نبوت آنان بوده است.
پانویس
1.
• مسند احمد، ج5، ص92؛ مسند ابنجعد، ص390؛ صحیح ابنحبان، ج5، ص44.
• • صحیح مسلم، ج6، ص 4؛ مسند ابوداود، ص105؛ ابنابیعاصم، الآحاد والمثانى، ج3، ص126.
• • مسند احمد، ج5، ص86؛ مسند ابویعلى، ج13، ص456.
• • صحیح بخارى، ج8، ص127؛ مسند احمد، ج5، ص94؛ سنن ترمذى، ج3، ص340.
• • سیوطی، الجامع الصغیر، ج1، ص350؛ متقی هندی، کنزالعمال، ج6، ص89
• • قندوزی، ینابیع الموده، ج2، ص315؛ صدوق، امالى، ص387؛ سیدهاشم بحرانی، غایة المرام، ج2، ص271.
• • قندوزی، ینابیع الموده، ج3، ص292ـ 293.
• • صدوق، الاعتقادات فى دین الإمامیه، ص104؛ همو، عیون اخبار الرضا (علیه السلام)، ج2، ص62.
• • صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج4، ص180.
• • سیدهاشم بحرانی، غایة المرام، ج3، ص22.
• • سبزواری، معارج الیقین، ص62.
• • سیدهاشم بحرانی، غایة المرام، ج2، ص238.
• • صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ص258؛ طبرسی، الاحتجاج، ج1، ص87؛ خزاز قمی، کفایة الاثر، ص145.
• • کلینی، کافى، ج1، ص8؛ ابنبابویه قمی، الإمامة والتبصره، ص104؛ مفید، الاختصاص، ص210.
• • صدوق، کمال الدین، ص280؛ همو، عیون اخبارالرضا، ج2، ص66؛ سیدهاشم بحرانی، غایة المرام، ج1، ص195؛ خزاز قمی، کفایة الأثر، ص135؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج36، ص331.
• • حلی، کشف المراد، ص539.
• • عربی، فتوحات مکیه، ج4، ص139.
• • شافعی شبراوی، الاتحاف، ص17.
• • قندوزی، ینابیع الموده، ج3، ص103.
• • ذهبی، التفسیر والمفسرون، ج1، ص89.
• • ابنصباغ، الفصول المهمه، ص30ـ 34.
• • ذهبی، تذکرة الحفاظ، ج1، ص75.
• • ابنعساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج54، ص278؛ شافعی، مطالب السئول، ص430.
• • ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج6، ص258؛ همو، تاریخ الاسلام، ج9، ص89.
• • قسمات التاریخ، ص197.
• • رسائل جاحظ، ص106.
• • حلبی، تقریب المعارف فى الکلام، ص119ـ 123.
• • همان.
29.• طبرسی، اعلام الورى، ج1، ص503.
منابع
•ابنبابویه قمى، ابوالحسن بن علىبنالحسین (متوفاى 329)، الامامة والتبصرة من الحیره، تحقیق: علىاکبر غفارى، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1363ش.
•ابنحبان (متوفاى739ق)، صحیح، مؤسة الرساله، 1414ق/ 1993م.
•ابنصباغ، علىبنمحمد بناحمد (855)، الفصول المهمة فى معرفة أحوال الأئمة (علیهم السلام)، مطبعة العدل، نجف.
•ابنعساکر، علىبنالحسن (571ق)، تاریخ مدینه دمشق، تحقیق: على شبیرى، دارالفکر، بیروت، 1415ق.
•ابوالجعد جوهرى بغدادى، علىبنالجعد، مسند، بیروت، مؤسسة نادر.
•احمدبنحنبل، مسند، دارصادر، بیروت، [بىتا].
•بحرانى، سیدهاشم، غایة المرام وحجة الخصام فى تعیین الامام عن طریق الخاص والعام، تحقیق: سیدعلى عاشور، [بىتا].
•بخارى ، محمدبناسماعیل، صحیح، تحقیق: دکتر مصطفى ریب البغاء، دارالاحیاء التراث العرب، بیروت.
•ترمذى، محمدبنعیسى بنسوره، الجامع الصحیح، تحقیق: محمدفؤاد، دارالاحیاء التراث العربى، بیروت.
•حلبى، ابوالصلاح تقىالدین بن عبیداللّه (374ق)، تقریب المعارف فى الکلام، تحقیق و تصحیح: رضا استادى، 1363ش/ 1404ق.
