دوش مسيحا دمی به نغمه داود
کاين همه آواز يار پرده نشين است
کيست ولي خدا مسمى محمد
جلوه او برتر از غياب وحضور است
يار در آغوش خلق وخلق چون مجنون
از مژه نزديک تر بچشم تو دلدار
شرح دل ما حديث ماهی وآبست
ماه جمالی که مشرقش زح احمد
نور حسينی نژاد و بدر حسن روی
دايرۀ دور علم و نقطه توحيد
جلوه رويش صفای خلوت معراج
منصعق افتاده از شعاع جمالش
آنکه در آدم دميد نفحه ادراک
آنکه بفلکش چو نوح جسته تمسک
بدر اتم نور تام نير اعظم
آنکه بذيلش کليم کرده توسل
آنکه چو فراز دار يهودان
در طلبش سر نهاده خضر بهامون
معرفتش گر چه از اشاره برون است
شمش مضيئی که هر چه پرده کشندش
دردم ناقوس ميزدی به کليسا
ورنه نخيزد ز پرده اين همه آوا
مخفی و نورش برون ز پردۀ خفا
نور خدا هر کجا بود توئي آنجا
در پي ليلا هميشه باديه پيما
وز دل ودلدار هر دو چشم تو اعمي
کو همه در اب وآبرا شده جويا
زهره حسيني که مطلعش دل زهرا
مظهر اسماء حق که آمده حسنى
مرکز پرگار عقل ونقشه امضاء
طره مويش سواد ليلة اسراء
موسى عمران فراز سينه سينا
کادم از او ربنا بگفت وظلمنا
صنعت کشتي به قلب او شده القاء
کرسي ذات البروج وکوکب انسى
وانکه خليلش زده است دم ز تولا
کرده توجه به او فؤاد مسيحا
تا مگرش جويد از جزيره خضراء
ما به اشارت بيان کنيم وبه ايما
راز جمالش فتد زپرده به افشاء
اشعار فؤاد کرمانی
- بازدید: 1086