•حلى، حسنبنیوسف، کشف المراد فى شرح تجرید الاعتقاد، تحقیق: آیتاللّه حسنزاده آملى، مؤسسة النشر الاسلامى التابعة لجماعة المدرسین، قم، 1425ق.
•خزاز قمى رازى، ابوالقاسم علىبنمحمد، کفایة الاثر فى النص على الائمة الاثنى عشر، تحقیق: سیدعبداللطیف حسینى کوهکمرى، انتشارات بیدار، قم، 1401ق.
•ذهبى، تاریخ الاسلام، تحقیق: عمر عبدالسلام ترمرى، دارالکتاب العربى، بیروت، 1407ق/ 1987م.
•ذهبى، شمسالدین محمدبناحمد بنعثمان (748ق)، تذکرة الحفاظ، دارالاحیاء التراث العربى، بیروت.
•ذهبى، شمسالدین محمدبناحمد بنعثمان، سیر اعلام النبلاء، مؤسسة الرسالة، بیروت ،1413ق/ 1993م.
•سبزوارى، محمدبنمحمد (قرن 7)، معارج الیقین فى اصول الدین، تحقیق: علا آل جعفر، مؤسسة آل البیت(علیهم السلام)لاحیاء التراث، قم، 1410ق/ 1993م.
•سیوطى، جلالالدین (911ق)، الجامع الصغیر فى احادیث البشیر النذیر، دارالفکر، بیروت، 1401ق/ 1981م.
•شافعى ، کمالالدین محمدبنطلحه (652ق)، مطالب السئول فى مناقب آل الرسول (صلى الله علیه وآله و سلم)، تحقیق: ماجد احمد العطیه.
•شافعی شبراوى ، عبداللّه بنمحمد (متوفاى 1172ق)،الاتحاف، مصر.
•صدوق ، محمدبنعلى بنبابویه قمى (381ق)، الامالى، تحقیق و نشر: مؤسسة البعثة، قم، 1417ق.
•صدوق، محمدبنعلى بنبابویه قمى، کمال الدین و تمام النعمة، تحقیق: علىاکبر غفارى، مؤسسة النشر الاسلامى التابعة لجماعة المدرسین، قم، 1416ق.
•صدوق، محمدبنعلى بنبابویه قمى، من لا یحضره الفقیه، تصحیح و تعلیق: علىاکبر غفارى، انتشارات جامعه مدرسین، قم، 1404ق/ 1363ش.
•صدوق، محمدبنعلى بنبابویه قمى، عیون اخبار الرضا(علیه السلام)، تحقیق: شیخ حسین الاعلمى، مؤسسة الاعلمى، بیروت، 1404ق/ 1984م.
•ضحّاک، ابنابیعاصم، الاحاد والمثانى، تحقیق: فیصل احمد الجوابره، دارالدراسة، 1411ق/ 1991م.
•طبرسى، ابوعلى فضلبنحسن، اعلام الورى باعلام الهدى، مؤسسة آل البیت(علیهم السلام) لاحیاء التراث، قم، 1417ق.
•طبرسى، ابومنصور احمدبنعلى بنابوطالب (548)، الاحتجاج، تحقیق: سیدمحمدباقر خراسانى، دارالنعمان، نجف الأشرف، 1386/ 1966م.
•عربى، محیىالدین محمدبنعلى (638ق)، الفتوحات المکیه، دارصادر، بیروت.
•قندوزى، سلیمانبنابراهیم بنمحمد (1294ق)، ینابیع الموده، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، بیروت.
•کلینى ، ابوجعفر محمدبنیعقوب (329ق)، الکافى، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1363ش.
•متقى هندى، علىبنحسامالدین، کنزالعمال فى سنن الأقوال والأفعال، تحقیق: شیخ کبرى حیانى، مؤسسة الرسالة، بیروت، 1409ق/ 1989م.
•مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، تحقیق: یحیى عابدى و عبدالرحیم ربانى، مؤسسة الوفاء، بیروت، 1403ق/ 1983م.
•مسلمبنحجاج نیشابورى، صحیح، داراحیاء التراث العربى، بیروت.
•مفید، محمدبنالنعمان العکبرى (413)، الاختصاص، دارالمفید، بیروت، 414ق/ 19931م.
•موصلى تمیمى، احمدبنعلى، مسند ابویعلى، دمشق، دارالمأمون للتراث.
•صدوق، محمدبنعلى، الاعتقادات فى دین الامامیه، دارالمفید للطباعة والنشر، بیروت.
•منبع مقاله : دانشنامه كلام اسلامي